Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 شهریور، ۱۳۹۱ حکایت تنها نقاش دهکده باز دکان تاریکش را رنگ میزند و به زمزمه آواز میخواند تنها مسافران دهکده، دو زن از ایستگاه برمیگردند تمام این عشقهایی که بهار را پر کردهاند مشابهند آوازهای کشدار و نسیمی که بازمان میگرداند. نمیتوانم دنیا را بی این نقاش و بی این زنان تصویر کنم. 2 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 شهریور، ۱۳۹۱ از پنجرهی کلاس نقشهی آسیا پیدا بود سیبری به قدر هند گرم بود کارتونکها میرفتند و میآمدند از سند تا آمو دریا؛ پای دیوار مردی سوپش را میخورد رنگ حبوباتش برگشته بود گرفته بود و تنهای عالم. 2 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 شهریور، ۱۳۹۱ [h=1][/h] جانوران شانسشان را برای پیدا کردن غذا امتحان میکنند بچهها با اسباببازیهای چوبی سرگرماند باکرهی مرده با آوازهای مذهبی تشییع میشود همهی اینها مطلقن زمینیاند دشنهها لابلای درختان فرود میآیند قمارها بر سر زنان است خون در رگهای بدنهای دلفریبشان میدود مرد ولگرد در لباسهای مندرسش تنها در کوچهباغها نرم نرم شراب سرخش را مینوشد تا شب از راه برسد. آه زمین خاک و خاکستر آهک و رس نفس تازه کن که همه عالم دوستت دارند بخاطر درختان و گلهای سرخت. 2 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 شهریور، ۱۳۹۱ پاک نشده روی تخته سیاه در کلاس دهکدهای رد دایرهای و صندلی خالی مانده و دانشآموزان رفته بودند یکی پارو میزد بر آب دیگری شخم میزد تنهایی و بر جادهی پر خم میریخت پرندهای چکههای تیرهی خونش را. 1 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 شهریور، ۱۳۹۱ [h=1]بر آبگیر قصر جزیرهایست که قوهای پیر آنجا جمع میشوند جز به کار آرمیدنشان نمیآید هیچ زنی دیگر آنجا مخفی نمیشود نه از عشق، نه به چیدن توطئه آفتابگردان از زمینش میروید و رخوت آنجا دست میدهد. [/h] 2 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 شهریور، ۱۳۹۱ نانوا را قلبم میشناسد تنش مثل یک مرمر عتیقه تنها در نهانخانه کار میکند تا برای من نانی سحرانگیز بپزد من فقط برای او زندهام و فقط اوست که میداند چطور چشمان طلاییام را تماشا کند. راز زیبای گل گندم؛ راز تو را خواب میکند فقط بر او اثر نمیکند 2 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 شهریور، ۱۳۹۱ خورشید سفید باغها خلاءها را گرم میکند بلند و پر، پرچینی جای جوانهها را مخفی میکند روبروی نردهها، ما از قیمت گندم حرف میزنیم خورشید از بالاسر حمالها میگذرد مرغهای پر کنده خاک میخورند خون دلمه شده بر زخمهای عمیق کودکان نشسته که چشمهایشان را بر همه چیزی بگشاید زیر این لاجوردی سوزان. 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده