taghdir 2528 اشتراک گذاری ارسال شده در ۱۶ فروردین، ۱۳۹۱ واااااااااااااااااااای این لیوانا یادتونه؟!!! همه رنگش بووووود:icon_pf (34): 11 لینک به دیدگاه
taghdir 2528 اشتراک گذاری ارسال شده در ۱۶ فروردین، ۱۳۹۱ کوکب خانوم یادتونه؟؟؟!!!! یادمه ما تو حیاط مدرسه تخم مرغ درست کردیم همه دور هم......عجب حرکتی کرده بود این معلم عزیز ما..! 10 لینک به دیدگاه
panisa 12132 اشتراک گذاری ارسال شده در ۱۶ فروردین، ۱۳۹۱ عااااشق این خرسا بودم. سرنتی پیتیییی... دوقلوهای افسانه ای... جودی... 13 لینک به دیدگاه
taghdir 2528 اشتراک گذاری ارسال شده در ۱۶ فروردین، ۱۳۹۱ هانس کریستین اندرسون دانمارکی، داستانی دارد به نام "لباس جدید پادشاه". روایت دو حیله گر است که بناست برای پادشاه لباسی از طلا ببافند! اما نهایتا عریانی را برای پادشاه به ارمغان می آورند. پادشاه اما حیله آنان را نمی فهمد و زمانی که با مثلا لباس جدیدش در شهر مانور می دهد، همه از ترس، از لباس جدید تعریف می کنند! پسر بچه ای اما ناگهان فریاد می زند که "پادشاه لخت است!" 8 لینک به دیدگاه
MOrteZA Taghizadeh 5538 اشتراک گذاری ارسال شده در ۱۶ فروردین، ۱۳۹۱ مرسی خانم وکیل جالب بودند. یاد و خاطره اون زمونا بخیر. بنده هم یه تاپیک شبیه این زده بودم. بازم ممنون 6 لینک به دیدگاه
taghdir 2528 اشتراک گذاری ارسال شده در ۱۶ فروردین، ۱۳۹۱ نمیدونم بازی تانک یادتونه یا نه... دو نفره هم میشود...گرافیکش منو کشته 7 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در ۱۶ فروردین، ۱۳۹۱ یادش بخیر نوشابه شیشه ای با چه عشقی نوشابه می خوردیم و تو گرمای تابستون می رفتیم شیشه هاشو به مغازه دار تحویل می دادیم بابابزرگم که سوپر داشت جعبه جعبه برامون نوشابه میی اورد چه قدر احساس می کردیم باکلاسیم برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 12 لینک به دیدگاه
Yekta.M 15459 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در ۱۶ فروردین، ۱۳۹۱ taghdir گفته است: واااااااااااااااااااای این لیوانا یادتونه؟!!!همه رنگش بووووود:icon_pf (34): تکنولوژی پیشرفته ای داشت ها...جمع میشد و کم جا میگرفت ولی همیشه نصف بیشتر آبی ک تو لیوان بود میریخت و زنگ تفریح هم تموم شده بود،آخر سر هم سیراب نمیشدیم 6 لینک به دیدگاه
Yekta.M 15459 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در ۱۶ فروردین، ۱۳۹۱ panisa گفته است: دوقلوهای افسانه ای... من عاشق این کارتون بودم ولی نمیدونم چرا تا شروع میشد زود تموم میشد 4 لینک به دیدگاه
Jafar Alishah 6341 اشتراک گذاری ارسال شده در ۱۶ فروردین، ۱۳۹۱ خيلي جالب بود ما رو كه برد به خاطرات... راستي اين كارت كه پسرا بازي ميكردن يادت رفته هاااااا اينو تو نت ديدم خيلي جالبه 5 لینک به دیدگاه
taghdir 2528 اشتراک گذاری ارسال شده در ۱۶ فروردین، ۱۳۹۱ دلم گرفت...خاطرات حجمشون سنگینه.... هرچی بزرگتر میشیم....کاشکی ها بیشتر میشه..... 5 لینک به دیدگاه
taghdir 2528 اشتراک گذاری ارسال شده در ۱۷ فروردین، ۱۳۹۱ عاشق اینا بوودم....البته زمان ما پلاستیکی رنگ پریده بوود.....:icon_pf (34): 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده