hasti1988 22,046 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مهر، ۱۳۹۱ امروز اولین سالگرد درگذشت استیو جابز یکی از نوابغ دنیای فناوریو دیجیتال است، شخصی که شعار زندگی اش این بود ” همیشه جوری زندگی کن، که گویی آخرین روز زندگی ات است “ وقتی که از او درباره راز موفقیتش پرسیدند، گفت: برای خودتان زندگی کنید نه دیگران، نگذارید صدای نظرات دیگران شما را از شنیدن صدای درونتان غافل کند شجاع باشید و به حرف قلبتان احترام بگذارید و ایمان داشته باشید که می توانید جهان را تغییر دهید… او آنقدر جسارت داشت که بداند می تواند جهان را تغییر دهد، و آنقدر استعداد داشت که آن را عملی کرد. 14 مهر ماه 1390 با 5 اکتبر 2011 شاید یکی از غم انگیز ترین روزهای دنیای دیجیتال بود . مرگ استیو جابز بنیان گذار شرکت اپل باعث شده که زوایای بیشتری از زندگیش جنبه عمومی پیدا کند و به همین دلیل کتابی تحت عنوان زندگی نامه استیو جابز توسط والتر ایزاکسون نوشته و در اختیار دوستداران این مرد بزرگ قرار گرفت . برای دریافت این کتاب می توانید اینجا کلیک کنید . او در تمام سالهای مدیریتش در Apple همیشه از نظر کارکنانش یک شخصیت بزرگ و نفوذناپذیر به نظر میرسید.در واقع بر خلاف بسیاری از آنها که شهرت را چاشنی زندگیشان کردهاند، او همیشه از حواشی مربوط به زندگی شخصیاش به دور بود و تمایلی به صحبت درباره جزئیات زندگیاش نداشت؛ حتی درباره بیماریاش هم حرفی نمیزد. استیو جابز هرگز در مصاحبههای زیادی که انجام میداد هم به سوالی درباره زندگی خصوصیاش جواب نمیداد و به همین دلیل دانستن جزئیات زندگی او برای خیلیها جالب شده بود. در حقیقت می توان گفت 6 مرحله از زندگی استیو جابز از اهمیتی خاصی بر خوردار است که به مناسبت اولین سالگرد درگذشتش تصمیم به بررسی آنها داریم: 1- کودکی جابز در روز 24 فوریه سال 1955 در شهر سانفرانسیسکو به دنیا آمد و تنها چند روز بعد از تولدش یک زوج جوان او را به فرزند خواندگی قبول کردند. به این ترتیب زندگی جابز با کلارا و پل جابز در مانتین ویو در کالیفرنیا آغاز شد. پدرخوانده او (عبارتی که استیو جابز بسیار با آن مخالف بود) یک مکانیست بود که در یک کمپانی بزرگ کار میکرد و مادرش به عنوان حسابدار در شرکتهای مختلف فعالیت میکرد، جابز اما بعد از چند سال خیلی زود متوجه شد که با پدرخوانده و مادرخواندهاش زندگی میکند. مادر واقعی او «جوآن سیمپسون» در زمان به دنیا آوردن او دانشجو بود و مدتی بعد یک گفتار درمان شد و پدر اصلیاش «عبدالفتاح جان جندالی» یک مسلمان اهل سوریه بود که از سن 18 سالگی به آمریکا آمده بود و در زمان تولد استیو جابز به عنوان معاون مدیرعامل شرکت رنو فعالیت میکرد. 2- ترک تحصیل از دانشگاه خلاقترین مرد دنیای تکنولوژی که ایدههای منحصر به فردش Apple را به ارزشمندترین شرکت جهان تبدیل کرده است، هرگز از دانشگاه فارغ التحصیل نشد. در واقع او بعد از آنکه از دبیرستانی در منطقه کوپرتینو در کالیفرنیا فارغ التحصیل شد، در سال 1972 در دانشکده خصوصی Reed ثبتنام کرد. او تنها یک نیم سال تحصیلی را در این دانشگاه ماند و بعد از آن به خاطر مشکلات مالی برای پرداخت شهریه از آنجا بیرون آمد. بعدها او در سخنرانی معروفش در دانشگاه استنفورد به مناسبت جشن فارغ التحصیلی گروهی از دانشجویان درباره دانشکده Reed گفت:«آنجا اصلا رویایی نبود و من حتی خوابگاه هم نداشتم، به همین دلیل هم من روی زمین اتاق دوستانم استراحت میکردم. برای خریدن غذا مجبور به فروش ذغال سنگ بودم و هر یکشنبه شب برای خوردن یک وعده غذای خوب هفت مایل تا شهر پیاده روی میکردم تا به معبد Hare Krishna برسم.» 3- دروغ جزئی به استیو وزنیاک درباره کار در Atari جابز که در این سالها به خاطر نوآوری در صنعت کامپیوترهای شخصی و گوشیهای موبایل شناخته میشود، اما سالها پیش در طراحی بازیهای کامپیوتری به شرکت بزرگ Atari هم کمک کرده است. او برای این کار در سال 1975 به این شرکت رفت و به او پیشنهاد شد که برای کارش حقوق 750 دلاری دریافت میکند و برای هر ایدهاش در جهت کاهش قطعات سختافزاری مورد نیاز 100 دلار اضافی به عنوان پاداش میگیرد. جابز برای انجام این کار «استیو وزنیاک» را که بعدها به یکی از موسسان Apple تبدیل شد، استخدام کرد. وزنیاک توانست کارش را به خوبی انجام داده و در نهایت پاداش 5000 دلاری را دریافت کند، اما بر اساس اتوبیوگرافی وزنیاک، جابز این پاداش را گرفته و تنها 375 دلار از آن را به وزنیاک بابت تلاشش پرداخت میکند. 4- همسر جابز مانند تمام زندگش خصوصیاش جابز خبر ازدواجش را هم از رسانهها مخفی کرد. به این ترتیب او زندگی شخصیاش را با همسرش «لورن» در پائولو آلتو آغاز کرد. لورن در زمان آشنایی با استیو جابز فارغالتحصیل رشته تجارت از دانشگاه پنسیلوانیا بود و به عنوان یک دانشجوی ممتاز اعتبار خوبی هم در این دانشگاه داشت. استیو جابز درباره تصمیمش برای ازدواج با لورن گفته است:«از کار به خانه برگشته بودم و جلوی در پارکینگ در حالی که کلید خودرو در دستم بود با خودم فکر کردم که اگر امشب آخرین شب زندگیام باشد ترجیح میدهم یک قرار کاری داشته باشم یا یک قرار ملاقات با لورن…بلافاصله خودرو را از پارکینگ درآوردم و پیش لورن رفتم. از او پرسیدم که آیا با من شام میخورد، او هم بلافاصله جواب مثبت داد. ما تمام راه را پیاده رفتیم و از آن به بعد با هم بودیم.» در نهایت استیو جابز و لورن پاول در سال 1991 در هتل آواهنی در پارک ملی یوسمیت مراسم ازدواجشان را برگزار کردند. 5- خواهر استیو جابز، یک نویسنده معروف استیو جابز سالها بعد به طور اتفاقی با خواهر هم خونش آشنا شد. «مونا سیمپسون» در آن زمان به خاطر نوشتن رمانی به نام «هر جایی جز اینجا» حسابی مشهور شده بود. داستان این رمان درباره زندگی یک مادر و دختر بود که بعدها با بازی «ناتالی پورتمن» و «سوزان ساراندون» به یک فیلم تبدیل شد. بعد از این آشنایی اتفاقی، جابز و خواهرش رابطه نزدیکی برقرار کردند تا جایی که جابز در مصاحبهای با مجله نیویورک تایمز در آن زمان گفت:«ما اعضای یک خانوادهایم. او یکی از بهترین دوستان من در جهان است. من حداقل هر دو روز یکبار با او تماس میگیرم و با هم صحبت میکنیم.» 6- ثروتش استیو جابز مدیر عامل ارزشمندترین برند جهان بود و همین میتواند توجیه مناسبی برای ثروت او باشد. او اما برای ژست اجتماعی و عمومیاش ترجیح داد حقوق سالانه یک دلاری از Apple بگیرد؛ کاری که بعدها «سرگی برین» و «لری پیج» موسسان Google و «اریک اشمیت» مدیر عامل پیشین این شرکت هم از آن الگو برداری کردند و از Google حقوق سالانه 100 پنی گرفتند. به این ترتیب جابز از سال 1997 به بعد به حقوق سالانه یک دلاری از Apple قناعت کرد؛ موضوعی که بارها در مصاحبههایش درباره آن شوخی میکرد. در اوایل سال 2010 جابز 5/5 میلیون سهم از سهام شرکت Apple را در اختیار داشت. حالا قیمت سهام این شرکت بدون هیچ نشانی از رکود، نسبت به ده سال قبل رشد 43 برابری دارد. او یکی از ثروتمندترین مردان جهان است که تنها از فروش شرکت Pixar به Disney در سال 2006 چیزی در حدود 7 میلیارد دلار بدست آورد. بر اساس جدیدترین گزارش مجله فوربس در سال 2011، استیو جابز با حجم داراییهای خالص 3/8 میلیارد دلاری به عنوان 110 امین فرد ثروتمند جهان معرفی شده است. این در حالی است که بسیاری از کارشناسان معتقدند که اگر جابز در زمان ترک Apple در سال 1985 سهامش را نمیفروخت، حالا او پنجمین فرد ثروتمند جهان بود. اپل بعد از استیو جابز تیم کوک مدیرعامل فعلی شرکت اپل بیش از 14 سال سابقه مدیریت ارشد در شرکت اپل و تجربه و اندوخته زیادی از کار کردن در کنار استیو جابز دارد. وی در سال 1998 بعد از بازگشت استیو جابز به اپل و به پیشنهاد وی از شرکت Compaq به عنوان مدیر ارشد به استخدام اپل در آمد تا وضعیت تولید محصولات اپل را ساماندهی کند. تیم کوک مدیری کارآمد و با استعداد و بهترین انتخاب استیو جابز برای جایگزینی خود بوده است. با توجه به چرخه 12 ماهه محصولات اپل به اطمینان میتوان گفت که محصولات اپل تا یکسال آینده در مسیر طراحی نهایی و تولید قرار دارند و اثر خلاقیت و نگاه استیو جابز در آنها دیده خواهد شد. iPhone 5 محصولی طراحی شده است و iPad 3 نیز معرفی شدند .با این توصیف به نظر میرسد که شرکت اپل تا سال آینده میلادی همچنان درمسیری از قبل طراحی شده که با معرفی محصولات جدید و ارتقا و بهبود محصولات نرمافزاری و سختافزاری فعلی همراه خواهد بود , حرکت کند . استیو جابز بیش از 7 سال از سرطان رنج میبرد و از آینده خود مطلع بود. در طول این مدت سعی کرده در کنار بهترین مدیران خود بهترین افراد را به استخدام اپل در بیاورد و اصول مدیریتی و فکری و راهبردی خود را به عنوان ارزشهای اصلی شرکت اپل جا بیندازد. بدون شک سرمایه زیاد شرکت اپل در کنار موقعیت برتر در بازار محصولات دیجیتال و الکترونیکی در کنار استعداد و هوشمندی مدیران لایق شرکت اپل و پایبندی به اصول رهبری استیو جابز میتواند آینده روشنی برای شرکت اپل رقم بزند. دانشنامه اقتصاد 9 نقل قول لینک به دیدگاه
moein.s 18,983 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مهر، ۱۳۹۱ ما از استیو جابز چیزهای زیادی میدانیم، البته به لطف تمایلش در سالهای پایانی عمر برای به اشتراک گذاشتن داستانهای زندگی خود با والتر آیزاکسن؛ داستانهایی درباره اینکه چه چیزی او را به سمت تأسیس اپل، اختراع و باز اختراع کامپیوترهای شخصی، موزیک پلیرها، تلفنها و تبلتها حرکت داد. اما هنوز هم آنقدر داستان ناگفته از کار و زندگی در کنار او در صندوقچه خاطرات دوستانش وجود دارد که اینک در آستانه اولین سالگرد فوتش (فردا 5 اکتبر)، دست خالی نباشیم. تعدادی از دوستان و همکاران او خاطرات خود درباره کاریزماتیکترین و به یاد ماندنیترین شخصیت دنیای تکنولوژی را با مجله فوربس در میان گذاشتهاند. در ادامه مطلب با ما همراه باشید تا به بهانه سالگرد فوت این مدیر توانمند و رؤیاگرای آیندهنگر، به گوشههای نادیده زندگیاش که در برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام منعکس نشده، سرکی بکشیم. قایم کردن پورشهها! مهندس نرمافزار، رندی آدامز در ابتدا پیشنهاد استیو جابز برای کار در NeXT را رد کرد، همان کمپانی نرمافزاری که استیو بعد از اخراج از اپل تأسیس کرد. سال 1985 بود. آدامز بعد از فروختن کمپانی پیشروی خود که در زمینه ساخت نرمافزارهای دسکتاپ کار میکرد، آمادگی شروع به کار دوباره را نداشت. اما جابز فقط چند روز بعد، روی پیغامگیر تلفن او این را گفت: «تو داری موقعیت رو هدر میدی رندی. این از اون فرصتهاییِ که توی عمر آدم فقط یه بار پیش میاد و تو داری خرابش میکنی.» و با شنیدن این پیغام، رندی نظرش را عوض کرد و به نکست رفت. آدامز مقداری از پولی را که از فروش شرکتش به دست آورده بود، صرف خرید یک پورشه 911 کرد، که تقریباً همزمان بود با خرید یک پورشه توسط جابز. آن دو برای پرهیز از صدمه دیدن بدنه اتومبیلهای خود در اثر ضربهٔ تصادفی دربِ ماشینهای کناری، پورشهها را به صورت طولی و چسبیده به هم پارک میکردند طوری که جای پارک 3 ماشین را اشغال میکردند. یک روز جابز بدو بدو سر میز کار آدامز حاضر شد و گفت که باید پورشهها را جابهجا کنند. رندی میگوید: «پرسیدم "چرا؟" گفت "رندی، باید پورشهها رو قایم کنیم. راس پروت داره میاد اینجا و میخواد توی کمپانی سرمایهگذاری کنه، نمیخوام فکر کنه کُلی پول داریم".» و این شد که پورشههای را برداشتند و پشت مقر نکست در پالو آلتو پنهان کردند. راس پروت آمد و در سال 1987، 20 میلیون دلار سرمایه در نکست گذاشت و عضو هیئت مدیره شد. آدامز این را هم به خاطر میآورد که یک بار بیل گیتس برای یک ملاقات کاری به نکست آمد. پاییز 1986 بود. منشی پذیرش که در لابی پایین پلهها بود به جابز که در دفترش بالای پلهها بود زنگ زد تا بگوید که بیل گیتس آمده. آدامز میگوید: «میتونستم او (استیو) را در دفترش ببینم، واقعاً هم سرش شلوغ نبود. ولی نه خودش بلند شد (که پیش بیل برود) و نه گیتس رو دعوت کرد که بیاد بالا. گذاشت یک ساعتی توی لابی منتظر بمونه. این به خاطر رقابتی بود که با هم داشتن.» آدامز میگوید که در همین حین، مهندسین نکست از فرصت استفاده کردند و به لابی رفتند و با علاقه زیاد، بیل گیتس را به سوال بستند: «ما از این کار و اینکه میشد یه ساعت باهاش حرف بزنیم لذت بردیم، تا اینکه بالاخره استیو دعوتش کرد بره بالا.» آدامز بعد از بروز اختلاف با جابز، بر سر قرار دادن درایو نوری در پایانه کامپیوتری نکست که او حس می:کرد قطعه خیلی کندی است از نکست رفت. مدتی بعد جابز او را قانع کرد که در پیرامون کمپانی نکست یک کسب و کار نرمافزاری راه بیاندازد، که او این کار را با سرمایه 2 میلیون دلاری بنگاه سرمایهگذاری سکویا انجام داد. ولی در حین اینکه کار جلو میرفت، جابز به او زنگ زد تا خبر دهد که نکست میخواهد پایانه کامپیوتری را رها کند و در عوض روی نرمافزار متمرکز شود. «استیو به من گفت قیمت سختافزار داره پایین میاد و اونا (توی نکست) فکر میکنن حالا دیگه یه کالای مصرفی شده. گفتم "خب پس چرا پیسی نمیفروشی؟" جابز گفت "به جای پیسی، ترجیح میدم برم سگ بفروشم!» آدامز میگوید که خاطرات زیادی از روزهای کار با جابز در نکست دارد؛ اینکه جابز چطور به عنوان یک گیاهخوار میگذاشت مهندسین، ساندویچهای خودشان را که به اندازه یک قطار بودند بخورند و بعد درباره آن میگفت: «اوه، بوی گوشت سوختهٔ حیوون به دماغم میخوره، چه لذتبخش.» در سال 1986، جابز لباس بابا نوئل پوشید و اسکناسهای 100 دلاری بین کارکنان نکست پخش کرد. آدامز همچنین به یاد میآورد که جابز به کارکنانی که خرابکاری به بار آورده یا کاری را کرده بودند که او دوست نداشت، میگفت "خودت رو اخراج کن." به گفته آدامز: «فکر میکنید این رو جدی میگفت؟ خب، اگر نامه پایان کار به دستتون نمیرسید، میفهمیدید که فقط داشته شوخی میکرده.» و در غیر این صورت، نه! یک سال بعد از فوت جابز، آدامز که بعد از نکست، رهبری تیم توسعه ادوبی آکروبات و pdf را بر عهده گرفت و در ضمن مؤسس سایت FunnyorDie.com هم هست، میگوید که صنایع تکنولوژیک هنوز فقدان او را به خوبی حس میکنند: «کاریزماش، مثل الکتریسته بود -همیشه داشت انرژی فوقالعادهای رو منتشر میکرد. خیلی الهامبخش بود. شما را [با خودش] میبُرد. من قبلاً که با استیو بودم این اعتقاد رو داشتم که آدم قادر به انجام هر کاری هست و میتونه دنیا را تغییر بده. وقتی فوت کرد، مقداری از این حس از وجودم پر کشید. هیچ کس مثل استیو نیست.» 4 نقل قول لینک به دیدگاه
moein.s 18,983 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مهر، ۱۳۹۱ [h=3]ماجرای لکهها در مینی-استور[/h] در اولین بازگشتش به میان رسانهها بعد از جراحی برای برداشتن تومور سرطانی در سال 2004، جابز در مرکز فروش استنفورد (پالو آلتو) با تعدادی خبرنگار ملاقات کرد تا از مینی-استور 70 متر مربعی اپل در آنجا رونمایی کند. فروشگاهی که اندازهاش تقریباً نصف فروشگاههای معمولی اپل در آن زمان میشد، با سقفی یک دست سفید که از پشت پوشش آن نور ملایمی تابش میکرد. دیوارهایی ساخت ژاپن با جنس استیل ضد زنگ، با سوراخهای تهویه در بالا که طراحی پاورمک G5 را تداعی میکردند و کفی سفید، بدون درز و درخشان که بنا به گفته جابز «از جنس متریال مورد استفاده در ساخت آشیانه هواپیما» بود. اما... درست قبل از آنکه پرده آویخته شده در جلوی فروشگاه را پایین کشیده و رسماً آن را برای عموم مردم افتتاح کنند، استیو به نقطه ذوب هستهای رسید و بیرون آمد تا با خبرنگارها گپ بزند. چرا؟ چون آن طراحی زیبا که روی کاغذ، خیلی قشنگ بود در دنیای واقعی خوب جواب نمیداد. کوچکترین اثر انگشتی روی دیوارها توی چشم میزد و کف سفید فروشگاه، با ورود افرادی که مشغول آمادهسازی آنجا برای افتتاح بودند، لکهدار شده بود. جابز بلافاصله بیرون آمد و با وجود نارضایتی از وضع مینی-استور، به هر حال فروشگاه را افتتاح کردند. وقتی نگارنده این مقاله خانم کانی گوگلیِلمو کفِ مینی-استور را دید، بلافاصله برگشت به سمت جابز که کنارش ایستاده بود و پرسید که آیا در هیچ بخشی از طراحی فروشگاه نقش داشته یا نه. استیو گفت بله. کانی گفت: «تابلو است که هر کی این فروشگاه رو طراحی کرده هیچ وقت تا حالا کف جایی رو تمیز نکرده.» جابز چشمهایش را باریک کرد و بعد رفت توی فروشگاه. چند ماه بعد یکی از مدیران اپل به خانم گوگلیِلمو گفت که جابز تمام طراحان مینی-استور را بعد از افتتاح روز شنبه، وادار کرده بود به آنجا برگردند و تمام شب روی کف زانو بزنند و با دست خودشان آنجا را برق بیاندازند. بعداً هم که اپل جنس کف فروشگاههایش را به سنگماسههای سیِنا (ایتالیا) تغییر داد که تاکنون متداول باقی ماندهاند. [h=3]بهش عادت میکنند [/h] مارک اندریسن، یکی از پیشروها در زمینه مرورگرهای اینترنتی که حالا یک سرمایهگذار ریسکپذیر در دره سیلیکون است، به یاد میآورد که چند ماه قبل از عرضه آیفون اول، با جابز دو ملاقات داشت: «پاییز 2006 من و همسرم لورا، برای شام با استیو و همسرش لورین بیرون رفتیم و بیرونِ یه رستوران توی خیابانِ کالیفرنیای پالو آلتو منتظر نشستیم تا میز خالی بشه. یکی از عصرهای خنک پالو آلتو بود، استیو نمونه شخصی آیفونش رو از جیب شلوارش در آورد و گفت "ایناهاش، بذار بهت یه چیزی نشون بدم." و یک تور اختصاصی درباره ویژگیها و قابلیتهای دستگاه جدیدش برام برگزار کرد.» «بعد از مقادیر قابل توجهی باز موندن دهن و بالا رفتن ابرو، به عنوان یکی از هواخواهای بلکبری نظر دادم. گفتم "پسر، استیو فکر نمیکنی نداشتن کیبورد فیزیکی مشکلساز بشه؟ واقعاً مردم با تایپ کردن مستقیم روی شیشه مشکلی نخواهند داشت؟" با آن نگاه نافذش درست توی چشمم زل زد و گفت "بهش عادت میکنن."» از آن زمان (سال 2007) اپل بیش از 250 میلیون آیفون فروخته که آن را بدل به یکی از پرفروشترین تلفنهای هوشمند دنیا کرده. 4 نقل قول لینک به دیدگاه
moein.s 18,983 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مهر، ۱۳۹۱ [h=3]رُک، ولی با سلیقه[/h] گای کاوازاکی، یکی از تاریخنویسهای اپل و رابط انجمن توسعه مک در گذشته، در سال 1984 داشت در دفترش کار میکرد که جابز با یک نفر دیگر بالای سرش ظاهر شد. استیو از او پرسید که نظرش در رابطه با برنامه یکی از توسعهدهندگان اپل، یعنی کمپانی Knoware چیست. (Knoware مخفف knowledge software است.) «من چیزی رو که توی ذهنم بود گفتم، پنبهشون رو زدم. استیو نگاهی به اون آقا کرد. بعد دوباره به سمت من برگشت و گفت "گای ایشون مدیر عامل Knoware هستن."» کاوازاکی ابتدا میگوید که این خاطره نشانگر «تردید جابز است در رابطه با اینکه چطور کارمندهاش رو به حال خودشون رها کنه» و بعد اضافه میکند که «در کل این در مورد استیو صدق میکنه که اگه طرفدارش باشی میگی "ببین، دیدی چطور گندکاریها رو متوقف کرد؟" و اگه طرفدارش نباشی، میگی این رفتارش نشون دهنده اجتماعی نبودنشه.» او سپس میگوید: «با وجود اینکه اینطوری با ملت رفتار میکرد، دلیل اینکه باز هم چنین نخبههایی رو زیر دستش داشت این بود که بر خلاف خیلی از رئسا، برای عملکردِ عالی ارزش زیادی قائل بود. دو تیکه پازل مهم لازمه تا بتونی از کارمندهات بازده خوبی بگیری؛ اول باید یه کسی باشی که اونقدر سلیقه داره که بفهمه طرف چه موقع عالیه و چه موقع تنبله. و دوم باید اونقدر رُک باشی که اینها رو راحت به طرف بگی. از این آدمایی که سلیقه کافی ندارن و فقط رُک هستن، زیاد هست.» ولی استیو همزمان هر دو بود. «اگه میخوای عالی کار کنی، میتونی توی اپل کار کنی. ولی باید سختیِ ضایع شدن جلوی جمع رو هم تحمل کنی. اما توی HP عمراً چنین چیزی ببینی. دقیقاً این دو تا متضاد هم هستن. از طرف دیگه توی HP نمیتونی عالی کار کنی چون کسی نیست که از کارت قدردانی کنه. حالا ترجیح میدی کجا کار کنی، اپل یا HP؟» [h=3]یک دست کوچولو توی نمایشگر[/h] نولان بوشنل، مؤسس آتاری که جابز را به سال 1974 استخدام کرد، میگوید بیشترین چیزی که از استیو به یاد دارد، اشتیاق و قدرت او است: «استیو اولین آدمی بود که دیدم معمولاً صبحها زیر میز کار خودش رو لوله کرده و خوابیده، چون تمام شب همونجا مشغول کار بود. خیلیها فکر میکنن که موفقیت، یعنی شانس و البته بودن توی جای درست و در زمان درست. ولی به نظر من، اگر ارادهٔ سختتر کار کردن نسبت به دیگران رو داشته باشی، میتونی بخش خیلی خیلی بزرگی از شانست رو خودت رقم بزنی.» «ما دو تا یه جور رابطه فلسفی داشتیم. استیو دوست داشت درباره ایدههای بزرگ و سرچشمهای که اون ایدههای بزرگ ازش میومدن حرف بزنه. همیشه علاقه داشت درباره درست کردن محصول و اینکه چطور آدم بفهمه که چه زمانی یک محصول آماده عرضه به بازار شده حرف بزنه.» در اوایل دهه 80، بوشنل یک خانه 1400 متر مربعی در پاریس خرید و تمام دوستانش در دره سیلیکون را به میهمانی در آن دعوت کرد. گروه موسیقی، کلی غذا و نوشیدنی، میهمانهای اهل ولخرجی، و البته استیو جابز که در 1976 آتاری را برای تأسیس اپل ترک کرده بود. در حالی که همه لباسهای میهمانی پوشیده بودند، استیو با شلوار جینش ظاهر شد. بوشنل به خاطر میآورد که: «فردای اون مهمونی، توی ساحل جنوبی (رود سن) نشسته بودیم، من قهوهام رو میچشیدم و استیو مثل همیشه چایی میخورد، یه جورهایی داشتیم رد شدن پاریس از جلوی خودمون رو تماشا میکردیم. یه گفتگوی دلپذیر درباره اهمیت خلاقیت داشتیم. [استیو] در مرحلهای بود که میدونست اپل II به آخر خط رسیده. از اپل III هم راضی نبود. تازه کار روی ایدهی لیسا و چیزی که میرفت تا مکینتاش بشه رو شروع کرده بود. داشتیم درباره ترک بال و جوی استیک و موس حرف میزدیم، و البته درباره ایده ی دست کوچولو توی نمایشگر، که در اصل همون موس بود.» «آخرین بار یک سال قبل از فوتش دیدمش. خیلی خیلی لاغر شده بود، ولی شکننده به نظر نمیرسید. یک جور قوتی در مورد خودش داشت، میگفت "فکر کنم دارم این [بیماری] رو شکستش میدم."» 4 نقل قول لینک به دیدگاه
moein.s 18,983 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مهر، ۱۳۹۱ [h=3]داستانی از کریسمس[/h] رجیس مککنا اولین مرشد بازاریابی اپل، زمانی جابز 22 ساله را ملاقات کرد که او سوار بر موتور سیکلت به خانهاش آمد و از این سخن گفت که چطور میخواهد اپل را به برَندی جهانی بدل کند. مککنا از سال 1983 تا 1987 در جلسات مدیریتی اپل حضور مییافت و در طول سالهای پس از آن نیز با جابز دوستی صمیمانهای داشت. او میگوید: «سال 1998 من و همسرم 5 تا آیمک به عنوان هدیه کریمس برای نوههامون خریدیم. نگاهشون کردیم که چطور هدیههاشون رو باز میکنن، و وقتی نوه 5 سالهٔ من مولی، آیمکش رو باز کرد، گفت "زندگی خوبه." از شانس بد، آیمکِ مولی دچار مشکل شد. بعد از چند ساعت استفاده، دیسک درایو گیر کرد و دیگه بیرون نیومد. من به فروشنده زنگ زدم ولی بهم گفت که به خاطر سیاست کاری اپل، اجازه تعویض با یه دونه نوش رو نداره. و گفت که تعمیر هم چند هفته طول میکشه.» «همون موقع یه ایمیل به استیو زدم و درباره سیاست پس فرستادن و تعویض یه محصول سوال کردم. 5 دقیقه بعد تلفنم زنگ خورد. استیو بود. پرسید مشکل چیه و بعد اسم فروشنده رو گرفت. گفت "دوباره تماس میگیرم." چند دقیقه بعد تلفن زنگ خورد و یک فروشندهٔ خیلی خیلی معذرت-خواه از اون طرف خط گفت "من یک آیمک نوی نو برای نوه شما دارم." به استیو ایمیل زدم، تشکر کردم و اطمینان دادم که کریسمس قشنگی برای نوهام رقم زده. بلافاصله یه جواب ساده داد "هو، هو، هو."« (هو هو هو صدای خنده بابا نوئل است؛ یعنی استیو مثل بابا نوئل، از شادی آن بچه خوشحال شد و خندید.) مککنا یک داستان دیگر را هم به خاطر میآورد. در سال 1985، بعد از اخراج استیو از اپل توسط جان اسکالی، یک هفته نگذشته بود که او درباره گام بعدیاش با مککنا صحبت کرد: «استیو گفت که حتی ممکنه اپل از رفتنش سود هم ببره و اینکه شاید با سرمایهگذاری جدیدش بتونه به اپل کمک کنه. میگفت شاید کمپانی جدیدش بتونه تکنولوژیای رو توسعه بده که مورد استفاده اپل قرار بگیره و اینطوری اون [استیو] بتونه به اپل کمک کنه. مثلاً گفت "شاید بتونیم یک خط تولید جدید و موفق درست کنیم که بتوانه به خط تولید اپل کمک کنه و اونا آخرش ما رو بخرن." اون موقع استیو نمیدونست که این حرفش چقدر به غیبگویی شبیه هست.» در سال 1996، اپل با قیمت 429 میلیون دلار، کمپانی دوم جابز یعنی نکست را خرید. حرکتی که حضور دوباره استیو در اپل را تسهیل کرد و منجر به وقوع موفقترین بازگشت یک کمپانی در حال سقوط گردید، بازگشتی که در تاریخ کمپانیهای دنیا شبیه آن وجود ندارد. [h=3]یک دوستِ محتاج کمک [/h] هایدی رویزن که حالا یک سرمایهگذار ریسکپذیر است، در دهه 80 رئیس کمپانی نرمافزاری T/Maker بود که برای مک برنامهنویسی میکرد. او خاطرات زیادی از کار در کنار جابز دارد که آنها را "شخصیتساز" میخواند ولی یکی از آنها، تجربهای خصوصیتر بوده. «روز اول مارس 1989 بود که استیو زنگ زد تا درباره یک مذاکره کاری با من صحبت کند، و فقط چون استیو بود من گوشی را برداشتم، حتی با اینکه تازه فهمیده بودم که شب قبل، پدرم در یک سفر کاری در پاریس درگذشته. وقتی به استیو گفتم چی شده، گفت "پس چرا داری کار میکنی؟ باید بری خونه. من یه راست میام اونجا."» جابز به خانه او رفت و روی زمین کنار هایدی نشست و دو ساعت به حرفهای او که با اشک و آه همراه بود گوش سپرد: «بله، من مبل هم داشتم ولی استیو دوست نداشت روی مبل بشینیم. ازم خواست درباره پدرم صحبت کنم، از چیزایی که دربارهش مهم بود بگم، و اینکه چه خصوصیتیش رو بیشتر از همه دوست داشتم. مادر استیو چند ماه قبل فوت کرده بود، برای همین فکر میکنم اون موقع خیلی خوب درک میکرد که چه حسی دارم و دلم میخواد درباره چی حرف بزنم. همیشه این کار فوقالعادهاش و اینکه کمک کرد تسکین پیدا کنم رو به یاد دارم و قدردانش هستم.» 4 نقل قول لینک به دیدگاه
moein.s 18,983 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مهر، ۱۳۹۱ [h=3]استیو به همه چیز دقت میکرد[/h] امیلی برووِر اوچارد که در تیم روابط عمومی نکست برای جابز کار کرده، میگوید که استیو یک فرد بسیار با دقت بود که کوچکترین چیزها را هم به چالش میکشید: «یکی از کارهای من این بود که در مصاحبههای مطبوعاتی، همراه استیو باشم و یادداشت بر دارم. یک بار قبل از مصاحبه، فهمیدم که دو تا کفش متفاوت پام کردم! صبح آن روز خیلی سریع لباس پوشیده بودم و کفشهایی رو که فکر میکردم یه جفت مشکی باشن، بر داشته بودم. ولی اشتباه شده بود. به مافوقم زنگ زدم و مشورت خواستم. گفت که حتماً باید درستش کنم چون استیو 100 درصد به قضیه دقت میکنه. بنابراین مثل دیوونهها تا پاساژ استنفورد ماشین روندم، یه جفت کفش جایگزین خریدم و بلافاصله به مقر نکست برگشتم. سریعترین تصمیم خرید عمرم رو اون روز گرفتم.» [h=3]به جای فریب دادن، خلع سلاح کن [/h] در سال 1989، نکست در جریان رقابت برای به دست آوردن مشتری بیشتر، فرصت یک ملاقات با IBM برای بحث بر سر ارائه لیسانس نرم افزار NeXTStep برای استفاده در کامپیوترهای IBM مبتنی بر OS/2 را به دست آورد. یکی از مدیران نکست که میخواهد نامی از او برده نشود، با ذکر این مورد میگوید که نکست واقعاً به این تفاهم کاری نیاز داشت و البته به دستش هم آورد. (IBM در انتهای آن سال با قیمت 65 میلیون دلار لیسانس نرمافزار را از نکست دریافت کرد). مدیرانی از هر دو کمپانی در اتاق کنفرانس مقر نکست گرد هم آمده و منتظر رسیدن جابز بودند. سرانجام استیو وارد شد، رو کرد به یکی از مدیران ارشد IBM و گفت: «رابط کاربری شما آشغاله.» فقط صدای نفس کشیدن مدیران دو کمپانی شنیده میشد. «این طوری بود که میتونست یه مذاکره کننده موفق باشه. با انداختن این بمبهای فنادهنده، کاملاً افراد مقابلش رو خلع سلاح میکرد. میگفت "ما این قرارداد رو میبندیم ولی بدونید که محصولات شما افتضاحن." استیو یه آدمِ فتنه-به-پا-کُن بود ولی همیشه دقیقاً همون چیزی را به دست میآورد که میخواست.» 3 نقل قول لینک به دیدگاه
moein.s 18,983 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مهر، ۱۳۹۱ [h=3]دروغ گفتن؟ موردی ندارد [/h] مدیر عامل یکی از کمپانیهایی که بعد از بازگشت جابز به اپل، در اواخر دهه 90 با او کار کرده، میگوید: «استیو به معنای واقعی کلمه، در گفتگوهای دو نفره "آدم خوبی" بود. با او یک گفتگوی خصوصی که داشتی، اصلاً برات نقش بازی نمیکرد. اما به محض اینکه تعداد حاضرین در اتاق از دو نفر بیشتر میشد، سر و کله استیو جابزِ بازاریاب پیدا میشد و تئاتر بازی میکرد.» «وقتی از تو چیزی میخواست، همیشه مؤدب بود و مجبور بود قشنگ رفتار کنه. یه دورهای بعد از بازگشتش به اپل بود که نیاز داشت افراد کنارش کار کنند، اپل توی مخمصه بود، و نکست یک شکست بود. بنابراین استیو کسی شده بود که میشد باهاش [مثل آدم] کار کرد. اما بعد هر چی با آیپاد و بعد آیفون موفقیتهای بیشتری به دست آورد، بیشتر گستاخ شد. شد همون استیوِ قدیم.» «گاهی بود که میگفت قصد داره فلان کار رو بکنه و وقتی کاری که میکرد نتیجه مناسب و محکمی نمیداد و من به چالشاش میکشیدم میگفت "آره، آره، میدونم، ولی نیاز داشتم ذهنیتم رو عوض کنم." توی ذهنش دروغ گفتن موردی نداشت.» [h=3]درخشان، همچون برلیان [/h] زمانی که اپل OS X، نسخه جدید سیستم عامل مک را معرفی کرد به خاطر تغییرات بنیادین، OS X دیگر با برنامههای قدیمی کار نمیکرد و لازم بود توسعه دهندگان وابسته به اپل، برنامههای خود را بازنویسی و نسخههای جدیدی را آماده کنند. بنابراین جابز از ادوبی خواست تا برنامههای گرافیکی پر طرفدار خود را با OS X سازگار نماید ولی ادوبی بیمیل بود چون مشتریان علاقهای به پرداخت پول برای یک به روزرسانی که ویژگی جدیدی در خود نداشته باشد ندارند زیرا سازگاری نرمافزار با سیستم عامل جدید از نظر آنها یک حق بدیهی و از پیش مفروض است و باید رایگان باشد. ادوبی سر انجام با ارائه آپدیت برای OS X موافقت کرد ولی جابز از زمانبندی راضی نبود. یکی از مدیران اسبق ادوبی میگوید: «در مورد OS X استیو میخواست که سازگاریهای نرمافزاری در نانو ثانیه انجام بشه و از اینکه ادوبی به اندازه کافی سریع عمل نکرد، خیلی عصبانی بود. ولی بالاخره وقتی آپدیت ارائه شد، میخواست مطمئن بشه که به طور کامل توی مراسم مکورد اونا را معرفی کنن. و این کار رو کرد چون به ادوبی هم کمک میشد، ولی در اصل علت انجامش این بود که این تأکید [در مورد به روز رسانی نرمافزارهای مهم] برای سیستم عامل جدیدش حیاتی بود. استیو از این نظر که میدونست برای موفقیت باید چه کارهایی رو انجام بده، مثل برلیان درخشان بود.» [h=3]و یک چیز دیگر... نواری از 29 سال قبل[/h] در زیر، بخشی از صحبتهای استیو جابز در کنفرانس بینالمللی طراحی اَسپن به سال 1983 را میخوانید. نیازی به شرح ندارد. گرچه عدهای خواهند گفت که اینها پیشگویی هستند ولی شما باور نکنید؛ استفاده از واژههای سطحی نشانگر شناخت سطحی است. این صحبتهای استیو جابز نه پیشگویی، بلکه رؤیابینی فردی هستند که به سهم خود در میانه میدان برای تحقق تک تک آنها تلاش میکرد زیرا برایش سفر خودِ پاداش بود: استراتژی اپل بسیار ساده است. کاری که میخواهیم بکنیم این است که یک کامپیوتر بسیار عالی را در [قالبی به اندازه] یک کتاب قرار بدهیم که شما بتوانید آن را با خودتان همه جا ببرید و ظرف 20 دقیقه کار با آن را یاد بگیرید. این کاری است که میخواهیم بکنیم و قصد داریم در همین دهه هم انجامش دهیم. و البته میخواهیم همراه با امکانات رادیویی باشد تا مجبور نباشید [با سیم] به چیزی لنگر بیاندازید، بلکه بتوانید با تمام پایگاه-دادههای بزرگ و سایر کامپیوترها [به صورت بیسیم] ارتباط برقرار کنید. آقای براون که اخیراً نوار کاست آن سخنرانی را بعد از 29 سال در اینترنت قرار داده، درباره سایر صحبتهای استیو جابز در آن مراسم میگوید: در این نوار، او با اطمینان از این حرف میزند که کامپیوترهای شخصی باید یک وسیله جدید برای ارتباطات باشند. و این قبل از آن است که شبکه کردن کامپیوترها عمومیت یافته باشد یا جایی اشارهای به فراگیر شدن اینترنت شده باشد. و البته او مشخصاً درباره سیستمهای ایمیل نو ظهور صحبت میکند و اینکه چطور دارند به ارتباطات سر و شکل تازهای میدهند. در حقیقت او اشاره میکند که وقتی ما کامپیوترهایی قابل حمل با امکانات بیسیم داشته باشیم میتوانیم در حال حرکت کردن ایمیل خودمان را چک کنیم. و این را در سال 1983 یعنی 20 سال قبل از ظهور کامپیوترهای موبایل میگوید. او از یکی از پژوهشهای دانشگاه MIT صحبت میکند که خیلی شبیه قابلیت استریت ویو در نقشههای گوگل است. جابز صنعت در حال پیدایش نرمافزار را با صنعت ضبط موسیقی مقایسه میکند و میگوید که اکثر افراد لزوماً نمیدانند چه کامپیوتری میخواهند بخرند. اما در تضاد با آن، وقتی وارد فروشگاه موسیقی میشوند دقیقاً میدانند که چه موزیکی میخواهند. این به آن خاطر بود که آنها قطعههای کوتاه آهنگها را قبل از خرید، در رادیو میشنیدند. و او به این فکر میکرد که صنعت نرمافزار به چیزی شبیه ایستگاه رادیو نیاز دارد تا مردم قبل از خرید، بتوانند با نرمافزار کار کنند. او معتقد بود که ارائه نرمافزار به طور سنتی دیگر منسوخ شده و از آنجایی که نرمافزار، ماهیت دیجیتال دارد میتواند به صورت الکترونیکی از طریق خطوط تلفن منتقل شود. او پرداخت الکترونیکی هزینه نرمافزار از طریق خطوط تلفن را هم جزوی از آینده میدانست. در انتهای بخش پرسش و پاسخ، سوالی درباره تکنولوژی تشخیص صوتی پرسیده میشود؛ جابز معتقد است که این یکی از بخشهای خوب دهه آینده خواهد بود و درباره سخت بودن تشخیص زبان گفتار (جمله بندی) نسبت به تشخیص صدای معمولی صحبت میکند و این که «کار و بارِ خیلی سختی است.» شما میتوانید سخنرانی 20 دقیقهای جابز را که پیشتر هرگز فایل صوتی آن منتشر نشده بود، در برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام گوش کنید. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 3 نقل قول لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .