رفتن به مطلب

مروری بر موسیقی اعتراض در ایران و امریکای لاتین


anvil

ارسال های توصیه شده

مردم يكدل هرگز شكست نخواهند خورد

«خيلي خوشحالم كه امشب براي شما آواز مي خوانم، من از منظري خاص به موسيقي فولكلوريك نگاه مي كنم. اين موسيقي براي من وصف الحال كاملي از مردان و زنان و بازتاب واقعيت مردم من است. ما با موسيقي فولكلور يك عشق، زيبايي طبيعت و سرزمين مادري مان را ترنم مي كنيم، اما براي ما اين موسيقي شرح درد و رنج اجتماعي ما هم هست. آنهايي كه مي خواهند موزيسين هاي فولكلوريك حقيقي و واقعي ما باشند، نمي توانند نسبت به اين موضوع بي تفاوت جلوه كنند. پرداختن به اين موضوع است كه از ما ملتي يكپارچه مي سازد.»

اينها سخنان موسيقيداني است كه گيتارش را بر زمين نهاد، اسلحه برداشت و در راه مبارزه با ديكتاتوري جان خويش را از دست داد.

بنجو كروز (Benjo Cruz) خواننده برجسته بوليوي در كنسرت سال 1969 خود در شهر لاپاز اين بيانيه صريح را درخصوص خواننده واقعي موسيقي فولكلور و تعهد سياسي اجتماعي اش قرائت كرد. براي ملتي كه اكثر آنان را بومي ها، كارگران معادن، دهقانان، كارگران كارخانه ها و دانشجويان تشكيل مي دادند، ترانه هاي اعتراض بنجو كروز، سلاح برنده اي بود كه وصف حال اين اكثريت را نمايان مي ساخت. ترانه هاي سياسي اي كه همزبان با ملت، مخالف ديكتاتوري حاكم بر بوليوي بود. پس از اين بيانيه، پخش صداي كروز ممنوع اعلام شد. او نيز به جاي گيتار، اسلحه برداشت و به چريك هاي مبارز در جنگل تئوپونته ملحق شد.

اين خواننده به همراه همرزمان انقلابي اش به شكل طعنه آميز و مرموز و سري، بدون اين كه حتي يك بار با ارتش بوليوي رودررو و درگير شود، جان باخت تا همان شب، يك خواننده فولكلور بوليويايي به شهيدي آرمانگرا در فقيرترين كشور آمريكاي جنوبي تبديل شود.

قرن بيستم، قرن موسيقي هاي اعتراض است. نمونه هاي بسياري در سراسر جهان وجود دارند كه موسيقي به مثابه ابزاري سياسي، اما بسيار كارآمد و تاثيرگذار، نقش خود را در عرصه سياست و اجتماع بخوبي ايفا كرده اند.

اگرچه اغلب موسيقي هاي از اين دست و با عنوان موسيقي اعتراض، برآمده از فرهنگ غربي و بخصوص توسط موسيقيدان هاي پاپيولار شهرت جهاني يافته اند (به عنوان مثال آثار باب ديلن در دهه 60 و مربوط به جنگ آمريكا با ويتنام يا گروه بيتلز و...)، اما واقعيت آن است كه در ديگر فرهنگ ها و بخصوص در آمريكاي لاتين و كشورهاي آمريكاي مركزي (نظير مكزيك و پرو) و آمريكاي جنوبي (شيلي، آرژانتين، بوليوي، برزيل و...)، موسيقي هاي اعتراض فراتر از موسيقي صرف عمل كرده اند. درهم تنيدگي مبارزه سياسي و حتي مبارزه مسلحانه با موسيقي و زندگي موسيقيدان ها مويد اين مطلب است.

بي ترديد در طول تاريخ هر انقلاب و تغيير و تحول در نظام ساخت سياسي، سرود و آوازهاي خاص خود را شكل داده است كه ما از بسياري از آنها بي خبريم، اما از دوره روشنگري به اين سو، نمونه هاي جالب توجهي سراغ داريم. سرود مارسيز و انقلاب فرانسه پس از اين همه سال، هنوز يادآور يك انقلاب عظيم در اين كشور است و اين سرود به يك اسطوره بدل شده است.

انقلاب 1959 كوبا، دهه 70 و سيطره رژيم هاي ديكتاتوري در بوليوي، پيروزي سالوادور آلنده در انتخابات 1970 شيلي و كودتاي پينوشه و ديكتاتوري او، حكومت سركوبگر خوان پرون در آرژانتين، پيروزي انقلاب نيكاراگوئه در 1979 و همچنين منازعات سياسي و جنگ هاي داخلي در آمريكاي مركزي (السالوادور، گواتمالاو نيكاراگوئه) و مبارزه عليه سياست هاي آمريكا و دخالت CIA در اين كشورها، همه و همه مجموعه اي متنوع، چندلايه و موثر از موسيقي هاي اعتراض را شكل دادند.

در اين ميان سهم جنبش ترانه نو يا آواي نو در شيلي شايد از ديگران پررنگ تر باشد. شكل گيري شيوه هاي نويني از ترانه هاي اعتراض كه ريشه در فرهنگ بومي داشت، اما مناسبات اجتماعي سياسي را مي شناخت، رشد اين موسيقي را سبب شد.

فضاي باز و دموكراتيك آلنده در شيلي، جنبش ترانه نو را به يك سنت همه گير و مردمي بدل كرد كه شعاع آن نه تنها به سراسر آمريكاي لاتين، مركزي و شمالي كه به سراسر جهان كشانده شد. بانگ اين موسيقي مبتني بر مفاهيم اتحاد، آزادي سياسي، عدالت اجتماعي و غرور فرهنگي بود.

«فقط از خدا مي خواهم كه اين جنگ از من موجودي بي تفاوت نسازد! اين جنگ هيولايي عظيم الجثه است كه وقيحانه پاي برسر مردم فقير و بيگناه مي گذارد.» (ترانه فقط از خدا مي خواهم، با صداي مرسدس سوساي آرژانتيني. در اين دوران حدود 30 هزار نفر در آرژانتين ناپديد شدند)!

با شكل گيري نظام سلطه و ديكتاتوري مجدد در شيلي، هنگامي كه مبارزات اجتماعي گسترش يافت. اما روبه وخامت گذاشت، موسيقي به مهم ترين عنصر در نبرد سياسي تبديل شد.

وقتي در 11 سپتامبر 1973 ژنرال پينوشه با اقدامات بيرحمانه CIA به پيروزي رسيد، آواي نو با فشار شديدي از طرف كودتاچيان مواجه شد. به همه فرم هاي فرهنگي و مترقي كه در دوران آلنده شكل گرفته بود برچسب خيانت و توطئه مي زدند.

لینک به دیدگاه

آثار پابلونرودا (شاعر شيليايي برنده جايزه نوبل) به آتش كشيده شد. آن دسته از موسيقيدانان جنبش نو كه بخت و اقبال براي فرار داشتند، 15 سال بعدي را در تبعيد گذراندند؛ اما ويكتور خارا اعدام شد!

ويكتور خارا، شاعر، آهنگساز و خواننده از چهره هاي مبارز نهضت مردمي و از هنرمندان شاخص جنبش آواي نو بود. پس از كودتا او را همراه 5000 جوان مبارز در استاديوم سانتياگو زنداني كردند. رئيس زندان كه ترانه ها و سرودهاي انقلابي و مهيج خارا را شنيده بود، به او نزديك شد و پرسيد آيا حاضر است گيتار بزند و آواز بخواند؟ پاسخ ويكتور خارا مشخص بود: البته كه حاضرم. رئيس زندان به يكي از نگهبانان اشاره كرد كه گيتارش را بياورد.

گروهبان رفت و با خود تبري آورد كه با آن هر دو دستش را شكستند. آن گاه رئيس زندان گفت: خوب بخوان، چرا معطلي؟

ويكتور خارا در حالي كه دستان خونريزش را در آسمان حركت مي داد، از هم زنجيران خود خواست كه با او هم صدايي كنند. آن گاه آواز 5000 دهان با خواندن سرود وحدت كه از ساخته هاي خودش بود را در استاديوم سانتياگو طنين افكند:

«مردمي يك دل و يك صدا/ هرگز شكست نخواهند خورد....»

هنوز سرود به پايان نرسيده بود كه نظاميان جسم نيمه جان ويكتور خارا را به گلوله بستند.

شعر من در مدح هيچ كس نيست/ و نمي سرايم تا بيگانه اي بگريد/ من براي بخش كوچك و دوردست سرزمينم مي سرايم/ كه ژرفايش را پاياني نيست/ شعر من آغاز و پايان همه چيز است/ شعري سرشار از شجاعت/ زنده و پويا»

گيتارم نه براي ثروتمندان است/ نه براي كاسه ليسان آنها/ ترانه هايم سكويي است براي رسيدن به ستاره ها... .از ترانه مانيفست ويكتور خارا

 

موسيقي انقلاب در ايران

در ايران موسيقي اعتراض و شكل گيري جنبش ترانه هاي نوين با مضامين سياسي اجتماعي به انقلاب مشروطه و پس از آن تا انقلاب اسلامي منتسب است. پيش از آن و حداقل در فاصله زماني قرن 8 تا 13 (ه . ش) علاوه بر اضمحلال سنت ترانه سرايي و تصنيف سازي، ترانه ها به يك موسيقي بي مايه هم به لحاظ محتوا و هم فرم و ساختار تبديل مي شوند و كاربردشان مي و معشوق است و غمزه يار و كار به جايي مي رسد كه به قول عارف قزويني«تا پيش از من تصنيف براي ببري خان گربه شاه شهيد بود»!

در قرن بيستم موسيقي به مثابه ابزاري سياسي اما بسيار كارآمد و تاثيرگذار، نقش خود را در عرصه سياست و اجتماع بخوبي ايفا كرده است

تصانيف انقلابي با گستره وسيع و مردمي و متاثر از نيروهاي انقلابي و در مقام يك فرهنگ سياسي اجتماعي موثر به عارف قزويني منسوب و متصل است. از ميان تصانيف او حدود 14 تصنيف تمامي مراحل انقلاب مشروطه و حوادث مربوط به آن را روايت مي كند.

به عنوان مثال، تصنيف«گريه كن كه گر / سيل خون گري ثمر ندارد»مربوط به كشته شدن كلنل محمد تقي خان پسيان است. از اين دست است ترانه هاياز خون جوانان وطن لاله دميده / از ماتم سرو قدشان سرو خميده، دلاخموشي چرا / نه قدرت كه با وي نشينم / دل هوس سبزه و صحرا ندارد.

پس از آن ملك الشعراي بهار نيز ترانه هايي سرود كه ديگر موسيقيدانان بر آن اشعار آهنگ ساختند.

ز من نگارم خبر ندارد/ به حال زارم نظر ندارد / جز انتظار و جز استقامت / وطن علاج دگر ندارد، با آهنگ درويش خان.

مرغ سحر ناله سركن / داغ مرا تازه تر كن / ز آه شرر بار اين قفس را / برشكن و زيروزبر كن، با آهنگ مرتضي ني داود. پس از حوادث شهريور 20 و بخصوص كودتاي 28 مرداد 1332، فضاي خفقان و اختناق، موسيقي و تصانيف اعتراض را كه هنري نو پا و نوخاسته بود، با ركود مواجه كرد. طي دهه 20 تا 50 و همزمان با آغاز به كار راديو، بتدريج موسيقي راديويي و ترانه هاي عاشقانه و تا حدودي سانتي مانتال كه به لحاظ تحرك و ريتم كند و كرختكننده با ملودي هاي ساده و عاري از پيچيدگي هاي موسيقي ايراني با اشعاري كاملاعاشقانه كه بيشتر جنبه محاوره اي و عاميانه داشت و در اواخر دهه 40 تا 50 نيز موسيقي پاپ ايراني با همين شرايط و مضامين اما عامه پسند تر، بيشترين كاربري را در فضاي اجتماعي داشتند كه در آنها نه خبري از اعتراض بود و نه هيچ حركت و جنبش و آرمان مبارزان انقلابي در دوران ديكتاتوري.

با اين حال، در دهه 50 يك موسيقي بينابين و حد واسط وجود داشت كه آن هم بيشتر متكي به شعر اجتماعي بود، اما موسيقي اش پاپيولار ايراني همان روزگار بود و به صداي اعتراض طيفي از مبارزان، انقلابيون و محافل روشنفكري تبديل شده بود.

فرهاد، فريدون فروغي و امثال اينها به درست يا غلط موسيقي نيمه اعتراض و نيمه سياسي را نمايندگي مي كردند.

البته امروزه و با تحليل دقيق تر و موشكافانه در برابر اين پرسش كه اين بخش از ترانه ها كه به لحاظ فرم و ساختار كاملاپاپيولار و منطبق بر بخشي از موسيقي پاپ آن روزگار بودند و در شعر هم چندان وجوه انقلابي، چه در ساختار شعري و چه در محتوا، از خود نشان نمي دادند، چرا تبديل به صداي اعتراض طيفي از جامعه شدند؟

پاسخ اين پرسش به ساختار فضاي سياسي اجتماعي آن روزها و برداشت ها و حواشي حاكم بر مناسبات و روابط افراد بخصوص در ميان جو روشنفكري باز مي گردد.

ميل و گرايش به داستان پردازي و قصه سازي و آب و تاب دادن به حوادث حتي كوچك و رنگ و لعاب دادن منطبق بر شرايط هر دوره زماني به زندگي افراد برجسته، بخشي از اين تناقض موجود در آن موسيقي را پاسخ مي دهد. به عنوان نمونه، ترانه «مرا ببوس» ساخته مجيد وفادار و با آواز گل نراقي يا قصه اي مبتني بر خواندن آن از سوي گلسرخي پيش از اعدام يا مثلاخطاب او به دخترش به عنوان وصيت پيش از مرگ، اين ترانه را به يك ترانه سياسي كه حتي از سوي دستگاه با سانسور و ممنوعيت هم مواجه شده بود، تبديل كرد!

در دهه 50 شكل ديگري از موسيقي اعتراض، موسيقي انقلابي و ساخت اجتماعي موسيقي پديد آمد كه ريشه در سنت هاي كلاسيك موسيقي ايراني داشت.

اين بخش مهم ترين موسيقي دوران انقلاب را هم شكل داده است و عنوان چاوش و نام هاي محمد رضا لطفي، حسين عليزاده، هوشنگ ابتهاج و پرويز مشكاتيان همراه آواز محمدرضا شجريان و شهرام ناظري، موسيقي انقلابي و انقلاب در موسيقي آن دوران را رقم زده اند.‎

 

 

لینک به دیدگاه
آثار پابلونرودا (شاعر شيليايي برنده جايزه نوبل) به آتش كشيده شد. آن دسته از موسيقيدانان جنبش نو كه بخت و اقبال براي فرار داشتند، 15 سال بعدي را در تبعيد گذراندند؛ اما ويكتور خارا اعدام شد!

ويكتور خارا، شاعر، آهنگساز و خواننده از چهره هاي مبارز نهضت مردمي و از هنرمندان شاخص جنبش آواي نو بود. پس از كودتا او را همراه 5000 جوان مبارز در استاديوم سانتياگو زنداني كردند. رئيس زندان كه ترانه ها و سرودهاي انقلابي و مهيج خارا را شنيده بود، به او نزديك شد و پرسيد آيا حاضر است گيتار بزند و آواز بخواند؟ پاسخ ويكتور خارا مشخص بود: البته كه حاضرم. رئيس زندان به يكي از نگهبانان اشاره كرد كه گيتارش را بياورد.

گروهبان رفت و با خود تبري آورد كه با آن هر دو دستش را شكستند. آن گاه رئيس زندان گفت: خوب بخوان، چرا معطلي؟

ويكتور خارا در حالي كه دستان خونريزش را در آسمان حركت مي داد، از هم زنجيران خود خواست كه با او هم صدايي كنند. آن گاه آواز 5000 دهان با خواندن سرود وحدت كه از ساخته هاي خودش بود را در استاديوم سانتياگو طنين افكند:

«مردمي يك دل و يك صدا/ هرگز شكست نخواهند خورد....»

هنوز سرود به پايان نرسيده بود كه نظاميان جسم نيمه جان ويكتور خارا را به گلوله بستند.

شعر من در مدح هيچ كس نيست/ و نمي سرايم تا بيگانه اي بگريد/ من براي بخش كوچك و دوردست سرزمينم مي سرايم/ كه ژرفايش را پاياني نيست/ شعر من آغاز و پايان همه چيز است/ شعري سرشار از شجاعت/ زنده و پويا»

گيتارم نه براي ثروتمندان است/ نه براي كاسه ليسان آنها/ ترانه هايم سكويي است براي رسيدن به ستاره ها... .از ترانه مانيفست ويكتور خارا

 

موسيقي انقلاب در ايران

در ايران موسيقي اعتراض و شكل گيري جنبش ترانه هاي نوين با مضامين سياسي اجتماعي به انقلاب مشروطه و پس از آن تا انقلاب اسلامي منتسب است. پيش از آن و حداقل در فاصله زماني قرن 8 تا 13 (ه . ش) علاوه بر اضمحلال سنت ترانه سرايي و تصنيف سازي، ترانه ها به يك موسيقي بي مايه هم به لحاظ محتوا و هم فرم و ساختار تبديل مي شوند و كاربردشان مي و معشوق است و غمزه يار و كار به جايي مي رسد كه به قول عارف قزويني«تا پيش از من تصنيف براي ببري خان گربه شاه شهيد بود»!

در قرن بيستم موسيقي به مثابه ابزاري سياسي اما بسيار كارآمد و تاثيرگذار، نقش خود را در عرصه سياست و اجتماع بخوبي ايفا كرده است

تصانيف انقلابي با گستره وسيع و مردمي و متاثر از نيروهاي انقلابي و در مقام يك فرهنگ سياسي اجتماعي موثر به عارف قزويني منسوب و متصل است. از ميان تصانيف او حدود 14 تصنيف تمامي مراحل انقلاب مشروطه و حوادث مربوط به آن را روايت مي كند.

به عنوان مثال، تصنيف«گريه كن كه گر / سيل خون گري ثمر ندارد»مربوط به كشته شدن كلنل محمد تقي خان پسيان است. از اين دست است ترانه هاياز خون جوانان وطن لاله دميده / از ماتم سرو قدشان سرو خميده، دلاخموشي چرا / نه قدرت كه با وي نشينم / دل هوس سبزه و صحرا ندارد.

پس از آن ملك الشعراي بهار نيز ترانه هايي سرود كه ديگر موسيقيدانان بر آن اشعار آهنگ ساختند.

ز من نگارم خبر ندارد/ به حال زارم نظر ندارد / جز انتظار و جز استقامت / وطن علاج دگر ندارد، با آهنگ درويش خان.

مرغ سحر ناله سركن / داغ مرا تازه تر كن / ز آه شرر بار اين قفس را / برشكن و زيروزبر كن، با آهنگ مرتضي ني داود. پس از حوادث شهريور 20 و بخصوص كودتاي 28 مرداد 1332، فضاي خفقان و اختناق، موسيقي و تصانيف اعتراض را كه هنري نو پا و نوخاسته بود، با ركود مواجه كرد. طي دهه 20 تا 50 و همزمان با آغاز به كار راديو، بتدريج موسيقي راديويي و ترانه هاي عاشقانه و تا حدودي سانتي مانتال كه به لحاظ تحرك و ريتم كند و كرختكننده با ملودي هاي ساده و عاري از پيچيدگي هاي موسيقي ايراني با اشعاري كاملاعاشقانه كه بيشتر جنبه محاوره اي و عاميانه داشت و در اواخر دهه 40 تا 50 نيز موسيقي پاپ ايراني با همين شرايط و مضامين اما عامه پسند تر، بيشترين كاربري را در فضاي اجتماعي داشتند كه در آنها نه خبري از اعتراض بود و نه هيچ حركت و جنبش و آرمان مبارزان انقلابي در دوران ديكتاتوري.

با اين حال، در دهه 50 يك موسيقي بينابين و حد واسط وجود داشت كه آن هم بيشتر متكي به شعر اجتماعي بود، اما موسيقي اش پاپيولار ايراني همان روزگار بود و به صداي اعتراض طيفي از مبارزان، انقلابيون و محافل روشنفكري تبديل شده بود.

فرهاد، فريدون فروغي و امثال اينها به درست يا غلط موسيقي نيمه اعتراض و نيمه سياسي را نمايندگي مي كردند.

البته امروزه و با تحليل دقيق تر و موشكافانه در برابر اين پرسش كه اين بخش از ترانه ها كه به لحاظ فرم و ساختار كاملاپاپيولار و منطبق بر بخشي از موسيقي پاپ آن روزگار بودند و در شعر هم چندان وجوه انقلابي، چه در ساختار شعري و چه در محتوا، از خود نشان نمي دادند، چرا تبديل به صداي اعتراض طيفي از جامعه شدند؟

پاسخ اين پرسش به ساختار فضاي سياسي اجتماعي آن روزها و برداشت ها و حواشي حاكم بر مناسبات و روابط افراد بخصوص در ميان جو روشنفكري باز مي گردد.

ميل و گرايش به داستان پردازي و قصه سازي و آب و تاب دادن به حوادث حتي كوچك و رنگ و لعاب دادن منطبق بر شرايط هر دوره زماني به زندگي افراد برجسته، بخشي از اين تناقض موجود در آن موسيقي را پاسخ مي دهد. به عنوان نمونه، ترانه «مرا ببوس» ساخته مجيد وفادار و با آواز گل نراقي يا قصه اي مبتني بر خواندن آن از سوي گلسرخي پيش از اعدام يا مثلاخطاب او به دخترش به عنوان وصيت پيش از مرگ، اين ترانه را به يك ترانه سياسي كه حتي از سوي دستگاه با سانسور و ممنوعيت هم مواجه شده بود، تبديل كرد!

در دهه 50 شكل ديگري از موسيقي اعتراض، موسيقي انقلابي و ساخت اجتماعي موسيقي پديد آمد كه ريشه در سنت هاي كلاسيك موسيقي ايراني داشت.

اين بخش مهم ترين موسيقي دوران انقلاب را هم شكل داده است و عنوان چاوش و نام هاي محمد رضا لطفي، حسين عليزاده، هوشنگ ابتهاج و پرويز مشكاتيان همراه آواز محمدرضا شجريان و شهرام ناظري، موسيقي انقلابي و انقلاب در موسيقي آن دوران را رقم زده اند.‎

 

مثالهای زیادی هست که میشه به جرات گفت فریدون یکی از فولكلوريست های زمان ماست

یکی از اونها اجرای کنسرت در دانشگاه گیلان با یک گیتار و خوندن ترانه هایی که از زندان و حبس بعد از اون مطمئن بود، خوندن ترانه معروف "قحطی" در دوره ای که هیچکس حتی جرات زمزمه کردنش رو هم نداشت چه برسه به اجرا در دانشگاه نشون از لیاقت فریدون برای گرفتن این عنوان داره...

 

روحش شاد و راهش پر رهرو باد:icon_gol:

لینک به دیدگاه

یه نکته کوچولو رو هم اضافه کنم که اشتراک چپ سیاسی وموسیقی اعتراض اجتماعی بر حسب شرایط پیش اومد ومتاسفانه درداخل ایران هم انگ مارکسیست به خیلی از خوانندگان معترض در زمان شاه به همین دلیل زده شد

درامریکا هم که اوج دوران موسیقی اعتراضی انتهای جنگ ویتنام وظهور گروههای هیپی وراک بود

لینک به دیدگاه

شخصا با ترانه مانیفست خیلی حال میکنم.اهنگ و صدای گیرایی داره.یادش گرامی:icon_gol:

 

مثالهای زیادی هست که میشه به جرات گفت فریدون یکی از فولكلوريست های زمان ماست

یکی از اونها اجرای کنسرت در دانشگاه گیلان با یک گیتار و خوندن ترانه هایی که از زندان و حبس بعد از اون مطمئن بود، خوندن ترانه معروف "قحطی" در دوره ای که هیچکس حتی جرات زمزمه کردنش رو هم نداشت چه برسه به اجرا در دانشگاه نشون از لیاقت فریدون برای گرفتن این عنوان داره...

 

روحش شاد و راهش پر رهرو باد:icon_gol:

 

همین صراحت و اعتراضات دنباله دارش به مذاق خیلیها خوش نیومد.اونهم در اون دوران خوشبینی!

و جسارتش...اینگونه انسانها عمر کوتاهی دارند.

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...