fanous 11130 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 اسفند، ۱۳۸۸ بسیارى از اندیشمندان غربى اساسا وجود تصورات کلى را انکار کردهاند و طبعا نیروى درک کننده ویژهاى براى آنها بنام عقل را نیز نمىپذیرند در عصر حاضر پوزیتویستها همین مشرب را اتخاذ کردهاند بلکه پا را فراتر نهاده ادراک حقیقى را منحصر در ادراک حسى دانستهاند ادراکى که در اثر تماس اندامهاى حسى با پدیدههاى مادى حاصل مىشود و پس از قطع ارتباط با خارج به صورت ضعیفترى باقى مىماند . ایشان معتقدند که انسان براى مدرکاتى که شبیه یکدیگرند سمبلهاى لفظى مىسازد و هنگام سخن گفتن یا فکر کردن به جاى اینکه همه موارد همگون را به خاطر بیاورد یا بازگو کند همان سمبلهاى لفظى را مورد استفاده قرار مىدهد و در واقع فکر کردن نوعى سخن گفتن ذهنى است پس آنچه را فلاسفه تصور کلى و مفهوم عقلى مىنامند به نظر ایشان چیزى جز همان الفاظ ذهنى نیست و در صورتى که این الفاظ مستقیما نشانگر مدرکات حسى باشند و بتوان مصادیق آنها را به وسیله اندامهاى حسى درک کرد و به دیگران ارائه داد آنها را الفاظى با معنى و تحققى مىشمارند و در غیر این صورت آنها را الفاظى پوچ و بىمعنى قلمداد مىکنند و در حقیقت در میان سه دسته از معقولات تنها بخشى از مفاهیم ماهوى را مىپذیرند آن هم به عنوان الفاظ ذهنى که معانى آنها همان مصادیق جزئى محسوس مىباشند و اما معقولات ثانیه و بویژه مفاهیم متافیزیکى را حتى به عنوان الفاظ ذهنى با معنى هم قبول ندارند و بر این اساس مسائل متافیزیکى را مسائل غیر علمى بلکه مطلقا فاقد معنى مىشمارند . از سوى دیگر تجربه را منحصر به تجربه حسى مىکنند و به تجارب درونى که از قبیل علوم حضورى هستند وقعى نمىنهند و دست کم آنها را امورى غیر علمى قلمداد مىکنند زیرا به نظر ایشان واژه علمى تنها شایسته امورى است که قابل اثبات حسى براى دیگران باشد . بدین ترتیب کسانى که گرایش پوزیتویستى دارند بحث از غرایز و انگیزهها و دیگر امور روانى را که تنها با تجربه درونى مىتوان دریافت بحثهایى غیر علمى مىپندارند و فقط رفتارهاى خارجى را به عنوان موضوعات روانشناختى قابل بررسى علمى مىدانند و در نتیجه روانشناسى را از محتواى اصلى خودش تهى مىسازند . طبق این گرایش که مىتوان آن را حس گرایى یا اصالتحس افراطى نامید جاى بحث و پژوهش علمى و یقینآور پیرامون مسائل ماوراء طبیعت باقى نمىماند و همه مسائل فلسفى پوچ و بىارزش تلقى مىگردد و شاید فلسفه هرگز با دشمنى سرسختتر از صاحبان این گرایش مواجه نشده باشد و از این روى بجا است که آنرا بیشتر مورد بررسى قرار دهیم 1 لینک به دیدگاه
fanous 11130 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 اسفند، ۱۳۸۸ نقد پوزیتویسم گرایش پوزیتویستى که حقا بایدآنرا منحطترین گرایش فکرى بشر در طول تاریخ دانست داراى اشکالات فراوانى است کهذیلا به مهمترین آنها اشاره مىشود . (1 با این گرایش محکمترین پایههاىشناختیعنى شناختحضورى و بدیهیات عقلى از دست مىرود و با از دست دادن آنهانمىتوان هیچگونه تبیین معقولى براى صحتشناخت و مطابقت آن با واقع ارائه دادچنانکه توضیح آن خواهد آمد و از این روى پوزیتویستها کوشیدهاند که شناختحقیقى رابه صورت دیگرى تعریف کنند یعنى حقیقت را عبارت دانستهاند از شناختى که مورد قبولدیگران واقع شود و بتوان آن را با تجربه حسى اثبات کرد و ناگفته پیدا است که جعلاصطلاح مشکل ارزش شناخت را حل نمىکند و موافقت و قبول کسانى که توجه به این مشکلندارند نمىتواند ارزش و اعتبارى را بیافریند . 2 )پوزیتویستها نقطه اتکاء خودرا بر ادراک حسى قرار دادهاند که لرزانترین و بى اعتبارترین نقطهها در شناخت استو شناختحسى بیش از هر شناختى در معرض خطا مىباشد و با توجه به اینکه شناختحسى همدر واقع در درون انسان تحقق مىیابد راه را براى اثبات منطقى جهان خارج بر خودشانمسدود ساختهاند و نمىتوانند هیچگونه پاسخ صحیحى به شبهات ایدآلیستى بدهند . (3 اشکالاتى که بر نظریه اسمیین وارد کردیم عینا بر ایشان هم وارد است . (4 ادعاىاینکه مفاهیم متافیزیکى پوچ و فاقد محتوى هستند ادعایى گزاف و واضح البطلان استزیرا اگر الفاظى که دلالت بر این مفاهیم دارند به کلى فاقد معنى بودند فرقى باالفاظ مهمل نمىداشتند و نفى و اثبات آنها یکسان مىبود در صورتى که مثلا آتش راعلتحرارت دانستن هیچگاه با عکس آن یکسان نیست و حتى کسى که اصل علیت را انکارمىکند منکر قضیهاى است که مفهوم آن را درک کرده است . 5 )بر اساس گرایشپوزیتویستى جایى براى هیچ قانون علمى به عنوان یک قضیه کلى و قطعى و ضرورى باقىنمىماند زیرا این ویژگیها به هیچ وجه قابل اثبات حسى نیست و در هر موردى که تجربهحسى انجام گرفت تنها مىتوان همان مورد را پذیرفت صرف نظر از اشکالى که در خطاپذیرىادراکات حسى وجود دارد و به همه موارد سرایت مىکند و در جایى که تجربه حسى انجامنگیرد باید سکوت کرد و مطلقا از نفى و اثبات خوددارى نمود . (6 مهمترین بن بستىکه پوزیتویستها در آن گرفتار مىشوند مسائل ریاضى است که به وسیله مفاهیم عقلى حل وتبیین مىگردد یعنى همان مفاهیمى که به نظر ایشان فاقد معنى است و از سوى دیگر بىمعنى دانستن قضایاى ریاضى یا غیر علمى شمردن آنها چنان رسوا کننده است که هیچاندیشمندى جرات به زبان آوردن آن را نمىکند از این روى گروهى از پوزیتویستهاى جدیدناچار شدهاند که نوعى شناخت ذهنى را براى مفاهیم منطقى بپذیرند و کوشیدهاند کهمفاهیم ریاضى را هم به آنها ملحق سازند و این یکى از نمونههاى خلط بین مفاهیممنطقى و دیگر مفاهیم است و براى ابطال آن همین بس که مفاهیم ریاضى قابل انطباق برمصادیق خارجى هستند و به اصطلاح اتصافشان خارجى است در حالى که ویژگى مفاهیم منطقىاین است که جز بر مفاهیم ذهنى دیگر قابل انطباق نیستند 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده