moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 تیر، ۱۳۹۱ مردمشناسان (Anthropologists)، اسطورهشناسان (Mythologists) جامعهشناسان(Sociologists) و نیز تاریخنگاران (Historians) در روند پژوهشها و بررسیهایی که روی اجتماعات اولیۀ وحشی انجام دادهاند متوجه یک نظام دودمانی و قبیلهای بر قرابت مادری شدند که در آن، زنان نقش مهم و برجستهای داشتهاند. آنان متوجه شدند که در این جوامعِ وحشی، روابط جنسی و اجتماعی بر مبنای مساوات و برابری است و این امر از تولید دسته جمعی و تملک اشتراک اموال ناشی میشود. بعدها این نظام دودمانی/ قبیلهای که بر قرابت مادری استوار بود (و بهزعم من باید نظام «مادر تباری» خوانده میشد) اما، در روند تثبیت نظام مرد/ پدرسالاری و به قیاس با آن، نظام «مادر سالاری» خوانده شد.در تقسیمبندی «لوئیسهنری مورگان» (مردمشناس)، که تحول جامعه را در سه دورۀ بزرگ توحش، بربریت و تمدن برمیشمارد، دوران توحش بر مبنای شکارافکنی و گردآوری آذوقه بوده و از دو دورۀ دیگر طولانیتر و میلیون و اندی سال طول کشیده است. او عقیده دارد که دوران توحش (یعنی همین دوران «مادرتباری»)، نود و نُه درصد حیات و هستی انسان را شامل میشده است. در دوران مادرسالاری، که از عصر توحش یا زمان اولیه و بدوی شروع و تا نیمههای دوران بربریت ادامه داشته انسانها بهطور غریزی و با تکیه بر استعدادها و قابلیتها و تواناییهای وجودیشان میزیستد. در این دوران که هیچ پیشجامعۀ قبلی وجود نداشت تا انسانها براساس الگوهای آن زیستن را بیاموزند، نه تنها هیچگونه تفاوتِ «ارزشی» بین جنس نر و ماده، به گونهای که بعدها با بهوجود آمدن تاریخ پیدا شد دیده نمیشود، بلکه هر یک با توجه به تواناییها و کارآییهای خود نقش خود را در زندگی داشتند. شکار و دامپروری، که از این اقتصاد مشتق میشده وظیفۀ اصلی مرد بود، در حالیکه زنان عموماً به کار جمعآوری میوه، کشتِ زمین و امور خانهداری که بخش اعظم آن در ارتباط با نیازهای فرزند بود میپرداختند.باید توجه داشت که تقسیم کار برحسب جنس نیز، که آغاز آن مربوط به عهد کهنسنگی است، با توسعۀ اَشکال جدید اقتصاد بیش از پیش استحکام مییابد. جامعۀ اشتراکی اولیۀ طایفهای، که تحت شرایط ازدواج گروهی بهوجود آمده بود )و به تائید همین پژوهشگران( فقط میتوانست جامعۀ مادرسالاری باشد. بدین معنا که طایفه تا آنجا گسترش مییافت که به دودمان مادر بسته بود. علت آنهم ازدواج گروهی بود که در آن گروهی از زنان با گروهی از مردان روابط همسری داشتند. در این دودمان، مادر عهدهدار توجه و نگاهداری و خدمت به فرزند بود. بنابراین در ابتدای امر، چنان بود که نظم خانواده براساس مادر تکیه میکرد و پدر منزلتی عَرَضی و ناچیز داشت و اُبوّت یا پدری شناختهشده نبود. بهدلیل سلطۀ اگزوگامی ( Exogamieبرونهمسری) که هریک از والدین ناگزیر به طایفههای مختلف وابسته بود، فرزند همواره به طایفه مادر تعلق داشت و تنها مادر را میشناخت و بستۀ پدر محسوب نمیشد. در جوامع «مادرمدار» و یا «زنمدار» زنان به واسطۀ مسئولیتهای بیشتری که برعهده داشتند و سازماندهندگان واقعی فعالیت تولیدی خانوادۀ بزرگِ مادری به شمار میرفتند از احترام زیادتری برخوردار بودند، بهگونهای که حتی رئیس قبیله نیز ناگزیر از احترام به آنان بود.از ویژگیهای دیگر ماهیت طایفۀ «مادرسالاری» یا «مادری» اصل پرستش جَدّه بهعنوان بنیانگزار جامعه است که ریشه در اعتقاد به غیبگویی زن دارد. پیکرههای کوچکی از زنان عصر کهنسنگی در اروپا و جنوب سیبری بهدست آمده که نشان میدهد اعتقاد به جادوگری زنان از همان زمانها هم وجود داشته است و این خود، گواه بر پرستش جَدّه بهعنوان بنیانگزار طایفه است. ناگفته نماند که جادوگر و غیبگو پنداشتن زنان که از همین دوران به آنان منتَسَب شد ناشی از آگاهیِ پس از تجربۀ شناخت گیاهان و یا دانههای خوراکی در زمین از سوی «زن» و به کارگیری آن برای سلامت و بهبودیِ بیماری و یا نابه سامانیهای فرزند بوده است. از آنجا که این تجربه و آگاهیِ زن/مادرانه، موجب شگفتی مردمان کم دانش آن اجتماعات میشد، ناگزیر زنان را متهم به جادوگری یا غیب دانی میکردند.بشر بین «مادر»، بهعنوان اولین موجودی که بهمحض تولد در این جهان با آن روبرو میشد، آشنا میگردید و او را حس میکرد؛ و نیز «زمین»، بهعنوان اولین پدیدهای که بهمحض شناختِ خویش، آن را در اطراف خود میدید و میشناخت وجوه اشتراک فراوان مییافت. انسان، پس از احساس موجودیت خود بر روی زمین و احساس اینکه «دیگرموجودات» جاندار و بیجان هم یا از زمین سر میزنند و یا در آن قرار دارند، متوجه شد همانگونه که مادر در کودکی و بههنگام گرسنگی و تشنگی او را از پستان خود سیر میکند، و او، در بازوان مادر، خواب و آرامش خود را بهدست میآورد؛ بعدها نیز زمین، به هنگام تشنگی و گرسنگی ـ که اولین مشکل غریزی همۀ جانداران است ـ علاوه بر اینکه او را سیر میکرد، بستری راحت برای آسایش و استراحت و خواب او بود. لذا، بشر در تمامی دوران تاریخیاش بین هستی خود و هستی زمین، پیوند و ارتباطی بسیار نزدیک میدید و مییافت و این نزدیکی را حتی پس از مرگ هر موجودی، با بازگشت به زمین بیشتر درک میکرد.نظر بهاینکه در روزگاران بس کهن و باستانی و پیش از آشکارشدن علت فیزیولوژیک آبستنی در زن، بشر میپنداشته این امر از طریق نیروهای طبیعی و یا تماس زن با شیئی یا جانوری از محیطِ کیهانِ پیرامون انجام میپذیرد، به زن بهصورت موجودی بسیار نیرومند و زاینده و پرورشدهندۀ موجود دیگری مینگریسته است. بشر این نیروی زایش در «زن» را در «زمین» نیز میدیده است. «زن» و «زمین» در اساطیر چون بررسی تاریخی مسائل باستانی و کهن، به ویژه زندگی در صدها هزاران سال پیش، کاری بس دشوار به نظر میرسد بنابراین باید از اسطوره، که مرز بین تاریخ و باستانشناسی است یاری جست.در روند این نگرش در جهان باستان است که «زن» جایگاه خود را به عنوان «الهه» و «ایزدبانو» در آفرینش هستی ثبت میکند.رومن گیرشمن، ایرانشناس فرانسوی عقیده دارد که قدیمترین سکنۀ ایران، حیات را آفریدۀ یک ربةالنوع (الهه) میدانستند و منبع حیات را، مونث. ریچارد کمبل، اسطورهشناس امریکایی نیز بر این باور است که «اسطورهشناسی نوعی تصعید انگارۀ مادر است. ما از زمینِ مادر صحبت میکنیم.» او میگوید (حتّا) «در پارهای نظامهای مذهبی، والد اصلی، یا منشاء مادر بوده است… زیرا بچه را مادر به دنیا میآورد، و نخستین تجربۀ هر نوزادی مادر استدر میان مردمان دوران باستان زمین، که بهزعم اساطیر اولیه نیروی باروری است، مورد پرستش قرار میگیرد و این امر که در شرایط مادرسالاری با احترام به جَدّه درهم میآمیزد و بهصورت آئین واحدی در میآید و بدینترتیب پرستش زمین ـ مادر، که هدف آن تأمین حاصلخیزی خاک است و با مراسم جادویی بارورکردن آن تجسم مییابد، پدیدار میگردد.با یک بررسی اجمالی در اساطیر گوناگون در بارۀ نوع انسان، بیشترین مسئلهای که آشکار است، نقش زن در رابطه با توانایی بارگرفتن، بَردادن، زایمان، نگهداری و تربیت فرزند میباشد. بدیهیاست که همین توانمندی در باروری و بَردادن و دیگر جنبههای کناری آن موجب پیدایش و ساختار جامعۀ بدوی براساس محور «زن» یا «مادر» میشود. نیازهایی که «مادر»، برای نگاهداری و تربیت و پرورش فرزند حس میکرد، موجب اکتشافات و اختراعات بسیاری به وسیلۀ «زن» در آن روزگاران شد. همین مسائل، حضور زن را در جامعۀ بدوی و ابتدایی و در صحنۀ زندگی و جامعۀ آن روزگاران بهطور جدی و فعالِ مایشاء، حفظ کرد.این آگاهی و نگرش به «زن» و «زمین» در باورهای اعتقادی و اسطورهای اقوام و ملل، گونهای نگرش ویژه نیز نسبت به نقش زن در تقویت زمین و باروری گیاهان بهوجود آورده بود. کشاورزی اولیه که از حاصلچینی بهدست میآمد، به ویژه برعهدۀ زن قرار داشت. به همین دلیل در بیشتر اسطورههای جهان بین «زن» و «زمین» که مادینه تلقی میشده و ایزد آن «مادینه» بوده همبستگی بهوجود میآید و ایزد زمین نیز «مادینه» تلقی میگردد. از همینرو در اسطورههای ایران باستان «سپندارمد» که از «امشاسپندان» (ایزدان نامیرا)ست، بانوایزد زمین به شمار میرود.از آنجا که وظیفۀ نگاهداری فرزند در اجتماعات ابتدایی، اوقات زن را به خود اختصاص میداده است مرد، در این هنگامهها از خانه بیرون میشده و به شکار میپرداخته است. در حالیکه زن به «بچهداری» مشغول بوده و ناگزیر در حول و حوش محل سکونت خود به کند و کاو در زمین و جستجوی ریشه گیاهان و جمعآوری مواد غذایی و گردآوری گیاهان برای مصرفهای غذایی و حتی دارویی برای تغذیه مشغول بوده است. به دلیل همین موقعیت بود که زنان توانستند برای این کار از ابزارهایی مانند چوبهای دراز و نوک تیز که خود، آنها را تهیه میکردند استفاده کنند. 1 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 تیر، ۱۳۹۱ مردمشناسان و جامعهشناسان بر این عقیدهاند که زنان، در جوامع بدوی و مادرسالار، هم گیاهان مطلوب و مرغوب را کشف میکردند و هم ابزار و آلات برای کاشت و برداشت محصول ابداع مینمودند.بهوجودآمدن کشاورزی را، گروهی از همین پژوهشگران توسق زن میدانند. آنان عقیده دارندهنگامیکه زنان دانههای خوردنی گیاهان را جمع میکردند متوجه شدند که از هر دانهای که به زمین نرم میافتد گیاهی میروید که آن گیاه خود، دانههای جدید میدهد. کشاورزی از همینجا بود که بهوجود آمد.«مادینه» انگاشتن آفریدگار حیات، (آنگونه که گیرشمن میگوید) اندیشه و باور بسیاری از اجتماعات پیشادین بوده و تقریبا در اکثر قریب به اتفاق اساطیر و آئینهای آن دوران این ویژگی وجود داشته است. با یک نگاه اجمالی به تاریخ اساطیر جهان، (تا پیش از تثبیت دوران مرد/پدرسالاری) میبینیم که ارتباط تنگاتنگی بین زن و توانایی زایندگی و بَردهی او به عنوانی موجودی «مادینه» با زمین و توانایی زایندگی و بَردهی آن وجود داشته است. مردمان دوران اساطیر، بیشترین تصور و تخیل خود را در کارکرد آفرینندگی و آفرینشگری هستی، به «زن» به عنوان «مادر» منتسب میکردند. در باور مردم دوران پیشادین، آفریدگار «مادینه» انگاشته میشد زیرا این تجربه را از فرزندزایی زن آموخته بودند.یکی از پدیدههایی که برای مردمان ابتدایی پیشاکشاورزی و پیشادین بسیار ملموس و مرئی مینمود زمین بود، که از آن میخوردند، بر آن راه میرفتند، مینشستند و میخفتند.میرچا الیاده، اسطورهشناس رومانیاییالاصل به نقل از برخی اساطیر به همانندی زن و زمین اشاره میکند: «یکی از نخستین تجلیات الوهیت زمین، منحیث زمین و خاصه بهعنوان قشر زمین (tellurique) و ژرفای زمین(chtonien) ، “مادریِ”زمین، و توایایی پایانناپذیرش در بَردادن و بارگرفتن و زاییدن بوده است. زمین پیش از آنکه الهه/ مادر و خدای باروری تلقی شود، مستقیماً بهصورت مادر عُظمی (Tellus Mater)، بر آدمی الزام شده است. او بر این باور است که هر نوع «زیست» و «حیات» به نیروی باروری زمین امکانپذیر است و هر چه از زمین سر میزند و میروید «زنده» است و پس از پایان بهرۀ زندگانییی که به او تعلق دارد مجدداً برای ولادت دیگر به زمین بازمیگردد. این نیروی پیدایی زیست و حیات که توسط زمین تحقق میپذیرد، زمین را مانند «زن» که بار میگیرد و فرزند میزاید پنداشته و برای آن جنبۀ مادری پیدا کرده و «مادینه» انگاشته شده است. هنوز هم در بیشتر زبانهای دنیا که حالتهای مذکر، مونث و خنثی را حفظ کردهاند، زمین حالت «مونث» یا «مادینه» دارد. بههمیندلیل در اساطیر، زمین بهعنوان «مادرِ بزرگ» یا «مادرِ عُظما» و بهاصطلاح Tellus Mater و موجودی «خدا/ مادر» که دارای توانایی پایانناپذیر در بارگرفتن، زاییدن و بَردان بوده تلقی میشده است.بزرگترین و مشهورترین پیوندی که بین بشر و زمین وجود داشته ،مسئلۀ «آفرینش» و «مرگ» او بوده است، این مسئله در آفرینش انسان از زمین ـ بهویژه در اسطورۀ آفرینش در ایران باستان – که از ریختن نطفۀ کیومرث اولین پیشنمونۀ انسان بر روی زمین و نگاهداری آن نطفه در زمین بهوسیلۀ «سپندارمد» و زاییدن و بهدَرآمدن مشی و مشیانه، اولین زوج انسانی، که در این آئین بهصورت دو شاخۀ ریواس بههمچسبیده و بهاصطلاح علمی امروز «دوجنسه» و یا «Hermaphrodit هرموفرودیت» بودهاند، بهخوبی بیانگر این مطلب است که زمین دقیقاً نقشی مادرانه دارد که حتی انسان را که خود، بعدها نسلهای خود را از درون نوع مادینۀ خود میزاید، از خویش زاده است.«اسطوره»، برای انسان منشاء خاکی و زمینی قایل است و انسان را موجودی برآمده از دل خاک میداند: «از خاک برآمدیم و در خاک شدیم». بههمین دلیل «زمین» و خاک بهصورتهای توتمی و بعدها ناسیونالیستی و شوونیسی، وطندوستی، و… جلوهگر شده است. عباراتی مانند وطندوستی، ملیّت، ماممیهن، آب و خاک، سرزمین و … نمونههایی از این پیوستگی آدم با زمین و خاک میباشد که از آن زاده شده است.«زن/مادر» و «زمین» بهواسطۀ تواناییهای مشابهی که دارند، (مانند قدرت بارگرفتن، زاییدن و نگاهداری کردن و پرورشدادن)، دارای ویژگیهای مشترکی ازجمله فداکاری، بردباری، متانت، آرامش، فراوانی، باروری و… میباشد. بنابراین مظاهری که دارای این ویژگیها باشند یادآور نقش «زن/مادر» است و در اساطیر نیز «زمین» به این صفات متصف است. بسیاری از چیزهایی که احساس فداکاری و حرمتگزاری را در ما برمیانگیزد، مانند شهر، کشور، آسمان، زمین، جنگل، دریا و یا هر آب ساکن و نیز حتی مادّه، جهان زیرین و ماه را… میتوان از مظاهر مادر به شمار آورد. صفات منسوب به «مادر مثالی» از دیدگاه یونگ عبارتند از: شوق و شفقت مادرانه، قدرت جادویی زنانه، فرزانگی و رفعت روحانی که برتر از دلیل و برهان است؛ هر غریزه و انگیزۀ یاریدهنده و اساساً هر آن چه که مهربان است، میپروراند، مراقبت میکند و رشد و باروری را دربرمیگیرد. یونگ سه وجه اساسی برای مادر برمیگزیند: مهر مراقبتکننده و پرورشدهنده، احساسات تند و اعماق تاریک او. میبینیم این صفاتی را که یونگ به مادران نسبت میدهد بخش زیادی از آن را نسبت به «زمین» نیز میتوان برشمرد. «زمین» با توجه به سوددهی و بهرههایی که دارد از دیرباز مورد توجه انسان بوده است، بنابراین ذهن اسطورهاندیش انسان ابتدایی، بیشترین نزدیکی را که در زمین میدیده در وجود «زن» به عنوان «مادر» ارائه داده است.«سپندارمد» بانوایزد زمینبدونشک، یکی از دلایلی که در بیشتر اسطورههای جهان «زمین» مادینه تلقی شده و ایزد آن «زن» بوده است همین همبستگی «زن» به «زمین» میباشد. از جمله در اسطورههای ایران باستان که «سپندارمد»، بانو ایزد زمین نامیده شده است.در اساطیر ایران باستان «اهورامزدا» شش تن از ایزدان نامیرای خود را که «امشاسپندان» نامیده میشوند میآفریند. آنان از ذات خود اهورامزدا هستند. صفاتشان تجلییی از کلیه صفاتی است که اهورامزدا خود، به کمال دارد. آنان، از یاران بسیار نزدیک اهورامزدا و در کنار او هستند و در آفرینش و در رستاخیز بهعنوان مشاوران و همکاران او به شمار میروند و نگاهداری و حمایت پدیدهای از پدیدههای مادّی را برعهده دارند و از اندیشه و گفتار و کردار نیک هرمزی برخوردارند زرتشت از امشاسپندان به عنوان هفت وجود یا جلوۀ خدا سخن میگوید که بنابر ارادۀ او آفریده شدهاند. اهورامزدا، در بالا و راس این «نامیرایان مقدس» قرار دارد که با شش امشاسپند دیگر که عبارتند از: «بهمن»، «اردیبهشت» و «شهریور» که نرینهاند و در سوی راست، «سپندارمد»، «خرداد» و «امرداد» که مادینهاند و در سوی چپ اهورا مزدا مینشینند. اینان با هم «هفت امشاسپندان» نامیده میشوند.«سپندارمد» چهارمین امشاسپند و بانوایزد زمین است. در اساطیر ایران باستان او بهعنوان دختر یا همسر اهورامزدا شناخته شده است. «نام او، «سپندارمد» (spandarmad سپِنتَ آرمَئیتی) به معنای فروتنی، خلوص، پاکی، درستاندیش و کمالاندیش آمده است که نمایشگر زیباترین و برجستهترین تجلیات زنانگی مانند بردباری، فروتنی، تحمل، شکیبایی، باروری و بردهی و… هستند. «آرمیئتی» یا «سپندارمد» را مادر زمین میدانند.از مهمترین و بزرگترین کارهای سپندارمد در اساطیر باستانی ایران، نگاهداری و پاسداری از زمین است. او، که خود بهوجودآورنده و زایندۀ آفریدگان هرمزیست آنان را در بطن خویش [زمین] نگاه میدارد و پرورش میدهد و پس از گذشتن دوران زندگی آنان و کامل شدنشان دوباره بهسوی خویش باز میگرداند. از دیگر کارهای بسیار مهم و با ارزش سپندارمد پذیرفتن و نگاهداری «زَر» از تخمۀ کیومرث [protorype یا پیشنمونۀ انسان] است که سبب بهوجود آمدن اولین زوج انسان به صورت شاخۀ ریواسی بههمپیچیده از زمین میشود.روز «زن» در ایران باستان«سپندارمد» علاوه بر فرشتۀ موکل و نگاهبان زمین، نام آخرین ماه سال و نیز نام پنجمین روز هر ماه میباشد.در اساطیر ایران باستان هر روز نامی و هر ماه نیز نامی دارد. اگر نام روز با نام ماه با هم منطبق شود آن روز را جشن میگیرند. مانند روز اول هرماه (فروردینروز) از ماه فروردین (=نوروز)، روز هشتم تیر هرماه (تیر روز) از ماه تیر (=تیرگان)، روز شانزدهم هر ماه (مهر روز) از ماه مهر (=مهرگان) و یا روز بیست و نهم هرماه (بهمنروز) از ماه بهمن (=بهمنگان) نامیده میشود. پنجمین روز هرماه (سپندارمد روز) از ماه سپندارمد (اسفند) روزی است که در آن جشن اسپنداد گرفته میشود.روز پنجم اسفند، (=اسپندگان) در ایران باستان روز «زن» بوده است که زنان در این روز از شوهران خود هدیه میگرفتهاند. ابوریحان بیرونی در کتاب «الملل و النحل» که از سپندارمد به عنوان فرشته و ملائک نام برده است مینویسد: «اسفندارمد ماه روز پنجم آن روز اسفندارمد است و برای اتفاق دو نام آن را چنین نامیدهاند و معنای آن عقل و حلم است.» او می افزاید: «در زمانهای گذشته این ماه به ویژه این روز عید زنان بوده و در این عید مردان به زنان بخشش مینمودند و هنوز این رسم در اصفهان و ری و دیگر شهرهای پَهله وجود دارد که به فارسی به آن مردگیران میگویند».در روز سپندارمد از ماه سپندارمد افسون مینوشتند و عوام دانه انار را با مویز میکوبیدند و تریاقی میساختند که زیان گزیدن کژدم را دفع میکرده است. شرحی که بر روی آن رقیه (افسون) مینوشتند این بود: «بسم الله الرحمن الرحیم اسفندارمدماه و اسفندارمدروز ببستم دم و رفت و زیر و زبر از همه جز ستوران بنام یزدان و بنام جم و فریدون بسم الله به آدم و حسبی الله وحده و کفی»«اسفند» (سپنته) به معنی «مقدس»، نام آخرین ماه سال است. ماه اسفند، ماهی که به «زمین» و به «زن» تعلق دارد، و از همینروست که پنجمین روز (اسفند روز) ماه اسفند در اساطیر باستانی ایران روز «زن» نامیده میشود. در این ماه است که زمین از خوابِ گران زمستانی بیدار میشود، برمیخیزد و آمادۀ بارگیری میشود. «زمین»، چونان «زن»، با زایندگی و تولید، «هستی» و «طبیعت» را دوباره سبز میکند، زنده میسازد و جان میدهد.«سپندارمد»، بانو ایزد زمین در ماه خود، «اسفند»ماه، نوید «نوروز» میدهد، نوید روزهایی نوتر.روزش را جشن بگیریم و مقدم این بانوایزد را گرامی بداریم و بستاییم. پ.ن:کاش به جای ولنتاین ای روز ایرانی رو گرامی بداریم فهرست منابع و مأخذ الیاده میرچاه = رساله در تاریخ ادیان ترجمه جلال ستاری ـ تهران ۱۳۷۲بیرونی ابوریحان = آثار الباقیه ـ ترجمه علی اکبر دانا سرشت ـ تهران ۱۳۵۲دورانت ویل = تاریخ تمدن جلد ۱ مشرق زمین گاهوارۀ تمدن ترجمۀ: احمد آرام ع.پاشائی امیر حسین آریانپوردیاکوف = (و چند تن دیگر) تاریخ جهان باستان ـ جلد اول شرق ـ ترجمۀ مهندس صادق انصاری ـ دکتر علی اکبرشهرستانی عبدالکریم = الملل و النحل ـ تصحیح محمدرضا جلالی نائینی ـ تهران ۱۳۶۱کامرون جورج = ایران در سپیده دم تاریخ ـ ترجمه حسن انوشه ـ تهران ۱۳۶۵کوروفکین ف پ = تاریخ دنیای قدیم ـ جهان باستان ترجمه غلامحسین متقین ـ تهران ۱۳۵۴ ـ ۱۳۵۳گیرشمن رومن = ایران از آغاز تا اسلام ـ ترجمه محمد معین (تهران ۱۳۶۶) تهران ۱۳۶۸مورگان لوئیس هنری = جامعه باستان ـ ترجمه محسن ثلاثی ـ تهران ۱۳۷۱منبع: تغییر برای برابری 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده