spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۹۱ مارگریت را دیدم که از یک درخت سیب در کنار کلبه اش بالا میرفت.گریه میکرد و یک روسری دور گردنش گره زده بود.طرف دیگر روسری را که رها بود گرفت و به یکی از شاخه ها که پر از سیب های کال بود٬بست.شاخه را رها کرد و بعد در هوا معلق شد. دیگر به مجسمه ی آیینه ها نگاه نکردم.به قدر کافی برای آن روز دیده بودم.روی نیمکت کنار رودخانه نشستم و به برکه ی عمیقی که در آنجا بود خیره شدم.مارگریت مرده بود. قند هندوانه - ریچارد براتیگان 4 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 دی، ۱۳۹۱ ژاپن منهای قورباغه ها کاملا اتفاقی دیکشنری انگلیسی ژاپنی ام را نگاه میکنم کلمه قورباغه را پیدا نمیکنم. نیست. این یعنی ژاپن قورباغه ندارد؟! برای گای دِلاوالدین-توکیو 4 ژوئن 1976 3 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 دی، ۱۳۹۱ زیر چتر مثل فرشته ای خودش را زیر چتر گرفته مثل فرشته ای بدفرم. دوباره عاشق میشود تقدیرش قلبی شکسته است که برایش همیشه همین بوده خوشحالم که عاشق من نمیشود! ریچارد براتیگان - لطفا این کتاب را بکارید - مجموعه شعر 3 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 21 دی، ۱۳۹۱ ملک واقعی احساساتم مثل روزنامه هایی هستند که خودشان را میخوانند. روزهاراسپری میکنم در دام اگهی هایی با تیتر : نیازمندی ها. حس میکنم تبلیغی هستم برای فروش خانه ای جن زده سی وهفت هزار دلار من مال شما هستم! با ارواح وتمام امکانات توکیو 2 ژوئن 1976 - ریچارد براتیگان - لطفا این کتاب را بکارید - صفحه 108 3 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 اسفند، ۱۳۹۱ من در قرن بیستم زندگی میکنم و تو اینجا کنار من خوابیدهای ناراحت بودی وقتیکه خوابت برد من هیچ کاری نمیتونستم برات بکنم ناامید شدم . صورتت اونقدر قشنگه که نمیتونم از شرح دادنش دست بردارم و هیچ کاری از دستم بر نمیآد که خوشحالت کنم وقتی که خوابیدی . ريچارد براتيگان برگردان: گلاره جمشيدي 3 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 اسفند، ۱۳۹۱ این که دیگران فکرت را می پسندند به این معنی نیست که بدنت را هم صاحب شوند. 3 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 اسفند، ۱۳۹۱ جایی در جهان زنی زیر درخت سبزی زیبا نشسته نخود سبز پوست می کند و فقط به چیزهای زیبا فکر می کند به آبشارها یا رنگین کمان ها یا نخودهای سبز... 3 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مهر، ۱۳۹۲ برای والری همه ی دختران باید شعری داشته باشند، که برای آنان نوشته شده باشد حتـا اگر لازم باشد برای این کار آسمان به زمین بیاید. ترجمه یگانه وصالی 1 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مهر، ۱۳۹۲ کوههای آلپ یک واژه در انتظار بهمنی می شود از واژگانی بیشتر، آنگاه که در انتظار زنی هستی. 1 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 فروردین، ۱۳۹۳ ريچارد براتيگان برگردان: حسين نوش آذر (از مجموعة توکيو مونتانا اکسپرس) در هفت سال گذشته هر بار و هميشه که به او زنگ مي زنم، در منزل است. در هفت سال گذشته شايد هفتاد بار به او زنگ زده ام و در اين مدت، او هميشه گوشي تلفن را برداشته است. تماس هاي تلفني من با او بي قاعده و به يک معنا از روي تصادف اتفاق ميافتد. روراست: هر موقع که عشقم بکشد، به او زنگ مي زنم. انگشتم را که هفت بار روي دگمة اعداد دستگاه تلفن فشار دهم، از آن سوي خط ناگهان صداي رفيقم را مي شنوم: الو! گفت و گوهاي تلفنيمان زياد مهم نيست. آنچه که اهميت دارد اين واقعيت است که او هميشه گوشي را برمي دارد. گاهي صبح ها و گاهي شب ها به او زنگ ميزنم. مي گويد که مي رود سر کار. اما مي پرسم مگر چه مدرکي در تأييد اين ادعا در دست هست؟ مي گويد متأهل است و با اين حال من هرگز زن او را به چشم نديده ام و زن او هرگز در هفت سال گذشته گوشي تلفن را برنداشته است. امروز بعد از ظهر طرفهاي ساعت يک و ربع به او زنگ زدم. نگفته پيداست که خودش گوشي را برداشت. تلفن فقط يک بار زنگ زده بود. به تدريج به اين نتيجه مي رسم که او از سال 1972 خانهنشين است و تنها کار او اين است که در خانهاش منتظر اين باشد که من روزي بهش زنگ بزنم. [h=1]يادداشتي بر داستان «استوديو شمارة 54» از ريچارد براتيگان[/h] لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده