- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مرداد، ۱۳۹۱ زن پالتو پوست گرون قیمتی که تازه اون روز صبح از فروشگاه خریده بود رو پوشیده بود و مشغول تماشای خودش تو آینه بود . دختر نوجوان که تازه از مدرسه برگشته بود نگاهی به مادرش انداخت و با خشم گفت : مامان میدونی به خاطر اینکه تو بتونی این پالتو پوست رو بپوشی و باهاش به دیگران فخر بفروشی یه حیوون معصوم و بی دفاع و بدبخت و بیچاره چه زجری رو متحمل شده ؟ مادر نگاهی خونسردانه به دخترش کرد و گفت : خجالت بکش ، این حرفها چیه پشت سر بابات میگی !! 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده