رفتن به مطلب

1945


hamed_063

ارسال های توصیه شده

در اواخر سال 1944 و نخستین ماههای 1945 ، هیچ جهنمی در دنیا به پای برلین نمی رسید . مردم شهر زیر بمباران بی امان نیروهای هوایی متفقین ، در آن شرایط هول انگیز از گرسنگی می مردند ، و برلین که آلمانیها روزگاری به شکوه و زیبایی آن می نازیدند ، هر روز بیشتر به ویرانه ای غرق در آتش و دود تبدیل می شد . در عید میلاد مسیح 1944 ، گاهی شنیده می شد که مردم به طنز تلخ به یکدیگر می گویند : چیزی عیده بده که بدرد بخورد . یک تابوت هدیه کن ! اما تا پیش از پایان جنگ ، برای تدفین کشتگان دربرلین حتی تابوت هم به تعداد کافی پیدا نمی شد .

برلینی ها تلاش می کردند تا بلکه یک روز دیگر زنده بمانند ، و بر همه کس ، به استثنای هیتلر که هنوز در عالم خودپرستی و توهم غوطه می خورد ، روشن بود که جنگ به شکست آلمان انجامیده است و راه بازگشتی نیست . هیتلر در این پندار که می تواند میان متفقین شکاف بیندازد ، در قماری بزرگ در شمال شرقی فرانسه در منطقه ی آردن بی پروا دست به ضد حمله ای عظیم زده و شکست خورده بود ، و وقتی ارتش سرخ آمده یک سلسله حملات در جبهه ی شرق شد ، پیدا بود که سرنوشت آلمان قطعاً رقم خورده است .

فرماندهان آلمانی جبهه می کوشیدند واقعیات را به هیتلر بفهمانند ، ولی او همچنان اصرار داشت که اوضاع به آن بدی نیست که آنان تصور می کنند . نه هیتلر و نه هاینریش هیملر ، رئیس منفور اس اس ، که هیتلر با حماقت محض او را به فرماندهی چند ارتش آلمانی مدافع رودخانه ی ویستولا در لهستان گماشته بود ، تا آخر برآوردهای فرماندهان جنگی را باور نکردند . البته در اواخر کار ، حتی هیتلر هم پی برده بود که در جنگ برنده نیست ، ولی هنوز فکر تسلیم را رد می کرد ، و به یکی از اطرافیان گفته بود ممکن است ما غرق شویم ، ولی دنیا را هم با خودمان غرق خواهیم کرد . موضوع کتاب هیجان انگیز آنتونی بیور ، سقوط برلین : 1945 شرح رویدادهای واپسین ماههای وحشتناک جنگ جهانی دوم در اروپاست .

فکری که هرگز گریبان استالین را رها نمی کرد این بود که متفقین غربی ممکن است پیش از روسها به برلین برسند . در ژانویه ی 1945 ، ارتش سرخ بیش از چهار میلیون نیرو در کرانه ی رودخانه ویستولا برای حمله نهایی به آلمان گرد آورده بود . دستکم 5/8 میلوین نفر از مردم پروس شرقی تلاش می کردند تا قبل از هجوم قریب الوقع شوروی از خانه و کاشانه بگریزند . برخی در جنگلها پنهان می شدند ، و بعضی به امید اینکه پیش از افتادن به چنگ روسها به متفقین برسند ، به سوی غرب می گریختند . اکثر این مردم ناکام ماندند . مثلاً در بند کونیکسبرگ روسها بسیاری از آنان را به مسلسل بستند ، و عده ای دیگر زیر تانکهای شوروی له شدند . در دریا ، یکی از زیردریایی های شوروی کشتی مسافربری ویلهلم گوستلف را که 6600 مسافر داشت غرق کرد ، و از آن جمع 5300 غیرنظامی جان باختند . از نخستین جاهایی که به دست نیروهای شوروی آزاد شد ، اردوگاه مرگ آوشویتس بد و دیگری یکی از اردوگاه های اسیران جنگی در همان نزدیکی ، و شگفت نیست که یکی از اسرای انگلیسی پس از آزادی فریاد بر آورد : بخدا ، مطلقاً هرکاری که روسها با این مملکت بکنند به عقیده ی من حق دارند .

گرچه با فجایعی که آلمانیها در اتحاد شوروی مرتکب شده بودند از انتقام گریزی نبود ، ولی تقاص روسها از مردم آلمان در واپسین جنگ نیز ، چه از نظر وسعت و چه از جهت شدت ، وحشت انگیز بود .پس از اینکه سربازان ارتش سرخ مطلع شدند که آلمانیها اسیران جنگی روس را برای اعدام به اس اس می سپردند ، تصمیم گرفتند که هر اسیر آلمانی را به کام مرگ بفرستند .

خشم همگانی روسها از حد رفتار جامعه ای گرفتار جهل و سرکوب جنسی فراتر می رفت و به قلمرو ناپیموده و پیش بینی ناپذر وحشیگریهای هولناک ناشی از جنون توده گیر می رسید . از سوی دیگر ، نوعی عقده ی گنهکاری ملی نیز بظاهر وجود داشت که هم به کینه توزی و انتقام جویی منجر می شد و هم به تلاش برای غرق کردن آن احساس تقصیر در دریایی از نوشابه های الکلی آنچنان پهناور که ، به نوشته ی بیور ف به توان رزمی ارتش سرخ بشدت آسیب می رساند . گروه گروه سربازان ارتش سرخ زنان غیرنظامی آلمانی ، از دختران جوان تا بانوان سالخورده ، را دسته جمعی مورد تجاوز جنسی قرار می دادند و زخم می زدند و بی آبرو می کردند و سپس غالباً می کشتند . بیور نویسنده چند کتاب در زمینه تاریخ نظامی است . به عقیده او ، شمار زنان آلمانی که بعضی حتی بیش از یکبار قربانی تجاوز جنسی شدند ، به حدود دومیلیون می رسید .

داستانی که او با ذکر دقیق جزئیات نقل می کند ، حکایت مهیب سیاهترین صفحه کارنامه ی بشر است که هرکس در آن ظاهراً می کوشیده در خشونت و سنگدلی از یکایک دیگران پیشی بگیرد . به نوشته ی بیور ، ارتش سرخ این اعتقاد را به خود تلقین کرده بود که چون رسالت رهانیدن اروپا از چنگ فاشیسم را بر عهده گرفته است ، پس می تواند ، چه از نظر شخصی و چه به لحاظ سیاسی ، مطلقاً به هرکاری که دوست دارد دست بزند . مارشال الکساندر واسیلوسکی ، فرمانده شوروی در جبهه سوم روسیه سفید ، یکی از هوشمندترین و بافرهنگ ترین سرداران ارتش سرخ به شمار می رفت . با اینحال ، وقتی از او پرسیده شد که برای بازداشتن نیروهایش از غارت و ویرانگری چه تدبیری اندیشیده است ، پاسخ داد : اکنون وقتی است که سربازان ما باید خودشان عدالت را اجرا کنند .

بیور این داستان منقلب کننده را از دیدگاه کسانی بازمی گوید که در پروس شرقی و برلین زندگی کردند و جنگیدند و متاسفانه اغلب مردند . با در نظر گرفتن توضیحات او از تجربه های شخصی سربازان و غیرنظامیان و پیکار در خیابانهای برلین و آنچه در آن روزها در پناهگاه هیتلر و در کرملین می گذشت ، سقوط برلین 1945 باید بهترین شرحی به شمار آید ک تاکنون درباره ی ناقوس مرگ رایش هیتلر نگاشته شده است – رایشی که با غرور ادعا می شد هزار سال عمر خواهد کرد . بیور خواه در ترسیم چهره ی زده و دقیق بازیگران درام برلین و خواه در وصف رویدادهای بظاهر کوچک ولی تکان دهنده ی زندگی افراد دخیل در آن واقعه بزرگ ، چنان تصویری از واپسین روزهای جنگ می آفریند که خاطره ی آن از ذهن خواننده نازدودنی است .

بیور در نتیجه دسترسی استثنایی به آرشیوهای روسیه و آلمان و سوئد و پژوهش وسیع در منابع انگلیسی و آمریکایی ، به کشف مقدار زیادی مطالب تازه موفق شده ه بعضی از آنها مطلقاً شگفت انگیز است . از باب نمونه ، برطبق گزارش او جمجمه و اسخوان آرواره ی هیتلر هریک به نشانه ی قدردانی حزب کمونیست ، به دو سازمان مخوف smersh ( ضداطلاعات ) و NKVD ( پلیس مخفی ) شوروی هدیه شدند ، تا سرانجام سالها بعد آرشیو شوروی آنها را تحویل گرفت و در محلی محفوظ قفل کرد . جسد هیتلر تا 1970 در میدان مشق ارتش شوروی در شهر ماگدبورگ در آلمان شرقی مدفون بود . سپس شبی تاریک بقایای آن را از خاک بیرون آوردند و آتش زدند و خاکستر برجای مانده را در فاضلاب شهر ریختند .

بیور در آخر کار یادآور می شود که همه ی اینها کشتاری به دور از عقل و منطق و نتیجه ی خودپرستی هولناک هیتلر بود . مرگ رژیم نازی و وحشیگری غیرانسانی آن ، سرانجام بی کفایتی هیتلر و امتناع جنون آمیز او از قبول واقعیت را آشکار ساخت . ولی با کمال تاسف ، چنانکه وقایع پس از جنگ در آفریقا و بالکان نشان داد ، آدمی هنوز آخرین فصل از اینگونه ددمنشی ها را شاهد نبوده است .

منبع :

فلسفه و جامعه و سیاست ، گزیده و نوشته و ترجمه ی عزت الله فولادوند ، ماخوذ از کارلو دسته ، ص 447 تا 450 ، نشر ماهی ، تهران ، 1386 .

Carlo dEste , " The Fall of Berlin 1945v : The Final Days Of the Third Reich " , The New York Times , Sept . 8, 2002 . [/align]

لینک به دیدگاه

جالب بود

البته گریزی هم از این اتفاق نمیتوانستند داشته باشند چه انکه دردنیایی ذهنی ومملو از اتوپیا جنگ قدرت راه انداخته بودند وهرکدام به دام خود اسیرانی داشت

هنوز هم این باورها درقالب هایی که توانسته اند عمر خود را ادامه دهند به کشتار وچپاول نوع بشر ادامه میدهند

حامد عزیز فکر کنم مقاله جالب اقای چامسکی با عنوان کاهنان سکولار را خوانده باشید

اگر پاسخ مثبت هست دوست دارم تحلیلی براین مکاتب ورفتارها ارائه دهید

سپاس:icon_gol:

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...