رفتن به مطلب

تحلیل و تفسیر شعر شاملو "اشک رازیست.."


ارسال های توصیه شده

سلام . راستش من دقیقا نمیدونم این سوال رو تو کدوم بخش تالار ادبیات مطرح کنم . دیگه به بزرگی خودتون ببخشین .

 

حتما شعر "صدای تو اشناست " رو خوندین و مثل من ازش لذت بردین . ولی امروز که داشتم گوش میکردم به صدای شاملو یهو حس کردم هیچ چی ازین شعر نفهمیدم . منظورم اینه که نمیفهمم چی میخواد بگه ، هدفش چیه ؟ آِیا این شعر اصلا یک شعر عاشقانه است ؟؟ یا اینجا کلمات معنای نمادین و یک معنای دور تر هم دارن ؟ آِیا فقط به همین معنای ظاهریش اکتفا کنم ؟

 

 

اشک رازيست

لبخند رازيست

عشق رازيست

اشک آن شب لبخند عشقم بود

قصه نيستم که بگويي

نغمه نيستم که بخواني

صدا نيستم که بشنوي

ا چيزي چنان که ببيني

يا چيزي چنان که بداني...

من درد مشترکم

مرا فرياد کن.

درخت با جنگل سخن مي گويد

علف با صحرا

ستاره با کهکشان

و من با تو سخن مي گويم

نامت را به من بگو

دستت را به من بده

حرفت را به من بگو

قلبت را به من بده

من ريشه هاي ترا دريافته ام

با لبانت براي همه لبها سخن گفته ام

و دست هايت با دستان من آشناست

در خلوت روشن با تو گريسته ام

براي خاطر زندگان

و در گورستان تاريک با تو خوانده ام

زيباترين سرودها را

زيرا که مردگان اين سال

عاشق ترين زندگان بودند

 

منظور ازین درد مشترک چیه ؟؟ آِیا منظورش عشق زمینیه یا چی ؟؟ این اشنایی دستهایت با دستانم چیه ؟؟ ریشه ها چیست ؟؟ و نتیجه دریافتن ریشه هایت چی میشه ؟؟؟ تک تک کلماتش برام یه سواله

خیلی خوشحال میشم اگه تحلیلتون رو ازین شعر بگین و یا تفسیرش کنین و هر نکته ای .... استقبال میکنیم .

لینک به دیدگاه
سلام . راستش من دقیقا نمیدونم این سوال رو تو کدوم بخش تالار ادبیات مطرح کنم . دیگه به بزرگی خودتون ببخشین .

 

حتما شعر "صدای تو اشناست " رو خوندین و مثل من ازش لذت بردین . ولی امروز که داشتم گوش میکردم به صدای شاملو یهو حس کردم هیچ چی ازین شعر نفهمیدم . منظورم اینه که نمیفهمم چی میخواد بگه ، هدفش چیه ؟ آِیا این شعر اصلا یک شعر عاشقانه است ؟؟ یا اینجا کلمات معنای نمادین و یک معنای دور تر هم دارن ؟ آِیا فقط به همین معنای ظاهریش اکتفا کنم ؟

 

 

اشک رازيست

لبخند رازيست

عشق رازيست

اشک آن شب لبخند عشقم بود

قصه نيستم که بگويي

نغمه نيستم که بخواني

صدا نيستم که بشنوي

ا چيزي چنان که ببيني

يا چيزي چنان که بداني...

من درد مشترکم

مرا فرياد کن.

درخت با جنگل سخن مي گويد

علف با صحرا

ستاره با کهکشان

و من با تو سخن مي گويم

نامت را به من بگو

دستت را به من بده

حرفت را به من بگو

قلبت را به من بده

من ريشه هاي ترا دريافته ام

با لبانت براي همه لبها سخن گفته ام

و دست هايت با دستان من آشناست

در خلوت روشن با تو گريسته ام

براي خاطر زندگان

و در گورستان تاريک با تو خوانده ام

زيباترين سرودها را

زيرا که مردگان اين سال

عاشق ترين زندگان بودند

 

منظور ازین درد مشترک چیه ؟؟ آِیا منظورش عشق زمینیه یا چی ؟؟ این اشنایی دستهایت با دستانم چیه ؟؟ ریشه ها چیست ؟؟ و نتیجه دریافتن ریشه هایت چی میشه ؟؟؟ تک تک کلماتش برام یه سواله

خیلی خوشحال میشم اگه تحلیلتون رو ازین شعر بگین و یا تفسیرش کنین و هر نکته ای .... استقبال میکنیم .

 

سلام به دوست عزیز،حالت چه طوره؟(با ریتم کلاه قرمزی بخون):ws3:

 

اول یک نکته کلی بگم خدمتت.

یک متن یا شعر وقتی از ذهن خالقش میاد رو کاغذ یک بار معنایی داره براش تو اون لحظه و یک برداشت داره خودش از اون.

ولی وقتی اون کاغذ از زیر دستش میاد بیرون تو دست هر کدوم از آدم های دیگه قرار می گیره،می شه برداشت های متفاوت:ws37:

ممکن هست همون برداشت نویسنده رو خیلی ها بهش برسن و بعضی اوقات هم خیلی از اون ها نه!

مخصوصا شعرهای معاصر

حالا اگه حافظ بود می تونستیم بگیم فال خوب اومده یا بد.:ws37:

 

در شعر معاصر با انبوهی از استعاره ها و کنایه ها و تشبیه ها رو به روییم که هم پیچیده هستن و هم ساده.

ولی این انبوه آرایه ها باعث می شه برداشت های متفاوتی ازون بشه.

داستان همون داستان اون بیت معروفه که هر کس از ظن خود شد یار من:ws37:

 

هر کدوم از دوستان الان بیاد نظری بزاره تو این تاپیک مصداق همون بیت بالاست و یک نظر هست که می تونه با منظور شعر که توسط شاملو گفته یکی باشه و یا برداتی متفاوت.

 

و حالا در مورد شعر.

آره شنیدم خیلی هم زیباست.:ws37:

 

گفتی هدفش چیه؟منم یک جورایی جواب رو دادم،شعرها لزوما دنبال هدف نیستن و شاید هدفشون ابراز احساسات و تا حد امکان ایجاد احساس مشترک هستن.

دنبال اینه که بدونی این شعر عاشقانه هست یا نه؟

آره می تونه عاشقانه باشه،اگه در درونت این حس رو به وجود بیاره.

 

ولی ببین حتی تو عشق هم می تونه نوع مختلفی از اون باشه.مثلا یکی از برداشت های من این هست که این می تونه در بالین یک معشوق توسط عاشق گفته شده باشه.

وقتی که می بینه معشوق بیمار هست و قدرت تکلم نداره و عاشق داره تلاش می کنه که باز آفرینی خاطرات کنه...

 

شروع می کنه

 

اشک رازيست

لبخند رازيست

عشق رازيست

اشک آن شب لبخند عشقم بود

قصه نيستم که بگويي

نغمه نيستم که بخواني

صدا نيستم که بشنوي

یا چيزي چنان که ببيني

يا چيزي چنان که بداني...

من درد مشترکم

مرا فرياد کن.

 

داره مقدمه چینی می کنه برای یک فریاد،درد مشترک هم می تونه سکوت اجباری باشه که بیماری برای معشوق زده که برای هر دو عذاب آوره.

 

و باز ادامه می ده.

 

درخت با جنگل سخن مي گويد

علف با صحرا

ستاره با کهکشان

و من با تو سخن مي گويم

نامت را به من بگو

دستت را به من بده

حرفت را به من بگو

قلبت را به من بده

من ريشه هاي ترا دريافته ام

با لبانت براي همه لبها سخن گفته ام

و دست هايت با دستان من آشناست

در خلوت روشن با تو گريسته ام

براي خاطر زندگان

و در گورستان تاريک با تو خوانده ام

زيباترين سرودها را

زيرا که مردگان اين سال

عاشق ترين زندگان بودند

 

اینم یک برداشت بود.در واقع یک تصویر سازی بود.من برداشت های زیادی دارم از این شعر.که بسته به شرایط حسی که تو لحظات مختلف داشتم متغیر هست.این در نهایت خواننده است که برداشت های شخصی خودش رو داره.

 

حالا دوستان دیگه که اومدن نظر دادن من برداشت های دیگه رو هم می نویسم:ws37:

لینک به دیدگاه

هدف منظورم همینه که چه فضایی رو ترسیم کرده یا چی میخواد بگه ؟!!! مثلا ته روزگار غریبیست نازنین میتونیم بگیم داره از خفقان و استبداد و سیاهی ها میناله !!! اما اینجا چی ؟!!!

فکر کن شعر رو یه بار خوندی حالا من ازت میپرسم خب حالا شاعر چی گفت ؟ اونوخ تو چی میگی ؟؟

آیا میشه گفت صرفا عشق بازیه ؟؟؟ ولی جلوتر میگه

 

"براي خاطر زندگان

و در گورستان تاريک با تو خوانده ام

زيباترين سرودها را

زيرا که مردگان اين سال

عاشق ترين زندگان بودند"

 

اینجا حس میکنم با یه شعر اجتماعی و شاید انتقادی طرفیم ولی نمیدونم از چی داره میناله ؟!!! مردگان این سال به نظر من یه کلمه ی کلیدی باید باشه و اشاره به چیزی داره . اما از طرف دیگه با فضای بقیه شعر جور در نمیاد .

نمیتونیم بگیم (به نظرم)شاعر یه سری کلمات قشنگ و خوش آهنگ رو کنار هم چیده فقط . مثلا میگه درخت با جنگل سخن میگوید علف با صحرا ستاره با کهکشان . من حس میکنم یه جوری داره مقدمه چینی میکنه که از جز به کل برسه و بعدش میگه و من با تو سخن میگویم . اونوخ این سوال پیش میاد که آیا "تو " خداست ؟؟؟ یا معشوق براش حکم یک کل رو داره ؟؟ خلاصه باید همه ی این مفاهیم رو درست کنار هم چید تا به یه مفهوم اصیل تر رسید به نظرم .

لینک به دیدگاه

من گفتم شعر عاشقانه هم می تونه باشه:ws37:

اگه می خوای از این شعر اونچیزی که تو ذهنت هست بکشی بیرون،آره می تونی:ws3:

به نکته ی خوبی اشاره کردی.

در واقع اون نکته که الان برات سوال شده پاراگراف آخر هست و اون هم تو یک سوم آخر شعر:ws37:

جایی که وقت نتیجه گیری هست.

 

الان می تونم باهات همراهی کنم و برسیم با هم به اینکه شعر اجتماعی هست یا تا مقادیری سیاسی ولی نتیجه قطعی تهش در نمی آد.

چون قطعیت وجود نداره.

اگر دنبال قطعیت باشی،نمی تونی حاصل کنی،مگه اینکه خود شاملو زنده بود که یقه اش رو می گرفتیم می گفتیم داداش این که وَگُفتی یعنی چه؟؟؟!!!(با لهجه ی برره ای بخون:ws3:)

 

اشاره کردی به جز به کل و اینکه آیا معشوق خداست؟

باز داده های شعر به ما یک معشوق قطعی نمی ده،می دونی که وقتی شعر می خواد معشوق رو مخاطب قرار بده اونو با بالاترین توصیفات نام می بره،پس گاهی نقش ایزدی می ده به معشوق نه ایزد به معنای پروردگار به معنای اینکه نقش خدایی برای اون تصویر می کنهولی من برداشت این رو ندارم که خدا رو مخاطب قرار داده باشه چون در اونجاست که سوال پیش می آد چرا این ها رو باید بخواد؟

و من با تو سخن مي گويم

نامت را به من بگو

دستت را به من بده

حرفت را به من بگو

قلبت را به من بده

من ريشه هاي ترا دريافته ام

فک کنم از این فضا خارج بشیم بهتره:ws37:

 

از پاراگراف آخر من می تونم برات توجیح بیارم که می تونه اون مردگان که بهتر از زندگانن،عاشقانی هستن که در گذشته بودن و حالا دیگه نیستن و طعنه می زنه که اونا از عاشقان دیروز عاشق تر بودند.

 

الان فک نکنی می خوام داستان رو عاشقانه صرف کنم و وجه های دیگه اش رو کم رنگ کنم.نه این طور نیست.

 

می گم کد های اجتماعی یا سیاسی تو اون کم هست.قوی و تو جشم نیست.مثلا شعری که در ادامه می زارم رو بخون.راحت داره سیاست جهانی رو زیر سوال می بره.درسته این شعر خیلی رو هست.ولی تو شعر های کد گذاری شده هم،تعداد کد ها بیشتر هست و روشن تر.:ws37:

 

روزه ی سکوت گرفته ام

فقط برای تو می نویسم

این جا

شیر آب را که باز می کنی

گلبول های قرمز

آژیر می کشند

باغچه پر می شود از فوران هوای مرداب و

دهان ، لبریز از طعم بوسه ی زالو

این جا رادیو را که باز می کنی

روز تمام موجها پر از پیام صلحی ست

که عالی جناب های جهان

به سوی هم شلیک می کنند

 

رویا زرین

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...