moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مرداد، ۱۳۹۱ [h=1]مصطفی ملکیان[/h] جوزف باتلر (Joseph Butler), الهیدان و فیلسوف اخلاق انگلیسی (۱۶۹۲-۱۷۵۲ ) در یکی از مواعظ خود میگوید: «امور و افعال همانند که هستند و آثار و نتایج آنها همان خواهند بود. پس، چرا از فریب خوردن خوشمان بیاید؟» آیا واقعیتها تابع عقاید ما میشوند یا عقاید ما باید از واقعیتها تبعیت کنند؟ آیا واقعیتها همانند سایه به دنبال عقاید ما میدوند یا عقاید ما باید سایه وار، در پی واقعیتها روان باشند؟ آیا عالم، برای اینکه عالم باشد باید خود را با عالم وفق دهد؟ جهت انطباق از کدام سو به کدام سو هست و باید باشد؟ آیا انطباق یافتن واقعیتها با عقاید ما ممکن است؟ آیا انطباق یافتن عقاید ما با واقعیتها مطلوب نیست؟ شک نیست که تغییر قوانین جهان هستی در حد وسع و توان ما آدمیان نیست و یکی از لوازم این حقیقت این است که واقعیتهای تغییر پذیر را فقط میتوان با توسل به واقعیتها تغییر داد، چه رسد به واقعیتهای تغییر ناپذیر که طبق تعریف اصلا تغییرشان نمیتوان داد و اگر واقعیتها(ی تغییر پذیر) را فقط به مدد واقعیتها دگرگون میتوان کرد و نه با توسل به پیش داوریها، خرافات، آرزو اندیشیها، اوهام و خیالات و جهلها، ظاهراً چاره ای جز این نیست که واقعیتها بشناسیم تا: اولا: بدانیم که چه واقعیتهایی تغییر ناپذیرند تا در باب آنها حلقه اقبال ناممکن نجنبانیم و عرض خود نبریم و زحمت دیگران نداریم و چه واقعیتهایی تغییر پذیرند و… ثانیا: بدانیم چه واقعیتهایی تغییر دهنده واقعیت تغییرپذیری که نامطلوب است و قصد دگرگون کردنش را داریم میتوانند بود و چه واقعیتهایی قدرت تغییر دادن واقعیت نامطلوب مورد نظر را ندارند تا تفکیک واقعیتهای تغییر ناپذیر از واقعیتهای تغییرپذیر و تمیز واقعیتهای تغییر دهنده از واقعیتهایی که قدرت تغییر امور نامطلوب ما را ندارند، صورت نپذیرد در جهت بهبود وضع و حال خود قدم از قدم بر نمیتوانیم داشت و برای حصول این تفکیک و تمیز باید جهان هستی را واقعا بشناسیم، نه اینکه به عقاید خود دلخوش داریم و گمان کنیم جهان هستی خود را با عقاید ما انطباق خواهد داد.بزرگترین عجبی که تصور میتوان کرد عجب کسانی است که جهان هستی را تابع خود میخواهند و گمان میکنند که جهان دایر مدار عقاید جاهلانه و خطا آمیز آنان است و با این عقاید میتوانند به ستیز با قوانین جهان هستی بر خیزند یا واقعیتهای تغییر ناپذیر را هم تغییر دهند یا واقعیتهای تغییر پذیر را به هر صورت و سانی که میخواهند در آورند. این عجب نه فقط به معنای افتادن در طمع خام خدا شدن و خدایی کردن است، بلکه مستلزم فراتر رفتن از حد الوهی است، چرا که خدا نیز قدرت محقق ساختن محالات را ندارد یا -به تعبیر دیگری که حاصلی جز تعبیر اول ندارد- محالات قابلیت ندارند که متعلق و مشمول قدرت و اراده الهی واقع شوند.راهی نیست جز دست کشیدن از این کبر و رعونت و به فراموشی سپردن آرزوی خدایگانی و در یاد نشاندن این حقیقت که ما جزو کوچکی از کل کران ناپیدای جهان هستی ایم که حتی بقایمان جز با هماهنگی با قوانین این جهان امکان پذیر نیست. چیزی که هم از دیدگاه اخلاقی و هم از دیدگاه مصلحت اندیشانه قابل توصیه است این است که تواضع و واقع نگری پیشه کنیم و سعی مان را همه مصروف این کنیم که عقاید خود را با امور واقع تطبیق دهیم و یقین آوریم که، به گفته عیسی مسیح، «حقیقت شما را آزاد خواهد کرد» (انجیل یوحنا، باب هشتم، آیه ۳۲).آزاد کنندگی و رهایی بخشی حقیقت جز بدین معنا نیست که فقط با التزام نظری و عملی به حقایق و واقعیتها میتوان از وضع و حال نامطلوب آزاد و رها شد، نه با سر در لاک عقاید خود کردن و تنیدن تارها و پیلههای پیش داوری، خرافه، آرزو اندیشی و خیال پردازی و رویا پروری. این فکرت که حقیقت آزاد ساز و رهایی بخش است کجا و این فکر که حقایق، یا لااقل بعضی از حقایق، خطرناکند کجا؟ «حقیقت خطرناک» چه معنای محصلی میتواند داشت ؟ حقیقت برای چه کسی خطرناک است و چه خطری دارد؟ چگونه میتوان گفت که خروج از جهل و خطا خطر دارد؟ و آیا جز برای کسی که به جهل و خطا دلخوش کرده است خطری از ناحیه حقیقت متصور است؟ بهتر آن نیست که به گفته ویکتور هوگو، «بندگان حق و غلامان وظیفه باشیم»؟ برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده