alborzrad 2116 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 فروردین، ۱۳۹۱ نکات جالب یه يخچال نو خريدم، يخچال قديميه رو گذاشتم دم در روش نوشتم: رايگان! هركسي خواست، ببره. هر روز ميومدم مي ديدم يخچال سر جاشه! دو سه روز گذشت ديدم اينطوريه رو يخچال نوشتم: براي فروش، 50000 تومان! فردا صبحش اومدم ديدم يخچال رو دزديدن! ****************************** یکی تعریف میکرد: رفته بودیم یه جا مهمونی، صاحب خونه یه دختر ملوس داشت، 3،4سالش بود، دیوار راستو میرفت بالا! نازش کردم، بوسیدمش و بهش با لحن بچه گونه گفتم: خاله دون، جن سالته عجیییجم؟ اسمتو بهم میگی خانومه خوججل؟ چند ثانیه تو چشام نگاه کرد، بعدش خیلی جدی گفت: احمق، مثل آدم حرف بزن ببینم چی میگی ..! ****************************** بابام داشت روزنامه ورزشی میخوند یهو دیدم بغضش ترکید، گفتم چی شده؟ گفت: داشتم روزنامه میخوندم دیدم نوشته «سردار رویانیان به همراه سردار زارع برای صحبت کردن رفتن پیش سردار عزیز محمدی»، یهو یاد عملیات فتح المبین افتادم! تازه سردار آجرلو (مدیرعامل استیل آذین) و سردار جعفری (مدیر عامل تراکتور) و سردار اولیایی (مدیرعامل پاس) پشت خاکریز گیر افتاده بودن و به جلسه نرسیدن!!!!! ****************************** جالب است هواپيمای جاسوسی آمريکا با اين همه سيستم رادار گريز و... شناسايی و شکار میشود ولی کاروان مواد مخدر وارد کشور میشود... [روزنامه خراسان - ستون حرف مردم] ****************************** زمانى كه ما مدرسه مى رفتيم، يك نوع املاء بود به نام 'املاء پاتخته اى' ، در نوع خودش عذابى بود اليم! براى كسى كه پاى تخته مى رفت يه حسى داشت تو مايه هاى اعدام در ملاءعام.. و براى همكلاسى هاى تماشاچى چيزى بود مصداق تفريح سالم.. ****************************** همه ما یه جورایی یه زمانی جز اقلیت های هندی بودیم ؛ .چون همه مون یه روزی یه گاوی رو به عنوان عشق می پرستیدیم !!! ****************************** 7 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده