- Nahal - 47858 ارسال شده در 16 دی، 2012 انگار هزار سال دوستت داشتم انگار هزار سال دوستم داشتی ما هزاران سال عشق ورزیدیم عشق ورزیدیم و زنده ماندیم چطور چند دقیقه همخوابگی عشقی هزار ساله را میکشد چطور میشود یک شب برایش معنایِ زندگی باشی روزِ بعدش مرده باشی؟؟ چطور میشود؟ 6
- Nahal - 47858 مالک ارسال شده در 16 دی، 2012 آقا! برای من یک قهوه تلخ لطفا! میدانید اتفاق شیرینی افتاده من اما، در اضطرابِ رخدادِ یک اشتباه دوباره، دلشوره دارم آقا! در این حوالی تردید بیداد میکند … تردید آقا بر سر در کافهتان حک کنید: به روزگاری که عشق به شکوهمندیِ لحظه واپسینِ یک شعبده بود. 4
- Nahal - 47858 مالک ارسال شده در 16 دی، 2012 خوابِ خیانت میبینم خوابِ آغوش و بوسه و چشمهای مشکوک خوابِ او خوابِ دروغ و دروغ و دروغ خوابِ همخوابگی با چاقو خوابِ یک تخت ، و خودم و خودش خوابِ یک مار ، چنبره زده ، رویِ سینه اش خوابِ یک قبرستان خوابِ آنها که هنوز نمرده اند خوابِ آنها که برایِ من ، برایِ همیشه مرده اند آای آدمهایی که هرگز زندگی نکرده اید قلبِ خود را مبتلا به مهر نکرده اید آای آدمها که فکر میکردید شریفید به عشق پشت پا زدید فکر میکردید خیانت نکرده اید آای آدمها که آغوش را با آغوش عوض کردید ریا کردید معنی دوست داشتن را هرگز نفهمیدید خواب دیده ام مثل یه یک مار چنبره زدهام رویِ سینه هایتان هر بار صدایم میزنید نیشتان میزنم و میگویم هیشششش به جهنم بروید این دنیا برایِ شما نیست 4
- Nahal - 47858 مالک ارسال شده در 16 دی، 2012 در من کودکی هست ایستاده بر بامِ خانه با دستهایِ باز با میل وحشیانه به پرواز در من کودکی هست نشسته بر لب حوضی قدیمی زیرِ پلکهایش موجی از ماهی و دریا و ساحلی حقیقی در من یک کودک جسور از تهِ تاریکی خیز بر میدارد در آغوش میگیرد کسی را که از تنهایی ترس دارد کسی را که اندوهِ چشمهایش را هیچ کس دیگر ندارد کودکی که هر شب وقتِ خواب میپرسد گنبدِ به این کبودی چرا من بودم و تو نبودی ؟ 4
- Nahal - 47858 مالک ارسال شده در 16 دی، 2012 در آغوشم بگیر هیچ غریبی زود آشنا نیست نمی دانی هیچ کس نمی داند که من در حسرت نوازشی غریبه ترینم...... 4
- Nahal - 47858 مالک ارسال شده در 16 دی، 2012 آخر قصه را بردار و با خودت ببر ... همان یکی بود و یکی نبود ! همان گنبد کبود را برای من بگذار .... در فکر شروعی دوباره ام ! من بودم و هنوز کس دیگری نبود !؟ 4
- Nahal - 47858 مالک ارسال شده در 16 دی، 2012 به پهلـو خوابیدهام مثـل یک جنین به یـاد زنی که موهایش بلوطـی بود و نوازش را دوست داشت به یاد زنی که یک شب دنیا را در آغوش گرفت و به خاطراتش با یک مرد جانی دوباره داد به یاد زنی که طرح یک لبخند را به زندگی زد مردی را که مثل جنین به پهلو خوابیده بود بو سـیـد و رفت 4
- Nahal - 47858 مالک ارسال شده در 16 دی، 2012 و بایـد گرفـت دسـتِ مـردی را که مـیگـریـد که مـرد ، قبل از غرورش تکیــه به عشــقِ یک زن داده است عشــقِ یک زن ..... 4
- Nahal - 47858 مالک ارسال شده در 16 دی، 2012 روز ها هفته ها سالهاست که نیستی و من هنوز فکر میکنم هنوز دیر نیست 4
- Nahal - 47858 مالک ارسال شده در 16 دی، 2012 انکارم کن حقیقت تلخ بودنم را انکار کن بی ترانه بودنم بی عشق بودنم بی لبخند بی رویا بی خیال بودنم بی خیال تو بی خیالِ تقویمهای کهنه وعدههای دروغی روزهای آمده بی خیالِ قرارهای نیامده بی خیالِ مرگ خاطراتِ جعلی خاطرات مضحک بی خیالِ خاطراتِ یک مرده انکارم کن حقیقت تلخِ بی باوری هنوز زنده ام هنوز زنده ای برایِ همیشه رفته ام برایِ همیشه بی منی انکارم کن انکارت کرده ام 4
- Nahal - 47858 مالک ارسال شده در 16 دی، 2012 خسته ام نبودنت را گریستهام تلخ تلخ خسته ام از ماتم نگاه خودم خسته ام خسته از چرا چراهای رفتن تو خسته از خلأ سنگین جوابهای تو شرمگین خانه خالی از حجم تو دلتنگ داغی بوسههای خودم دلتنگ سرخی گونههای تو خسته از عطر گلهای کاغذی روی دیوار خسته از هوای پر از دود سیگار خسته از تصور مهتاب با دیدن سوسوی چراغ خسته از داشتن اینهمه آرزوهای محال خسته از تلخی گریههای خودم خسته از کسی که چنین تلخ میگرید خسته ام 4
- Nahal - 47858 مالک ارسال شده در 16 دی، 2012 تو رفته ای و فرقی نمیکند چرا برایِ کسی که با امروز سالهاست که مرده است هر گونه محاسبه ای در بعد زمان مضحکترین اتفاقِ ممکن است ( رفتنِ او حادثهٔ بود ... ماندنِ من فاجعه ) 4
- Nahal - 47858 مالک ارسال شده در 16 دی، 2012 آدمهایی که شما را ترک میکنند غریبههایی هستند که یک روز با شما آشنا میشوند با افکارِ شما با حرفهای شما با دستهای شما با تختِ خواب شما با رویاهای شما با تک تک لحظههای شما یک روز ناگهان حوصلهشان سر میرود دلشان را و دستهاشان را و حرفهایشان را و خوابشان را پس میگیریند و غریبههایی میشوند با خاطراتی که پر میکنند افکارتان را دستهایتان را خوابهایتان را رویا ها و تک تک لحظههایتان را یک روز ناگهان حوصله ی شما سر میرود غریبهای میشوید که خودش را ترک میکند 4
- Nahal - 47858 مالک ارسال شده در 16 دی، 2012 و یک روز یک روزِ خیلی بد رفتنم را ، برایِ همیشه ، باور خواهی کرد ناامید خواهی شد و من برایت چیزی خواهم شد مثلِ یک خاطر ه ی دور تلخ و شیرین ولی دور ... خیلی دور 4
- Nahal - 47858 مالک ارسال شده در 16 دی، 2012 آدمهایی را که زیاد دوستت دارند ، بیشتر دوست داشته باش و آنهایی را که زود ترکت میکنند ، زودتر فراموش کن زندگی همین است تعادل میان عشق و نفرت تعادل میان بودنها و نبودن ها تعادل میان آمدنها و رفتن ها زندگی مرزی ست که میگذاری تا کسی هستی تو را نیست نکند مرزی برای آنهایی که میگویند " دوستت دارم " و " همیشه با تو خواهم ماند " 4
- Nahal - 47858 مالک ارسال شده در 16 دی، 2012 شب بغض دارد قلم بغض دارد " من " ... بغض دارم رفیقِ من بغض دارد کودکم بغض دارد دستهایِ مردِ همسایه بغض دارد آشپز خانه ی مادرم بغض دارد پشتِ لبخندِ " تو " بغض کمین دارد جمعه ... هفته به هفته ... غروبش بغض دارد کفر نیست ... ولی انگار خودِ خودِ خودِ خدا هم بغض دارد آیندگان چه خواهند گفت ؟ وقتی ببینند تمام شعرهایِ ما بغض دارند ؟ 4
- Nahal - 47858 مالک ارسال شده در 16 دی، 2012 تو نیستی دل من قد میکشد قد میکشد قد میکشد به بلندا ا ا ا ا ی همین دیوار قلب من در این خانه ی پر سایه !! کمتر بگو آفتاب بیا آفتاب بتاب بگو باران ببــــار باران بــــــــــــــبار باران ببـــــــــــــــــــــــار ( تاریک باد خانه ی مردی ، که نمیجنگد برای زنی که دوستش دارد ) 4
- Nahal - 47858 مالک ارسال شده در 16 دی، 2012 بانو! فراموش کن آدمکهای برفی را دل به گرمایِ دستهایِ من بده به گمانم شهرِ سردِ شما مردِ عاشق به خود ندیده است خدا حافظ یخبندان خدا حافظ روزهای بی عشقی خداحافظ بانو ی خسته ی من مردِ شما این بار با بهار میآید...! 4
- Nahal - 47858 مالک ارسال شده در 16 دی، 2012 برای سیمین دانشور نبودنهایی هست که هیچ بودنی جبرانشان نمیکند ... آرامش عجیبی دارد " مرگ " ... می آید ... با خودش میبرد طوری که دیده نشود ... حلوا نوش جان میکند شیونها را به شوخی میگیرد ( خنده هم دارد البته) گوشه اتاق کمین میکند ( مثلِ شرلوک هولمز) سیگار پشتِ سیگار میکشد آبها که از آسیاب افتاد با آرامش میرود ... و دوباره ... میآید .... کسانی هستند ... که هرگز تکرار نمی شوند حرفهایی هست ... که معنیشان را ... خیلی دیر میفهمیم ... خیلی دیر... 4
- Nahal - 47858 مالک ارسال شده در 16 دی، 2012 هراس .... یعنی ... من باشم و ... تو باشی و حرفی برایِ گفتن .... نباشد 4
ارسال های توصیه شده