Mohammad Aref 120452 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اردیبهشت، ۱۳۸۹ زندگینامه مریلا زارعی تاریخ تولد: ۲۵ فروردین ۱۳۵۳ محل تولد: تهران مدرك تحصیلی: فارغ التحصیل صنایع غذایی نوع فعالیت : بازیگر سینما و تلویزیون فارغ التحصیل مهندسی صنایع غذایی از دانشگاه تهران در سال ۱۳۷۵. فعالیت در تلویزیون با بازی در مجموعه تلویزیونی "دبیرستان خضرا" (اکبر خواجویی) در سال ۱۳۷۵. شروع فعالیت سینمایی با بازی در فیلم "سلام سینما" (محسن مخملباف) در سال ۱۳۷۳. با مجموعه تلویزیونی "کاراگاه" (حسن هدایت) به دنیای بازیگری روی آورد . و با مجموعه تلویزیونی "هوای تازه" (محمد رحمانیان) بیشتر شناخته شد. بازی در فیلم "دوزن" (تهمینه میلانی، ۱۳۷۷) یکی از شانسهای بزرگ او بود. پس از آن توانایی هایش را در "واکنش پنجم" (تهمینه میلانی، ۱۳۸۱) به رخ همگان کشید و سرانجام با بازی کوتاه اما بسیار تاثیرگذارش در "سربازهای جمعه" (مسعود کیمیایی، ۱۳۸۲) مزد زحماتش را از بیست و دومین جشنواره فیلم فجر، از هشتمین جشن خانه سینما Â و از نویسندگان و منتقدان دریافت کرد. 1 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اردیبهشت، ۱۳۸۹ زندگینامه شاهرخ استخری چهاردهم مهرماه سال 59 به دنيا آمدم، فرزند بزرگ خانوادهام و بعد از من دو خواهر ديگر به دنيا آمدند، پدرم مهندس شيمي است و مادرم ليسانس زبان است، پس از اينكه خواهرم به دنيا آمد، مادرم خانهدار شد. خودم هم ورودي سال 78 هستم و مهندسي صنايع خواندم، براي فوقليسانس هم در رشته سينما شركت كردم كه متاسفانه قسمت نشد. او در مورد آغاز بازيگري برايمان ميگويد: «سال سوم دانشگاه كه بودم، يكي از دوستانم «هاشم مهدوي» كه ميدانست به دنياي سينما علاقهمندم، مرا به آقاي رحمانيان معرفي كرد، وي آن سال كارگرداني تئاتر «اسبها» را برعهده داشت و من هم به همراه 20، 30 نفر ديگر در كنار بزرگاني چون؛ داوود رشيدي، رضا بابك، علي عمراني، مهتاب نصيرپور، بهناز جعفري، هومن برقنورد و... بود، نقش ما پررنگ نبود، ما يك تيم بوديم كه با پاهايمان روي صحنه، ريتم ميزديم. سپس توسط يكي از دوستانم به كلاس بازيگري رفتيم، حضور در آن تئاتر هم، باعث شد تا من بازيگري را ادامه بدهم، شايد برايتان جالب باشد كه بگويم، حضور در آن تئاتر به همراه اجراي شبانه و تمرين، دستمزدي 170 هزار توماني داشت كه به من خيلي چسبيد! پس از آن كلاسها، يك دوره پيشرفته زيرنظر حبيب رضايي، پيام دهكردي، هدايت هاشمي، مهتاب نصيرپور و... گذراندم. اين روند ادامه پيدا كرد، تقريبا نااميد شده بودم و احساس ميكردم كه زمان زيادي از دست دادم و رفتم سركار ديگري... چرا كه طي اين سالها چند بار هم تست دادم، اما انتخاب نشدم، يادم ميآيد، آخرين بار هم كه تست دادم، براي فيلم «استشهادي براي خدا» به كارگرداني «عليرضا اميني» بود. دو سال بعد امير انصاري از دفتر آقاي اميني زنگ زد و به من گفت كه فيلمي به نام «تلخون» ميخواهيم بسازيم، مداركتان اينجاست. سپس «سياوش خيرابي» هم اضافه شد، «تلخون» چند بار هم از تلويزيون به نمايش درآمد كه جزو اولين كارهاي من و سياوش بود. سپس آقاي اميني مرا به «سامان مقدم» براي بازي در سريال «پريدخت» كه ماه محرم سال 86 پخش شد، معرفي كرد؛ ليلا حاتمي، علي مصفا، حسن پورشيرازي، كامبيز ديرباز و... در آن مجموعه بازي ميكردند كه البته اين سريال زودتر از فيلم تلخون پخش شد، تلخون نوروز 87 پخش شد، پس از «پريدخت» هم در سريال «مثل هيچكس» كه رمضان سال 87 پخش شد و نوروز امسال هم در سريال «ماه عسل» كه از شبكه دو پخش شد، بازي كردم، كه براي من تجربه خوبي بود، بازي در كنار محمد مطيع، سعيد پورصميمي، پروانه معصومي، يوسف تيموري، سحر ولدبيگي، اميرحسين صديق و... بازي در كنار اين بزرگان، براي من تجربه بسيار خوبي بود و از آن بسيار آموختم... 1 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اردیبهشت، ۱۳۸۹ زندگینامه بهنوش بختیاری بهنوش بختياري بازيگري كه در اكثر ساختههاي مهران مديري حضور داشته و با نقشهاي متفاوت بر محبوبيت خود در بين سريالهاي تلويزيون افزوده است. بهنوش بختياري متولد 29/2/1354 در بيمارستان اقبال تهران و ساكن شهرك ژاندارمري است. پدرش بختياري و مادرش تهراني است. بهنوش عضو آخر يك خانواده 6 نفري است. يك خواهر و دو برادر بزرگتر از خود دارد كه هر سه متاهلند. در رشته مترجمي زبان ليسانس گرفته و با توجه به علاقه فراواني كه به اين رشته دارد به محض اينكه فرصتي پيدا كند، به سراغ اين رشته و ترجمه متون ميرود. با توجه به شايعات فراواني كه در مورد ازدواج او بر سر زبانهاست هنوز مجرد است و به قول خودش شايد اصلا ازدواج نكند. با مجموعه هواي تازه ساخته محمد رحمانيان پا به عرصه بازيگري گذاشت و بعد از آن در مجموعههاي وكيل محله، خانه قديمي، سايهها و معجزه وكيل هم بازي كرد. قبل از بازيگري به عنوان منشي صحنه فعاليت ميكرد كه اين كار او را بسيار مسئوليتپذير و منظم بار آورد كه پايهگذار موفقيتهاي او در بازيگري بود. سال 75 به مدت يك سال زيرنظر خانم مهتاب نصيرپور در مدرسه رسام هنر دوره يك ساله تئاتر را گذراند كه به واسطه آن با ادبيات بازيگري آشنا شد. به موسيقي علاقه فراواني دارد، پدرش هم در اين وادي كار ميكند و يكي از دو برادرش هم در زمينه موسيقي فعال است. در مجموعه زير آسمان شهر(3) و ورود ممنوع ممنوع به عنوان دستيار كارگردان در كنار مهران غفوريان حضور داشت. علاقه زيادي به فوتبال ندارد اما فوتبالهاي ملي رادنبال ميكند در صورتي كه فرصت پيدا كند به ورزش بدنسازي ميپردازد. علاقهاي به بيزينس ندارد. به قول خودش هر كسي جلوي او از پول و حساب و كتاب حرف بزند احساس ميكند او سرگرم صحبت به زبان اسپانيايي است. عاشق خطاطي است و خيلي دلش ميخواهد اين هنر را به صورت حرفهاي دنبال كند. با توجه به مشغله كاري فراوان زياد به كارهاي خانهداري و آشپزي نميرسد اما بسيار منظم و خوشسليقه است. چلوكباب از غذاهاي مورد علاقه اوست. عاشق لهجه بختياري پدرش است اما خودش به لهجه بختياري صحبت نميكند. علاقه فراواني به مسافرت دارد. آخرين مسافرتش به شهر مقدس مشهد بود و سرعين اردبيل به يادماندنيترين نقطهاي بود كه به مسافرت رفته است. علاقه فراواني به مطالعه دارد و تا فرصتي به دست آورد به مطالعه ميپردازد. او عاشق مطالعه كتابهاي روانشناسي و رمان است. آخرين كتابي كه مطالعه كرده سلاخ خانه شماره 5 بود. در دوران كودكي برخلاف بسياري از بچهها كه خيلي شلوغ و شر هستند دختر آرام و دوستداشتني بوده. به موسيقي كلاسيك علاقه فراواني دارد و از بين خوانندگان پاپ به صداي رضا صادقي، مرحوم ناصر عبداللهي و مازيار علاقه فراواني دارد. در صورتي كه وقت كند به سينما ميرود. او سعي ميكند همه فيلمهاي روز را ببيند. آخرين فيلمي كه در سينما ديده «وقتي همه خواب بودن» است. علاقه فراواني به مهمانداري هواپيما دارد. او پذيرايي در اوج آسمان را عاشقانه دوستدارد. از خواندن شعر لذت ميبرد، اما اصلا نميتواند شعر بگويد و يا شعر حفظ كند ولي بسيار روحيه رمانتيكي دارد. آخرين كارهايش مستند ايرانگردي و كار 90 دقيقهاي «يك روزي زنجيرش رو پاره ميكنم» ساخته آقاي عباسي است كه هنوز پخش نشده. به بازي خانمها ثريا قاسمي، مريلا زارعي، گوهر خيرانديش، ليلا حاتمي، سحر ولدبيگي و شقايق دهقان علاقه فراواني دارد. تا به حال در اكثر كارهاي مهران مديري به ايفاي نقش پرداخته و در اكثر نقشهايش موفق ظاهر شده است، به هيچ عنوان از بازي كسي ايراد نميگيرد و اهل بدگويي نيست. براي بازي چندين پيشنهاد دارد كه به خاطر بازي در مجموعه باغ مظفر به پيشنهادهايش جواب نه داده. او شرط بازي در كارهاي روتين را متن و كارگردان و عوامل خوب عنوان ميكند 1 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اردیبهشت، ۱۳۸۹ زندگینامه هدیه تهرانی تاریخ تولد: 1351 محل تولد: تهران مدرک تحصیلی: دیپلم . از دوران بچگی به تماشایفیلم خیلی علاقه داشتم. بیشترشان را در سینمامیدیدم. یادم میآید، پدرم خیلی فیلم میدیدوهمیشه مرا با خودش به سینما میبرد. سینما وفیلم به صورت خیلی خیلی نامحسوس در پسذهنم بود. خودم را جای شخصیتهایفیلمهایی که میدیدم، تصور کردم و پس ازتماشای فیلم به جای آنها بازی میکردم. اینمال دوران بچگی است. همیشه حسی به منمیگفت که: این اتفاق برای من خواهد افتاد.گاهی هم فکر میکردم برای شروع این کار بهآموزشگاههای بازیگری و سینمایی بروم، اما اینطور فکرها خیلی گذرا بود. البته آن زماندرتئاترهای مدرسه هم فعالیت هایی داشتم. شایدبرایتان جالب باشد بدانید که مادر بزرگ من در30 سالگی در یک فیلم سینمایی بازی کرد. هدیه تهرانی درمورد پیوستن به دنیای هنر به«ماهنامه فیلم» میگوید: چند تا از آشناها وبستگان ما مثل آقایان ناصر تقوایی و اکبر عالمیهم، چنین پیشنهادهایی میکردند و این قضیهچندان ناآشنا برایم نبود. اما اولین بار که به طورجدی به بازی در یک فیلم فکر میکردم، 20سالم بود و ناصر تقوایی قرار بود «چای تلخ» رابسازد، اما فیلم به سرانجام نرسید. این درستزمانی بود که قصد داشتم به آلمان بروم و در رشتهدکوراسیون داخل، ادامه تحصیل بدهم. آندوره مربی شنا بودم و در تابستان 1372 درحالی که دستم شکسته بود، رفته بودم فروشگاه«باغ» که برای کارهای دکوراسیون، حصیر بخرم. محمد رضا شریفینیا و آزیتا حاجیان هم اتفاقا آنجا بودند. آنها را میدیدم که از پشت قفسه با نگاهتعقیبم میکنند و میدانستم هر لحظه ممکن استبیایند و بپرسند میخواهی فیلم بازی کنی؟ ایناتفاق بارها افتاده بود و با این حس و نوع نگاههاآشنا بودم. چند لحظه بعد آزیتا حاجیان جلو آمدو پرسید شما تهران زندگی میکنید؟ پاسخ دادم،بله. او گفت: به بازیگری علاقه دارید؟ گفتم: نه;چون آن زمان سینمای ایران را زیاد دوستنداشتم و بازیگری هم طبعا چندان جذابیتی برایمنداشت... آنها با دوست من و مادرش که همراهمبودند صحبت کردند، و شماره تلفن را گرفتند و ازطریق آنها تماس بین ما شروع شد. در یکی ازهمین تماسها بود که دعوت شدم به دفتر«هدایت فیلم» برای فیلم «روز واقعه». از منتست لباس و گریم گرفتند. یک متن هم دادند کهبخوانم و تست صدا و بیان گرفتند. هدیه تهرانیدر ادامه گفتگویش میگوید: من یک بار مرگ راتجربه کردم. حدود هفت، هشت دقیقه در ایندنیا نبودم... برای بازی در فیلم «روز واقعه» از من تستگرفتند و حتی فیلمنامه را هم خواندم، اما دستمزدصدهزار تومان آن را قبول نکردم. نزدیک رفتنمن به آلمان بود که تصادف خیلی بدی کردم.حدود شش ماه در بیمارستان بستری بودم و دراین فاصله دوستان برای فیلم «بودن یا نبودن»دنبال بازیگر میگشتند. رضا درخشان که آن زماناز من عکس گرفته بود، همه بیمارستانها راسرزده بود، اما چون به نام مادریام بستری بودم،نتوانسته بود پیدایم کند. پس از تصادف، مدتی باعصا و واکر راه میرفتم و به خاطر اثر داروهایمختلف، 15 کیلو هم اضافه وزن پیدا کرده بودم.اما در هر صورت، دوباره مشغول کارهای قبلیخودم شدم; تا این که باآناهیتا همتی که درشهرکاکباتان همکلاس بودیم، برای تست بازیگری بهدفتر داریوش مهر جویی رفته بود و وقتی درپرسشنامه نشانی محل زندگیاش را نوشته بود، ازاو سئوال کرده بودند در شهرک اکباتان دختریبه نام هدیه را میشناسی ؟ او پاسخ داده بود که:سه تا هدیه میشناسم; چون ما سه تا هدیه بودیمکه در مدرسه پشت یک میز مینشستیم. خلاصه ازاین طریق دوباره با من تماس گرفتند و قرارگذاشتیم برای فیلم «لیلا» که آن زمان اسمش یکداستان واقعی بود و... تهرانی درپاسخ به این پرسش که: اولین بار کهحس کردید معروف شدهاید و بیرون از خانه شمارا میشناختند، یادتان هست؟ گفت: زمان نمایشعمومی «قرمز» در ایران نبودم. پس از این که ازانگلیس بازگشتم، در فرودگاه مهرآباد متوجه شدمخیلیها دارند به من نگاه میکنند که تا آن زمانبرایم ناآشنا بود. حس ترسناکی بود و از این کهآدمهای غریبه مرا میشناسند و سلام واحوالپرسی میکنند، حسابی ترسیده بودم. درحال حاضر هم همیشه از نگاههای سنگین دیگرانگریزانم. وی عجیبترین خاطرهاش را از شهرتاین طور تعریف میکند: آقایی مدام با منزل ما تماس میگرفت و میگفتمیخواهم با هلیا صحبت کنم. نام خواهر منهلیاست و مادرم طبعا فکر میکرد با خواهرم کاردارد، اما او اصرار داشت با هلیا صحبت کند.خلاصه این تماسهای عجیب ادامه داشت تا اینکه یک روز آقایی مقابل در خانه، جلوی مراگرفت و سلام کرد. در سلامش چیز غیرعادی وویژهای بود که با بقیه سلام و احوالپرسیهایمرسوم فرق داشت و باعث شد ناخودآگاه، گاردبگیرم. وقتی خواستم وارد خانه بشوم، جلوی مرا گرفتو با صمیمیت خاص گفت: ببخشید هدیهجان، منآمدهام هلیا را ببینم. خیلی تعجب کردم و در رابستم و آمدم تو... قصه مفصلی داشت تا بالاخره ازطریق یک نامه فهمیدم این مرد فکر میکندهمسرش هستم و از من پنج تا هم بچه دارد. فکرمیکرد دو سال است از او و زندگیام قهر کردهامو آمدهام خانه پدر و او حالا دل تنگ بچههایشاست که با من زندگی میکنند. مینوشت خانه توبی سوت و کور استو... خلاصه داستانی بودمشابه این ماجرا بازهم اتفاق افتاد. دختر جوانیبود که پس از فوت مادرش تصور میکرد، مادر اوهستم و یک بار که از سفر شمال برگشتم، دیدمروی تخت اتاق من خوابیده. معلوم شد ازشهرستان به قصد این موضوع آمده و چند روزیمهمان ما بود... خاطرههای عجیب زیادی دارم.یکی از آخرین مواردش موقع کار سر فیلم«دوئل» بود که یک روز رفتم بازار شهر برایخرید و زمان برگشتن متوجه شدم جمعیت خیلیزیادی پشت سر ما راه افتادند و دعا میخوانند. تقریبا شبیه تظاهرات شده بود... به هر حال برایفرد مشهوری چون هدیه تهرانی در سینمایایران، شاید این خاطرات بسیار عادی باشد. بازیگری که آشپز بسیار ماهری است و برخلافخیلی از بازیگران سینما، سحرخیز است و اکثراوقات شب با مطالعه کتابهای زیادی به خوابمیرود. در دوران تحصیل، یکی از شاگردانمتوسط کلاس بود. تهرانی شناگر ماهری است و بهعنوان مربی استخر مدتی فعالیت میکرد. 1 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اردیبهشت، ۱۳۸۹ زندگینامه ستاره اسکندری ستاره اسکندری متولد 1353. دانشجوی رشته مترجمی زبان از دانشگاه آزاد.بازیگر ایرانی سینما و تلوزیون است. شهرت او بیشتر به خاطر بازی در مجموعههای تلوزیونی است که آنرا از سال ۱۳۷۳ شروع کرده، مخصوصا مجموعه نرگس که بعد از درگذشت پوپک گلدره نقش نرگس را در آن بازی میکرد. وی برنده جایزه بهترین بازیگر زن در جشنواره تاتر فجر ۱۳۷۹ برای بازی در نمایش "سعادت لزران مردمان تیره روز" شده است. زندگی و حرفه آغاز كار وی در سينما با بازی در فيلم «حريف دل» عبدالرضا گنجی در سال ۱۳۷۵ بود. او دو خواهر هنرمند به نامهای لاله اسکندری (بازیگر) و سارا اسکندری (چهره پرداز) دارد. ستاره همچنین برادرزاده عبدالحسین اسکندری گوینده و مجری رادیو و تلویزیون است. 2 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اردیبهشت، ۱۳۸۹ زندگینامه زیبا بروفه بروفه در سال 1354 متولد شد و دارای حقوق قضایی از دانشگاه آزاد است . او پس از بازی در کار تلویزیونی علی شوقیان در سال 73 با عنوان خانه شلوغ بازیگری را به صورت جدی آغاز کرد و بعد از آن در فیلم مجموعه شب روباه به کارگردانی همایون اسعدیان ظاهر شد . فیلم یک شکست همه جانبه بود و بروفه مجال دیده شدن پیدا نکرد و بعد از آن دوباره به تلویزیون بازگشت و تا سال 79 که دومین حضور جدی سینمای اش رقم خورد در آثار تلویزیونی چون زیر گنبد کبود به کارگردانی بهمن زرین پور ، دلبندم ، جادوی مهتاب ،گلهای سیاه و رویای کبود پرداخت که از میان آنها دو مجموعه دلبندم و رویای مهتاب بیشتر از سایرین مورد توجه قرار گرفت . در دلبندم که محصول کودکانه بود در کنار مجید صالحی و یک عروسک با دستانی بلند که همه چیز را اشتباهی تلفظ می کرد همبازی بود که توانست مخاطبین بسیاری پیدا کند . در رویای مهتاب در کنار سعید آقا خانی ایفا گر زوجی بودند که در یک خانه عجیب زندگی می کنند . در این خانه دو روح حضور دارند که هر بار اتفاقی در آنجا شاهد بودبم. مانی و ندا اولین حضور جدی او در سینما محسوب می شود کاری ساخته پرویز صبری و بازی امین حیایی که درباره عشق به سینما و بازیگری ساخته شده بود. اما اثر گذارترین بازی او تا به امروز بازی در فیلم سینمایی پر پروازدر همان سال 1379 بود که خسرو معصومی با استفاده از شهرت و محبوبیت شادمهر عقیلی ساخته بود. تنهانقطه قوت فیلم حضور زیبا بود و او یک تنه جور همه ضعفهای اثر را به دوش می کشد . اگر چه شهرت شادمهر او را گامی به عقب پس می زند ، اما در جدال با رقیب عشقی اش مرجان شیر محمدی یک سرو گردن بالاتر نشان می دهد . آن سال در مجموعه تلویزیونی دختران به کارگردانی اصغر توسلی که دورنمایه اجتماعی داشت در یک قسمت به عنوان بازیگر مهمان حضور پیدا می کند و سال بعد در بی همتا به کارگردانی جهانگیر جهانگیری به سینما باز می گردد . فیلمی ضعیف که هیچ گونه نقطه مثبتی برای بروفه به همراه نداشت. آخرین فیلمی که از وی به نمایش در آمده دوشیزه ساخته محمد درمنش که با تاخیری دوساله از زمان ساخته اکران شده و شکست سنگینی را متحمل می شود . سال 82 با بازی در یک نقش محوری در مجموعه تلویزیونی طلسم شدگان در کنار بزرگانی چون مهدی هاشمی و پرویز پور حسینی به عنوان نامزد و بعدها به عنوان همسر امین زندگانی حضور موفق را رقم می زند و دوباره به اوج بازمی گردد. او مدتها ست با پیام صابری گریمور ازدواج کرده است. 2 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 اردیبهشت، ۱۳۸۹ زندگینامه چکامه چمن ماه چكامه چمن ماه در سال ۱۳۵۹ در شهر شیراز متولد شد . وی فارغ التحصیل مجسمه سازی از هنرستان استاد شهریار میباشد. همچنین بازی در سینما را از سال ۱۳۷۷ با فیلم «بودن یا نبودن» به كارگردانی «كیانوش عیاری» آغاز به كار كرد. فرزند هنگامه فرازمند (منشی صحنه و بازیگر). با بازی در فیلم "بودن یا نبودن" ساخته کیانوش عیاری، بازی در سینما را تجربه کرد و بعد از آن در چند فیلم ظاهر شد. 2 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 اردیبهشت، ۱۳۸۹ زندگینامه حامد کمیلی حامد کمیلی متولد ۱۴ تیر ماه سال ۱۳۶۱ در اصفهان . دارای مدرک کارشناسس مدیریت بازرگانی و کاردانی کامپیوتر . دارای ۱۰ سال فعالیت تئاتر در پروندهی هنری خودش . فصل مورد علاقه : پاییز چون به گفته ی خودش در پاییز غمی وجود دارد که در عین شادی نهفته هم دارد . دارای شش سال سابق آشنایی با ساز پیانو . کارهای مورد علاقه در اوقات فراغت : خواندن فیلنامه / تماشای فیلم / نوازندگی پیانو و همراهی با خانواده . دارای ۲ برادر ۲ قلو به نام های احسان و ایمان که هر دو تازه وارد دانشگاه شدند . احسان عمران و ایمان معماری می خواند . وضعیت تاهل : مجرد ... حامد کمیلی کارشناس مدیریت بازرگانی است .اهل اصفهان است . کارش را با تئاتر در اصفهان شروع کرده و بعد در تهران ادامه داده و در این رشته از شاگردان فریدون خسروی و گلاب آدینه بوده است.جایزه ی بهترین بازیگران تئاتر فجر را برده است.دو کار ملک دل به کارگردانی سعید سعدی و حرف ربط فریدون خسروی را آماده ی کار دارد. او اهل مطالعه است وبه آینده اش امیدوار . اطرافیانش از او به عنوان انسانی پاک ساده و صمیمی یاد می کنند . در زمینه ی روانشناسی مطالعات زیادی دارد. پیانو وتار می نوازد . بسکتبال هم بازی می کند. از خواننده ها به شهرام ناظری علاقه مند است. از بازیگران خارجی آل پاچینو شون پن و از بازیگران ایرانی علی نصیریان و پرویز پرستویی و رضا کیانیان را دوست دارد . او می گوید: برای انتخاب نقش اولین چیزی که برایم مهم است ارتباط اولیه خودم با نقش است. ولی نقش هایی که خیلی خاص باشند و بتوان به شکلی ویژه به آنها نگاه کرد و نقشهایی که حرفی برای گفتن داشته باشند برایم خیلی باارزشند. دوست دارم در هر نقشی که ایفا می کنم همیشه حرفی برای گفتن داشته باشم. 2 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 اردیبهشت، ۱۳۸۹ زندگینامه حامد بهداد حامد بهداد (زاده ۲۶ آبان ۱۳۵۲ در مشهد) بازیگر سینمای ایرانی است.حامد بهداد استعداد ناب بازيگري ايران مقطع ابتدایی را در تهران راهنمایی درنیشابور دبیرستان درمشهد گذرانده در۲۰ سالگی به تهران آمده است.یک برادر کوچکتر به نام حسام دارد. حامد بهداد علاقه ی بسیاری به بازیگر معروف فیلم پدرخوانده-مارلون براندو-دارد و بسیاری معتقد هستند که بازی بهداد شبیه براندو است. بهداد دارای تحصیلات لیسانس بازیگری تئاتر از دانشگاه آزاد اسلامی است. وی برای اولین بار با فیلم آخر بازی به سینمای ایران معرفی شد و برای آن کاندید سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد از جشنواره فیلم فجر شد. وی بعدها در قالب نقشهای مکمل بازیهای به یاد ماندنی برای سینمای ایران خلق کرد. او در فیلم روز سوم (محمدحسین لطیفی، ۱۳۸۵) در نقش یک افسر عراقی که در بحبوحه محاصره خرمشهر عاشق دختری خرمشهری میشود، ظاهر شد و برای دومین بار پس از آخر بازی کاندید سیمرغ بلورین از دوره بیست و پنجم جشنواره فیلم فجر شد. بازی او در روز سوم بسیار چشمگیر بود و نظر همه منتقدین و سینما گران را به خود جلب کرد. موفقیت بهداد در فیلم "کسی از گربه های ایرانی خبر ندارد" به کارگردانی بهمن قبادی، موجب راهیابی او به جشنواره ی کَن شد. 1 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 اردیبهشت، ۱۳۸۹ زندگینامه هانیه توسلی هانیه توسلی دختر معصوم سینما فعالیت جدی خود را با یک سریال تلویزیونی اغاز کرد. غریبه از توسلی چهره قابل قبولی به نمایش گذاشت و راه او را برای ورود به سینما هموار و هموارتر کرد آشنایی با هانیه توسلی در هفدهمین روز خرداد 1358 در شهر همدان متولد شدم و در جمع خانواده هنردوست قد کشیدم. در سن 17 سالگی فعالیت خود را با تئاتر های عروسکی شروع کردم و در سال 78 در رشته تئاتر دانشگاه آزاد تهران قبول شدم و به صورت جدی افتادم در حیطه هنر. اولین بار با یک فیلم کوتاه به نام روی جاده نمناک به کارگردانی مهدی کرم پور بازیگری را تجربه کردم و آرام آرام پیش آمدم. غریبه اولین و آخرین بار تنها سریالی که برای تلویزیون بازی کردم غریبه بود. در این سریال نقش یک دختر شاعرپیشه را بازی کردم. راستش قصد نداشتم با سریالی اینچنینی کار خودم را شروع کنم به همین خاطر هم پیش از آن پیشنهاد ها را یکی پس از دیگری رد می کردم. زمانی که پیشنهاد غریبه رائه شد تازه یک سال و نیم بود که آمده بودم تهران و در دفاتر مختلف فیلمسازی تست داده بودم. بعد از اینکه چند تا از پیشنهاد ها را رد کردم دوستان و اطرافیانم گله مند شدند بنابر این تصمیم گرفتم اولین پیشنهاد را بپذیرم که اتفاقا فردای همان روز از دفتر غریبه با من تماس گرفتند و من هم پاسخ مثبت دادم 10 روز بعد پشیمان شدم!!!!! همان روزی که قرار داد بستم رفتم جلوی دوربین و نقش شبنم را ایفا کردم اما 10 روز بعد پشیمان شدم چون کار ضعیفی بود اما خب تجربه هایی را هم برایم در بر داشت. اتفاقا قرار بود این نقش را بازیگر دیگری ایفا کند که مشکی پیش آمد و نشد و من به سرعت پای میز مذاکره نشستم که نتیجه هم با خواسته هایم سازگار نبود و این را بعد از گذشت چند روز متوجه شدم. تعلم خاطر به شبهای روشن به شبهای روشن ساخته فرزاد موتمن تعلق خاطر زیادی دارم. هانیه توسلی که در این فیلم با مهدی احمدی همبازی می باشد می گوید: این فیلم را دوست دارم. شیوه بازی ام را در این فیلم می پسندم. چیزی بود که می خواستم. موقعیت این دختر به من خیلی نزدیک بود. بعد از آن هم شام آخر را دوست دارم چون اولین تجربه سینمای ام قلمداد می شد. پشیمان نیستم از اینکه از تلویزیون فاصله گرفتم پشیمان نیستم من نقش خوب را دوست دارم چه در سینما و چه در تلویزیون. من اصلا علاقه ای به این موضوع ندارم که سینما را از تلویزیون جدا کنم چون جنس بازی برایم از اهمیت بالاتری برخوردار است و این نقش است که اگر مجذوبم کند حیطه فعالیتش زیاد برایم مهم نیست. جدایی از تلویزیون پیش آمد. من از تلویزیون فاصله نگرفتم بلکه خودش پیش آمد من برا این عقیده هستم که باید مطابق جریان بازیگری حرکت کنی, شاید یک دفعه به جای سینما و تلویزیون سر از تئاتر هم در آوری. همانطور که من تصمیم نگرفتم وارد سینما شوم آقای جیرانی یک کار کوتاه از من دیده و پسندیده بود و دعوت کرد که در شام آخر بازی کنم و من هم با اینکه تصویربرداری این فیلم با غریبه همزمان بود پذیرفتم. ولی در هر حال شام آخر باعث شد که مجذوب سینما شوم و در این حیطه بمانم و از تلویزیون فاصله گرفتم. هنوز وسوسه نشدم. ممکن است علاوه بر بازیگری سر از مقوله هایی دیگر عرصه سینما هم در آورم اما هنوز برای کارگردانی وسوسه نشده ام چون احساس می کنم به آن حد نرسیده ام که صاحب نظر باشم و بتوانم روی طرحی آن طور که باید و شاید کار کنم و آن را به سر انجام برسانم. دنبال نقش خوب هستم. از روزی که وارد عرصه بازیگری شدم دنبال نقشهای خوب بودم و تا به حال هم سعی کرده ام این حس را در خودم حفظ کنم. نمی توانم بگویم چه نقشی را دوست دارم اما چیزی را می خواهم که خوب نوشته شده باشد. قدرت انتخاب ندارم هیچوقت دوست ندارم نقشهایی که انتخاب می کنم شبیه یکدیگر باشند از بین چند پیشنهاد زوم می کنم روی نقش بهتر و آن را انتخاب می کنم. با این حال من و بازیگر ها دیگر در سینما حق انتخاب و قدرت این کار را نداریم چون خودمان انتخاب می شویم و بقیه ماجرا با خودمان است یا هستیم بازی می کنیم یا نمی پذیریم و جدا می شویم. از غلو کردن متنفرم تا به حال از کسی الگو نگرفته ام یعنی روی شخص و بازیگر خاصی نطر ندارم البته بازیگرانی نظیر ایزابل کوپر را دوست دارم چون نگاههای بسیار سردی دارد. اگز شبهای روشن را دوست دارم به خاطر این است که اغراق در این جایگاهی دارن من از غلو کردن در نقش متنفرم. زندگی در آرامش مطلق به اینده امید زیادی دارم به نظرم همه چیز عالی پیش می رود و هر اتفاقی که در زندگی ام رخ می دهد به نظر من درست ترین اتفاق است. به نظر من هیچ چیزی اتفاقی نیست و به همین دلیل سعی می کنم در آرامش کامل زندگی کنم. باور کنید حتی اگر تصادف کنم و قطع نخا شوم باز هم معتقدم که این اتفاق باید رخ می داده تا من چیزهایی را یاد بگیرم. آرزوی بزرگ هانیه توسلی بزرگترین آرزوی من این روزها این است که هیچ آرزویی نداشته باشم شاید این گفته خیلی فیلسوفانه باشد اما در هر صورت این خیلی مهم است که آدمیزاد هیچ آرزویی نداشته باشد و این یعنی نهایت آرزومندی. اهل میهمانی نیستم نمیدانم اگر نقاشی و موسیقی نبود من چطور می توانستم زندگی کنم. این دو حرفه را خیلی دوست دارم و بدجوری به آنها دل بسته ام. حتی به این باور رسیده ام که بدون این دو نمی توانم زندگی کنم. راستی عکاسی هم یکی دیگر از حرفه های مورد علاقه ام است اما در عوض به میهمانی و حضور در شلوغی و شلوغ کاری هیچ علاقه ای ندارم. همکاری با داریوش مهرجویی خب من در طول این سال ها با کارگردانان زیادی کار کرده ام اما به نظرم داریوش مهرجویی چیز دیگری است و از منظر من بهترین کارگردان سینمایی ایران می باشد. در حال حاضر هم یکی از آرزوهای من همکاری با این کارگردان بزرگ است. بازیگری را خوب بلدم از خودم تعریف نمی کنم اما بازیگری را بلدم و می توانم از عهده هر نقشی بربیایم به نظر من بازیگری یک هنر نیست. مهارتی است که برخی دارند و برخی نه. بازیگری استعدادی را می طلبد که شاید در وجود بعضی ها وجود داشته باشد و عده ای هم اصلا از آن برخوردار نباشند. لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 اردیبهشت، ۱۳۸۹ زندگینامه حمید گودرزی از جمله بازيگران سينماي ايران كه با بازي در سريالهاي تلويزيوني و بازيهاي خوب در فيلمهاي سينمايي، جايگاه خوبي را توانسته در بين علاقمندان به سينما و تلويزيون پيدا كند حميد گودرزي است. اين بازيگر توانا كه از صداي خوبي هم برخوردار است و در آلبوم گروه هفت هم به خوانندگي پرداخته يكي از عامل هاي موفقيت و فروش فيلمهايي است كه در آنها ايفاي نقش ميكند. * حميد گودرزي متولد دوم آذرماه 1356 در تهران و فرزند يك خانواده چهار نفري است. * پدر حميد تاجر فرش و مادرش خانهدار است. تنها خواهرش گرافيك خوانده اما عشق وكالت دارد. * ديپلم تجربي دارد اما فارغالتحصيل دانشكده هنر و معماري است. او مثل خواهرش در رشتهاي به غير از تحصيلات دانشگاهياش قدم برداشته. * در كنكور سال 74 در رشته دندانپزشكي قبول شد اما از بس عاشق بازيگري بود دندانپزشكي را رها كرد. * بزرگ شده ميدان آرژانتين تهران است و از آنجا خاطرههاي زيادي دارد. در دوران كودكي بسيار شر و شيطان بوده. او حتي كلاس اول دبستان كتابهايش را به دورهگردي داد و جايش گوجهسبز گرفت. *اتومبيل بهروز بقايي يك بار مقابل دبيرستان حميد پنچر شد و حميد به كمكش رفت و اين اتفاق خوش يمن بسيار در عالم هنر به كارش آمد. زيرا همان جا از بقايي درخواست كرد تا در راه بازيگر شدن كمكش كند. *در اولين كارش «داني و من» بيست ترانه هم اجرا كرد كه بسياري بعد از اتمام مجموعه، به دنبال پيدا كردن كاست او بودند. *علاوه بر استعداد زياد در بازيگري صداي خوبي هم دارد. جالب است بدانيد عاشق ترانه معروف گل و گلدون است. در بيست شهريور 1383ازدواج كرده است. *به خاطر بازي در سريال كمكم كن و قرار گرفتن در حال و هواي آن براي مدتي دچار افسردگي شد. *مسافري از هند و تب سرد دو سريال از قاسم جعفري است كه در هر دو حميد گودرزي نقش اول را داشت. او رابطه خوبي با اين كارگردان خوش ذوق دارد. *علاوه بر بازيگري در شغل تجارت فرش و شكلات هم فعاليت دارد زيرا معتقد است بازيگري آينده ندارد. *به شدت از شهرت بيزار است. با اين كه عامل موفقيت بسياري از فيلمهايي است كه در آنها بازي كرده اما به شدت از سوپراستار شدن بدش ميآيد. *شهاب حسيني او را براي خوانندگي به گروه هفت معرفي كرده و كاست آنها هماكنون در بازار موسيقي با فروش خوبي روبهرو شده است. *مثل خيلي از بازيگران معروف به تبليغات علاقه زيادي دارد. با شركت درسا كه توليد كننده كيف و كمربند و محصولات چرمي است قراردادي 18 ماهه دارد. *عاشق بازي در نقشهاي غيرمتعارف مثل نقش ديوانه، معلول و... است و از عهده اين نقشها به خوبي برميآيد. *به شدت به تيم استقلال علاقه دارد و اميدوار است امسال استقلال قهرمان ليگ برتر شود. *به شدت در زندگي و جامعه مقرراتي است. هنگام رانندگي حتما كمربند ماشين را ميبندد و همواره از اينكه در مورد كسي قضاوت اشتباه كند ناراحت و پشيمان ميشود. *ميگويد زن و شوهر بايد هم سطح هم باشند ولي اگر زن داراي فرهنگ بالاتري باشد اشكالي ندارد و بهتر است كه زن فرهنگش بالاتر باشد تا مرد. *در اغلب نقشهايش، نقش آدمهاي گستاخ و عاصي را بازي كرده و ميگويد بازيگر بايد جامعهشناس و موسيقيشناس و حتي روانشناس خوب و قابلي باشد تا بتواند به راحتي نقش را ايفا كند. *هم ورزشكار و هم ورزش دوست خوبي است علاقه زيادي به شنا دارد. همچنين به ورزشهاي بوكس، تنيس و بدنسازي هم علاقهمند است. *از بين بازيگران ايراني عاشق بازي پرويز پرستويي و اكبر عبدي است. *وابستگي شديدي به خانواده و همسرش دارد و كادو گرفتن و كادو دادن را بسيار دوست دارد. حتي هنگام مسافرت مدام با او در تماس است. *به سازهاي پيانو و ساكسيفون علاقه زيادي دارد. او مشكل اصلي امروز مردم را كمبود لبخند ميداند. *گودرزي ميگويد اگر بازيگر نميشدم خيلي دوست داشتم مربي فوتبال شوم. گل كوچيك حميد هم زياد بد نيست اما بازيگري او بهتر از فوتبالش است. *عاشق دعا و نماز است و معتقد است كه انسان بدون معنويت به ابتذال و تكرار ميرسد. *عاشق بازي براندو، آلپاچينو و دنيرو است و حتما روزي سه چهار فيلم ميبيند و از آنها درسهاي فراواني در رابطه با بازيگري ميگير 1 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 اردیبهشت، ۱۳۸۹ زندگینامه حدیث فولادوند حدیث فولادوند (متولد ۲۰ دیماه ۱۳۵۶ تهران) دانشجوی انصرافی رشتهٔ معماری فعالیت هنری را از کودکی آغاز کرد ؛در دوازده سالگی زیر نظر گلاب آدینه آموزش دید و در نمایش «گلهای دوستی» روی صحنه رفت. وی برای اولین بار نقش کوتاهی را در فیلم سینمایی دستهای آلوده به کارگردانی سیروس الوند بازی کرد وبدین ترتیب اولین حضورش را در سینما در سال ۱۳۷۸ اعلام نمود. او که پس از گرایش به هنر های مختلف از جمله موسیقی و نقاشی اکنون خود را در بازیگری موفق می دید یک سال بعد از اولین تجربه خود, در فیلم سینمایی مارال به کارگردانی مهدی صباغزاده هنرنمایی کرد. همچنین درخشش او در تلویزیون با بازی در سریال گمگشته اغاز شد. او همچنین در مجموعههای تلویزیونی سالهای خاکستری، دیوار شیشهای، معصومیت از دست رفته بازی کردهاست. وی علاوه بر آن در نمایش مده آ نیز نقش آفرینی نمودهاست. او مدرک فوق دیپلم معماری دارد. با بازی در نقش عروس جوان در فیلم دستهای آلوده (1378) به سینما آمد و یک سال بعد در فیلم مارال (1379) بود که فرصت خودنمایی پیدا کرد اما در تلویزیون با مجموعه تلویزیونی گمگشته (1380) معروف شد. دستهای آلوده (سیروس الوند، 1378) لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 خرداد، ۱۳۸۹ زندگینامه پارسا پیروزفر پارسا پیرورزفر متولد ۱۳۵۱ در تهران و دارای لیسانس نقاشی از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران است.پارسا پیروزفر در بندر انزلی به دنیا آمد. چهره او همیشه از جنجالهای مطبوعاتی به دور بود و در عین حال توانسته خودش را به عنوان یک ستاره مطرح سازد . پیروزفر حضورهای موفقی در سینما تجربه کرده که هر کدام خود به نوعی یک بازی متفاوت و دیدنی به شمار میروند. او پس از تجربیاتی در زمینه گرافیک و تصویرسازی، از سال ۱۳۷۰ در نمایش های عروسکی شرکت کرد و سپس به فعالیت در دوبله پرداخت. از دیگر فعالیتهایش، شرکت در نمایشنامههای رادیویی است. در نمایش « بینوایان » و « بانو آئویی » بازی کرده و در تعدادی نمایش ویژه کودکان به صورت نوار کاست نیز همکاری داشته است. او تا به حال در سه فیلم از فیلمهای مسعود کیمیایی خوش درخشیده است: ضیافت، مرسدس و اعتراض. او اواسط آبان ۱۳۸۰ نمایش « هنر » را با بازی و کارگردانی خویش به روی صحنه برد. سرانجام پس از ده سال، مزد زحماتش را برای بازی بسیار زیبایش در فیلم « مهمان مامان » از هشتمین جشن خانه سینما دریافت کرد. شاید جالب باشد که بدانید پارسا پیروزفر علی رغم چهره یی زیبا وجنجال بر انگیز برای مجلات زرد مختلف او یکی از بازیگران مشهوریست که تا به حال با هیچ روزنامه و یا مجله ی خاصی مصاحبه نکرده است لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 خرداد، ۱۳۸۹ زندگینامه دانیال عبادی غیرمنتظره نخستین فیلم دانیال عبادی در مقام بازیگر است و مدتی از اکران آن می گذرد . عبادی این روزها یکی از عوامل فروش فیلم غیرمنتظره است و توانسته خیلی ها را به سینما بکشاند و در همین مدت کوتاه طرفداران زیادی پیدا کرده است . عبادی پیشنهاد های زیادی برای بازی دارد اما می گوید : « دوست دارم باز هم نقشی را بازی کنم که خیلی سخت باشد » . عبادی می خواهد از تجربه دوستانش استفاده کند و ماندگار باشد . در یک عصر سرد زمستانی در منزل دانیال عبادی به گفتگو با هم نشستیم و آنقدر فضای گفتگو گرم بود که گذشت زمان را احساس نکردیم . آنچه در ادامه می خوانید حاصل یک گفتگوی مفصل دوساعت و نیمه با دانیال عبادی است . یک بیوگرافی کوچیک از خودت به ما بگو من ۲۵ سالمه ٬ دانشجوی رشته ی MBA (بیزینس اجرایی) در مقطع کارشناسی ارشد هستم. قبل از غیرمنتظره چه کار میکردین ؟ قبل غیر منتظره درس می خوندم و با توجه به رشته ام مشاوره در رابطه با بازاریابی ٬ بازرگانی و تبلیغات برای شرکت ها ی تجاری و صنعتی انجام می دادم.قبل ازآن هم به صورت حرفه ای ورزش می کردم. درس خواندنت به سینما لطمه نمی زند ؟ نه، به شرط آنکه یک برنامه ریزی درست داشته باشی فکر نمی کنم؛ . ۱ چیز را خیلی رک بگو ٬ دانیال عبادی می خواهد بازیگر بماند یا چهره شود ؟ شما فیلم را دیدید ٬ من در مصاحبه های قبلی گفتم و الان هم خدمت شما میگم . من با اینکه « غیر منتظره » فیلم اولم بود تن دادم به گریم شخصیتی که کاملاً صورتش ویران می شه ٬ چهره از نیمه فیلم به زیر ماسک می رود و چهره آنچنان دیده نمی شه و حتی اول فیلم هم یک چهره متفاوت از چهره خودم دارم . خب این فکر می کنم دیگه جواب سوال شما باشه . من اگه به دنبال چهره بودن، بودم، در فیلم اولم به این نوع گریم تن نمی دادم. پس حتماً می خواهید بازیگر بشوید ؟ حتماً . زیبایی چهره یک نفر به نظر من چیزی است که انسان در آن دخیل نیست و خدا اونو به انسان میده ولی آن چیزی که ما خودمون به عنوان یک بازیگر دخیلیم، بازی هایی است که از ما میبینید که سطحش را چقدر بتوانیم ارتقا بدهیم . چی شد که دانیال عبادی پایش به عرصه سینما باز شد ؟ من فیلمنامه نویسی را دوست داشتم . دو ٬ سه تا کار کوچیک هم کرده بودم در حد سیناپس و طرح اولیه برای فیلم کوتاه . من کارهای دکتر کریمی را خیلی دوست داشتم و دنبال می کردم مخصوصاً رستگاری در هشت و بیست دقیقه ٬ شمعی در باد و ... ٬ فیلمنامه هایش را خیلی دوست داشتم ٬مخصوصاً فیلمنامه رخساره را وهمین طور هم که پیش می رفت کارهای جدیدشون . شهاب حسینی دوست عزیز من ٬ خیلی عزیز من ٬ من را معرفی کرد به دکتر کریمی برای بازی ، چون ایشان در جریان داستان فیلم بودند و می دانستند دکتر تست های متعددی گرفته اند ولی به چهره و بازی ایده آلشان نرسیده اند. ایشان مرا برای بازی معرفی کردند، درحالیکه خودم درجریان نبودم، از تمام کمک های شهاب عزیزم و اعتمادی که به من کرده اند ومرا معرفی کرده اند و بعد اعتماد به نفسی که به من در جریان بازی بخصوص در صحنه هایی که در خدمتشان بودم بسیار سپاسگزار. آقای دکترهم پیشنهاد تست را به من دادن که من هم تست دادم و قبول شدم . این شد که اصل داستان تغییر کرد اما کماکان بدنبال فیلمنامه نویسی هم هستم اگر خدا بخواهد . حالا که غیر منتظره تمام شده نرفتین دنبال فیلمنامه نویسی ؟ چرا الان هم به دنبالش هستم اما آقای دکتر کریمی بدلیل گرفتاری هایی که داشتن بعد از فیلم، متاسفانه من زیاد نتوانستم در خدمتشون باشم . اما اگر فرصتی بشه حتماً در کلاس های ایشون شرکت می کنم که بتوانم به صورت حرفه ای فیلمنامه نویسی انجام بدم. اما همچنان می نویسم و فعلاً در کشوی میزم بایگانی می کنم ( می خندد). من احساس می کنم رخساره را بخاطر شهاب حسینی که در آن فیلم بازی می کرد دوست دارید. نه اون زمان با آقای حسینی من دوست نبودم . من بخاطر اینکه کلاً علاقه مند به فیلمنامه و کارهای آقای کریمی بودم رخساره را خواندم .ضمن آنکه بازی های شهاب حسینی را هم دوست داشتم. عبادی که فیلمنامه نویسی را خیلی دوست دارد . چرا رشته تحصیلی اش را هنر انتخاب نکرد؟ به نظرم هنر ، به خصوص نوشتن یک چیزی هست که در خلوت شما اتفاق می افتد وقتی دوست داری با کاغذ درد و دل کنی، یعنی لحظاتی را داری از سر می گذرانی که شخصی اند، بهت لذت می ده، آرومت می کنه، من به نوشتن از این زاویه نگاه کردم و جلو رفتم. اما جایی حس کردم یکی باید به من کمک کنه که نوشته هام نظم نسق بگیره، صیقل بخوره، غلطها گرفته بشه که به دنبال کلاس فیلمنامه نویسی رفتم. اما نوشتن همچنان برایم اون خلوتِ لذت بخش است. اگر سینمای ایران را تقسیم کنند و بگویند این بازیگر ها باشند و آن ها نباشند . دانیال عبادی در کدام گروه هست؟ من این سوال شما را نمی توانم جواب بدم بدلیل اینکه دید مردم فرق می کنه . مردم باید بخواهند که یک تعداد بازیگر باشند و یک تعداد نباشند . یک عده از مردم بازی را دوست دارن . یک عده چهره را دوست دارند و یک عده هر دو را . ببینید اگر یک بازیگری بیاد چهره ی خوبی داشته باشه می تونه کارش را ادامه بده . اگر یک بازیگری بیاد بازی خوبی داشته باشه می تونه ادامه بده و یک بازیگر هم که هر دورا دارد اون هم می تواند ادامه بدهد. پس مهم این هست که تو می خوای جزو کدوم باشی. . توی این سرما و ایام محرم و جشنواره فیلم فجر وقتی فیلمی در روز اول اکرانش ۵ میلیون می فروشد خیلی عجیب است . به نظر من این بر می گرده به قصه خوب فیلم و شناختی که مردم از سابقة داستانهای قبلی کارگردان فیلم دارند وگر نه تبلیغی که ندارد و من را هم که نمی شناختند . من می گم فقط از روی پوستر فیلم بوده . از روی پوستر رفته باشن ؟ استثنائاً ممکن است این اتفاق هم بیافتد ولی قاعده نیست. الان بنظرم دانیال عبادی صرفاً یک چهره است . ببینید برخی از بازیگر ها را ما داریم که دارن خودشون را به آب و آتیش میزنن که از چهره بودن در بیان . حالا با اینکه یک دونه عکس نیست از شما در سینما ها با صورت بسته ٬ با تاول ها و با گریم متفاوتتون در اول فیلم و همه ی عکس ها از آن بیست دقیقه ای است که شما مدل هستید و عکس میگیرید . مخاطب صرفاً بدلیل چهره داخل سینما میرود و معتقدم هیچ کدام از بازیگران دیگر عامل فروش فیلم نیستند چون هر دو بازیگر دیگر « غیر منتظره » ٬ فیلم بر روی اکران دارند نمی فروشد . هانیه توسلی با « عاشق » به کارگردانی افشین شرکت و شهاب حسینی با « بچه های ابدی » به کارگردانی پوران درخشنده که هر دو کارگردان هم شناخته شده هستند . ببینید برای ورود اول به سالن سینما این حرف شما شاید درست باشه ولی خب سینما یک صنعت است ٬ وقتی هم که صنعت هست بیزینس پشتش است و هیچ وقت عوامل یک فیلم نمی آیند کاری بکنند که بر ضد گیشه شان باشد یعنی بیایند عکس هایی از تاول و گریم من در فیلم بزنند که ضد گیشه باشد و داستان فیلم لو برود . این لطف شما است که می گویید من عامل فروش یک فیلم هستم به تنهایی ولی ٬ شما امروز میری فیلم را میبینی و اگر از قصه و داستان خوشت نیاید به دو نفر دیگه هم که می خواهند بروند می گویی : نه بابا نرو به در نمی خوره می خوای بیبینی طرف رو همین عکسش را ببین اونجا ٬ ولی به نظر من اینجوری نیست . حتماً داستان هم خوب بوده که دو نفر دیگه هم میروند و فیلم را میبینند . طرح اولیه فیلم خوب بود اما به نظر من فیلمنامه حداقل نسبت به کارهای گذشته آقای کریمی ضعیف بود . به نظرم غیر منتظره از حیث طراحی داستان ، شخصیتها ، ریتم ، فضا و ... نسبت به داستانهای قبلی دکترکریمی بشدت متفاوت است، تفاوتی که به نظر من امتیاز اینکار نسبت به کارهای قبلی ایشان است، به نظر شما ضعف آن نسبت به کارهای قبلی تلقی می شود. اما آنچه باعث این تفاوت دیدگاه شده، متفاوت بودن این قصه است. خب حالا برگردیم سر همون موضوع اول چون من جوابمو نگرفتم .آقای کریمی برای غیر منتظره از ۲۰۰ مدل تست گرفته بودن . من جایی از شما خواندم که پیشنهاد مدل بودن داشتم اما قبول نکردم بخاطر اینکه صرفاً چهره ام دیده نشود . آقای کریمی هم که از چهره شما تست گرفتن . فکر نمی کنید این ربطی داشته باشه به این که فقط چهره دیده بشود ؟ شما دارید بازیگری را با مقوله مدل بودن مقایسه می کنید . ببینید شاید، امروزه برای ورود به سینمای ما خیلی مهمه که یک چهره خوب داشته باشیم . به نظرم ۵۰ درصدش اینه که لازم هست اما کافی نیست و بعد مقوله بازی و بازیگری و چقدر ماندگار بودن است . من وقتی میآیم فیلمی را بازی می کنم حالا بدلیل چهره انتخاب می شم ولی باید بتوانم بازی کنم آن هم دونقش کاملاً متفاوت در یک زمان ، آنهم پر از اوج و فرود اگر قصد سازندگان غیر منتظره فقط نشان دادن یک چهره بود آن چهره را ویران نمی کردند اما در مدلینگ وقتی یک عکس از شما میره روی بیلبورد صرف بخاطر یک محصول تجاری خاص و مفهوم ارزشی ندارد ٬ این تا آخر همان یک عکسه . من اگر زمانی بخواهم کار مدلینگ هم انجام دهم همانطور که در مصاحبه های قبلی ام هم گفتم چیزی را که به ارتقای سطح کیفی جامعه ٬ فکر می کنم خیلی بزرگ صحبت کردم ٬ چیزی را که یک پیام ارزشی داشته باشه این خیلی به مراتب بهتر است تا تبلیغ صرف یک کالا باشه و فقط به عنوان یک چهره . یعنی تبلیغ کالا نمی کنید ؟ چرا . ما خیلی از محصولات را داریم که بازار تجاری خیلی خوبی دارند و به جامعه کمک می کنند . ببین ما خیلی چیزا رو داریم که یک پیام مفهومی ارزشی داره . مثلاً ؟ برای بیماری ایدرز برای سازمان یونیسف و ... یک سری هم محصولاتی را داریم که این محصولات هم به ارتقای جامعه ما کمک می کنه . تست آقای کریمی چی بود ؟ تست بازی بود یا عکس میگرفتن ؟ تست بازی به شیوة مرسوم که مثلاً بخند یا گریه کن، نگرفتن ٬ چون بعدها گفتند اصلا به این نوع تست گرفتن اعتقادی ندارند. تست دوربین از من گرفتن که ببینن من پشت دوربین چطوری هستم ولی من احساس می کردم اون چند روزی که می رفتم پیش آقای کریمی از لحاظ روان شناسی و نگاه های ایشون مدام در حال یک نوع تست روانشناسانه هستم. ایشون می خواستند بیبینند که من به قالب اون نقش و شخصیت می خورم یا نه . غیر منتظره را چند بار دیدین در سالن سینما ؟ دوبار ریکشن مردم چطور بود ؟ خوب بود خدا شکر .مردم خیلی لطف دارن. . خودت از بازیت خوشت آمد وقتی فیلم را دیدی ؟ بنظر من یک بازیگر هیچ وقت نباید از بازی خودش خوشش بیاید و هر زمان این اتفاق بیفته همانجا می ایستد و دیگه نمی تواند پیشرفتی بکنه، اما دلگرمی هایی از دور و ور می گرفتم خدا را شکر . یکی می گفت وقتی من بار اول خودم را روی پرده دیدم گفتم وای من چقدر فاجعه ام ! تو چطور ؟ این اتفاق عین شنیدن صدای خودت از پخش صوت یا رادیود، بخصوص وقتی که بخاطر نوع نورپردازی ، چهره ات عوض میشود یا خودت را باگریم می بینی، کلاً آدم حجیم تر از آنچه هست نشان داده می شود... من از سکانس بیلبوردی که با شهاب حسینی هستی خیلی خوشم اومد یا مثلاً از سکانسی که صورتت بسته است .یک توضیحی درباره این سکانس که من دوست دارم میدی . واقعاً خودت را بر روی بیلبورد دیدی آنقدر ذوق کردی ؟ نه ، بازی ام بود، چون تا آماده شدن وجلوی دوربین رفتن چند ساعتی در آن لوکیشن بودیم و بیلبورد را می دیدیم . ضمن آنکه آخرین روزهای فیملبرداری بود وعکسهایی ازمن در روزنامه ها ومجله ها خورده بود. از اینکه بازیم را دراین صحنه دوست دارید خوشحالم. ضمن آنکه من می بایست خوشحالیم را از دیدن خودم در آن بالا نشان می دادم نه صرفا به خاطر عکس خودم، بخاطر آنکه عکسم بر روی بیلبوردی که بر فراز سطح شهر است موقعیتی برتر وشاید هم اعتماد به نفسی به محمود که شخصیت متزلزلی است ، می داد، می بایست ذوق زندگیم را نسبت به این موقعیت برتر نشان می دادم ، نه صرفاً عکسم. خودت از کدام سکانس خوشت آمد ؟ من ... ( مکث و خنده ) نمی دونم ٬تعریف از خود نمی شه؟! خب از کدوم سکانس خوشت نیومده ؟ ببین من الآن تمام سکانسها را مجزا نگاه می کنم، در بعضی ها صد درصد راضیم واز بعضی ها رضایتم نسبی است و با توجه به شناختی که الآن نسبت به کارم پیدا کرده ام که بیشتر از زمان بازی در فیلم است نگاهی منتقدانه و حتی تخطئه گر نسبت به خودم دارم اما در کل وقتی غیر مجزا و در پیوستگی با یکدیگر بازیم را می بینیم احساس می کنم یک دست است. نوسان زیادی ندارد و بهتر می دانید که یک بازی یک دست خوب یا متوسط بهتر از بازیهایی است که در بعضی جاها درخشان ودر بعضی از جاها خوب یا قابل قبول باشد. بنظرم این یک دستی هست. صحنة جشن تولد خوب است، آن بازیم را که در سکوت است دوست دارم. با مخاطب ارتباط برقرار می کردی ٬ یعنی موقع تاول زدن صورتت مخاطبان آه می کشیدند و از این قبیل ریکشن ها . در دوباری هم که من در سالن سینما نشسته بودم ٬ این ارتباط اتفاق افتاده بود و من حس می کردم ریکشن ها را در جاهایی . ما یک ریکشن هایی را انتظار داریم در جاهایی و همون اتفاق میوفته که این سکانس جوری انجام میشه که اون ریکشن از مردم گرفته میشه در جاهایی و وقتی این ریکشن ها درست در میاد یعنی اون حس درست منتقل شده واون ارتباط که شما میگین برقرار شده. . ببین بازی در اون سکانس ها آن طوری که باید ٬ به نظر من درنیامده . اما باز هم مخاطب با شخصیت ارتباط برقرار می کند . منظورم اینه که چون مردم تورا میدیدند و تورا قبول کرده بودند این احساس بهشون دست میداد نه بخاطر بازیت، یعنی اون "آن" شما داشتین. بنظر من داشتن « آن » خیلی خوبه و شما لطف داری ، اگر « آن » داشته باشی می توانی به عنوان یک بازیگر خوب به چشم بیایی . حتی اون « آن » دلیلش این نیست که تو زیبا باشی یا زشت باشی . تو میتونی زشت باشی ولی در یک کاراکتر هایی خیلی آن داشته باشی . من تمامی سعی خودم را کردم در این فیلم که بتوانم بازی خوبی ارائه بشه و خدارا شکر فید بک هایی هم که میگیرم خوب هستند . درباره نقشت و اینکه چه جوری سعی کردی بهش بررسی ۱ توضیح میدی ؟ من دونقش داشتم محمود و بیژن ، که هر کدام دو نیمه داشتند، یعنی 4 نوع پرسونالیتی در این پرسوناژ وجود داشت. اول محمود ، مردی عضلانی با چهره ای مردانه ، صدایی بم اما با اعتماد به نفس کم که در زندگی شخصیتی پیرو دارد و نفر دوم زندگی است و زنش که تهرانی است و نقاش ، بر او غلبه دارد واو به وجود زنش افتخار می کند. این محمود در دیزالوی آرام به بیژن تبدیل می شود ، شخصیتی مردد که ظاهراش زیبا شده، مردانه بودن ظاهری اش کم شده، صدایش زیرتر از قبلی است اما تزلزل وعدم اعتماد به نفس محمود را دارد. نیمی ازاین است و نیمی از آن، اینجا دیگر پیرو و پشت سر زنش نیست، در کنار اوست، خود را همسان با او در موقعیت می داند، او هنرمند شده، کارش همانند کار زنش آرتیستیک است و مهم، در نتیجه هنوز در این که کنار اوبماند مردد است و بعد تبدیل می شود به بیژن ، که هم ظاهرش تغییر کرده وهم اعتماد به نفس کافی یافته است. حالا دیگراو شخصیت پیرو نیست و یک شخصیت رهبر است، و نیمه ی دوم این شخصیت ، یعنی همان بیژنی که متزلزل می شود ، به تردید دربارة موقعیت وجایگاه اش می افتد و کم کم دیزالو می شود به شخصیت اولش محمود، محمودی که حالا نسبت به قبل شناخت بیشتری نسبت به زنش پیدا کرده ودر زندگی مقهور و مغلوب او نیست. قبول داری بازی با میمیک نداری ؟ خب من یک سوال ازت می پرسم . الان که روبروی من نشستی من بازی با میمیک را دارم یا نه ؟ الان بازی با میمیک را دارید خب اونجا توی فیلم بنا به شخصیتی که من بازی می کردم و باید یک حسی را میرسوندم این اتفاق نیوفتاد . چون تاکید مکرر آقای کریمی بر این بود که بازی به هیچ عنوان اغراق آمیز نباشه و یک بازی روان جوری که زندگی کنی با این نقش . خب شما الان میگین من میمیکو . دارم اما اونجا داشتم بر خلاف اون چیزی که هستم را بازی می کردم . چون حساب کنید کلوز آپ از میمیک برای بازیگری که کار اولش هست و شناخته شده نیست کوچیکترین اشتباهی همه چیز را به هم میریزد و من خدا را شکر می کنم که شما فیلم را دیدی و آن چیزی که آقای کریمی میخواستیم به آن توجه بشه را فهمیدی و الان داری از من سوال می کنی . ضمن اینکه من حسهایی را باید به نمایش می گذاشتم، مثل هل شدن ، دستپاچگی ، ناآشنا بودن با محیط که اگر میمیک زیادی داشتم، اغراق و تصنعی بودن را بیشتر از حد به نمایش می گذاشتم. کلاً من به انتقال حسم به روش غیر زبانی (Non verbal) خیلی علاقمندم بتوانم بدون اینکه تمام حسم را در لحن و بیان وکلام و دیالوگم بریزم بتوانم با نگاهم حس را متقل کنم. بهر حال تأکید کارگردان بود که در حرکات چشم وابرو ودست و حتی مو و ... بشدت خست نشان دهم. اولین سکانسی که ازت گرفتن کدام سکانس بود ؟ سکانسی که سر میز با خانم توسلی نشستیم و داریم شام می خوریم و اون ماسک روی صورتم است و خانم توسلی می گویند : « هرچی داری به نام من کن » . سکانس خیلی سختی بود و آقای دکتر اصرار داشتند این سکانس اول انجام بشه بدلیل اینکه قبلا تمرین کرده بودیم و معتقد بودند اگر این سکانس را خوب بازی کنم بقیه سکانس ها را هم می توانم و خدا را شکر عوامل همه بعد از اولین برداشت دست زدند برای من و خیلی راضی بودند . من هم یک اعتماد به نفس خیلی خوبی گرفتم . به عنوان یک علاقه مند به فیلمنامه نویسی از روند فیلم راضی هستی ؟ بنظرت ۲۰ دقیقه اول خیلی تند و بقیه فیلم خیلی کند پیش نمی رفت ؟ ریتم فیلم یک دست است، حتی آنجاهایی که شما اشاره می کنید،داستان نقاط عطف بیشتری دارد، صحنه ها ، پلان ها ، حتی ریتم مونتاژی هم شاید تند تر از قبل باشد، اما فضا فضای سرد و ملال آور و تراژیک و تلخ است. خیلی خوشحالم که این حس به شما منتقل شده ، حتی سقوط ، حتی متلاشی شدن ، حس انزجار از زندگی وهمین باعث شده گمان کنید ریتم فیلم کند است. دانیال برای بازیگر شدن چه کاری انجام میدی ؟ من سعی می کنم بیشتر فیلم بیبینم و مهمتر از آن چشم بینا وگوش شنواتری داشته باشم نسبت به هر آنچه در اطرافم اتفاق می افتد، بیشتردر جامعه باشم ، در میان مردمی که ممکن است نسبت به آن طبقه و خاستگاه شناخت کمتری داشته باشم، خوب و از نزدیک دوباره هم چیز را ببینم. بازی بازیگرانی را ببینم که دوست دارم بازیشون را و این خیلی به من کمک میکنه . نوع نقش هایی که می خواهم بازی کنم را خیلی بهش فکر می کنم . آقای کریمی خیلی از تجربیاتشون را در اختیارم می گذارند و به من کمک می کنند و اگر سوالی داشته باشم ایشون جواب میدن و دریغی ندارند . قبل از اینکه تبلیغات غیر منتظره آغاز بشه پیشنهاد سینمایی داشتی ؟ بله داشتم ٬ کم هم نبود اتفاقاً ولی به دلایلی من قبول نکردم و دلیلش این بود که بیشتر درگیر درسم بودم و اینکه توی فکرم همیشه این بود که یک فیلم از من اکران بشه و ببینند بازی منو ٬ دیده بشم ٬ فید بک ها و باز خورد ها را بگیرم . چرا فید بک بگیری ؟ ا گر فید بک ها خوب بود چی میشد و اگر بد بود چی میشد ؟ بنظرم کسی که وارد یک حرفه میشه خیلی مرحله مرحله باید بره جلو توی درس یا ورزش یا هر چیزی . این خیلی بهش کمک میکنه . چون ورود به سینما یک مقوله ای است و ماندگاری یک مقوله دیگر و ارجح تر نسبت به آن برای این موندگاری در سینما و مشخص شدن نوع کریر خیلی با وسواس باید بره جلو و من سعی کردم که بتونم از تجربه دوستان استفاده بکنم . الان پیشنهاد سینمایی زیاد داری ؟ الان هم دارم خدارا شکر . بقیه پیشنهاد ها را چرا رد می کردی ؟ درگیر درسم بودم و دوست داشتم با وسواس بیشتری این کارو انجام بدم، . برای فیلم بعدی ات چه فکری کردی ؟ دوست دارم نقشی را بازی کنم که عین شخصیت محمود در غیر منتظره فرازو فرود بسیار داشته باشد، همچنان دوست دارم بازی ام بیشتر دیده بشه . حاضری موهایت را از ته بتراشی ؟ ۱۰۰ درصد ٬ بازیگر در اختیار پروژه باید باشه و وقتی لازمه موهایش را هم بتراشد یا وزن کم و زیاد کند. برای فیلمی که دکتر کریمی در آینده نزدیک قرار است بسازد، یک روز با من صحبت کرد و گفت اگر قرار شد تو بازی کنی ، باید در صحنه هایی از فیلم موهایت از ته تراشیده شود. ومن بشدت استقبال کردم. در سینمای ایران الگویی برای خودت داری ؟ من به هیچ عنوان الگویی برای خودم ندارم ٬ یادمه یک استاد داشتیم همیشه میگفت: "الگوبرداری ممنوع ٬ یعنی سقوط . الگو سازی بسیار" . یعنی تو زمانی که به جایی برسی که از یک الگو، الگو برداری کنی میشی کپی که نهایتش میشه کپی برابر اصل ولی باز هم کپی هستی. ولی اگه تو الگو سازی بکنی برای خودت ٬ یعنی رل مادل (Role Model) داشته باشی خوبه ، با خودت بگی چطور دیگرانی که شرایط فیزیکی و هوشی و عاطفی یکسانی با تو دارند ودر همان جامعه زندگی می کنند می توانند موفق شوند ولی تو نتوانی، پس تلاش کنیم ، برنامه داشته باشی و به خدا توکل کنی که تو هم به آن چیزی که به نظرت موفقیت است برسی. این یعنی الگوسازی ، اما اینکه غایت تلاش تو این باشد که بشوی عین کسی که الگوی تو بوده غلط است لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 خرداد، ۱۳۸۹ زندگینامه رضا عطاران رضا عطاران (زادهٔ ۲۰ اردیبهشت ۱۳۴۷) کارگردان ، فیلمنامه نویس و بازیگر سینما و تئاتر ایرانی است.در ۲۰ اردیبهشت ۱۳۴۷ در یکی از شهرهای جنوب خراسان رضوی به نام زد (Zad) به دنیا آمد. با اینکه او مشهدی است اما اصلیتش به شهر کاخک که یکی از بخشهای گناباد در استان خراسان رضوی است میرسد.او دیپلم خود را در رشته اقتصاد در مشهد گرفت و برای ادامه تحصیل در رشته طراحی صنعتی در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به تهران آمد. با وجود علاقه به رشته تحصیلیاش، به بازیگری، فیلمنامهنویسی و کارگردانی روی آورد. عطاران در سال ۱۳۷۳ ازدواج کرد. دوران کاری وی کار اصلی خود رادر دهه ۱۳۶۰در تاتر مشهد با مرحوم حسن حامد شروع کرد، در این دوران او تماما نقشهای غیر کمیک بازی کرد این همکاری تا مرگ حسن حامد در سال ۱۳۷۱ ادامه داشت. درسال ۱۳۷۳ با مجموعه ساعت خوش به کارگردانی مهران مدیری در کنار بازیگرانی چون رضا شفیعی جم، نصرالله رادش، ارژنگ امیرفضلی، نادر سلیمانی کارهای کمدی خود رادر تلویزیون آغاز کرد. در میانهٔ سال ۱۳۷۷ به همراه مجید صالحی و یوسف تیموری در گروه کودک و نوجوان شبکه یک تلویزیون، مجموعه «مجید دلبندم» و در سال ۱۳۷۹ مجموعه «قطار ابدی» را عرضه کرد و از سال ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۲ مجموعههای سیب خنده، ستارهها، کوچهٔ اقاقیا را ارائه کرد. در سال ۱۳۸۳ وارد عرصهٔ تولید سریالهای مناسبتی ماه رمضان شد و سریال «خانه به دوش» را ساخت. پس از آن در سال ۱۳۸۴ مجموعه «متهم گریخت» را به نویسندگی سعید آقاخانی، کارگردانی کرد. او همچنین در فیلمهای سینمایی هوو و تیغ زن (هر دو ساختهٔ علیرضا داودنژاد) بازی کرد و پس از آن در فیلم سینمایی کلاهی برای باران ساختهٔ مسعود نوابی به ایفای نقش پرداخت. دیگر ساختهٔ وی سریالی به نام ترش و شیرین بود که در نوروز ۱۳۸۶ از شبکه سوم تلویزیون ایران پخش شد. او همچنین در ماه رمضان سال ۸۷ با مجموعه تلویزیونی بزنگاه به خانههای مردم آمد و توانست طرفداران زیادی را جذب خود کند لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 خرداد، ۱۳۸۹ زندگینامه مهدی سلوکی مهدی سلوکی هنرپیشه سریالهای تلویزیونی ایران. زاده ۱۴ خرداد ۱۳۶۱ با برنامه نیمرخ وارد تلویزیون شد و با سریال نرگس (مجموعه تلويزيوني) به شهرت رسید.برادرمحمدسلوکی(مجری تلویزیون) میباشد. مهدي سلوكي در ۱۴ خرداد ماه سال ۱۳۶۱ در اصفهان به دنيا آمد، پدرش افسر نيروي هوايي ارتش و اصالتا تهراني است، زماني كه مهدي به دنيا آمد، سرهنگ سلوكي مامور به خدمت در پايگاه هشتم شكاري نيروي هوايي در اصفهان بود و به همين دليل شناسنامهاش را در اصفهان گرفتند پس از پايان ماموريت پدر به همراه خانواده به تهران بازگشت و در محله نارمك تهران سكني گزيد. مادر او اصالتا اراكي است، فرزند اول خانواده محمد در ۳ اسفند ماه سال ۱۳۵۸ به دنيا آمد، او مجري شبكه تهران است. خانواده سلوكيها اصيل و متعصب و مذهبياند. پدر و مادر هر دو تحصيلكرده و اهل فرهنگ و هنر بودند. دوران كودكي مهدي مثل بقيه پسر بچهها، به شيطنت گذشت، در مجتمع مسكوني پايگاه هشتم شكاري مهدي اغلب اوقات با همراهي برادرش مشغول بازيهاي كودكانه بود. مهرماه سال 1367، مهدي به كلاس اول رفت، از آنجا كه محمد در كلاس پنجم همان دبستان درس ميخواند، ديگر بچههاي مدرسه حريف شيطنتهاي او نميشدند. مهدي بسيار باهوش و با استعداد و پرحافظه بود، اما به خاطر همان شيطنتها فرصت كمتري براي درس خواندن ميگذاشت و هميشه شب امتحان براي نمره زحمت ميكشيد! برادرش هم به او كمك ميكرد و اين روال در دوران راهنمايي هم ادامه داشت تا اينكه وارد دبيرستان شد. مهدي هنرستان و رشته گرافيك را برگزيد در حالي كه در كودكي خود و خانوادهاش آرزوي مهندسي، خلباني و پزشكي داشتند. او در هنرستان مالك اشتر تهران، درس خواند و در همين مقطع هم بود كه جذب كار هنري و تلويزيوني شد تا آنقدر سرش شلوغ شود كه ديگر زياد به درسها نرسد. البته مسير آيندهاش را هم انتخاب كرده بود و گرافيك ديگر به كارش نميآمد. او سال 79 ديپلم گرافيكش را گرفت و ديگر تمام وقت روي كار هنري و حرفهاي زوم كرد و انرژي گذاشت. پس از پايان دوران خدمت سربازي و در شرايطي كه چند مجموعه بازي كرد و چند برنامه را به عنوان مجري در كارنامه داشت، احساس كرد كه در دانشگاه بايد شركت كند، به همين دليل براي كنكور خواند و در رشته بازيگري دانشگاه آزاد اراك قبول شد، منتهي حجم بالاي كار و كمبود وقت اجازه داد، او تا ليسانس پيش برود. گفتني است مهدي سلوكي نقاشي چيرهدست است. درباره او ميگويند: هميشه معلمها و ناظمها از دستش شاكي بودند و هر روز يك جاي بدنش درد ميكرد تا اجازه بگيرد و به منزل برود! ديگر همه دستش را خوانده بودند، اما مهدي آنقدر طبيعي نقش بازي ميكرد كه اصلا جرقه بازيگر شدنش هم توسط يكي از معلمان زده شد و روزي به او گفت: تو بهتر است بروي هنرپيشه شوي! مهدي از كودكي نقاش قابلي بود تا جايي كه نزديكانش وقتي ميخواستند در هنر براي او آيندهاي تصور كنند، او را در جايگاه يك نقاش حرفهاي و مشهور ميديدند. عشق به نقاشي باعث شد او پس از دوره راهنمايي قيد دبيرستان و خلباني و پزشكي را زده و وارد هنرستان گرافيك شود. زماني كه ماجراي بازيگر شدنش پيش آمد، هنوز نقاشي هنر اول مهدي بود و تا قبل از پخش مجموعه نرگس مهدي نيز در تمام مصاحبههايش رسما ميگفت كه بازيگري نه شغل اول اوست و نه عشق و هنر اول و هميشه تاكيد داشت كه نقاشي را ترجيح ميدهد اما امروز ديگر چنين نيست. مهدي حتي تجربه برگزاري نمايشگاه نقاشي را هم با يكي از دوستانش دارد؛ چندي پيش نمايشگاهي به نام «سحرآميز» برگزار شد. مهدي در ميان ساير هنرها به خطاطي هم مسلط است اصلا خط خوش در خانواده سلوكيها ارثي است و پدر و برادرش هم بسيار خوش خط هستند. رانندگي پشت فرمان اتومبيل به همان اندازه كه براي مهدي جذابيت تفريحي دارد، براي خانواده و دوستدارانش نگرانكننده است چون او عاشق سرعت بوده و حتي در زندگي خصوصي هم معمولا با سرعت تصميم گرفته و عمل ميكند! البته مهدي راننده ماهر و باتجربهاي است، اما به دليل همين سرعت به طور متوسط هرماه تصادفي ميكند و هرگز كسي اتومبيل او را سالم نديده! (اولين ماشين او رنوي سفيد بود، بعد پرايد خريد و حالا 206 سبز دارد)... او عاشق پرسپوليس و رئال مادريد است، از بازي برزيل هم خوشش ميآيد، بهترين بازيكن فعلي ايران را علي كريمي و جهان را رونالدينيو ميداند. او بهترين فوتباليستهاي تاريخ ايران و جهان را، احمدرضا عابدزاده و مارادونا ميداند... بهترين دوست ورزشياش «علي انصاريان» است. بهترين شهر ايران را شيراز و بهترين مقصد براي سفر را شمال ميداند... بهترين رنگ از نظر او قرمز است لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 خرداد، ۱۳۸۹ زندگینامه الهام حمیدی جواني كه از هفت سالگي در تئاترهاي مدرسه شركت ميكرد، چرا كه در خانوادهاي هنردوست به دنيا آمده است. پدرش در تئاتر فعاليت ميكرد و همين امر باعث شد كه وي از كودكي با هنر بازيگري آشنا شود. الهام حميدي چند سال پيش به جرگه متاهلين پيوست... او يك شبه ره صد ساله نرفت، بلكه پلههاي ترقي را يكييكي طي كرد تا الهام حميدي شد. بيشتر مردم او را با (پروانه) سريال (مسافري از هند) ميشناسند. وي پيش از اينكه وارد دنياي بازيگري شود، به كلاسهاي بازيگري رفت، از طرفي نقاشي را بسيار دوست دارد و آثار زيبايي را خلق ميكند... از وي اين روزها، شاهد مجموعه (زير تيغ) هستيم... بازي در نقش دختر (پرويز پرستويي) و فاطمه معتمدآريا دو بازيگر گرانقدر سينماي ايران كه تاكنون در نقشهاي متفاوتي ظاهر شدهاند. وي ميگويد (بازي در كنار اين بزرگان درس بزرگي براي من در بازيگري بود، از آنها آموختههاي زيادي را كسب كردم و از تجربياتشان توانستم استفاده كنم.) حميدي چندي پيش در جشن خانه سينما، بهترين نقش مكمل را از آن خود كرد، تا تواناييهاي خود را به اثبات برساند. زماني كه با او به گفتگو نشستيم، مجموعه (حضرت يوسف(ع) بود و به تازگي بازي در فيلم (بچههاي ابدي) به كارگرداني (پوران درخشنده) را به پايان رسانده، فيلمي كه در آن با شهاب حسيني، هادي مرزبان، پانتهآ بهرام، فلور نظري و آهو خردمند همبازي بود. تاكنون از وي نقشهاي بسياري ديدهايم كه البته بيشتر در نقش دختران معصوم بازي كرده است. در هشتم آذرماه سال 1356در تهران به دنيا آمدم و دو برادر از خود كوچكتر دارم. - کدام فيلم ها در سينماي ايران و جهان شما را تحت تاثير قرار دارد? حميدي : از بين فيلم هاي ايراني بايد به روسري آبي بچه هاي آسمان زير نور ماه هامون و خيلي از فيلم هاي ديگر اشاره که به مانند فيلم هاي خارجي در حال حاضر حضور ذهن ندارم. _ در بين کارهايتان سينمايي ها را بيشتر مي پسندند يا تلويزيوني هارا? حميدي: من بيشتر طرفدار کارهاي پر محتوي و خوب هستم و برايم تفاوتي نمي کند که سينمايي باشد که تلويزيوني ? _ ميانه تان با ورزش چگونه است ? حميدي: اگر فرصتي باشد بدم نمي آيد. _ به فوتبال علاقه داريد? حميدي: به فوتبال علاقه آنچناني ندام اما در کل براي ورزشکاران بسيار احترام قايلم طرفدار تيم خاصي نيستم طرفدار تيم ملي هستم آن هم تمامي رشته هاي ورزشي. _ هيچجان انگيز ترين روز براي فوتبال را به ياد داريد? حميدي: روزي که ايران بحرين را شکست داد به جام جهاني راه پيدا کرد من آن ديدار را از نزديک در ورزشگاه آزادي تماشا مي کردم روز بسيار هيجان انگيزي بود آن پيروزي و راهيابي به جام جهاني بسيار غرور آفرين بود. _ چه کسي بيشتر در موفقيت کاري شما تاثير گذار بود? حميدي: پدر در دوران جواني در تئاتر فعاليت و همچنين آواز هم دنبال مي کردند و از صداي بسيار خوبي برخوردارند از او سپاسگذارم که در همه لحظات مشوق من بوده اند من به او افتخار مي کنم . _ فارغ التحصيل حسابداري اما بازيگر آيا ارتباطي بين دو است? حميدي: هميشه حساب و کتاب پول هايي که از دستمزد بازيگري ام بايد به من داده شود نداند را دارم اما چه کسي بدهکار و چه کسي بستانکار خدا مي داند. _ از مردم بگوييد برخورد آنان با شما در کوچه و خيابان چگونه است اگر خاطره اي به ياد داريد براي خوانندگانمان بگوييد حميدي: جا دارد از همه مردم عزيز و هنر دوست و بيندگان تشکر کنم چرا که هميشه نسبت به من لطف داشتند در همين جا از همه اين عزيزان که مرا براي ادامه کارهايم تشويق کردند سپاسگذارم لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 خرداد، ۱۳۸۹ زندگینامه شاهرخ شاهی متولد 17 مرداد 1360.متاهل است . با بازی در نقش امیرعلی در فیلم مکس به سینما آمد. اما سه سال طول کشید تا با بازی در نقش اول فیلم پارک وی بدرخشد و مهارت های بازیگری خود را ثابت کند. در تهران به دنیا آمده و بزرگ شده ی ولنجک است الان هم در ولنجک زندگی می کند. یک خواهر بزرگتر ازخودش دارد به نام نیلوفر . در رشته مهندسی عمران دردانشگاه تهران تحصیل می کند و امسال فارغ التحصیل می شود . او از بازی امین حیایی خوشش می آید. معتقد است حق پارک وی در جشنواره پایمال شد. فیلم کافه ستاره را دوست دارد. عاشق هیجان سینماست . سربازی نرفته است . عامل فروش پارک وی را فریدون جیرانی می داند. در خانواده تحصیل حرف اول را می زده برای همین فکر نمی کرده بازیگر شود . عاشق بازیگری است ولی منتظر نقش خوب می ماند . آرزویش کاربا کارگردانان صاحب نام است. عاشق فیلمهای ترسناک است. فیلمنامه ی پارک وی را از12 شب تا 4 صبح یکسره خواند. عاشق صدای دوربین 35 میلیمتری است . اغلب شبکه های ماهواره ای از او به عنوان خواننده یاد می کنند. سریال راه بی پایان را دوست دارد و هر هفته دنبال می کند. در ساختمان سازی فعال است و نیاز مالی به بازیگری ندارد. در دسترس بودن را دوست ندارد. هرچند وقت یک بار آرایش مو و صورتش را تغییر می دهد . معمولا سعی می کند در هر شرایطی عاقلانه تصمیم بگیرد . نقش کوهیار در پارک وی را خیلی حسی بازی کرده است لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 خرداد، ۱۳۸۹ زندگینامه رامبد جوان رامبد جوان هنرپیشه , کارگردان و مجری تلویزیون، سینما و تئاتر ایران متولد ۱ دی ۱۳۵۰ در محله شهرآرای تهران میباشد. وی همسر سحر دولتشاهی می باشد.روند شروع به کار هنری او به ترتیب در تئاتر , تلویزیون و سینما میباشد.او در یازده فیلم سینمایی به ایفای نقش پرداخته و کارگردانی فیلم صورتی را نیز به عهده داشتهاست. وی در یک قسمت از مجموعه تلویزیونی پرطرفدار همسران نقش کوتاهی داشت و همین باعث حضور پررنگ وی در مجموعه تلویزیونی خانه سبز در نقش فرید صباحی شد. نقشهایی که جوان در سینما و تلویزیون ایفا میکند بیشتر جنبه طنز داشته و طنز او نیز طنزی منحصر به فرد میباشد. کارگردانی وی کارگردانی سه مجموعه تلویزیونی به نامهای گمگشته و نشانی و مسافران را به عهده داشتهاست که مجموعه نشانی ایام نوروز ۸۷ از شبکه دو سیما پخش شد. مجموعه گمگشته نیز در ماه رمضان سال ۱۳۸۰ از سیما پخش شد که با استقبال تماشاگران مواجه شد. در سینما نیز اسپاگتی در هشت دقیقه را در کارنامه خود دارد که جایزه بهترین کارگردانی دوره بیستم جشنواره بین المللی فیلم های کودکان و نوجوانان را در سال ۱۳۸۴ از آن خود کرد لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده