gordia 969 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 شهریور، ۱۳۹۱ پس از ۱۱ سال زوجی صاحب فرزند پسری شدند. آن دو عاشق هم بودند و پسرشان را بسیار دوست داشتند. فرزندشان حدودا دو ساله بود که روزی مرد بطری باز یک دارو را وسط آشپزخانه مشاهده کرد و چون برای رسیدن به محل کار دیرش شده بود، به همسرش گفت که در بطری را ببندد و آن را در قفسه قرار دهد. مادر پرمشغله موضوع را بهکل فراموش کرد. پسربچه کوچک بطری را دید و رنگ آن توجهش را جلب کرد، به سمتش رفت و همۀ آن را خورد. او دچار مسمومیت شدید شد و به زمین افتاد. مادرش سریع او را به بیمارستان رساند ولی شدت مسمومیت به حدی بود که آن کودک جان سپرد. مادر بهتزده شد و بسیار از اینکه با شوهرش مواجه شود وحشت داشت. وقتی شوهر پریشانحال به بیمارستان آمد و دید که فرزندش از دنیا رفته، رو به همسرش کرد و فقط سه کلمه به زبان آورد. فکر میکنید آن سه کلمه چه بودند؟ شوهر فقط گفت: «عزیزم دوستت دارم!» عکسالعمل کاملا غیرمنتظرۀ شوهر یک رفتار فراکُنشی بود. کودک مرده بود و برگشتنش به زندگی محال. هیچ نکتهای برای خطاکار دانستن مادر وجود نداشت. بهعلاوه، اگر او وقت میگذاشت و خودش بطری را سر جایش قرار میداد، شاید آن اتفاق نمیافتاد. هیچ دلیلی برای مقصر دانستن وجود نداشت. مادر نیز تنها فرزندش را از دست داده بود و تنها چیزی که در آن لحظه نیاز داشت، دلداری و همدردی از طرف شوهرش بود. و آن همان چیزی بود که شوهرش به وی داد. گاهی اوقات ما وقتمان را برای یافتن مقصر و مسئول یک رخداد صرف میکنیم، چه در روابط، چه محل کار یا افرادی که میشناسیم؛ و فراموش میکنیم که میتوانیم کمی ملایمت و تعادل برای حمایت از روابط انسانی داشته باشیم. در نهایت، آیا نباید بخشیدن کسی که دوستش داریم آسانترین کار ممکن در دنیا باشد؟ داشتههایتان را گرامی بدارید. غمها، دردها و رنجهایتان را با نبخشیدن دوچندان نکنید. اگر هرکسی میتوانست با این نوع طرز فکر به زندگی بنگرد، مشکلات بسیار کمتری در دنیا وجود میداشت. حسادتها، رشکها و بیمیلیها برای بخشیدن دیگران، و همچنین خودخواهی و ترس را از خود دور کنید و خواهید دید که مشکلات آنچنان هم که شما میپندارید حاد نیستند. 11 لینک به دیدگاه
desinger.bardia 2114 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 شهریور، ۱۳۹۱ واقعا خیلی مرد بوده......................... 2 لینک به دیدگاه
victoria_r 7682 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 شهریور، ۱۳۹۱ مرد باید اینجوری باشه دیگه. اگه من تو این موقعیت باشم نمیدونم میتونم همچین کاری کنم یا نه.خیلی سخته. 1 لینک به دیدگاه
M.P.E.B 4852 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 شهریور، ۱۳۹۱ من اگه بودم اول زنمو ميكشتم بعد خودمو...به همين سادگي لینک به دیدگاه
gordia 969 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 شهریور، ۱۳۹۱ من اگه بودم اول زنمو ميكشتم بعد خودمو...به همين سادگي لینک به دیدگاه
sookut 13735 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 شهریور، ۱۳۹۱ خیلی سخته که آدم بتونه تو اون لحظات خودش رو در این حد کنترل کنه ای کاش این داستانها داستان نبود و واقعیت بود... 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده