رفتن به مطلب

مالبرانش و قرابت های او با متفکران اسلامی


moein.s

ارسال های توصیه شده

[h=1] قاسم کاکایی[/h]

نیکولا مالبرانش، همچون دکارت و پاسکال فرانسوی است. او در سال ١۶٣٨ در پاریس متولد شد. فلسفه را در مدرسه لامارش و الهیات را در سوربون آموخت و در سال ١۶۶۴ رسما یک کشیش شد و در همین سال هم بود که رساله ای از دکارت درباره انسان خواند و به شدت مجذوب آن شد. جالب است که این کتاب به «وظایف الاعضاء» پرداخته بود و با این حال، آن همه مورد توجه مالبرانش، واقع شده بود؛تا آن جا که او را بر آن داشت برای درک بهتر فلسفه دکارت با کوشش و مشقت زیاد دانش ریاضی خود را گسترش دهد. به نظر مالبرانش، ریاضیات بهترین وسیله پرورش ذهن است و حساب و جبر، اساس همه علوم دیگرند و وسیله حقیقی برای اکتساب همه علوم دقیق را فراهم می آورند، زیرا هیچ راهی بهتر از حساب و بیش از همه جبر، برای استفاده درست از قوای ذهنی وجود ندارد. گفته می شود فلسفه مالبرانش، «خدامحور» است و میان اندیشه های او و نظریه «کسب» متکلمان اشعری در زمینه رابطه خدا و انسان و طبیعت شباهت زیادی وجود دارد و حتی احتمال داده شده است که مالبرانش این نظریه را عینا از «اشاعره» کسب کرده باشد مالبرانش در همه جا و همه چیز، علت حقیقی را خداوند می داند و علل دیگر را علل «موقعی» می خواند و با این کار از هرچیز دیگر به جز خدا نفی تاثیر و علیت می کند. توضیحات مالبرانش درباره علل موقعی بسیار پیچیده است ولی خلاصه آن این است که وقتی ما، به عنوان مثال اراده می کنیم که بازوی خود را حرکت دهیم، خداوند بازوی ما را حرکت می دهد.

به نظر کاپلستون نویسنده «تاریخ فلسفه»، مالبرانش درباره اختیار الهی با تغییرناپذیر بودن ذات الهی، چیزی بر گفته های متکلمان و فیلسوفان قرون وسطا نمی افزاید. او بدون شک هیچ سهم تازه ای در حل مسئله ندارد.

اما این امر که مالبرانش خداوند را تنها علت حقیقی می داند، توام با این امر که او « امتداد معقول» نامتناهی را در خداوند جای می دهد، برخی از مورخان را بر آن داشته است که وی را حلقه اتصال دکارت و اسپینوزا تلقی کنند.

کاپلستون درباره میزان تاثیرپذیری مالبرانش از دکارت می نویسد: با وجود تاثیر تردیدناپذیر دکارت در اندیشه مالبرانش، فلسفه او صبغه نسبتا متفاوتی با تعالیم دکارت دارد. شاید این اختلاف را بتوان این گونه بیان کرد: ذهن دکارت متمایل به کشف حقایق علمی نو، با استمداد از روشی درست بود. او امید داشت که دیگران تاملات او را در راستای تحقیق علمی گسترش دهند. از این رو، هر چند مفهوم خداوند در نظام فکری دکارت اساسی است، اما به سختی می توان فلسفه او را خدا مدارانه نامید. درست است که فلسفه او مجالی برای اسرار ایمان قائل شده است، اما انگیزه پویای او معطوف به تاسیس علوم بود.

در این حال برعکس فلسفه وی، فلسفه مالبرانش آشکارا خصوصیت خدا مدارانه دارد.

با این حال فلسفه او از موفقیت در خور توجهی برخوردار بود. به طور کلی، پیروان فرانسوی مالبرانش، در صدد دفاع از وی در مقابل این اتهام که فلسفه او به مکتب اسپینوزا انجامیده یا با آن قرابت داشته است برآمده اند و نیز سعی کرده اند از نظام او، بر ضد مکتب اصالت تجربه، که تاثیر آن در اروپا شروع شده بود، استفاده کنند.

ترجمه ای از رساله او تحت عنوان «در جست وجوی حقیقت» در سال ١۶٩۴ در انگلستان منتشر شد و در سال بعد لاک کتاب بررسی عقیده مالبرانش درباره رویت همه چیز در خداوند که در آ ن این نظریه را سخت مورد انتقاد قرار داده بود، نگاشت؛ اما این اثر دو سال بعد از مرگ لاک یعنی در سال ١٧٠۶ منتشر شد. آرای مالبرانش را نویسندگان ایتالیایی نیز بر ضد مذهب اصالت تجربه قرن هجدهم به کار بردند، چنان که کاردینال ژودیل کتابی در دفاع از اندیشه های مالبرانش و در رد نظریات لاک نوشت و آن را در سال ١٧۴٧ منتشر کرد.

در زبان فارسی هم دکتر قاسم کاکایی در کتابی تحت عنوان خدامحوری در تفکر اسلامی و فلسفه مالبرانش به مقایسه آ رای مالبرانش با برخی اندیشه های اسلامی در این باره می پردازد.

در واقع خدامحوری یا « آکازیونالیزم» تحقیق و بررسی نظریه کسب است که همان رابطه اختیار انسان و صفت فاعلی باری تعالی را بررسی می کند. نویسنده توانسته است در بیشتر موضوعات کلامی مورد بحث فلسفه و کلام، مقایسه ای را بین متفکران اسلام و مسیحی مطرح و نتیجه گیری کند.

مالبرانش نظریه کسب یا رابطه خدا و انسان را تحت عنوان « آکازیونالیزم» مطرح کرد. به عقیده کاکایی مشرب فلسفی او با مشرب فلسفی متکلمان مسلمان اشعری چندان تفاوتی ندارد.

در بخش چهارم این کتاب، با عنوان آکازیونالیزم از اشعریت خام تا عرفان ناب، نویسنده به مقایسه مکتب کلامی ابوالحسن اشعری با مکتب محیی الدین عربی پیرامون رابطه انسان با فعل خداوند، می پردازد.

نویسنده در این باره می گوید: در تفکر مسیحیت، مالبرانش نمونه اعلای اعتقاد به آکازیونالیزم الهی است. دفاع وی از توحید افعالی هم دارای جنبه کلامی و هم دارای جنبه عرفانی است. بنابراین آکازیونالیزم را در دو بعد کلامی و عرفانی مطرح کرده است. در بعد کلامی نه تنها از نظر انگیزه و عقاید بسیار شبیه اشاعره، بلکه مهم تر این که این نظریه را از اشاعره و غزالی اخذ و اقتباس کرده است. زمانی که همین تفکر اشعری وار او با عرفان مسیحی در می آمیزد، سر از آکازیونالیزم عرفانی او در می آورد. از این رو هنگامی که چگونگی سیر آکازیونالیزم از اشعریت به عرفان پی گرفته می شود می بینیم که در این زمینه مالبرانش بسیار شبیه غزالی است هر چند تفاوت هایی بین آن ها دیده می شود.

خدای مالبرانش اشعری، مانند خدای غزالی، همان خدای قهار عهد عتیق است. اما خدای مالبرانش عارف، خدای پر مهر عهد جدید می باشد.

در حالی که خدای غزالی عارف هنوز رنگ کلامی خود را نباخته و لبخند بر چهره اش ظاهر نشده است.

در پایان باید گفت کتاب خدامحوری در تفکر اسلامی و فلسفه مالبرانش، باعث شده است که این فیلسوف فرانسوی مورد توجه اهل نظر در سال های اخیر قرار گیرد و مطالبی درباره وی و اندیشه هایش منتشر شود.به طور کلی قرابت اندیشه های مالبرانش و غزالی و در عین حال تفاوت های این دو می تواند موضوع جذابی برای علاقه مندان به این مباحث باشد.

 

منبع:

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...