Managerr 1616 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 خرداد، ۱۳۹۱ يك شعر، همان كشف و شهود است، آفرينشي ملهم از ناشناخته و تنها آن كس شايستگي نام شاعر را دارد كه اهل كشف باشد و اين گفته «ارتور رمبو» نشان ميدهد شاعر براي يافتن، جستوجو و كشف، نيازمند حركتي آگاهانه و عميقتر است تا بتواند ارتباطهاي پنهاني اجزاي يك كل را نسبت به يكديگر، به كوشش «نوعي انديشيدن» بازيابد و شايد هم به قول رضا براهني در «طلا در مس» كه عقيده دارد هرچند شعرهاي بي وزن شاملو «فرم» ظاهري را به حداقل ميرساند ولي ابتكار و اصالت اين شاعر كه از طريقه رفتن و حركت حاصل ميشود خود حاكي از وجود فرم است، منتهي فرمي ذهنيتر و عميقتر و به عبارتي «قالب دروني» يا «شكل ذهني» شعر... هرچه هست ديد ذهني و قدرت تخيل هنرمند با رجعت به درون خود، نوع انديشيه و نگاهي كه دارد ميتواند زمينه روشني براي اهميت و جايگاه «فرم» در شعر سپيد باشد و اگر با گرايش مفرط شاعران موج ناب و شعر ناب به فرم روبرو هستيم، در حقيقت با پردازش جهان هستي به شگفت ميآيند و در كمال ايجاز و استعارههاي تازه، نو و دلنواز به تصويرسازي ميپردازند با تاكيد به دو فرآيند جوهر و وجود در شعر. وقتي «فروغ» با آميزش عاطفه و تخيل به انديشه «مرگ» ميرسد و اين انديشه «عميقتر» به «ذهن» جان ميدهد، بيترديد «فرم» نيز جان ميگيرد: مرگ من روزي فرا خواهد رسيد در بهاري روشن از امواج نور در زمستاني غبار آلود و دود با خزاني خالي از فرياد و شور دو در بررسي شعر امروز گروهي گرايش به فرم مطلق را نوعي دوري از اجتماع، تاريخ و تمام دغدغههاي انساني قلمداد ميكنند، گروهي آميزش فرم و محتوا را شعر راستين ميپندارند و در نهايت پارهيي فرمگرايي و تغيير نحو در زبان شعر را از آن شاعراني ميدانند كه به دنبال هياهو هستند. به هر رو اگر بتوان فرم، زبان، تصويرسازي، تخيل و كشفهاي شاعرانه را عناصر تشكيل دهنده شعر سپيد دانست، بنابراين توجه به عنصري به نام «فرم» در شعر سپيد بيسبب نيست، هرچند بعضي اعتقاد دارند بحران شعر امروز يكي دز مضامين شبيه به هم دور ميزند و ديگري دستخوش نوپديدي در فرم و محتوا است. «كريم رجبزاده» شاعر مجموعه «قرارمان پاي همين شعر» در نقد و بررسي شعر امروز عقيده دارد: «شعر امروز گاهي در حال عبور از حجم است، گاهي سوار بر انواع موجها و گاهي با طبيعت نشر هم آغوش است» هرچه باشد اگر شعر سپيد دستخوش نوپديدي در «فرم» با ساختار «انديشيدن» ماندگار شود، بسيار پسنديده خواهد بودأ هرچند شاعران فرامدرن متعادل چون شمس لنگرودي و فرشته ساري با احتياط در فرم پا ميگذارند و شاعران فرامدرن راديكال چون هرمز عليپور و مهرداد فلاح در سايه نگاه و زبان به دگرگوني فرم تازه در شعر اعتقاد دارندأ همه ادله مثبتي براين فرض كه فرم در جريان شعر سپيد ميتواند حضوري ملموس و آشكار داشته باشد و در مثال آغاز سخن شاملو و فروغ فرخزاد از جمله شاعرانياند كه به زبان و فرم تازه يا فرم و زباني بيپيرايه التفات خاصي داشتند: طرف ما شب نيست صدا با سكوت آشتي نميكند كلمات انتظار ميكشند من با تو تنها نيستم، هيچكس با هيچكس تنها نيست شب از ستارهها تنهاتر است... شعر «هواي تازه» احمد شاملو. شاملو در فرمي شاعرانه يا به عبارتي با زبان شاعرانه و توجه به فرم و ساختار شعر، با نماد زيباي «شب» به ستاره آرامش ميدهد و كلمات او ميتوانند معناي انتظار را شاعرانه بيان كنند. 1 لینک به دیدگاه
Managerr 1616 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 خرداد، ۱۳۹۱ سه در بيان و مفهوم فرم به تعابيري از اين دست برميخوريم كه: فرم شامل همه تناسبها و هماهنگي و ارتباطهاي پنهاني اجزاي يك كل است نسبت به يكديگر كه با ساختار شعر همراه شود و به مفهوم نوعي زبان شاعرانه رسيدن تعبير ميشود. از زاويه ديگر انديشيدن شاعر تعبيري چون توجه به فرم و فرمگرايي را همراه دارد و در فضاي فرماليستي هرچيز همگاني و جستوجو براي يافتن اموري كه همه آن را انجام ميدهند ميتواند لباسي از فرم را به تن داشته باشد. «سعيد صديق» در مقاله «پيرامون ساختار شعر» راجع به فرم اينگونه نوشته است: «فرم ناشي از سازگاري يا ناسازگاري سازههاي زيرين و زبرين اؤر، هماهنگي يا عدم هماهنگي ساختمان بيروني شعر با ژرف ساخت زبان دروني و منطق آن است... فرم يك اؤر ميانجي تشكل و سازمان نشانهها )نشانههاي زباني از جمله معنا( و تركيب سازهها در يك ساختمان و بافت هنري است كه در يك شعر در زبان متجلي ميشود، نه در تصوير، نه در مفهوم، نه در موسيقي و...» به اين شعر «مهدي رضازاده» شاعر گيلاني توجه كنيد كه در فرصتي كوتاه چگونه به «آينه» فرم زيبا داده است: شكستن من بود \ نه آينه كه ريختم برسطح ساكت اشيا\ كسي تكه پارههايم را جمع نكرد\ ماه از پلههاي ابر پايين دويد\ كه چه بگويد?\ تو از پلهها\ بالا آمدي\ كه چه بگويي?\ در آينهيي كه شكسته بود... در حقيقت شاعر در اين شعر كوتاه به جستوجويي دست زد كه همگان سعي دارند دلي را نشكنند كه اگر به فرم ديگري اين شعر مينشست، از زبان شاعرانه دور ميشد. و يا: «نصرت رحماني» در شعر «رنگين كمان براي دلم رقا ميكند» به «دل» فرمي ميدهد با انتظار و كشف شاعرانهيي كه شعر از لحاظ ذهني، عميق به نظر ميرسد: گفتم اگر سپيده دم آمد\ رنگين كمان براي دلم رقا ميكند\ آري سپيده دم آمد\ اما دلي نبود. ولي «منوچهر آتشي» در شعر «مسافران گمشده» وقتي اينگونه سرود: برآستانه بارگاه پدر دريوش\ نشسته شراگيم بيشعر، خاموش\ و با پدر از دهان خاكي سيروس سخن ميگويد\ و ما به يوش\ نرسيدهايم اتفاقي نيفتاده است، شاعر هر چند از لحاظ موسيقيايي دو كلمه «يوش» و «خاموش» را به تن قافيه زده است، نتوانسته فرم تازه و نويي را ايجاد كند كه با زبان در آميزد و به قولي كشف شاعرانه رخ دهد و بازي با كلمات بر پيراهن اين شعر «آتشي» بيشتر ميچربد. «محمود معصومي» شاعر نه چندان آشنا در شعر كوتاه «اشيا» به «روشنايي» فرمي شاعرانه ميدهد و در حقيقت نوعي انديشيدن كه به واقع نياز به انديشه دارد در جهان معاصري كه حتي «انسان» واژه غريبي چون عشق است: اشيا \ در سكون مداوم \ سرگيجهشان را \ به كه ميگويند \ قلب گلدان كه ميگيرد \ چه كسي برايش ترانه ميخواند \ و آيينه كه بي او \ نيمي از ما نيست \ چگونه ميگريد \ حرمت چراغ را \ چگونه نگه ميدارند. چهار «اسماعيل نوري علا» در تعبير تصويري شعري از «پل والري» مينويسد: «كبوتران كه بر بامي آرام راه ميروند» منظور از بام آرام «دريا» و از كبوتران «كشتيها» است. اين تصوير از اين منظر با چيستانها همخواني دارد و اين عنصر تصويرسازي در شعر، قدرت شاعر را در بيان اشياي پيرامونش اؤبات ميكند و قابل ستايش است. حال هر چند نوع نگاه «نوري علا» پيوند تصوير و چيستان در شعري از اين دست را به نقد ميبرد و از اين نمونهها در شعر فارسي زياد داريم، به عقيده راقم اين سطور چنين شيوه هايي ميتواند به روشني «فرم» شعر كمك كند تا شعر سرگردان نباشد و از زاويهيي ديگر شاعر دچار بي قيدي در فرم شعر نشود، زيرا اگر چنين فرضي پيش آيد مخاطب شعر را به پايان نبرده رها ميسازد. در شعر «اتفاق» از «منصور اوجي» هر چند نگاه تازهيي را پيش رو نداريم ولي فرم تصويري شعر سبب شده است تا اين شعر سپيد كوتاه را چند بار به بازخواني بنشينيم: از آن خانه و خوشبختي \ )مرد، زن، كودك و گهواره( \ تنها ديواري برجاست \ و قاب عكسي بر ديوار \ و عكسي در قاب \ و كودكي در عكس \ و لبخندي در كودك \ و عسلي در لبخند... \ و زميني كه هنوز ميلرزد و زيباترين توانايي فرم شايد هم فضاي فرماليستي قابل لمس را ميتوان در شعر «سرود زمان» اسمعيل شاهرودي «آينده» جستوجو كرد: در دنيا \ اگر صدايي بماند \ اگر سرودي بماند \ اگر كلمهيي بماند \ صداي انسان، سرود انسان، سرود انسان در اين كلام است: عشق كن. يا: «سيدعلي صالحي» در شعر «بين راهي، راهي» اين اتمام حجت يعني توجه به فرم كه شعر را زيبا نشان ميدهد و حتي بالاتر از اين يعني «شهودي تازه» به پايان ميبرد: راهي نيست \ تا حنابندان دوباره ارديبهشت و علف \ بايد به قول همين بوته راهنشين قناعت كني \ ورنه بادها \ تو را به نانوشتهترين دفتر نامهها خواهند فروخت! و در شعر «سردستي...» دو سه خط نامه براي همه رفتگانأ نمونهيي ديگر از شاعر توانا صالحي: حالا ديدي \ هميشه \ در آخرين دقيقه بيباور گريهها \ راه نجاتي هست \ ديگر دلواپس چيزي \ از اين چراغ شكسته نباش! \ تنها بگو \ روزي دور كه دوباره تو را \ به مكافات اين جهان خسته باز ميآوريم \ از ما چه خواهي خواست? هيچ \ جز چشم به راهي همان زن از ازل آمده \ هيچ...! لینک به دیدگاه
Managerr 1616 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 خرداد، ۱۳۹۱ پنج شاعر در التفات به فرم شعر، آن هم در قالب شعر سپيد، سعي ميكند براي نشان دادن توانايي خود با كوتاهترين جملات «فرم» تازه و نويي به اؤر خود دهد و در ارتباطهاي پنهاني با تناسب و هماهنگي كه به خرج ميدهد مخاطب را تنها نگذارد. «احمدرضا احمدي» اينگونه ما را با شعر خود و فرمي كه اختيار كرده است به سوي «انديشگي» ميبرد: من از مرگ گريخته بودم \ مردان و زنان \ آن طرف رود \ مرا صدا ميكردند: \ من اگر بنوازم \ گهواره رها ميشود. و همين نگاه در شعر «سلمان هراتي»: مادرم \ از كنار آينه ميگذرد \ به مزرعه ميرود \ با سبدهاي سبزي باز ميآيد \ پلكان را ميشويد \ پنجره را پاك ميكند \ اتاق را ميروبد \ اما دوباره تنها ميشود \ روبروي آينه ميايستد \ به آسمان نگاه ميكند \ آبي مي شود... و «بيژن نجدي» در شعر «اسبي ميگذرد» به شعر فرم «فلاش بك» داده است كه توانايي و توجهش را به فرم در شعر سپيده به اؤبات ميرساند. اسبي ميگذرد \ زيني از اسب آويخته بر ديوار \ سواري نشسته بر نيمكت چوبي \ دندان و استخوان پيشاني \ سوراخهاي خالي چشم اسب \ افتاده روي شن \ اسبي ميگذرد \ كه نيست مگر صداي پاي اسب\ زيني بر ديوار استخواني بر خاك \ سواري نشسته بر روياي اسب \ اسبي ميگذرد با روياي اين مردي كه يله بر نيمكت چوبي است. و «غلامحسين سالمي» در شعر كوتاه «ماهي و آب» براي فرم ديگر پرسشي باقي نميگذارد: عشق تو \ شطيست \ و دلم، ماهي \ هيچ ميداني: \ ماهي، \ دور از آب \ ميميرد? شش در يك شعر كمال يافته، شاعر «كلمه و تركيبهايي» را انتخاب ميكند تا عناصر شعر به زيبايي و بدون ابهام خود را نشان دهد. اينگونه به معنا و مفهوم دو فرآيند كلمه يا تركيب توجه دارد، و در يك نگاه نقادانه اين مهم به اؤبات ميرسد كه شاعري تواناست و بيشك شاعران سپيد سرا در اين باب اگر شاخصند شايد اندك باشند: شاملو با «شبانهها» و فرمي در فضاي عاشقانه. سهراب سپهري با فرمي در فضاي روح لطيف. م. مويد با «گلي اما آفتابگردان» با فرمي در فضاي فلسفي. فروغ فرخزاد با فرمي در فضاي عاطفي. يدالله رويايي با «لبريختهها» و فرمي در فضاي حس و درك و... پس اگر قرار است شاعري توانايي خود را نشان دهد بايستي كار خود را به فرم نزديك كند، بطور مثال اگر «فروغ» خالق فضاي عاطفي در شعر خود است در تركيب فضاسازي او را شاعر فرمگرايي ميشناسيم كه در همين ساختار «عاطفه» به شعرش جان ميدهد تا مخاطب سرگردان نباشد و به عبارتي ديگر فرم شعر «فروغ» فرمي عاطفي با پارامتري چون شعرهاي نوستالژيك است. «مفتون اميني» و توانايي فرم در شعر «گويه 73» آن هم با فرم دايرهوار: كودكيام\ در كنار چشمهها و چمنها گذشت\ تابستانيهاي جوانيام نيز\ اينك زمستان عمر\ و شهر بزرگ. و «رحمت حقيپور» در «ترانههاي سارا» در عين حفظ سادگي و صميميت، عنصر فرم را رها نميكند و به اجزاي كل توجه دارد: تو كيستي? \ نميخواهم بدانم\ نامت را نمي پرسم\ راه خانهات را پيدا نميكنم!\ بيادبي ست\ ميترسم تو هم كسي باشي \ مثل كساني كه ميشناسم. و «صادق همايوني» كه موفق نيست: بس راه دور رنج سپرديم\ با پاي غرق آبله\ در كوچه باغهاي خسته پاييز. و «ابوالفضل پاشا» در شعر «اين چنين خسته» اسير بازي جور ديگر ديدن است و فرم را رها ميسازد: اينچنين خسته از ميرومهاي خود\ رسيدهام\ اسبهاي من تشنه\ قهوهيي\ در چين پرده كه از راه ميافتد\ ديگري سفيد... هفت «فروغ فرخزاد» در يك گفت و شنود راديويي به سال 1343 هجري شمسي گفته است: «چيزي كه در يك شعر مطرح است فرم و قالبش نيست، محتوايش است و اگر محتواي يك شعر آن محتوا باشد كه من در دوره خودم احساس كنم كه ميتوانم با آن ارتباط داشته باشم بنابراين صددرصد شعر است.» در همين رابطه «دكتر محمدرضا شفيعي كدكني» در اؤر «موسيقي شعر» نوشته است: «بيگمان منظور او )يعني فروغ( از محتوا در اين تعبير همان چيزي است كه امروز «فرم» ناميده ميشود و اين هيچ ربطي به قالب غزل، قصيده و رباعي يا شعر آزاد و شعر منثور ندارد، دو شعر منثور در يك محتوا يكي ميتواند داراي فرم خوب و مترقي باشد و ديگري داراي فرم بد و كهنه». «فروغ» در گفت و شنود تابستان 1343 با «م.آزاد» اينگونه بيان كرد: «بيشترين اؤري كه نيما در من گذاشت در جهت زبان و فرمهاي شعرياش بود، نيما چشم مرا باز كرد و گفت: ببين، اما ديدن را خودم ياد گرفتم ولي پيش از نيما شاملو بود، شاملو خيلي مهم بود.» گفتار و پيشينه اطلاعاتي چنين در خصوص «فرم» شعر اين فرضيه را به آساني شكل مثبت ميدهد كه نميتوان در شعري كه ميخواهد راه كمال را بجويد از فرم غافل بود. وقتي «فروغ» خود را اينگونه مييابد يعني به تاؤير فرم و زبان شعر نيما در خود اشاره ميكند، آيا باز هم ميتوان فرم اين عنصر انديشه را در شعر بخصوص «سپيد» به فراموشي سپرد? و اما: مخلا گفتار با زاويه نتيجه اينكه: در جان بخشي به اشيا خالق «فرم»هاي نو و بيبديل باشيم، آفرينشي كه جالب و اثرگذار باشد و به قول «دكتر شفيعي كدكني» فرمي با شاهكارهاي تازه. به هر رو جا دارد شعر سپيد براي اينكه بتواند جايگاه خود را چون شعر نيمايي و به جرات شعر شاملويي باز يابد، در آثاري كه به تحرير ميكشيم «سختتر» باشيم و به دور از ابهام و پيچيدگي به غريبي شعر سپيد بيشتر انديشه كنيم. ------------------------- منابع: 1 براهني، رضا\ طلا در مس \ جلد اول و دوم\ ناشر : كتاب زمان \ 1340. 2 باباچاهي، علي\ گزارههاي منفرد\ جلد اول\ نشر نارنج\ چاپ اول: 1377. 3 شفيعي كدكني، محمدرضا\ موسيقي شعر\ انتشارات آگاه\ چاپ چهارم: 1377. 4 كريميان، كاظم\ دگرگوني نگاه، زبان و ساختار در شعر امروز \ نشر روان \ 1379. 5 مجله «گيلهوا» هنر و انديشه به كوشش محمد تقي صالحپور \ ويژه پاييز \1378 ويژه بهار \1379 ويژه تابستان 1379\ ويژه نوروز 1380. 6 مجله «پيام شمال» به مديرمسوولي غلامرضا مرادي شماره اول مهر 1377 \ شماره سوم و چهارم آذر و دي 1377. 7 هفتهنامه «كادح» ويژه هنر و ادبيات\ به كوشش محمدتقي صالحپور\ ديماه 1367. 8 مجله «روزگار وصل»\ به مديرمسوولي ناصر بزرگمهر شماره پياپي 28 و 27 \ زمستان 1376. 9 مجله شعر \ حوزه هنري \ شماره 32 \ تابستان 1382. لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده