رفتن به مطلب

زن در آیینه هنر ....


ارسال های توصیه شده

هنر در طول تاريخ غالبا صبغه اي مردانه پيدا کرده و زنان را در مرتبه دوم قرار داده است.

به اختصار مي توان گفت اين که عمده آثار هنري در طول تاريخ توسط مردان آفريده شده است، خود به خود، نقش زن را به موضوعي دست دوم بدل کرده است.

البته مقصود از مردانه بودن اغلب آثار هنري اين نيست که به مقوله زن در آن ها پرداخته نمي شود، بلکه اين است که زنان در عمده آثار محور نيستند و فقط نقش مکمل مرد را ايفا مي کنند.

البته در اينجا مراد بيشتر ادبيات آن هم ادبيات داستاني، سينما و هنر هاي تجسمي است که مصداق سخن است، گرچه در ساير قالب هاي هنري مانند معماري، موسيقي و غيره نيز اين احساس مردانه را مي توان به گونه اي غالب ديد.

در ادبيات داستاني و آثار سينمايي معمولا زن نقش دوم را در شکل گيري رويدادها بر عهده مي گيرد و به ابزاري براي تحليل شخصيت قهرمان اصلي، که عمدتا مرد است، مبدل مي شود.

صرف نظر از اين مساله در آثار هنري، زنان از زاويه ديد مردان معرفي، تعريف و تحليل مي شوند.

نتيجه اين روند آن است که در آثار هنري که هنرمندان مرد با محوريت زنان مي آفرينند، تصوير زن از صافي ذهن مردانه اي که در پس کار وجود دارد، گذر مي کند و اين لزوما نه واقعيت نفس الامري بلکه واقعيت پديداري است که در ذهن مرد شکل گرفته است.

«مارگارته فون تروتا» فيلمسازي است که با گرايش هاي زنانه کار مي کند. او مي گويد اين طبيعي است که مرد نگاه خود را در فيلم روايت کند.

قدر مسلم اگر خواهران برونته، که شاهکارهايي مانند رمان «بلندي هاي بادگير» و «جين اير» را آفريدند، از جنس مذکر بودند و نتيجه کار، نسبت به آثاري که اينک وجود دارد، بسيار متفاوت بود، گرچه آثار زيادي را مي توان سراغ کرد که موضوع زنانه اي داشته اند و مردان آفريننده آن هايند، مانند فيلم« بانويي از شانگ هاي» يا رمان «مادام بواري»

از برجسته ترين آثار رئاليستي قرن نوزدهم فرانسه از «گوستاو فلوبر» يا برعکس آثاري که زنان ساخته اند اما محور آن ها مردان بوده اند، مانند «پيروزي اراده» لني ريفنشتال که فيلم مردانه اي به نظر مي رسد و قدرت آلمان نازي را تبليغ مي کند.

همچنين آثار آگاتاکريستي و غيره، اما عمده آثاري که زنان هنرمند آفريده اند با پرداخت لطيف زنانه همراه بوده است.

از اين رو به اين نکته تاکيد مي شود که اصولا نگاه زن هنرمند در پرداخت محتوا و زيبايي شناسي با مرد بسيار متفاوت است و از آنجا که عمده آثار را مردان آفريده اند ميراث هنر بشري بيشتر مردانه است تا زنانه.

علت ديگر اين که چرا هنر بيشتر مردانه است شايد اين باشد که جوامع قديمي اصولا جوامعي مردسالار بوده اند (گرچه هم اينک نيز عمدتا چنين است).

پيش از ظهور نهضت ها و نظريه هايي که اعاده حقوق اجتماعي و آزادي هاي فردي را براي زن مطرح کرده اند (از جمله نهضت هاي فمينيستي که پا را از حد اعتدال بيرون نهادند و زنان را بر مردان ارجح دانستند) زنان، شهروندان درجه دو شناخته مي شدند ; بنابراين هنرمند خواسته يا نا خواسته موظف مي شده است که نسبت به طبقه بندي منزلتي و ارزشي مرد و زن در جامعه بي اعتنا نباشد.

در طول تاريخ، عمده آثار هنري همواره متاثر از قدرت مادي دربار، سرمايه داران و متمولان شکل گرفته است و عمدتا مردان سردمدار جريانات ياد شده بوده اند و زنان که فاقد اين شئون بوده اند، نتوانسته اند مغناطيس نيرومندي در جذب هنر و آثار هنري به سوي خود باشند.

مي توان تصور کرد اگر جاي زن و مرد در تاريخ عوض مي شد هنري شکل مي گرفت که قطعا با هنر موجود در تاريخ متفاوت بود.

در هر صورت بحث مبسوط در اين مقوله را به فرصتي ديگر واگذار و به مروري بسيار گذرا بر نحوه انعکاس زن و موضوعات زنانه در تاريخ هنر بسنده مي کنيم.

درک صحيح موضوع نحوه انعکاس زن در هنر منوط به توجه به اين نکته کليدي است که چگونه اين حضور، اصولا متاثر از تعاريف بنيادين و فرهنگ جوامعي بوده است که محيط بر هنرمندان بوده اند.

بنابراين نحوه ترسيم زنان در هنر عملا آينه اي از نحوه انديشه جوامع مختلف در مورد آنان است.

در زير به چند طبقه بندي محوري اشاره مي شود:

1- نگاه اسطوره اي به زن در گذشته هاي دور به زن به مثابه مظهر زايش و حاصلخيزي «Fertility» مي نگريستند. تاريخ اين فکر حداقل به ده تا پانزده هزار سال پيش از ميلاد بازمي گردد. در دوران پارينه سنگي زماني که انسان بر سر زنده ماندن با طبيعت در جدالي سخت بود آثار هنري با محوريت زن خلق شد که آن ها را مي توان اولين حضور زن در هنر تلقي کرد.

زن در اين آثار در قالب رب النوع و به مثابه مظهر زايش و تداوم نسل انعکاس يافته و تشابه اين وجه از شخصيت وي با طبيعت و زمين به عنوان منبع زايش سبب شده است که انسان هاي آن دوران نوعي رابطه متافيزيکي بين زن و طبيعت قائل شوند.

از آن دوران واژه مادر نه تنها به والده انسان (زن) بلکه به سر منشا خلق و ولادت هر چيزي مانند مادر طبيعت، مادر گيتي، مام ميهن و غيره اطلاق شده و در ادبيات انساني رواج يافت.

در هنر سرزمين هاي گوناگون الهه هايي يافت مي شوند که در اصطلاح به آن ها الهه باروري گفته مي شود. الهه هاي باروري از نظر شکل و شمايل زن هستند و منشا زايش طبيعت به شمار مي آيند. مجسمه هاي کوچک اندام باروري يافت شده در اروپاي شمالي و ساير نقاط که به حدود 10تا15 هزار ق.م تعلق دارند، شايد از اولين نمونه هاي آثار هنري اند که با موضوعيت زن خلق شده اند.

اين آثار که در نزد باستان شناسان به ونوس اشتهار دارند و معروف ترين نمونه هاي آن ها ونوس ويلندورف است، يا فاقد چهره اند يا خطوط چهره آن ها به ندرت نشان داده شده است.

تاکيد نکردن بر رئاليسم در ساخت چهره سبب شده است کارشناسان اين گونه تلقي کنند که آن ها انعکاس فرد يا افراد خاصي نبوده اند بلکه مظهر يک فکر، مفهوم يا اعتقاد يعني همان زايش، خلق و حاصل خيزي بوده اند.

نمونه هاي مشابه الهه ياد شده در تمدن هاي ديگر به وفور وجود دارد.

در ايران باستان مردم معتقد به الهه هاي باروري و فراواني بوده اند.

آناهيتا، الهه آب از اساطير معروف ايراني است که در کسوت زن ظهور يافته تنهاست.

در هنر لرستان يکي از آثار مفرغي زني را نشان مي دهد که در حال زايش يک انسان است، اين اثر بسيار عجيب و قدر مسلم داراي کارکردهاي زيبا شناختي نبوده و مانند يک طلسم بر نقش مادر به عنوان منبع خلقت تاکيد داشته است.

در هنر هخامنشي که اولين حلقه از هنر ملي ايران است، تصوير زن بسيار به ندرت ديده مي شود، در هيچ کدام از نقش برجسته هاي اين دوره در تخت جمشيد يا ساير نقاط تصويري از زن به چشم نمي خورد، که به احتمال بسيار قوي ريشه هاي اخلاقي و مذهبي داشته است، اما در دوره اشکاني و ساساني تحت تاثير فرهنگ يوناني تصوير زن در هنر ايراني مجددا ظهور پيدا مي کند که در بسياري از موارد اسطوره اي است.

در کرت باستان الهه هاي باروري يافت شده که احتمالا مورد پرستش بوده اند و به آن ها الهه هاي ماري لقب داده اند. بت هاي سيکلادي از جزاير سيکاد در درياي مديترانه و آفروديت الهه عشق و زيبايي در فرهنگ هلني يا ونوس در فرهنگ رومي به صورت زن تجلي کرده اند.

در يونان باستان حضور زنان در انواع هنرها از جمله ادبيات منظوم و منثور و همچنين هنرهاي تجسمي بسيار رواج داشته است.

گرچه خلوص اثيري زنان در هنر يوناني به اندازه هنر ساير تمدن هاي شرقي مانند ايران نيست همچنان جنبه اسطوره اي خود را حفظ کرده است.

همان گونه که ملاحظه مي شود تصوير اسطوره اي از زن در هنر، اولين يا از جمله اولين انواع نخستين پرداخت و حضور زن در هنر است.

2- حضور زن در شمايل هاي مقدس: ظهور اديان ابراهيمي تصوير خاصي از زن را در آثار هنري رقم زد. زنان مقدسي که ويژگي عمومي آنان طهارت، پاکي و دوري از گناه است، جاي اسطوره هاي سابق را گرفتند. زناني چون آسيه همسر فرعون، حضرت مريم (س) مادر عيسي و حضرت فاطمه زهرا (س) از مهم ترين و معروف ترين آنان اند.

پاکي و دوري از گناه در خصوص حضرت مريم (س) در فرهنگ مسيحي غالبا در خصوص باکره بودن او معني مي يابد.

اين زنان که موضوع آثار هنري بسياري بوده اند بي پيرايه ترين، زيباترين و بي شائبه ترين حضور را در آثار هنري بازتاب مي دهند. تصوير زن در قالب شمايل مقدس عمدتا متعلق به هنر مسيحيت است و تقريبا اکثر آثار هنري مربوط به اين موضوع با محوريت حضرت مريم (س) به وجود آمده است.

3- تصوير جنسيتي از زن بيشترين حضور زن در هنر به دوران جديد، يعني زماني که فناوري، چاپ و تکثير را ميسر کرد، تعلق دارد.

چاپ آثار هنري، انقلابي در افزايش حضور زن در هنر بود که با ساير اختراعات مانند راديو، سينما، تلويزيون و غيره امتداد يافت. به موازات اين اختراعات، جنبش هاي فمينيستي و غيرفمينيستي پديد آمدند و نظريه هايي در خصوص اعاده حقوق زن شکل گرفت که تصوير دگرگونه اي را در ذهن بشر ايجاد کرد : زنان در عرصه هاي اجتماعي فعال تر شدند و در صحنه هاي عديده اي حتي گوي سبقت از مردان را ربودند. پا به پاي ارتقاي منزلت اجتماعي زن در غرب، منزلت حضور وي در آثار هنري بسيار افت کرده است.

در قرون جديد، که اروپا همواره ادعاي اعاده حقوق زن را يدک مي کشيده است، چنان تصوير و منزلتي از زن را شاهديم که نه تنها تامين کننده حقوق او نيست، بلکه به قهقرا فرستادن شخصيت انساني او و به بازي گرفتن انسانيت و معنويت اوست.

در زمانه اي که برخي جنبش هاي فمينيستي از برتري زنان بر مردان سخن مي گويند در هنر خاصه سينما و تلويزيون گاه زن به يک کالاي کاملا تجاري تبديل و مانند يک سکه در لابه لاي مناسبات سرمايه داري دست به دست مي شود.

هويت زن در اين ماجرا در حد جلب مشتري، از طريق زيبايي جسماني و صوري کاهش يافته است.

به تحقيق در طول تاريخ هنر، چهره زنان تا بدين حد قبيح، پست و غيرحقيقي تصوير نشده است.

اگر زماني زن الهه و رب النوع بود که زندگي انسان (چه مرد و چه زن) تحت ويژگي هاي شخصيتي او تعريف و معنا مي شد و اگر زماني مجنون در فراق ليلي سر به بيابان مي گذارد و فرهاد در غم از دست دادن شيرين تيشه بر سر مي کوفت و عشق به يار، مظهر عشق به خداوند متعال بود اينک اين موجود لطيف بدل به ابزار طرب و عيش شده است.

نگاهي گذرا به آثار تلويزيوني شبکه هاي اروپايي - آمريکايي و آثار سينمايي و تيزرهاي تبليغاتي آنها به خوبي اين واقعيت را آشکار مي کند که جذابيت عمده اين آثار مبتني بر استعدادهاي زيبايي اندام و جنسي زنان طراحي شده است.

در جهان سرمايه داري امروز تبديل زن به يک کالاي فريباي تجاري يا بهتر بگوييم يک چاشني خوش طعم، که هر خوراکي را به مشتري غالب مي کند، فاجعه اي است که زير گوش نظريه پردازان دفاع از زن و جنبش هاي اعاده حقوق زنان اتفاق مي افتد.

يکي از خصوصيات ذاتي و محوري سرمايه داري اين است که ماهيت هر چيز را در چرخه داد و ستد محک مي زند و ارزش هر چيز، حتي معنوي ترين آن را، در ميزان توانايي بازاريابي و جلب مشتري مي داند.

در اين ميان زن، هدف درجه اول کمپاني ها و سرمايه داران در فروش بيشتر شده است. همان گونه که اشاره شد نحوه تبلور و حضور زن در آثار هنري هر قوم و فرهنگ مبتني بر نحوه تفکر آن قوم در خصوص زن است.

نگاهي به تاريخ هنر غرب يادآور مي شود که پابه پاي تقويت سکولاريسم، از دوره رنسانس بدين سو، نحوه انعکاس زنان در آثار هنري نيز تغيير کرده و حتي آثار هنر مذهبي را دچار خلا» معنوي کرده است. نحوه ترسيم حضرت مريم (س) در آثار هنر بيزانسي و هنر مسيحيت غربي در قرون وسطي با هنر دوره رنسانس را مقايسه کنيد.

گفته مي شود اولين مجسمه هاي زنان را پراکسيتيلس هنرمند يوناني آفريد. به تحقيق در هنر باستان هيچ مکتبي به اندازه هنر يونان تا بدين حد به ترسيم زنان و مردان علاقه نشان نداده است.

به دليل استفاده سوداگرانه از زن در آثار سينمايي و حاکميت نگاه مردسالار در سينما، عده اي از منتقدان و سينماگران زن در آثار نوشتاري خود، با نقد سينماي مردسالار، اين سوال را مطرح مي کنند که آيا اصولا زيباشناسي خاص زنانه در سينما وجود دارد يا خير؟ بنابراين به غير از جنبه هاي محتوايي سينما، اين سوال مطرح است که ويژگي هاي زيباشناختي فرم سينما تا چه حد ملهم از خصوصيات رواني و روحي زنان است. گرترود کخ در مقاله «نگاهي ديگر به جنبه هاي فمينيستي سينما» مي نويسد نظريه فيلم فمينيستي انگلو آمريکايي به خصوص در فيلم هاي کلاسيک روايي هاليوود، نقش تعيين کننده نگاه را به اثبات رسانده است. مطابق اين نظريه، نگاه دوربين عمدتا مردانه و مردسالار است. اين نگاه مردانه، نگاه تماشاگر را کاملا در اختيار مي گيرد و منحرف مي کند و در دايره ادراک حسي مردانه محبوس مي کند.

ظاهرا حاکميت نگاه مردانه در سينما و تاثير اين نگاه بر جنبه هاي زيباشناختي به قدري است که بسياري از زنان سينماگر ناخودآگاه در موقعيت مردان فيلم خود را روايت مي کنند، اين مساله در اثر سينماگران مونث کشورمان نيز که تعدادشان کم نيست ديده مي شود. بحث درباره نحوه حضور زن در هنر و به خصوص سينما و ادبيات بسيار پردامنه است، بنابراين پرونده «هنر مردسالار» براي تحقيقات بعدي همچنان گشوده باقي مي ماند، اما آنچه لازم است در پايان در خصوص هنر معاصر ايران بر آن تاکيد شود اين است که هنر واسطه اي زيباشناختي است که رابطه مستقيمي با محتواي آن دارد. شخصيت زن در بسياري از آثار ادبي و سينمايي ايراني ارتباط ضعيفي با شخصيت پردازي زن در تفکر اسلام و قرآن دارد و گاه اين ارتباط کاملا قطع شده است.

به قول آيت الله جوادي آملي در کتاب زن در آينه «جلال و جمال»، خداوند در قرآن زن را در زمره صديقين قرار داده و حضرت مريم (س) را صادق و صديق و مصدقه معرفي کرده است. حضرت زهراي اطهر که سيده زنان عالم لقب گرفته به قدري در روايات و احاديث قدسي و نبوي بلند مرتبه است که گويي آفرينش کائنات مرتبط با وجود عزيز اوست.

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...