رفتن به مطلب

دانلود:مایکل مان بازسازی دقیق شمایل انسان


moein.s

ارسال های توصیه شده

mann-poster-site.jpg

 

آنا دزنیس مربّی دانشگاه لاتروب در آغاز مقاله‌‌ای که دربارۀ مایکل مان نوشته از ویلیام روت در مطلبی که در ژورنال استرالیایی «رسانه و فرهنگ» منتشر کرده این طور نقل قول کرده است که: «وضعیت مشترک بین کارگردان مولف و کسی که دربارۀ شاخصه‎های تالیف کارگردان مولف می‌نویسد عشق است.» دزنیس به این دلیل این جمله ویلیام روت را نقل کرده تا به نکته‎ای درباره‎ی رابطه‎ی منتقد با کارگردانی مثل مایکل مان اشاره کند. چیزی که به شکل عجیبی در این رابطه به چشم می‎خورد نوعی حس علاقه مفرط و به اصطلاح رابطه‎ی دلی بین منتقد و آثار مان است.

 

ریشه‎ی این علاقه آن‎طور که جی. دی. لافرانس منتقد کانادایی می‌گوید از قضا عنصر مردانه‌ی آثار مان است. مان روابط بین مردها را نشان می‌دهد و حرفه‌ای‎گری را. قهرمان‌های مان کسانی هستند که در حرفۀ خودشان خبره‎اند. از دزد گاوصندوق فیلمسارق تا لاول برگمن تهیه کنندۀ برنامۀ شصت دقیقه در نفوذی. قهرمان‎های مان به قول لافرانس نه فرصت چندانی با خانواده یا روابط خصوصی خود دارند و نه آدم‎هایی اجتماعی هستند. تنها هستند و حرفه‎ای هستند و طرف مقابل خودشان را -که آن هم یک حرفه‎ای و یک مرد است و تنها هم هست- درک می‎کنند. آرزوی فرانک در فیلم سارق این است که یک خانواده داشته باشد و از زندگی تبهکاری‎اش بازنشسته شود. مک‎کالی در مخمصهآرزو دارد به فیجی برود، جلبک‌های رنگین‌کمانی را تماشا کند و زندگی خودش را داشته باشد. این آدم‎ها جایی هستند که دوست ندارند و برای رسیدن به یک جای دیگر – یک جای بهتر – سعی می‎کنند. بعد هم عشق از راه می‎رسد یا لااقل چیزی که به نظر می‎رسد عشق است. آن‎ها دست آن عشق را می‎گیرند و راه می‎افتند؛ اما پیرنگ آثار مان همیشه در کمین آن‎هاست.

 

فیلمساز مولف را می‎شود از تم خاصی که در آثارش لو می‎رود شناخت. اما دیدگاه مولف‎گرا هم خیلی وقت است فقط یک دیدگاه در تاریخ نقد است کنار دیدگاه‎های دیگر. اگر تک تک آثار مان را از زاویه‎ای غیرمولف‎گرا بررسی کنیم، آیا باز هم این آثار ارزشی دارند؟ چه اهمیتی دارد که مولفی در آثارش به مردانگی حرفه‎ای‎گری و مردهای تنها پرداخته باشد؟ مگر در خود ایران فیلمسازانی نیستند که بشود تم‎های مشترکی توی آثارشان پیدا کرد؟ آیا به تنهایی تم، قادر است اثر را به یک اثر رفیع جهانی بدل کند؟

 

اگر دیدگاه مولف‎گرا عیبی داشته باشد این است که – لااقل در ایران – بیشتر به وادی نقد محتوایی می‎افتد. مشخصه‎های بصری مان، شاخصه‎های روایی و داستان‎پردازی او و «شیوه‌»ای که مان از خلال آن تم‎هایش را بروز می‎دهد اهمیت بیشتری از خودِ این تم‎ها دارند. این تم‎ها صرفا مفاهیم ذهنی و انتزاعی هستند که می‎توان در یک جوک، یک سرمقاله روزنامه، یک برنامه تلویزیونی، یک آیتم خبری رادیو و حتی یک گفت‎وگوی بین پدر و پسر به آن‎ها اشاره کرد. صرف اشاره کردن به این تم‎ها واجد هیچ ارزشی نیست. این همان نکته‎ای است که بسیاری از منتقدان در سر و کله زدن با آثار مولفین فراموش می‎کنند. یک مخاطب عادی هم در می‎یابد که مولف به چه تم‎هایی دلبستگی دارد و از چه جهانی سخن می‎گوید. مسئله این نیست. مسئله – دست کم تا جایی که به مولف به مثابه‎ی یک مخاطب حرفه‎ای مربوط می‎شود – این است که مولف از چه ساز و کاری تمش را به نمایش گذاشته است؟ در واقع تا جایی که پای سینما (و هر رسانۀ ضابطه‎مندی) در میان است مولف‎گرایی نه با تم که با شیوۀ بروز تم سر و کار دارد.

 

مان از قضا کارگردانی به شدت شیوه‎گراست. شاید برخی کارگردان‎ها شیوۀ خاصی برای بروز تم‎هایشان ندارند و شیوه‎های متفاوتی را فقط برای ارائه‎ی یک تم به کار می‎گیرند. آن جور کارگردان‎ها بیشتر تم محور هستند و خودشان هم چندان این گرایش را انکار نمی‎کنند. شاید در مورد آن‎ها بشود با غمض نظر بیشتری از شیوه‎های بروز تم صحبت کرد و بیشتر بحث‎های محتوایی به راه انداخت. اما تا آن جا که بحث از مایکل مان مطرح است مسلما شیوه و سبک خاص ارائه‎ی محتوا باید مرکز اهمیت یک منتقد باشد.

 

مان آن قدر به شیوه‎های خاص خودش متکی است که حتی قهرمان‌های متنوعی را هم تجربه نمی‌کند. تقریبا قهرمانان مهم‎ترین آثار مان مردهایی هستند که یا تبهکارند یا به دلیلی روبه‎روی تبهکارها قرار گرفته‎اند. مان حرف‌هایش را همیشه یک جور می‌زند اما خسته کننده نیست چون شیوۀ ارائۀ او با وجود تکرار، جذّاب است. مان بسیار به رئالیسم پایبند است و حتی بسیاری از آثارش بر مبنای یک رویداد واقعی بنا شده؛ با این حال دقّت مان در بنای مجدد واقعیت خودش یکی از عوامل تکراری نشدنِ شیوۀ کارش است. کافی است به سکانس آغازین نفوذی در لبنان توجه کنید. از پلاکاردهایی که شعارهای شیعیان را – که برای ما سخت آشناست – تا عکس‎های روحانیون سرشناس همگی وسواس مولف را برای واقعی درآوردن فضا نشان می‎دهد. گوین اسمیت -سردبیر مشهورترین ژورنال پژوهشی سینمایی «فیلم کامنت»- شیوه‌پردازی مان را سعی می‌کند این طور توضیح بدهد: «فیلم مان را می‌شود این طور تصور کرد که حساسیت هنری آنتونیونی و ساختِ دقیق کوبریک و هم شیوۀ هرتزوگ در خلق مجدد واقعیت، همه را با هم در مادۀ خام ساموئل فولر اعمال کنیم...» و باز به قول لافرانس فیلم‎های مان پر است از خانه‎های خالی، اتاق‎های خلوت هتل‎ها، اقیانوس‎های بی‎انتها، خیابان‎های تاریک شبانه... و اساسا باید اضافه کنم که شهرِ در شب. چرا از دیگران نقل قول کنیم؟ خود مان محدوده‎هایش را روشن کرده است. جولیان فاکس در کتاب «فیلم و فیلمسازی» از مان نقل قول کرده است: «کوبریک، آیزنشتاین ژیگا ورتوف و سینما-چشم. منظورم این است که این حدّ من است. پس رویکرد من به فیلم‎ها ساختاری، فرمال، انتزاعی و انسان‎گرایانه است.»

 

مان در شیوه‎گراییِ خود دست تنها نیست. دانته اسپینوتی فیلمبردار ایتالیایی 4 اثر مهم مان هم در این شیوه‎گرایی نقش به سزایی دارد. او خودش سبک بصری مان را با نقاشان بزرگ تاریخ هنر مقایسه کرده و گفته است: «سبک مان مثل این است که مقابل یکی از آثار کاراواجیو ایستاده باشی و بعد آن اثر تبدیل شود به یک نقاشی از کاندینسکی.» به نظر می‎رسد این نظر درباره‎ی مان نکته‎ای را در سبک بصریش افشا می‎کند. گرایش به تجرید در سبک‎پردازی بصری مان. این گرایش به تجرید توأم با واقع گرایی مان سبکی گیرا و نه چندان سابقه‎دار را نشان می‎دهد. صحنۀ رستوران ژاپنی در نفوذی یک نمونه‎ی بارز است. دوربین در شمایل یک نقاش سختگیر و بی‎توجه به اتفاقی که در صحنه می‎افتد توجه خودش را متمرکز خطوط و زوایا و درآوردن حجم و پرسپکتیو فضا می‎کند. توضیح ترکیب چنین تجریدگرایی کاندینسکی‎واری در حدود سینما با واقعگرایی مفرط آثار مان کمی پیچیده است؛ اما این درست همان کاری است که منتقد انجام می‎دهد لااقل کاری مهم‎تر از بحث پیرامون محتواهای مایکل مانی.

 

جای دیگری که می‎شود انگشت روی مانِ تکنیسین گذاشت طراحی جغرافیایی سکانس‎هاست. باز شاه صحنه‎ی چنین کاری را می‎شود توی مخمصه جست. صحنۀ سرقت بانک که به یک کشتار خیابانی ختم می‎شود جغرافیایی دارد که مان از خلال یک مهندسی سینمایی کاملا در دستیابی به آن کامیاب شده است. از همین جهت است که ریچارد کومبز منتقد فیلم مایکل مان را یک «طراح نقشه» می‎داند. بخشی از جهان هنری مان تخصص فنّی در بازنمایی جغرافیاست. کاری که یک نقشه‎کش انجام می‎دهد. از همین‎جا تجریدگرایی آثار مان هم دوباره قابل ردگیری است.

 

اما جغرافیا (که بیشتر در اکشن و کنش بصری نمایان میشود) تنها جلوه‎ی فن سالاری مان نیست. تکنیک مان در نمایش جغرافیای ذهنی یا بهتر است بگوییم حالت‎های روانی به خصوص تنش‎های درون خانواده که میلی‎متری و با جزئیات بسیاری بنا شده مهندسی تصویر را دوباره در آثار مان برجسته می‎کند. بازیگری تنها بخشی از این مهندسی است که با جزئیات بسیاری هم آغشته شده اما بخشی دیگر به تصویر، کادرهای نگران، رنگ‎مایه‎های دلهره‎آور و خطوط آشفته و در یک کلام گرافیک اثر متکی است. علاوه بر این مان قدم به قدم جزئیات دراماتیک را در فیلمنامه بنا کرده است. جزئیاتی که بنیان خلق تنش ذهنی شخصیت‎هاست.

 

قرار نیست در این سرمقاله به سمت جزئیات فنی مان برویم؛ اما درست است که این‎جا بگوییم یک نقد سینمایی درباره‎ی یک فیلم یا یک مولف بدون توضیح چگونگی کار کردن روش و شیوه‎ی ارائه‎ی تم صرفا یک مرور بر فیلم است. شاید این نوشته به بهانه‎ی مان قصد دارد نگاهش به نقد فیلم را اصلاح کند. معنای این همه این نیست که نقد محتوایی بی‎ارزش است. نقد محتوایی با تصوری که ما از تکرار مکررات پیرامون تم‎های موتیف‎وار آثار مولفین دارد فرق بر می‎دارد. نقد محتوایی پژوهشی پیرامون ریشه‎های این تم‎هاست. یک پژوهش که عموما در چارچوب علوم انسانی می‎گنجد و اتفاقا کشف و تحلیل آن می‎تواند کاری جذاب باشد هر چند دشوار. به خصوص در اثر مان که یک تحصیل کرده مقطع کارشناسی ارشد است و حتما با زیرلایه‎های معنایی بسیاری روبه‎رو بوده است. جهان اشارت‎ها، جهان نشانه‎ها و جهان محتواها همگی در نقد سینمایی قابل اشاره هستند اما به نحوی که واقعا نشان بدهند چگونه این تم‎ها در آثار یک مولف شکل می‎گیرند. از کجا می‎آیند؟ معنایشان چیست؟

 

امروزه و با ظهور نسل جدیدی از سینماگران مثل کریستوفر نولان سبک فخیم مان به تدریج خسته کننده و کشدار می‎شود. همان‎طور که با خود مان سبک کسانی مثل کوبریک رو به فراموشی گذاشت. سینما مدام در حال همگام کردن خودش با سرعت جهان است. جهان سریع‎تر می‎شود. فیلم‎ها هم سریعتر می‎شوند، اما این باعث نمی‎شود فیلمسازان خوب فعلی دست از همان دقت و کمال‎گرایی موجود در آثار کوبریک و مان بردارند. حتی در کوتاه‎ترین پلان که ممکن است تنها چند فریم طول بکشد حاصل وسواس فیلمسازان خوب امروز روشن است. این دقت در سبک پردازی میراث آدم‎هایی وسواسی اما قابل احترام است که در طول تاریخ سینما سعی کرده‎اند تصویر آدمیزاد را با دقت هر چه بیشتری برای خودش بازسازی کنند. اما این که برای چه قصدی؟ شاید موضوع مطلبی دیگر باشد.

 

موخره:

 

از سال 2009 به این طرف فیلمی از مان بیرون نیامده است. او در این سه سال یک فیلم تهیه کرده و در تولید یک سریال تلویزیونی هم نقش داشته است.

 


دانلود PDF پرونده

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...