شــاروک 30242 ارسال شده در 11 تیر، 2012 دوستان عزیز سلااام امروز یه اتفاقی برام افتاد که نتونستم ازش بگذرم چون یه جورایی به یه نفری قول دادم براش یه کاری بکنم واین تنها کاریه که میتونم بکنم امروز به یه آقایی زنگ زدم که پدر یه دختر 17 ساله بود این دختر خانوم گل بنا به دلایلی یکی از چشماش مشکل داشته که این مشکلم بر میگرده به اشتباهی که یه بهیار انجام داده بود درست در بدو تولد این خانوم ولی این پدر از خطای این بهیار میگذره من با ایشون صحبت میکردم و از اوضاع دخترش سؤال میکردم که لرزش صداشو حس کردم گفتم شاید چون با موبایله اینجوری میشه ولی بعدا فهمیدم تمام مدتی که با من حرف میزده رو گریه میکرده.... این دختر خانوم بار اولی که چشمش رو عمل میکنه فقط 4 یا 5 سال داشته واین عمل هم به درخواست دکتر.س انجام شده ولی این آقای دکتر ظاهرا محترم(به قول خودشون خیر ندیده) وسط عمل میزاره میره و این دختر رو با چشمایی بدتر از قبل رها میکنه چون مجبور بوده کسی دیگر رو عمل کنه وباید از شهر ک به شهر م میرفته اونم با هواپیمایی که براش میفرستن پس ترجیح دادن که بیخیال دختره بشن..... بار دوم این پدر مهربون دخترشو میاره تهران و بعد از عمل متوجه میشه دکتر دخترشو عمل نکرده و دانشجو های ایشون این کار رو کردن واین رو زمانی متوجه میشه که کار از کار گذشته و چشم دختر و پوست چشمش به هم چسبیده و دیگه نمیشه کاری کرد و کلا فاتحه چشم خوندست.....:icon_pf (34): میگفت:آخه توی تهران پایتخت ایران کی به داد دل سوخته من میرسه؟!! کی اهمیت میده یه دختر با موقعیت نسبتا سطح پایین چه وضعی داره؟!! من دردمو به کی بگم ؟!!! تو این لحظه من صدای هق هق یه مرد رو برای اولین بار شنیدم..... شاید باورش سخت باشه ولی منم گریه میکردم یعنی دیگه اختیار اشکهام دسته خودم نبود....... همیشه گریه مردا رو زمان فوت عزیزاشون میدیدم و میشنیدم ولی این دفعه یه مرد از همه چی خسته شده بود..... ازم خواست صداشو به گوش مسؤلین برسونم ولی کاری از من ساخته نیست....:icon_pf (34): واسه همین این تاپیکو زدم تا از شما بخوام اگه در آینده به جایی رسیدین هوای این جماعت رو داشته باشین یه مرد شهرستانی با درک وفهم بیشتر از یه دکتر.......ازتون خواهش میکنم برداشت کاملا آزاده.......... 8
VINA 31339 ارسال شده در 25 مهر، 2014 شاروک جان این چیزا خیلی دیده میشه من 5 سالم بود برده بودنم کندسکوپی دکتر؛ نیمه بیهوش بودم اومد کارو شروع کنه که بابام داد میزنه بچم هنوز بیهوشه دکتره میزاره میره و .. من وقتی بهوش میام یادمه چون سرمو بد کشیدن دستم غرق خون بود و این باعث شد من حالم بدتر بشه و تا مدتها درگیر سهل انگاریش بودم همین انسان باشیم ! 5
masi eng 47044 ارسال شده در 25 مهر، 2014 انسان بودن به کنار... معرفت و وجدان به کنار. متاسفانه... وجدان رو گذاشتن کنار... وجدان صدای خداست... و مطمئنن شنیده میشه ولی میگذرن.. به خاطر اینکه انسان بودن رو یادشون رفته.. من. باید عمل قلب انجام میدادم... سال فکر کنم 83بود.. که فقط به دنبال قسمت مالیش بود از ما.. و ما هم اون 40ملیون رو اماده کرده بودیم. ولی فقط خدا کمکمون کرد که متوجه شدیم. اون دکتر قلابی بوده.. دکتر اخراجی دانشگاه بود.. که در تلویزیون هم نشونش دادن.. که اقای زمان متخصص قلب بهمون کمک کرد در این امر.. وجدان.. انسان بودن.. دیگه وجود نداره.. خیلیه که یه انسان واقعی رو پیدا کرد... خدا اونا رو به راه راست هدایت کنه.. و زود زود رستگار بشن.. همین 5
y65 383 ارسال شده در 25 مهر، 2014 فقط می تونم بگم واقعاً متأسفم... انسان بودن سخته...از خدا می خوام معرفت انسان شدن و انسان موندن رو به همه مخلوقات به ظاهر انسان ببخشه... از درون سینه ام،آخ این دلم می نالد امشب ای خدا**چرا پس خلق و وجدان و جهانت گشته اند از هم جدا... خداوندا تو اینک بشنو دردم را در این شب های سرد**کشیدیم درد بسیار و ولیکن مرحمی نیست پیدا... شرمنده زیاد که ناراحت میشم شعر الهام میشه بهم...گفتم بنویسمش همین جا...تقدیم به همون دختر کوچولوی معصوم 5
saman 7 8787 ارسال شده در 25 مهر، 2014 تو کشوری که قانون نباشه و دست مردم به جایی نرسه این میشه نتیجش تو تمام دنیا پوست همچین دکترایو میکنن اما اینجا چی یه دکتر احمق منو تا مرز قطع نخایی پیش برد ولی چیکار میشه کرد سرنوشت ما هم این بود که تو ایران اسیر باشیم دیگه 4
ارسال های توصیه شده