ترانه18 8013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اردیبهشت، ۱۳۹۱ پنجره ! ای کاش باران می شدم می چکیدم مهربان بر گونه ات مثل یک صبح بهاری می شکفت خندۀ رنگین کمان بر گونه ات پنجره ! ای کاش باران می شدم می نشستم بر نگاه خسته ات با حکایت های شادی از نسیم باز می شد اخم های بسته ات پنجره! ای کاش باران می شدم مثل یک موسیقی نرم و قشنگ مثل یک اواز خوب و ماندنی می شدم همراه با دلهای تنگ پنجره ! ای کاش... 3 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اردیبهشت، ۱۳۹۱ یاسها امروز خیس باران سحرگاهی؛ گونههای نازکت را سخت دلتنگم. 2 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اردیبهشت، ۱۳۹۱ انتهای واژه، باران بود ابر تعبیر لطیفی در میان آورد. 2 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اردیبهشت، ۱۳۹۱ صفای صبح بهاران خیس بودم از باران گل صداقت صبح از میان نیزاران تمام باغ و فضا سبز دشت و دریا سبز 2 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اردیبهشت، ۱۳۹۱ پنجره ی باران خورده ات را باز کن چند سطر پس از باران چشمهایم را ببین که هوایت دیوانه شان کرده دلم برایت تنگ است 1 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اردیبهشت، ۱۳۹۱ عشق ؛ چیز مبهمی نیست . همین بارانی ست ؛ که از چشم تو می بارد ؛ وقت دلتنگی دستهای من. 2 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اردیبهشت، ۱۳۹۱ باران که می بارد تو در راهی / از دشت شب تا باغ ِ بیداری از عطر عشق و آشتی لبریز / با ابر و آب و آسمان جاری تا عطرِ آهنگ تو می رقصد / تا شعر باران تو می گیرد . . . 2 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اردیبهشت، ۱۳۹۱ وقتـــــــــــــــی که باروون میباره , هوایم رو به راه توســت... امروز هوایم ، هوای توست ! 2 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اردیبهشت، ۱۳۹۱ ابر دارد قفسم نت دلتنگی من باران است. 2 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اردیبهشت، ۱۳۹۱ آسمان همیشه باران را نمینویسد باران همیشه رود را، رود باغ را، باغ گل را، و من همیشه شعر ... شعر بزرگ خود را ... ! 2 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اردیبهشت، ۱۳۹۱ سفر بخیر: "به کجا چنین شتابان،" گون از نسیم پرسید. " دل من گرفته زین جا ، هوس سفر نداری ، ز غبار این بیابان ؟ " "همه آرزویم اما، چه کنم که بسته پایم" "به کجا چنین شتابان؟ " "به هر آن کجا که باشد، به جز این سرا ، سرایم ." "سفرت به خیر اما ، چو از این کویر وحشت ، به سلامتی گذشتی ، به شکوفه ها به باران ، برسان سلام ما را." [h=2]دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی[/h] 2 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اردیبهشت، ۱۳۹۱ بوی موهات زیر بارون ، بوی گندم زار نمناک بوی شوره زار خیس ، بوی خیس تن خاک جاده های مهربونی ، رگای آبی دستات غم بارون غروب ، ته چشمات تو صدات قلب تو شهر گل یاس ، دست تو بازار خوبی اشک تو بارون روی ، مرمر دیوار خوبی ای گل آلوده گل من ، ای تن آلوده ی دل پاک دل تو قبله ی این دل ، تن تو ارزونی خاک یاد بارون و تن تو ، یاد بارون و تن خاک بوی گل تو شوره زار ، بوی خیس تن خاک همیشه صدای بارون ، صدای پای تو بوده همدم تنهایی هام ، قصه های تو بوده وقتی که بارون می باره ، تو رو یاد من میاره یاد گلبرگای خیست ، روی خاک شوره زاره [h=2] اردلان سرفراز[/h] 1 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اردیبهشت، ۱۳۹۱ اي مهربان تر از برگ در بوسه هاي باران بيداري ستاره در چشم جويباران آئينه نگاهت پيوند صبح و ساحل ليخند گاه گاهت صبح ستاره باران بازا که در هوايت خاموشي جنونم فرياد ها برانگيخت از سنگ کوه ساران اي جويبار جاري! زين سايه برگ مگريز کاين گونه فرصت از کف دادند بي شماران گفتي:' به روزگاران مهري نشسته' گفتم: "بيرون نمي توان کرد حتي به روز گاران " بيگانگي ز حد رفت اي آشنا مپرهيز زين عاشق پشيمان سر خيل شرمساران بيش از من و تو بسيار بودند و نقش بستند ديوار زندگي را اينکونه ياد گاران وين نغمه محبت بعد از من و تو ماند تا در زمانه باقيست آواز باد و باران دکتر محمد رضا شفیعی کد کنی 1 لینک به دیدگاه
ali-95 104 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 اردیبهشت، ۱۳۹۱ قطره قطره می شوم باران بیا سهم دریایم تو با طوفان بیا زلف شب را ماه شانه می زند دادن جان را به این جانان بیا موج زلفت موج دریا را شکست ساحل چشمم -براین ویران بیا اشکهایم در هوای چشم تو پرپرشدند پرپرم کن -دست گل را باز درگلدان بیا شمع تن را پیله کردی- آسمان پروانه شد بس کن و -دیگر بیا -جانم تو با باران بیا 2 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 اردیبهشت، ۱۳۹۱ این جا که می آیی و پای گودی چشم هایم که می نشینی ابرهای حوالی نگاهم سنگین می شوند مواظب باش! من گلی بارانی ام و تو درست پای گودی چشم هایم نشسته ای 2 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 اردیبهشت، ۱۳۹۱ باران نوشت: همسفرت می شوم - همسفرم می شوی؟؟؟ گلی نوشت: روزهایم که زیباست -می آیم...بقول خودت حتی پابرهنه... سفرمان باشد آسمان هفتم...! شعر نوشت: پا روی شانه هایم بگذار - دنیا از اینجا- دیدنی تراست دل نوشت: کبوترانی که عاشق می شوند به کوه می زنند!!!! 2 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 اردیبهشت، ۱۳۹۱ عصر، باران عجیبی بارید این خیابان ای کاش تا ابد ممتد بود. من مصادف شده ام با غم گسترده تری 3 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 اردیبهشت، ۱۳۹۱ و............ وقتی من بیدار شدم تو چتر را بخشیده بودی و فانوس را.......... و حالا در این شامگاه پر باران من خیس از باران و گریه به دنبال دست های تو می گردم!! 2 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 اردیبهشت، ۱۳۹۱ وقتی به خانه برگشتی لبخندت را کنار گلدان پشت پنجره بگذار باران دلتنگ نگاه توست امشب تو باران من باش و بر من ببار 2 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 اردیبهشت، ۱۳۹۱ میـــــــان مانـــــدن و نمانـــــدن فاصـــــــــله تنها یك حرفــــــ ساده بود از قــــــول من به بــــــاران بے امان بگو : دل اگــــــر دل باشد ، آبـــــــ از آسیابــــــ علاقــــــــه اش نــــمے افتــــــد 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده