!BARAN 4887 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 اردیبهشت، ۱۳۹۲ ωـــــــــــهم مــסּ کُجــاستــــ ؟ ڪـجـــابـــایـدقـבم بگذارم ڪہ ڪωـی را له نڪنم ωـــهم مـــסּ ڪجاست ؟ ڪجاباید בل ببندم ڪہ בیرنڪرבه باشم ωــهم مـــסּ ڪجاست ؟ مگرבیگرωـــتاره ای باقی مانــבه اωـــت ڪہ ωـــهم شبهای تاریک مـــסּ باشــב ؟! ڪجای این زمیـטּ פֿــاڪی ڪوله بارم را پایین بگذارم ڪہ توقف ممنوع نـבاشته باشــב ؟! بِــــگو ... بگو ڪجا פֿــωـــتگی هایم را به בرڪنم ڪہ ڪωــــی نگویـב : ببخشیـב اینجا جای مــــסּ اωــــتـــ 3 لینک به دیدگاه
*mehrsa* 14558 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 اردیبهشت، ۱۳۹۲ لـــیــلـــے ... بہ قـــصـــہ ےخـــوב بـــازگــــــرב ...! اینـــجـــا " مـــجنـــ ـــون " بـــا هـــمـــہ ے , " لـــیلــ ـے هــــــــا " محــــــرم " اســـت ... بــــــہ جـــز " لـــیلــ ـے خـــــــــوבش " ...............! 4 لینک به دیدگاه
Mina Yousefi 24161 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 اردیبهشت، ۱۳۹۲ قلبی دارم خسته از تپیدن مــــی گــــویــنــد ســـــاده ام ..! مـــی گـــویـــنـــد تــــو مــــرا با یــک نــگــاه .. یـــک لبـــــخـنـــد .. بــه بــازی میـــــگیــــری ..! مــی گــوینــد تـرفنـدهــایت ، شـیطنـت هــایت .. و دروغ هایـــت را نمــــی فهمــــم .. مــــــی گویند ســــاده ام ..! اما مــــــــن فـــــقــــــط دوســـتـــــت دارم ..، همیـــــــــن! و آنــــها ایــــن را نمـــــــیفــــهمنــــد ..!! 2 لینک به دیدگاه
Mina Yousefi 24161 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 اردیبهشت، ۱۳۹۲ شبیـــه کســـی شده ام کــه پشتـــــــ دود سیگــارش با خود می گویــد : ... بایــد تـَرکـــــــ کنـــم ! ســیگــار را... خانــــه را... زندگـــی را... و باز پُــکــی دیگــــر می زند.. 3 لینک به دیدگاه
*mehrsa* 14558 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 اردیبهشت، ۱۳۹۲ کاش باز معلمی بود و انشایی می خواست: "روزگار خود را چگونه می گذارنید؟" تا چند خطی برایش درد و دل کنم!!! 3 لینک به دیدگاه
Mina Yousefi 24161 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اردیبهشت، ۱۳۹۲ دلم برای یک نفر تنگ است....نه میدانم نامش چیست... و نه میدانم چه می کند...حتی خبری از رنگ چشم هایش هم ندارم.... رنگ موهایش را نمی دانم....لبخندش را هم ندیده ام ....فقط میدانم که باید باشد و نیست......! 4 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اردیبهشت، ۱۳۹۲ شهامت میخواهد دوست داشتن کسیکه... شاید... هیچوقت... هیچ زمان... سهم تو نخواهد شد... 4 لینک به دیدگاه
!BARAN 4887 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 اردیبهشت، ۱۳۹۲ یک میلیون سال از آخرین دیدارمان می گذرد ! و من یک میلیون سال پیرتر شده ام ! و انگار قرار نیست هیچ گاه این شب به پایان برسد .... چند " شب " دیگر باید صبر کنم ؟ چند " میلیون سال " دیگر ، بی تو ؟! ... از : م . محمدی مهر +من خسته ام............خیلی..........خدایا کاری کن..... 2 لینک به دیدگاه
*mehrsa* 14558 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 اردیبهشت، ۱۳۹۲ خدایا! برای خاموشی شبهای انتظارم فقط یک فوت کافیست،خاموشم کن،خسته ام...!! 2 لینک به دیدگاه
"nazanin" 3610 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اردیبهشت، ۱۳۹۲ فقط باش…. همین که هستی کافیست…! دور از من…..! بدون من….! چه فرقی میکند؟؟؟ گل میخری!! خوب است!! برای من نیست؟! نباشد!!! همین که رختمان زیر یک آفتاب خشک میشود کافیست….. دلخوشم به این حماقت شیرین…. 5 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 اردیبهشت، ۱۳۹۲ دل در گرو یک خیال سپردم، خیالی خام و بی سرانجام... خسته ام، نه از نبودن تو، از ماندن خود... من از نگاه بی قرار خود خسته ام... 10 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 اردیبهشت، ۱۳۹۲ زیاد دویده ام.... در رویا زیاد دنبال تو دویده ام.... وقتی آنجا به تو نرسیده ام...چه طور در حقیقت به تو برسم؟! 10 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 خرداد، ۱۳۹۲ آسانسوری شده ام تنها در برجی متروک که سال هاست بهانه ای برای اوج گرفتن نداشته است به خانه ام بیا خسته ام از این همه ایستادگی 8 لینک به دیدگاه
*mehrsa* 14558 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 خرداد، ۱۳۹۲ دلــــــم میـــخـــواد کــــــولـــمـــو بـــبــــندم، مستـــقیم برم گـــردنـــه حـــیران بعـــد بشـــینم یـــه گوشـــه، کولـــمو بـــزارم بغـــلم، بگـــم ســـلــام آقـــای گـــردنه، شـــما حیـــرانیـــد؟ بگـــه : بـــلـــی بگــــــم منـــم هـــمیــــــنطور، خـــوشـــبخـــتم ...!!! 8 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 تیر، ۱۳۹۲ توانِ فریاد زدنم نیست! انگار خستگی به ایستگاهِ من رسیده! بدون بلیط سوار شدم! 9 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۹۲ دست خسته مرا مثل کودکی بگیر. با خودت مرا ببر، خسته ام از این کویر. قیصر امین پور 5 لینک به دیدگاه
anvil 5769 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 مرداد، ۱۳۹۲ در عمقِ نفسهای این روحِ پاره پاره ساعاتِ غربتم واگُنهایی را به هَم بستهاند ! هَر روز میرَوَندُ میآیند ، میرَوَندُ میآیند... در ایستگاهِ انتظار ، در ایستگاهِ وداع ، درهای بیقرار به رویم بازُ بسته میشَوَند... تا به اندوهی چیره میشَوَم صَد اندوهِ دیگر سَر بَر میکنَند ! این غُربَت چه تونلِ ناتمامیست ! کجا میبَرَد مَرا ؟ فانوسِ نگاهَم رو به خاموشیست و او همچنان مَرا میبَرَد، میبَرَد ، میبَرَد... شیرکو بیکس 4 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 مرداد، ۱۳۹۲ بر اين باغ ِ ترك خورده در اين پاييز طولاني رسول تازهای بفرست با اعجاز بارانی... مصطفی حسنزاده 5 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۹۲ نمی دانم چه کسی! دست اتفاق های خوب زندگی ام را گرفت، که دیگر نمی افتند شیما ندیمی 5 لینک به دیدگاه
دختر باران 18625 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 شهریور، ۱۳۹۲ نمیخوام دربهدر پیچ و خم این جاده شم واسه آتیش همه یه هیزم آماده شم یا یه موجود کم و خالی پرافاده شم وایسا دنیا، وایسا دنیا من میخوام پیاده شم......... 4 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده