رفتن به مطلب

نقش عقل و حس در تصورات چیست؟


fanous

ارسال های توصیه شده

فلاسفه غربى در مقام تبیین پیدایش تصورات بر دو دسته تقسیم مى‏شوند یک دسته معتقدند که عقل خود به خود یک سلسله از مفاهیم را درک مى‏کند بدون اینکه نیازى به حس داشته باشد چنانکه دکارت درباره مفاهیم خدا و نفس از امور غیر مادى و درباره امتداد و شکل از امور مادى معتقد بود و اینگونه صفات مادیات را که مستقیما از حس دریافت نمى‏شود کیفیات اولیه مى‏نامید در مقابل اوصافى از قبیل رنگ و بوى و مزه که از راه حواس درک مى‏شوند و آنها را کیفیات ثانویه مى‏خواند و به این صورت نوعى اصالت براى عقل قائل مى‏شد و از سوى دیگر درک کیفیات ثانویه را که با مشارکت‏حواس حاصل مى‏شود خطا بردار و غیر قابل اعتماد مى‏شمرد و بدین ترتیب نوعى دیگر هم از اصالت براى عقل اثبات مى‏کرد که مربوط به بحث ارزش شناخت است .

همچنین کانت‏یک سلسله از مفاهیم را به عنوان ما تقدم یا قبل از تجربه به ذهن نسبت مى‏داد و از جمله مفهوم زمان و مکان را مربوط به مرتبه حساسیت و مقولات دوازده‏گانه را مربوط به مرتبه فاهمه مى‏دانست و درک این مفاهیم را خاصیت ذاتى و فطرى ذهن به حساب مى‏آورد .

دسته دیگر معتقدند که ذهن انسان مانند لوح ساده‏اى آفریده شده که هیچ نقشى در آن وجود ندارد و تماس با موجودات خارجى که به وسیله اندامهاى حسى انجام مى‏گیرد موجب پیدایش عکسها و نقشهایى در آن مى‏شود و به این صورت ادراکات مختلف پدید مى‏آید چنانکه از اپیکور نقل شده که چیزى در عقل نیست مگر اینکه قبلا در حس بوده است و عین همین عبارت را جان لاک فیلسوف تجربى انگلیسى تکرار کرده است .

اما سخنان ایشان درباره پیدایش مفاهیم عقلى متفاوت است و ظاهر بعضى از آنها این است که ادراک حسى به وسیله عقل دستکارى مى‏شود و تغییر شکل مى‏یابد و تبدیل به ادراک عقلى مى‏گردد همانگونه که نجار قطعات چوب را مى‏برد و به شکلهاى گوناگون درمى‏آورد و از آنها میز و صندلى و درب و پنجره مى‏سازد پس مفاهیم عقلى همان صورتهاى حسى تغییر شکل یافته است و بعضى دیگر از سخنانشان قابل چنین توجیهى هست که ادراک حسى مایه و زمینه ادراک عقلى را فراهم مى‏کند نه اینکه صورت حسى حقیقه تبدیل به مفهوم عقلى گردد .

تجربه‏گرایان افراطى مانند پوزیتویستها اساسا منکر وجود مفاهیم عقلى هستند و آنها را به صورت الفاظ ذهنى تفسیر مى‏کنند .

از سوى دیگر بعضى از تجربه‏گرایان مانند کندیاک فرانسوى تجربه‏اى را که موجب پیدایش مفاهیم ذهنى مى‏شود منحصر به تجربه حسى مى‏دانند در حالى که بعضى دیگر مانند جان لاک انگلیسى آن را به تجربه‏هاى درونى هم توسعه مى‏دهند و در این میان بارکلى وضع استثنائى دارد و تجربه را منحصر به تجربه درونى مى‏داند زیرا وجود اشیاء مادى را انکار مى‏کند و بر این اساس دیگر جایى براى تجربه حسى باقى نمى‏ماند .

باید اضافه کنیم که بسیارى از تجربه‏گرایان مخصوصا کسانى که تجربه را شامل تجربه‏هاى درونى هم مى‏دانند حوزه شناخت را منحصر به مادیات نمى‏کنند و امور ما وراء طبیعى را هم به وسیله عقل اثبات مى‏کنند هر چند بر اساس اصالت‏حس و وابستگى کامل ادراکات عقلى به ادراکات حسى چنین اعتقادى چندان منطقى نیست چنانکه نفى ما وراء طبیعت هم بى‏دلیل است و از این روى هیوم که به این نکته پى برده بود امورى را که مستقیما مورد تجربه واقع نمى‏شوند مشکوک تلقى کرد.

  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...