رفتن به مطلب

خدا حافظی


پاییزان

ارسال های توصیه شده

امروز آمدی‌ که‌ خداحافظی‌ کنی‌

 

رد شد شبیه‌ رهگذری‌ باد، از درخت‌

 

آرام‌ سیبِ کوچکی‌ افتاد از درخت‌

 

افتاد پیشِ پای‌ تو، با اشتیاق‌ گفت:

 

ای‌ روستای‌ شعر تو آباد از درخت،

 

امسال‌ عشق‌ سهم‌ مرا داد از بهار

 

آیا بهار سهم‌ ترا داد، از درخت؟

 

امشب‌ دلم‌ شبیه‌ همان‌ سیب‌ تازه‌ است‌

 

سیبی‌ که‌ چید حضرت‌ فرهاد از درخت‌

 

کی‌ می‌شود که‌ سیب‌ غریبِ نگاه‌ من‌

 

با دستِ گرم‌ تو شود آزاد از درخت‌

 

چشمان‌ مهربان‌ تو پرباد از بهار

 

همواره‌ رهگذار تو پرباد از درخت‌

 

امروز آمدی‌ که‌ خداحافظی‌ کنی‌

 

آرام‌ سیب‌ کوچکی‌ افتاد از درخت!

  • Like 7
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 64
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

چقدر دقیقه ها سنگین میگذرند...

این سکوت آرام و قرار را از من ربوده...

گویی فریادی در راه است...

دلم چون پرنده ای خود را به دیوارهای غم گرفته تنم می کوبد...

  • Like 8
لینک به دیدگاه

ستاره ها گریه را آغاز میکنند

 

سرنوشت و روزگار جدایی راساز میکنند

 

گلها برای تو ناز می کنند

 

آنها دارند برای تو راز ونیاز می می کنند

 

همه دنیا میدونند اگه بری بر نمیگردی

 

حتی پشت سرت را نگاه نکردی

 

نه گریه ستاره هارا دیدی نه اشکهای مرا

 

نه صدای سرنوشت را شنیدی نه صدای مرا

 

نه راز ونیاز گلها را دیدی

 

نه عجز معصومانه ونیاز مرا

 

نه صدای شکستن غرور درختها شنیدی

 

نه صدای شکستن پر از رمز وراز مرا

 

تو آرزوی خوب ما را گرفتی اما همه ما دوستت داریم

 

برایت آرزوی خوشبختی می کنیم گرچه تو را نداریم

  • Like 7
لینک به دیدگاه

به خداحافظی تلخ تو سوگند، نشد

که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد

لب تو میوه ی ممنوع ولی لب هایم

هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند، نشد

با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر

هیچ کس، هیچ کس اینجا به تو مانند نشد

هر کسی در دل من جای خودش را دارد

جانشین تو در این سینه خداوند نشد

خواستند از تو بگویند شبی شاعرها

عاقبت با قلم شرم نوشتند: نشد!

  • Like 6
لینک به دیدگاه

شبیه برگ پاییزی ، پس از تو قسمت بادم

خداحافظ ، ولی هرگز نخواهی رفت از یادم

خداحافظ ، و این یعنی در اندوه تو می میرم

در این تنهایی مطلق ، که می بندد به زنجیرم

و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد

و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد

چگونه بگذرم از عشق ، از این دلبستگی هایم ؟

چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟

  • Like 6
لینک به دیدگاه

سلامِ آخرت بویِ خداحافظی می داد...

 

اما من دستمالِ ندیدن گرفتم بر حسِ بویایی ام...

 

تا حس نکنم تا چند لحظه ی دیگر...

 

تو خود خواسته من را از خود محروم می کنی...:icon_redface:

  • Like 4
لینک به دیدگاه
  • 4 هفته بعد...

هر زمان که بخواهی از کنارت خواهم رفت

تا بفهمی چه باشم چه نباشم ، عاشقم

 

 

هر کجا باشم در قلبم خواهی ماند و به عشق تو،

با یاد تو، با عکسهای تو، با مهری که از تو در دلم جا مانده

زنده خواهم ماند...

تا زمانی که نفس میکشی ، نفس میکشم به عشق نفسهایت

که هر نفس آرامش من است ،

هر نفس امیدی برای زندگی عاشقانه ی من است

وقتی نیستی گرچه سخت است سرکردن با اشکهایی

که میرزد از چشمانم

اما این عشق تو است که به من شوق اشک ریختن را ،

شوق غم و غصه لحظه های دور از تو بودن ،

  • Like 2
لینک به دیدگاه

پر از یاد تو پره خاطره ، چشام هر شب از نبودت پره

 

اگه قلب من واست میزنه ، اگه بی چشات دلم میشکنه

 

خداحافظ تو ، با اینکه هنوزم میمیرم برات ، خداحافظ تو

 

میسوزونتم آتیش خاطرات ، خداحافظ تو

 

تا قلبم به تنهایی عادت کنه ، تا اشکم به چشمام خیانت کنه

 

خداحافظ تو ، خداحافظ تو

 

قرارمون نبود تنها بری تو ، قرارمون نبود بی تو بمونم

 

قرارمون نبود فاصله باشه ، قرارمون نبود بی تو بخونم

 

خداحافظ تو ، با اینکه هنوزم میمیرم برات

 

خداحافظ تو ، میسوزونتم آتیش خاطرات

 

خداحافظ تو ، تا قلبم به تنهایی عادت کنه

 

تا اشکم به چشمام خیانت کنه

 

خداحافظ تو :sad0::sigh:

  • Like 3
لینک به دیدگاه

چقدر زود تمام شد!

 

چقدر زود تمام شد روز های قشنگی که من کودکانه فکر میکردم تا ابد ادامه خواهند داشت!

 

چه خیال خامی!

خداحافظ......................

  • Like 4
لینک به دیدگاه

سلام ای غروب غریبانه دل

سلام ای طلوع سحرگاه رفتن

سلام ای غم لحظه های جدایی

خداحافظ ای شعر شبهای روشن

خداحافظ ای شعر شبهای روشن

خداحافظ ای قصه عاشقانه

خداحافظ ای آبی روشن عشق

خداحافظ ای عطر شعر شبانه

خداحافظ ای همنشین همیشه

خداحافظ ای داغ بر دل نشسته

تو تنها نمی مانی ای مانده بی من

تو را می سپارم به دلهای خسته

تو را می سپارم به مینای مهتاب

تو را می سپارم به دامان دریا

اگر شب نشینم اگر شب شکسته

تو را می سپارم به رویای فردا

به شب می سپارم تو را تا نسوزد

به دل می سپارم تو را تا نمیرد

اگر چشمه واژه از غم نخشکد

اگر روزگار این صدا را نگیرد

خداحافظ ای برگ و بار دل من

خداحافظ ای سایه سار همیشه

اگر سبز رفتی اگر زرد ماندم

خداحافظ ای نوبهار همیشه

  • Like 2
لینک به دیدگاه

خداحافظ...

آخرین کلامی که از تو شنیدم

و باز قصهی تلخ جاده و آن راه بلند...

که تو را از خلوت من می ربود

آسمان می گریست

شیشه ها می گریستند

و من مبهوت رفتنت

در پس شیشه های مه آلود

بغض دردناکم را بلعیدم

دیوانه وار خندیدم

و تو را بدرقه کردم...

  • Like 2
لینک به دیدگاه

بـــیا .....

 

بــا هــم تمــامـش کنــیم !

 

شـــایــد ..

 

بـه بـــهانـه ی خــداحــافــظی

 

مــــــرا بـــــوســیدی !!

  • Like 4
لینک به دیدگاه

دور مي شوي

 

دور دور دور

 

دست ميكشم

 

روي شيشه هاي غم گرفته ي عبور

 

رفته اي سفر

 

پشت كوه هاي خاطره

 

بي خيال من

 

تلخ مي شوم

 

تلخ تلخ تلخ

 

باورش نميكنم؛

 

رفتن تو فال من!

 

 

ياسمن رضاييان

  • Like 5
لینک به دیدگاه

نگران نباش !

 

بـرو …خداحافظ

 

برای آتش دل شکسته ی من هم ، آبی پیدا میشود …

 

شاید مثل همیشه ،

 

اشکـهــای مــــادرم

!

  • Like 6
لینک به دیدگاه

زیباترین غزل به خدا می‌سپارمت

دست تمام قافیه‌ها می‌سپارمت

یک کاسه آب، سینی و قرآن و بغض من

دست خلوص سبز دعا می‌سپارمت

دنیای قشنگ خاطرات منی و من

با این غزل به خاطره‌ها می‌سپارمت

اینجا طلوع بغض مرا رنج می‌دهد

دست غروب بغض گشا می‌سپارمت

دستی تکان ندادی و رفتی تمام شد

هر جا که می‌روی؛ به خدا می‌سپارمت

  • Like 4
لینک به دیدگاه

خیالم در انتظار آمدنت خیس شود

 

بهتر از آنست که چشمانم را باز کنم و

 

خشکسالی نیامدنت را در پژمردن نرگس ها ببینم

 

این روز ها که می گذرد

 

بیشتر به نبودن هایت فکر می کنم

 

یاد و خیال بودنت ....در پس کوچه های ذهنم پنهان می شوند

 

این روز ها که می گذرد

 

دست هایم را برای خودم در جیب هایم نگه می دارم

 

خجالت کشیدم

 

بس که در هوا به انتظار دست هایت نگاهشان داشتم

 

دلگیر نشو!

 

تو هنوز هم پر رنگ ترین تصویر روز های منی

 

هنوز هم لبخندت اجازه ی زندگیست

این روز ها که می گذرد

 

در خیالم جای خالیت نقش می بندد!

  • Like 5
لینک به دیدگاه

هرچه برایت دست تکان دادم

 

دیگر تو نبودی

 

هرچه برایت نامه نوشتم

 

شعر گفتم

 

و سوغات از سفر برایت آوردم

 

تو نبودی

 

هرگز فکر نمی‌کردم مرگ

 

این‌قدر به من نزدیک باشد

 

که همه‌ی معمولی‌ها باشند

 

اما تو نباشی

 

 

حافظ ایمانی

  • Like 4
لینک به دیدگاه
  • 3 هفته بعد...

4%20%28562%29.jpg

 

گاهی با یک قطره دریا میشه...

 

گاهی با یک کلام قلبی آسوده میشه...

 

گاهی با یک کلمه انسان نابود میشه...

 

گاهی با یک بی مهری دلیـــــــــــ میشکنه...

 

مراقب بعضی یک ها باشیم در حالی که ناچیزند همه چیزند!!!!!!!!!!!

  • Like 2
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...