moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۹۱ درجا ماندن و شدن مشغولیت ذهنی مردم و جامعه ایرانی در عصر شدت و حدت گیری تحولات بخصوص در زمینه انقلاب انفرماتیک که جنبه های مهم زندگی مان را در آستانه دستخوش تغییر قرار داده اینست که، آیا پتانسیل هضم این روند را خواهیم داشت و قادر خواهیم بود پویایی عقل و اندیشه را بر ایستایی آن مسخر سازیم؟ … شناخت و نگاه به درون و برون سوژه “خود” بازگوکننده دوچهره گی انسان است ، این دو چهره گی یکی طبیعت و دیگری عقل اوست که می توانند به شکل کردار متمایز ازهم نما یابد . اگر خود را آزاد از قید و بندها، واسطه ها و عامل ها رها سازیم، آنچه که “خود” را بیان می کند غول بی شاخ و دمی ست که ارزشش از حیوان صفتی او نمایان می گردد، چنگ می اندازد به هر کس و هر چیز تا خود را ارضاء نماید، آنچه که طینت اوست، چنین عملی از او حکم طبیعت اوست و مانند حیوان امر طبیعت بر او واعمالش غلبه دارد. زنبور عسل با نشستن بر گل جهت تغذیه از شهد آن، بال و پرزنان زنبورهای دیگر را بدانجا می کشاند، این اطلاع رسانی ( بال و پر زدن) امری آگاهانه نیست بلکه حکم طبیعت تحمیل شده به او به اجرا در می آید. اما انسان ضمن اینکه امر طبیعت بر او واقع است لیکن با نیرو و قابلیت فکری خود تشخیص می دهد که آیا عسل حاصل از زنبور برای سلامتی اش مفید است و یا مضر و بعد از آن برای استفاده بردن و یا نبردن تصمیم گیری می کند. در اینجا باید متذکر شد که فکر کردن و تصمیم گرفتن آن روی سکه انسان طبیعی اجتماعی شده می باشد، تصمیم گیری های انسان که بواسطه قدرت فکری و آگاهی از پیرامون صورت می گیرد اهمیت موضوع زندگی ای می شود تا که ابزاری را بعنوان واسطه مابین خود بر قرار کند، آن ابزار قانون اجتماعی نام دارد. حال بوضوع می توان سه مرحله فکر، تصمیم و قانون را مشاهده نمود که از ترکیب آنها “ساخت” پدید می آید، نظیر سازمان ها و نهادهای اجتماعی و یا نظام “ساخت” شده فرد در”فردیت” در جوامع سنتی و مدرن( یعنی چگونگی رفتار و نقش فرد در جامعه)، در روابط اجتماعی متمرکز به مناسبات سنتی، ساخت فرد ملازم می گردد با گونه ای از نقش او که از قبل بواسطه عوامل خارجی تعیین شده است ، در حالیکه در مدرنیته فرد خود به پشتوانه دانش وآگاهی از مسائل موجود و جاری ایفای نقش می کند. بطور کلی همه انواع مناسبات انسانها، ” ساخت” های فردی و اجتماعی ای هستند که در سیر تحول عقلی و تکامل اجتماعی بشر در جوامع به وجود آمده اند. در “ساخت” است که “شدن” پدیدار می گردد و حاصل جمع همه آن مواردی می شود که ویژگی هایش به اختضار بر شمرده شد. حال که تفاوت انسان با حیوان اندیشیدن و نیآندیشیدن، نیروی اراده جهت تصمیم گیری داشتن و نداشتن و نیز حکم امر طبیعت را الزمأ بر خود تحمیل ندانستن است، و “شدن” در دستور کار او برای موفقیعت و موقعیت دیگر، دامنه سیر تحول فکری انسان( شدن) تا دوره کنونی، وجه بارز قابلیت کسب درایت اعتدال و تساهل که اساسی ترین و مهم ترین هویت انسان را در درون “ساخت” اجتماعی مدرن تشکیل می دهد، است. اعتدال یعنی در نغلتیدن به سمت و سوی زیاد روی ها و زیادخواهی ها، تساهل یعنی سعه صدر داشتن در برابر ناملایمات وتنشهای فردی و اجتماعی در درون جامعه، از این زاویه نگرش به مسائل و موضوع انسان، حتی در دشوارترین شرایط می توان آگاهانه به نقطه عزیمت مسالمت جهت نائل آمدن بر ناهنجاری ها و دشواری های موجود در اطراف، حرکت نمود. هویت انسان هر دم در سیر فراز و نشیب ها و پیچ و خم های آفرینش زندگی در حال شکل گیری و سیر تحولی را می پیماید و همیشه در فرایند “شدن” شاخصه های هویت خود را به تصویر می کشد، ایستا نیست، زیرا در آنصورت قوه اندیشیدن و دگر شدن از او سلب شده خواهد بود و اگر خاصیت اندیشیدن نباشد مانند حیوان غلام طبیعت می گردد. مرحله اندیشیدن توأم با بسیاری از ویژگی های روانی و ذهنی مردم همراه است، از این رو ممکن است پروسه “شدن” بخشأ در جریان فراگرد خود نهان باشد، اما بهر حال پیشروی در این امر اظهر من الشمس است. کارل پوپر می گوید” انسان آنچه هست نیست آنچه می شود است”، خصوصیت هویت پذیری انسان را پایان ناپذیریست، تجربه و روند تکامل فکری انسان و به تناسب آن” ساختن”، حاکی از آن است که انسان بطور دائم و متوالی در حال “شدن” است و چون” شدن” در فضای دگردیسی قرار دارد ، طینت و ذات او محسوب نمی شود، وچون از مدار خصیصهی طینت بیرون باشد بعنوان “ماهیت” شناخته نمی شود بلکه “شدن” هویت پذیری او را تشکیل می دهد. هویت و ماهیت دو مفهوم جدا از یکدیگرند، هویت کسبی و ماهیت ذاتی است، انسان مدرن و غیر مدرن (سنتی)، دینی و غیر دینی را بعنوان شاخصه هایی از فرایند های مختلف تکاملی در نظر آریم؛ همه آنها از طریق ” شعور” و ” تصمیم” و “ساختن” به “شدن” راه طریقت پیموده و می پیمایند. تبدیل امروزمان به فردا بوسیله قدرت بازاندیشی و بازآفرینی از کردار صورت می پذیرد، از این رو اعتدال و تساهل که ارزشهای مدرنیته و مدنیت ما را بیان می سازد از همین قوانین “شدن” به عمل آمده وبه عنوان شیوه ای از کنش اجتماعی با جامعه ممارست می نماید، مدعیان مذاهب و مسلک های دیگر گرچه از تساهل و تسامع سخن بر زبان می آورند اما در طول تاریخ جز خشونت و کشتار دگر باشان چیز دیگری به ارمغان نیاوردند، فقط در جوامع مدرن است که انسان از آرامش و آسایش نسبی بر خوردار شده است، حتی پیروان اصلاح دین چه در مسیحیت و چه در اسلام که خود را حامی رفتار مسالمت و “گفتگوی تمدن ها” معرفی می کنند، فقط با پذیرش وجهی از اساس مدرنیته می توانند مدعی تساهل و اعتدال باشند. تاریخ اندیشه دینی چه از نوع ایران زردتشتی و چه نوع سامی اش جز کشتار و قتل و غارت نبوده است، فقط با رنسانس و بعد از آن در عصر روشنگری است که دین تحت تاثیر رشد جامعه و استطاعت آن در پیشبرد امر انسان، رشد می نماید. ولیکن در برخی دیگر از نقاط عالم همچنان فتنه گر است، پس تا وقتیکه جامعه در مسیر پیشرفت کانالیزه نگردد، نمی توان مدعای تساهل دین را حتی از روی صداقت هم باشد بعنوان هدایت جامعه القاء نمود، زیرا در عمل دین در غرب و شرق با حاکمیت خود فاجعه ای به وسعت قرون وسطا و ایران جمهوری اسلامی به وجود آورد. تنها قوانین پیشرفت در زمینه های کیفیت زندگی اقتصادی و اجتماعی می تواند نهادهای مدنی و دین را متکامل سازد. تساهل و اعتدال مکانیزم های عمل دیروز و امروزمان و اکتسابی ست، بدون شک مکانیزم های دیگر با مفاهیم ارزشی دیگر و در زمانی دیگر ار درون” ساختن” ها پدیدار می شوند، زیرا “شدن” های انسانی نامتناهی است. نظام های مدرنیته غرب نشان می دهد که تحول در سه محور مناسبات خانواده، اجتماع و جامعه نقش بالنده ای برای تعمیم مدارا داشته است، درست مانند دموکراسی های اولیه و تعمیم یافته آن، این تحولات قطعأ با تکامل فرهنگی همراه خواهد بود، گرچه ” پس افتادگی فرهنگی” را نباید از نظر دور داشت، “پس افتادگی فرهنگی” که در “چامعه شناسی نوین” مطرح شده بر این باور نیست که زیربنا و روبنا موازی یکدیگر نضج می یابند، یعنی رشد و شکوفایی اقتصاد یک جامعه الزامأ منجر به رشد همزمان فرهنگ مردم و جامعه نمی گردد. آنچه مسلم است نمودارهای تساهل و اعتدال با پشت سر نهادن و نفی سنت های دست و پا گیر و عادات کهنه در رفتارهای روز مره مان که شامل هر سه بخش مناسبات خانواده، اجتماع و جامعه می باشد، به نقطه قوتی تبدیل می گردد که امکان تحول فرهنگی مهیا و نظام رفتاری آدمیان متناسب با آن متحول میگردد. انقلاب مشروطیت ایران تلاشی بود جهت کسب هویت نوین، ستیزی بود مابین پویایی (قانونگرایی) و ایستایی اما، مناسبات بی شائبه متکی بر سنت ها در متن جامعه و میان مردم و نیز فقدان پشتوانه اندیشه و اراده سیاسی ناشی از آن، در جا زدن و ایستایی یعنی ، گزینه های عمل برای افراد از پیش، توسط سنت تعین شود، مهر و نشان خود را بر شئونا ت زندگی ما ایرانیان کوبید. و آنگونه که شاهد ایم این روند ستیز مابین سنت و تجدد با فراز و نشیب هایی همچنان در ایران ادامه دارد. مشغولیت ذهنی مردم و جامعه ایرانی در عصر شدت و حدت گیری تحولات بخصوص در زمینه انقلاب انفرماتیک که جنبه های مهم زندگی مان را در آستانه دستخوش تغییر قرار داده اینست که، آیا پتانسیل هضم این روند را خواهیم داشت و قادر خواهیم بود پویایی عقل و اندیشه را بر ایستایی آن مسخر سازیم؟ بنظر می رسد که راه گشایی در معضل پیش روی، و در پروسه دگر “شدن”، به همت والایی از تساهل واعتدال که خود تلاشی سلاسلی برای دوری گزیدن به هر آنچه عادات کهنه و دست و پا گیر بجا مانده از پیشینیان است و نیز به راه برای تعیین نقش فرد در جامعه توسط خود، نیازمند است، و این محتمل نیست مگر اینکه نقش دین در شکست همه حرکت ها و حنبش ها در طول تاریخ نادیده گرفته نشود، و بتوان” دین محوری” در جامعه را به “دین شخصی” مبدل ساخت، و آن را به جایگاه اصلی اش که همانا حوزه جامعه مدنی و در واقع بخشی از آن است، پیوست داد. منبع: اخبار روز برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 1 لینک به دیدگاه
spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 دی، ۱۳۹۱ بنظر می رسد که راه گشایی در معضل پیش روی، و در پروسه دگر “شدن”، به همت والایی از تساهل واعتدال که خود تلاشی سلاسلی برای دوری گزیدن به هر آنچه عادات کهنه و دست و پا گیر بجا مانده از پیشینیان است و نیز به راه برای تعیین نقش فرد در جامعه توسط خود، نیازمند است، و این محتمل نیست مگر اینکه نقش دین در شکست همه حرکت ها و حنبش ها در طول تاریخ نادیده گرفته نشود دوگانگی تاویل ناپذیر دراندیشه ایرانی! لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده