spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 خرداد، ۱۳۹۱ دیگر نمیکشم، هرچه میروم به هیچجا نمیرسم، مگر اصلن فرقی هم میکند؟ همیشه همینطور بوده و هر روز هم بدتر میشود، مگر بقیه کجا را گرفتند که ما بگیریم؟ حالا آخرش که چی؟ باز هم میتوان به این عبارتها، عبارتهای دیگری از این دست را افزود که مطمئنن برای شما هم بیگانه نیستند. در هر گوشهای از هر زبانی این جملهها را میتوان شنید و خود ما هم در هر روز و هر موقعیتی از این عبارتها و عبارتهای مشابه استفاده میکنیم. این لزومن به معنی غیرواقعی بودن موقعیت منتج به چنین اظهاراتی نیست و صد در صد هم تاییدکنندهی واقعیت ویژه و کلیتی دقیق نمیتواند باشد. به عبارت دیگر، این عبارتها بیش از آنکه به واقعیت عینی خاصی اشاره داشته باشند، بیشتر نتیجهی رویکرد ما نسبت به واقعیتهای موجود و همچنین فرآیند ذهنی ما پیرامون وضعیت خویشتن است. از این رهگذر، بهدرستی و بهدقت نمیتوان برآورد کرد که وقتی از بنبستها و ناامیدیها صحبت به میان میآید، در مورد کدام امر بیرونی و یا کدام کیفیت درونی سخن گفته میشود. مولفههای متعددی میتوانند فرد را به نقطهای برسانند که از عبارتهای اینچنینی استفاده کند. شرایط کاری، بدبیاریها و ناکامیهای پیدرپی پیرامون یک مسئلهی خاص و یا در مورد مسایل متفاوت در بازهی زمانی نزدیک به اکنون، همنهشتی موقعیتهای مایوسکننده و تجمع آنها در یک بازهی زمانی معلوم، از دست دادن نزدیکان و عزیزان، بیماریها، شرایط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی عمومی، فجایع کلان زیستی در سطح جهان و موارد زیادی که در زندگی هر فرد بهقطع خود را بزور میدهند، ولی بیش از هر چیز این درماندگی است که فرد را به لابه میکشاند و او را از هستی ساقط میکند و از حرکت رو به جلو باز میدارد و زبان او را به شکوه میگشاید. گاهی مسایل آنچنان در هم تنیده میشوند و یا اینقدر در پی هم و بر روی هم تلنبار میشوند که هیچ راهی برای حل مسئله و هیچ گریزگاهی برای برونرفت از موقعیت یاس باقی نمیگذارند. درست در این حالت است که فرد به این نتیجه میرسد که هیچ تسلطی بر زندگی و موقعیت خود ندارد و هیچ ارادهای برای زیست سلامت موجود نیست و حتا میتواند به این نقطهی خطیر هم سرک بکشد که او تنها بازیچهای بیاراده است که در زندگی و سرنوشتش کوچکترین نقشی ندارد. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام البته سازوکارهایی هستند که این احساس را بهطور سازمانیافته در انسانهایی که اجتماع بشری را میسازند به وجود آورند همان سازماندهندگانی که از بیارادگی و استیصال هر فرد انسانی سود میجویند و در نهایت راههایی را پیش روی او میگذارند که راههای کاذب هستند تا واقع. شاید یکی از این راهها گریز از تمام این ورطهها و پناه بردن به بیخیالی باشد آنطور که ایشان را به گوشهای هدایت میکنند و او تنها ابژهای برای پیشبرد اهداف خواهد بود. اگرچه بحث این نوشتار بر سر این موضوع نیست، ولی این مقوله هم یکی از مواردی است که میتوان به آن توجه نشان داد. در هر حال، چه با برنامهی مدقن و چه بدون آن، بشر در این تنگنا گیر آمده، تبدیل به موجودی ایزوله میشود که نمیتواند و در پی آن، نمیخواهد به درهای خروج فکر کند شاید به این دلیل که لهیب شرارههای آتش خانمانسوز، تمام درها را از نظر دور نگه داشته است. به خود که باز میگردیم، تولید چشمانداز تیره و سرد یاسآلوده را منتج از زاویهای میبینیم که نگرش ما به مسایل و تحلیل موقعیت ما بیش از هرچیز در آن دخیل هستند. نه لزومن به این دلیل که واقعیت موجود در شکل اولیه با صورت ثانویه تفاوت دارد، دقیقن برعکس، واقعیت موجود و شرایط دهشتناک هیچگاه موجودیت خود را از دست نمیدهد، ولی تغییر چشمانداز میتواند فرد را متوجه درهای اضطرار و پلههای خطر گرداند بهگونهای که در آن شرایط، نخستین واکنش را نه در بازتولید کلامی معضل، بلکه در جهتیابی درست برای خروج بداند. نوشته مه شب تاجیک 4 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 خرداد، ۱۳۹۱ سوال اینجاست برخورد شما درقبال مشکلات وگرفتاری ها وبدتر از ان اپیدمی مشکلاتی که به صورت تلنبار با ان مواجه میشوید چیست؟راهکار شما برای برون رفت از بن بست های فکری وروحیتان چه میباشد؟ 3 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 خرداد، ۱۳۹۱ سوال اینجاست برخورد شما درقبال مشکلات وگرفتاری ها وبدتر از ان اپیدمی مشکلاتی که به صورت تلنبار با ان مواجه میشوید چیست؟راهکار شما برای برون رفت از بن بست های فکری وروحیتان چه میباشد؟ یه مدت می رم تو خودم تا آروم بشم.با دوستی اگه بتونم حرف می زنم .یاد مسائلی که برام بد بوده و اذیتم کرده می یفتم و فکر می کنم بعدش به کجا رسیدم.اگر مسئله قابل حل نباشه سعی می کنم بیخیال شم . 3 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 خرداد، ۱۳۹۱ یکی از دوستان روانشناسم تعریف می کرد که – بر خلاف باور عمومی که تاریکی را عامل اصلی افسردگی افراد می دانند – بیش ترِ خودکشی ها صبح هنگام رخ می دهند. درست در لحظه ی بیدار شدن از خواب است که افسردگی، خود را به شدیدترین شکل آشکار می کند: هنگام مواجه شدن با یک روز جدید. این موضوع، ما را به تفکر در یک نقل قول قدیمی عرب وا می دارد: بدترینِ گام ها، نخستینِ آنها است. هنگامی که برای تصمیم گیری مهمی آماده می شویم، تمام نیروهای جهان، برای جلوگیری از پیشروی ما متمرکز می شوند. به این امر عادت کرده ایم. یک قانون قدیمیِ فیزیک هست که غلبه بر سکون دشوار است. و چون نمی توانیم قوانین فیزیک را دگرگون کنیم، انرژیِ مازادمان را متمرکز، و صرف برداشتنِ نخستین گام کنیم. از آن پس، راه خود یه یاری مان خواهد آمد. پائولو کوئلیو، دومین مکتوب، ترجمه آرش حجازی و بهرام جعفری، انتشارات کاروان، چاپ دهم، 1385، ص 50 4 لینک به دیدگاه
Fakur 9754 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 خرداد، ۱۳۹۱ سوال اینجاست برخورد شما درقبال مشکلات وگرفتاری ها وبدتر از ان اپیدمی مشکلاتی که به صورت تلنبار با ان مواجه میشوید چیست؟راهکار شما برای برون رفت از بن بست های فکری وروحیتان چه میباشد؟ برای این سئوال شما فقط یه جواب بلدم. هیچ مشکل و گرفتاری نمیتونه آنقدر بزرگ باشه که بتونه از من هم فراتر بره. 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده