JU JU 7193 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مهر، ۱۳۹۱ مروری بر آثار برگزیدهی جایزهی «گلشیری»؛ اشاعهی سیاهنویسی و تأکید بر نهیلیسم در قالب رمان! خبرگزاری فارس: در بیشتر داستانهای کتاب «در ماهی میمیریم» با تعریف خوابهای آشفتهای مواجهیم که حداقل آسیبشان آشفته کردن ذهن مخاطب است و در دراز مدت ذائقهی وی را خراب میکند. وهم وسرگشتگی در چنین آثاری تنها موجب زندگی بیهدف و در نهایت بیهویتی انسان میشود که این محور القایی، مهمترین تهدید برای جوان امروزی است. فعالیتهای بنیاد گلشیری شامل اهدای جایزهی سالانهی هوشنگ گلشیری به آثار برتر ادبیات داستانی و نقد ادبی به زبان فارسی، تشکیل کارگاههای داستاننویسی، جلسات داستانخوانی و نقد و بررسی، تاُسیس مرکز انتشارات و کمک به چاپ و نشر آثار داستاننویسان و … است. این نهاد به ظاهر مردمی است و در راستای اعتلای ادبیات گام بر میدارد ولی با نگاهی عمیقتر به کلیت آثار برگزیده در این جشنواره به راحتی متوجه ماهیت سکولار و ضد نظام این نهاد میشویم، چرا که این آثار عموماً مروج مفاهیم ضد دین و ضد نظام میباشند. این بنیاد عموماً کاندیدای خود را به نوعی از آثار فرزندان خلف هوشنگ گلشیری در عرصهی سیاهنمایی اوضاع کشور بر میگزیند و در همهی آثار برگزیده به نوعی با زیر پا گزاردن مفاهیم اخلاقی-اسلامی به دنبال عادی جلوهدادن عدول از قید و بندهای شرعی و عرفی جامعهی امروز است. سیاهنویسی و ترسیم فضای وهمآلود و مالیخولیایی از حوادث پیرامونی به عنوان یکی از مهمترین موضوعات ادبیات داستانی امروز در جبههی معارض فرهنگی انقلاب اسلامی مطرح است. مسئولین جایزهی ادبی «هوشنگ گلشیری» به عنوان یکی از ارکان این جبهه نیز با اقبال بر این نوع از ادبیات داستانی، بر گسترش نهیلیسم و سیاهنمایی دامن زده و آثار متعددی را از همین نوع در شمار نامزدهای آخرین دوره از این جایزه، معرفی کردند . «در ماهی میمیریم» اولین اثر نویسندهای جوان به نام «سعید شریفی» است که توسط انتشارات همکار او «افراز» به چاپ رسیده است.این کتاب مجموعه داستانی شامل 9 داستان است که نویسندهی آن به سیاق سیاهنویسیهای «صادق هدایت» در فضایی وهـمآلود به روایت اتفاقهایی موهوم میپردازد. مروری بر محتوای کتاب «سعید شریفی» در اولین اثر خود به نام «در ماهی میمیریم» به سراغ ایدههای فسیل شده در فضایی وهمآلود میرود. گریز از واقعگرایی و برداشت مرز بین خیال و واقعیت از ویژگیهای اثر اوست. داستانها هر کدام یکجور توهم، خواب یا کابوس هستند. برخی از داستانها به نوعی زاییدهی خشونتی نامفهوماند و برخی دیگر نمایهای از اوج بیرحمی انسان. روایتهایی از تصرف آدمها، زندگیها و رابطهها، تصرف همهچیز و کشاندن و رساندن انسان به مرز هیچپنداری خود و موهومانگاری همه چیز. بیشترین تلاش نویسنده بر ابهامآفرینی متمرکز شده که در انتها چیزی جز حیرت و سرگردانی برای خواننده به همراه ندارد. داستان «همین یک بار»، مردی را روایت میکند که در تلاش است که همسرش را حتی برای یک بار هم که شده به جشن عروسی ببرد و داستان «حوری» به روایت احوال دختری میپردازد که به دنبال پسری است تا به کمک او عکسهایی را آتش بزند! هر دو داستان به صورتی نامشخص به پایان رسیدهاند و باعث سردرگمی خواننده میشوند. در 7 داستان دیگر اوضاع وخیمتر میشود چرا که فضای خشونت، سردی و توطئه نیز بدون هیچ دلیل منطقی به فضای داستانها ورود پیدا میکند و ابهام داستانها را به حدی افزایش میدهد که جملات کوتاهِ داستانها نیز ربط عقلانی بههم پیدا نمیکنند. در داستان «در ماهی میمیریم» از همگسیختگی منطق رواییِ داستان نمود بیشتری پیدا میکند و فضای سرد خانوادگی به نمایش گذاشته میشود. این سردی همراه با ابهام، فهم مبتنی بر منطق را از خواننده میگیرد و خواننده با حال و هوایی آشفته و حیران رها میشود. در این روایات کابوسوار و بازیهای بیرحمانهی بیآغاز و بیانجام، بعضاً هم راوی و هم مخاطب، هر دو از میانه به آن میپیوندند و بعضی وقتها در ادامه از آن حذف میشوند. گاه این بازی بیرحمانه نرمنرمک ادامه مییابد و همه چیز ظاهراً بهگونهای ابلهانه و مضحک جریان مییابد، مثل داستان «تحصیل عسل» که پسری مجرد بهطور غیرمنتظرهای از وجود زن و دو دخترِ نداشتهاش باخبر میشود و به منزل دوستی دعوت میشود که انگار او را عوضی گرفته و او این را... در این داستان هیچکس و هیچچیز سر جای خودش نیست و هیچچیز نشان از وضعیت متعارف ندارد. یک نامتعارفی سرسامآور، ناخوشایند، دلسرد کننده و استهزا آمیز که فضای زندگی را وهمزده میکند، وهمی توطئهآمیز. وهمهایی توطئهآمیزتر از داستان «تحصیل عسل» هم در این مجموعه رخ میدهد! مثل داستان «این کلّاش» مادر یک روز صبح بیخبر ناپدید میشود. پسر بعد از یک هفته تصمیم به جستوجو میگیرد، اما بعد منصرف میشود. روز بعد به قصد خرید سیگار از آپارتمان بیرون میرود. هنگامی که باز میگردد، یک جمع چهار نفری به ظاهر خانوادگی، وارد خانه میشوند و حق بهجانبتر و بیپرواتر از هر صاحبخانهای، خانه را تصاحب میکنند! و پسر را هم از آپارتمان بیرون میاندازند... بیرون راندن از زندگی، شکلی از توطئههای هولناکی است که در جهان داستان امروز و در مجموعه داستان «در ماهی میمیریم» رخ مینماید که میتوان آن را به جبر زندگی و... تعبیر کرد. هولناکتر از این هجوم هم میتوان در این مجموعه یافت! داستان «در ماهی میمیریم» سخت سرد و بیرحم است. بیرحمی آن تا اعماق روح مخاطب نفوذ میکند و او را همچون آدمهای داستان در دریای سیاهی که از بالا میریزد، غرق میکند و در دل ماهی میمیراند، همان ماهیای که در قصههای کهن شکمش جایی برای مردن نبود. میشد توی آن زنده ماند. [TABLE=width: 500, align: center] [TR] [TD=align: justify] دریا و ماهی که معمولاً در داستانها نماد رهایی، شادی و سبکی بوده است، در این داستان نماد خشونتهای سرد و سیاهی است که فاصلهی آدمها را آنقدر زیاد میکند که دیگر هیچ ارتباطی میانشان شکل نگیرد.[/TD] [/TR] [/TABLE] ماهی این داستان اما به فرمان الهی و به ندای آسمانی، خانوادهای را نمیبلعد بلکه بلعیدن به فرمان خشونت است. خشونت و بیمهری کشندهای که معلوم نیست کی و از کجا سر باز کرده است، اما ذرهذره همچون تخمریزهی ماهی در ته دریا رشد میکند و بزرگ و بزرگتر میشود، تا جایی که دیگر هیچ کجای زندگی و هیچ در، پنجره، سقف، کلام، نگاه و رابطهای از زیر سایهی تاریک و خیس آن بیرون رفتنی نباشد. پسربچه، مادر، پدر، هر کدام، به نوعی دست به کشتار میزنند. پسربچه عروسک خواهرش را با زغالِ سیاه، مرد میکند و برایش ریش و سبیل میگذارد. مادر میخواهد نشانههای مردی عروسک را پاک کند، پاک نمیشود؛ پس کلهاش را میکند و عروسک دخترش را میکشد. پدر به جای حرفزدن فریاد میکشد و دشنام میدهد... دریا و ماهی که معمولاً در داستانها نماد رهایی، شادی و سبکی بوده است، در این داستان نماد خشونتهای سرد و سیاهی است که فاصلهی آدمها را آنقدر زیاد میکند که دیگر هیچ ارتباطی میانشان شکل نگیرد. معلوم نیست این تاریکی سرد و نمور از کی به زندگی آدمها رخنه کرده و بهطور تهاجمی همهی آنها را به تصرف خویش درآورده است. نویسنده در داستان «او» فضای خشنی را ایجاد میکند که در آن مرگهای بیدلیل رخ میدهد. «او» داستان ناتمام زندگیهایی است که در آغاز جوانی از ادامه باز میمانند! بازماندنی کاملاً ناگهانی، مکرر و شبیه به هم، همه نامعلوم، همه گنگ، همه بیآغاز مواجههی ناخواسته با مرگهایی در وسط یک روز تفریحی مثل کابوسی شبانهروزی، همه وجود فرد را در خواب و بیداری میآشوبد، به حدّی که مرز واقعی همه چیز را گم میکند که کیست، چیست و چه میکند؟ آدمها با هم جابهجا میشوند. هر کسی میتواند هر کسی بشود و هر کاری بکند. انگار همه در تصادف و در مرگ ناگهانی نقش دارند و تکهای از آن را در پازل وهمآلودش گذاشتهاند. در چینش این تکهها جوهرهی واقعی آدمها و شاید هم واقعیت غیرآدمیزادیِ آنها معلوم میشود! جوهرهای از جنس کفتارها و کرکسها. همه در نهایت کرکسوار رفتار میکنند... [TABLE=width: 500, align: center] [TR] [TD=align: justify] دنیایی که نویسندهی رمان خلق میکند، تنها سیاهی و ناامیدی است. سردی و تاریکی مسلط بر جهان داستانی وی غلبهی هولناک خشونت را بر جهان امروز زیست آدمیان نشان میدهد. خشونتی که از آن گریزی نیست.[/TD] [/TR] [/TABLE] شاید اگر جهان داستانی بتواند تباهی عمیق خشونت را به تصویر بکشد و تأثیر آن را بر اعصاب، روان و وجدان مخاطب ژرفا ببخشد، فقط شاید، بتواند اندکی از دامنهی وقوع خشونتبارگیهای مکرر در جهان غیرداستانی را کم کند. با این همه نویسنده آنقدر عریان و بیپروا خشونتهای مکرر را در زندگی واقعی روایت کرده که مخاطب را بر سر بساط سنگها و کرکسها کشانده، دنیای ذهنی و عینی او را برمیآشوبد و آشوب عینی را در تمامی ابعادش وارد ذهن او کنند. وجدان را معذب ساخته و ناآرام میگرداند. انگار آسمان و زمینِ واقعیت چرکتر از آن است که بتواند زندگی کند و نتیجه جز پوچی هیچ چیز دیگر نیست. دنیایی که نویسندهی رمان خلق میکند، تنها سیاهی و ناامیدی است. سردی و تاریکی مسلط بر جهانِ داستانی وی، غلبهی هولناک خشونت را بر جهان امروز زیست آدمیان نشان میدهد. خشونتی که از آن گریزی نیست. با چنین محتوایی از کتاب «درماهی میمیریم» چه بر سر مخاطب جوان میآید؟ در برخی داستانهای این مجموعه مانند «رعنای رؤیا» زمان و مکان بیمعنا شده و هویتهای سیالی پدیدار میشوند که یادآور درهمریختگی موجود در «بوف کور» صادق هدایت هستند.«رعنای رؤیا» روایت کودکی است که به خواب پدر و مادرش میرود و این در حالی است که در واقعیت زن و مردی که به عنوان پدر و مادر وی معرفی شدهاند هیچگاه هم را ندیده و با هم آشنایی نداشتهاند! به معنای دیگر در جهانی که شریفی برای مخاطبش تصویر میکند، رؤیاها هیچکدام به دنیا نمیآیند. خشونت، زاد و ولدش کابوس است. رؤیا حتی اگر به زیبایی، خوشخیالی و نازنینی رعنا هم باشد، نمیتواند از دیوارهای ستبر واقعیت خشن عبور کند و متولد شود. رؤیا بر فراز این جهان مصیبتزده، فقط میتواند داستان به دنیا نیامدنش را روایت کند. داستانی زیبا، شیرین، خیالانگیز و لذتبخش اما از جنس مجاز، نه حقیقت. هشتمین داستان این مجموعه به نام «کورتیما» یکی از پیچیدهترین داستانهای این مجموعه است. این داستان حادثهای است که معلوم نیست رخ داده یا نداده است! حادثهای که در ذهن شاهدان ذهنی رخ داده، کسانی که میتوانند جزئیات عینی آن را هم بهدقت ترسیم کنند! این حادثه بیشتر شنیدنی بوده تا دیدنی؛ اما ترکشهای این حادثهی مرموز به خیلیجاها و اشخاص اصابت کرده است، درست مثل هر حادثهی غیرمنتظره و ناگهانی که در مکان و زمانی معین در واقعیت رخ داده باشد لکن آن رخداد «کورتیما» انکارشدنی است. اصلاً نشدنی است انگار. این داستان گویا یک انفجار است. انفجاری که معلول یک سلسله حوادث بههم پیوسته است که از شدت عدمقطعیتشان و غیرقابل باور بودنشان، نمیتوانند از پرچین باورپذیری شایعات این طرفتر بیایند. عدمقطعیت آنقدر قرص و محکم سر جایش ایستاده و چشمانش را باز نگهداشته که هیچ گزارش، تفسیر و تحلیلی دربارهی آن تصادف یا حادثهی ناگهانی امکان ورود به عرصهی قطعیت را پیدا نمیکند، هرچند ترکشهایش همهجا هستند. از جمله توی تن اعضای خانوادهای که مصیبت تصادف بر سرشان نازل شده و بهکلی زندگی، روان و شخصیت همهی آنها را از هم پاشیده است و حتی روی پوست زندگی شاهدان را هم خراش انداخته است. تنها امر واقعی، یعنی واقعیتر از خود آن حادثهی غیرمنتظره، پیامدهای آن در جان و تن بازماندگان است که میتواند آنها را راهی گورستان کند یا تیمارستان یا آوارهی شبهای جاده؛ حتی اگر آن حادثه، چیز سادهای باشد مثل تصادف دو برادر که سوار بر موتور از جادهای بین دو شهر در تاریکی شب میگذشتند. انگار چیزی نرم و زرد جلوی موتور میپرد و بعد تصادف و مرگ برادر بزرگتر و شکستن پای برادر کوچکتر که عق میزند از لمسِ آن چیز نرم و لزج زردی که آنجا کنار موتور افتاده! معلوم نیست که کورتیما آن تصادف است؟ آن چیز نرم زردرنگ است؟ مرگ برادر بزرگتر است؟ خودسوزی برادر کوچک است؟ و... شاید هم کورتیما پریشانحالی مادر و خواهرشان باشد! در مجموع نمیتوان به هیچیک از قطعات 9گانهی این کتاب عنوان «داستان» بخشید، چرا که هیچ یک از خط روایی مشخصی برخوردار نیستند و در انتها جز پوچی چیز دیگری عاید خواننده نمیشود. در بیشتر این داستانها با تعریف خوابهای آشفتهای روبهرو هستیم که حداقل آسیبشان آشفته کردن ذهن و روان مخاطب است و در دراز مدت ذائقهی وی را خراب میکند. وهم، سرگشتگی، آشفتگی و به دور خود چرخیدن در چنین آثاری تنها موجب زندگی بیهدف و در نهایت بیهویتی انسان میشود که این محور القایی مهمترین تهدید برای جوان امروزی است. منبع : برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 8 لینک به دیدگاه
JU JU 7193 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مهر، ۱۳۹۱ منتقد، حتا خودش رو معرفی نکرده ! معروف شد داداشمون رفت :دی فکر کنم بایستی این کتاب، کلن گل و بلبل می بود و متاسفانه اینگونه نبوده بایستی در اون همه چیز رویایی بود ولی نیست باید کتاب رو با دروغ پر میکرد که نشده منتقد اعتقاد دارن که باید به دروغ پردازی روی بیاریم تا به گونهای مشتی محکم به دهن آمریکا زده بشه :دی کلن موندم چی بگم، همون بدون شرح ! 6 لینک به دیدگاه
*sepid* 9772 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مهر، ۱۳۹۱ با منتقد کاملا مخالفم چون چیزی رو باور میکنیم که با تمام وجود درکش کرده باشیم اینکه بخوایم به دیگران بقبولونیم که همه چی آرومه در صورتی که این آرامش رو کسی درک نکرده درست نیست این سیاهه نویسی ها با روزگار ما هماهنگه ... پس نمیشه انکار کرد 6 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مهر، ۱۳۹۱ منم عین سپیده با منتقد مخالفم.درسته که شاید سیاه نویسی رو همه نپسندن ولی داستان رویایی و خیلی آروم هم هم نمی پسندن. 6 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده