moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۹۱ با سبک ادبی رئالیسم جادویی شاید آشنا باشید، سبکی که اگر یکی از کتابهای مارکز را خوانده باشید، دستتان آمده چیست، در این سبک نویسندهای آمیزهای از واقعیت و خیال را در کنار هم میگذارد. سخن امروز من من در مورد این سبک ادبی یا مارکز نیست، بلکه در مورد یک روند فکری خاص است که مدتهاست نشانههایی از آن را در اینترنت و خارج از اینترنت میبینیم. ۱- مشهورترین آنها شاید همان نامه کذایی چارلی چاپلین به دخترش باشد، اگر در اینترنت جستجو کنید، در صدها سایت این نامه که متنی بسیار زییا دارد منتشر شده است، فکر کنم در رادیو هم در چند برنامه متن این نامه قرائت شده باشد، اما این نامه نوشته چاپلین نیست و سالها پیش «فرجالله صبا» -روزنامهنگار نشریه روشنفکر- با هدف نوشتن یک نوشته فانتزی به سبک روزنامههای غربی، این نامه را خلق کرد، هدف او البته دروغپردازی نبود، بلکه او میخواست خلاقیت خود را در نوشتن یک نامه به بوته آزمایش بگذارد که ظاهرا هم بسیار هم موفق بود. میزان استقبال از این نامه نشان داد که گاه چقدر روح ما نیاز به باور کردن دروغهای دلپذیر دارد و گاه دروغهایی که مطابق میل ما تدوین شده باشند، چه اندازه در مقایسه با حقایق پذیرفتنیتر هستند. ( برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام ) ۲- در سال ۱۳۶۵ برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام درگذشت، مترجمی که عامه مردم او را بیشتر از نامدارترین مترجمان دیگر میشناسند و شهرت او به مراتب بیشتر از مثلا نجف دریابندری یا مهدی سحابی است. او انبوهی از کتابها را ترجمه کرده است و شخصا زمانی که کتابهای سینوهه، جراح دیوانه یا شاهزاده خانم محکوم (دکابریستها) را میخواندم، بسیار لذت میبردم، اما این مترجم علیرغم همه دینی که به خاطر کتابهایش داریم، ظاهرا سبکی خاصی از ترجمه مورد نظرش بود، سبکی که در آن مترجم به متن اصلی وفادار نیست و داستان را بسط میدهد. زمانی که اولین بار این واقعیت را دریافتم با خودم فکر کردم که خدای من! چند درصد آن داستانهایی که خواندم، ترجمه صحیح بودند و چند درصد خیالپردازی مترجم؟! اما با این وجود، کتابهای منصوری همچنان به صورت رسمی و غیررسمی خوب میفروشند و خوانده میشوند، چرا؟ چون او ظاهرا ذائقه خواننده ایرانی و چیزهایی را که مطابق میل آنهاست، بهتر از خود آنها میدانست. پ.ن صاحب پست:به غلظتی که ایشونم می گه نیست ولی راست می گه،بسط می داده این دوست عزیزمون ۳- بعد از زلزله آذربایجان در فیسبوک خبرهای جالبی منتشر شد که بسیار لایک خوردند، یکی از آنها این بود که علی دایی خودرویش را فروخته و خرج هموطنان آسیبدیده کرده است، البته علی دایی به نوبه خود، تلاشهای خوبی در این زمینه انجام داده بود، اما این خبر نادرست بود. اما خبر جالبتر این بود که «آنجلینا جولی» قدم رنجه کردهاند و به آذربایجان آمدهاند، خبر با عکسهایی حعلی منتشر شده بود. معلوم نیست که این تنظیمکننده خبر با چه هدفی، این مطلب را در فیسبوک تولید کرده بود، اما لایکهای پرشمار نشان میداد که در کارش موفق بوده است. ۴- چند ماه پیش، مطلب بسیار جالبی در مورد «زن عاشق سرخپوش میدان فردوسی» خواندم، این مطلب را میتوانید در برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام بخوانید. مطلب نابی بود. اما ظاهرا از چند ماه پیش تا به حال ذهن خیالپرداز بعضیها فعال شد و در کمال تعجب به خبر اصلی مطلبی را افزودند: «کریس دی برگ» ترانه بانوی سرخپوش The Lady in Red را برای این بانوی ایرانی خوانده است! این یکی را که خواندم دیگر تاب نیاوردم و دست به کیبورد شدم تا این پست را بنویسم، لازم به توضیح نیست که آن ترانه هیچ ربطی به «یاقوت» ندارد و مطابق اطلاعات ویکیپدیا و همچین مصاحبههای کریس دی برگ، او این ترانه را برای همسرش -دیان- و خاطره نخستین ملاقاتشان خوانده بود. حالا سؤال اینجاست که چرا ما عادت به فریب خوردن داریم؟ شاید کشف مواردی که مثال زدم، چندان ساده نباشد، خیلی دشوار است که متوجه نادرستی مطالب کذبی شویم که مطابق میل و سلیقه ما تنظیم شده باشند، اما گویا آستانه تحمل دروغ ما خیلی بالاتر از این حرفهاست. میگویید نه؟! در تاکسی بنشینید، و خبری تولید کنید، در این خبر میتوانید پنهانترین راهبردهای طولانیمدت پنتاگون، سیا، اوباما و اگر شهامتاش را داشته باشید، سیاسیون داخلی را مطابق میل خود تدوین و عرضه کنید، اصلا میتوانید خبر علمی هم بسازید، در هر صورت، خیلی کم پیش میآید که کسی بگوید: نه آقا! این حرفها چیست؟ سند داری؟ البته ممکن است بنا به ملاحظاتی مستمع خبر شما، در بحثتان شرکت نکند، اما شما اگر خبرتان را جالب تنظیم کرده باشید، قطع بدانید که موقع پیوستن مخاطبان شما به حلقه دوستان و خانواده، خبر شما بسط پیدا خواهد کرد و لعابی زیباتر هم پیدا خواهد کرد. واقعیت این است که تولید دروغ همهگیر و به اصلاح فرنگیها «وایرال»، یک مهارت و هنر تا حدی زیادی فطری است. اصلا هم تصور نکنید که این چیز مختص ما ایرانیها است، همین دو سه روز پیش خبری در یکی از نشریات فرنگی خواندم که در اینجا از تکرارش بنا به ملاحظاتی خودداری میکنم، اما این خبر که پیدا بود، لایههای آروزهای پنهانی تنظیمکننده در آن مستتر است، در بسیاری از سایتهای نسبتا معتبر هم بازتاب پیدا کرد و در این میان کمتر کسی پیدا شد که با دلیل و برهان، درستی خبر را زیر سؤال ببرد. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام دوستانم اگه نمونه ای دارین اینجا بفرمایید تا گنجینه ی دروغامون کامل شه اگر دلیل و نظری در مورد این دروغ های دوست داشتنی و اینکه چرا عده ای با احساس و بدون منطق اونا رو باور می کنن دارید بفرمایید 4 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده