fanous 11130 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 اسفند، ۱۳۸۸ فلاسفه غربى در مقام تبیین پیدایش تصورات بر دو دسته تقسیم مىشوند یک دسته معتقدند که عقل خود به خود یک سلسله از مفاهیم را درک مىکند بدون اینکه نیازى به حس داشته باشد چنانکه دکارت درباره مفاهیم خدا و نفس از امور غیر مادى و درباره امتداد و شکل از امور مادى معتقد بود و اینگونه صفات مادیات را که مستقیما از حس دریافت نمىشود کیفیات اولیه مىنامید در مقابل اوصافى از قبیل رنگ و بوى و مزه که از راه حواس درک مىشوند و آنها را کیفیات ثانویه مىخواند و به این صورت نوعى اصالت براى عقل قائل مىشد و از سوى دیگر درک کیفیات ثانویه را که با مشارکتحواس حاصل مىشود خطا بردار و غیر قابل اعتماد مىشمرد و بدین ترتیب نوعى دیگر هم از اصالت براى عقل اثبات مىکرد که مربوط به بحث ارزش شناخت است . همچنین کانتیک سلسله از مفاهیم را به عنوان ما تقدم یا قبل از تجربه به ذهن نسبت مىداد و از جمله مفهوم زمان و مکان را مربوط به مرتبه حساسیت و مقولات دوازدهگانه را مربوط به مرتبه فاهمه مىدانست و درک این مفاهیم را خاصیت ذاتى و فطرى ذهن به حساب مىآورد . دسته دیگر معتقدند که ذهن انسان مانند لوح سادهاى آفریده شده که هیچ نقشى در آن وجود ندارد و تماس با موجودات خارجى که به وسیله اندامهاى حسى انجام مىگیرد موجب پیدایش عکسها و نقشهایى در آن مىشود و به این صورت ادراکات مختلف پدید مىآید چنانکه از اپیکور نقل شده که چیزى در عقل نیست مگر اینکه قبلا در حس بوده است و عین همین عبارت را جان لاک فیلسوف تجربى انگلیسى تکرار کرده است . اما سخنان ایشان درباره پیدایش مفاهیم عقلى متفاوت است و ظاهر بعضى از آنها این است که ادراک حسى به وسیله عقل دستکارى مىشود و تغییر شکل مىیابد و تبدیل به ادراک عقلى مىگردد همانگونه که نجار قطعات چوب را مىبرد و به شکلهاى گوناگون درمىآورد و از آنها میز و صندلى و درب و پنجره مىسازد پس مفاهیم عقلى همان صورتهاى حسى تغییر شکل یافته است و بعضى دیگر از سخنانشان قابل چنین توجیهى هست که ادراک حسى مایه و زمینه ادراک عقلى را فراهم مىکند نه اینکه صورت حسى حقیقه تبدیل به مفهوم عقلى گردد . تجربهگرایان افراطى مانند پوزیتویستها اساسا منکر وجود مفاهیم عقلى هستند و آنها را به صورت الفاظ ذهنى تفسیر مىکنند . از سوى دیگر بعضى از تجربهگرایان مانند کندیاک فرانسوى تجربهاى را که موجب پیدایش مفاهیم ذهنى مىشود منحصر به تجربه حسى مىدانند در حالى که بعضى دیگر مانند جان لاک انگلیسى آن را به تجربههاى درونى هم توسعه مىدهند و در این میان بارکلى وضع استثنائى دارد و تجربه را منحصر به تجربه درونى مىداند زیرا وجود اشیاء مادى را انکار مىکند و بر این اساس دیگر جایى براى تجربه حسى باقى نمىماند . باید اضافه کنیم که بسیارى از تجربهگرایان مخصوصا کسانى که تجربه را شامل تجربههاى درونى هم مىدانند حوزه شناخت را منحصر به مادیات نمىکنند و امور ما وراء طبیعى را هم به وسیله عقل اثبات مىکنند هر چند بر اساس اصالتحس و وابستگى کامل ادراکات عقلى به ادراکات حسى چنین اعتقادى چندان منطقى نیست چنانکه نفى ما وراء طبیعت هم بىدلیل است و از این روى هیوم که به این نکته پى برده بود امورى را که مستقیما مورد تجربه واقع نمىشوند مشکوک تلقى کرد. 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده