lovestory 995 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 فروردین، ۱۳۸۹ 1 – عشق معطوف به غیر از خود است. در حالیکه محور هوس خود فرد و لذت اوست. جملات زیر را مقایسه کنید: - ( من) دوستت دارم - ( من) برات می میرم - (برای من) هیچکس مثل تو نمیشه - ( من ) همیشه به فکر توام -( من) را فراموش نکن - ( من ) از تو رنجیدم در حالیکه در عشق، توجه به حالتها و لذتهای خود نیست. و خواست و شرایط معشوق جایگزین خودخواهی فرد می شود. جمله معشوق است و عاشق پرده ای زنده معشوق است و عاشق مرده ای 2 – هوس پاسخ به یک نیاز جسمانی و روانی است، مثل نیاز به آب، نیاز به اکسیژن ، نیاز به غذا. ولی عشق فراتر از یک چنین نیازی هست. عشق فراهم آورنده رشد و خودشکوفایی فرد است. لذا فردعاشق خود را خوار نمی کند، کوچک نمی کند. عشق عزت و احترام دارد و این احترام از روی بی نیازی و بزرگی عشق حاصل می شود. شاید در فیلم ها دیده و شنیده باشید که فردی می گوید« من عشق را گدایی نمی کنم». هر چه جز عشقست، شد ماکولِ عشق دو جهان یک دانه پیش نَولِ عشق دانه یی مر مرغ را هرگز خورَد؟ کاهدان مر اسب را هرگز چَرَد؟ 3 – عشق محدود کننده و زندانی کننده معشوق نیست. عشق آزاد کننده است. اگر فردی را مجبور کنیم که همه علائق ، سلیقه ها و تفکراتش را فقط متوجه ما کند و فقط به ما بیندیشد، او را محدود به خودمان کرده ایم، نه اینکه عاشق خودکرده باشیم. در واقع این عشق نیست، این یک هوس است و ما را وابسته به شخص دیگری نموده است. آنکه او بسته غم و خنده بود او بدین دو عاریت زنده بود باغ سبز عشق، کو بی منتهاست جز غم و شادی درو بس میوه هاست عاشقی زین هر دو حالت، برترست بی بهار و بی خزان ، سبز و ترست در نگنجد عشق در گفت و شنید عشق، دریایی ست قعرش ناپدید. 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده