رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

ديگر خلاصة الاشعار و زبدة الافكار تأليف تقي الدين كاشاني كه در سال 985 تأليف شد.

 

ديگر تذكره هفت اقليم تأليف امين احمد راضي كه در آغاز قرن يازدهم پايان يافته و از تذكره ‏هاي معتبر فارسي است.

 

ديگر رياض الشعرا تأليف علي قلي خان واله داغستاني كه در قرن دوازدهم تأليف شد.

 

يكي از مسائل قابل توجه در ادبيات دوره صفوي كتب متعدد در لغت فارسي است. از علل عمده اين امر غير از حاجتي كه در هند به كتب لغت فارسي موجود بوده توجهي است كه شيخ ابوالفضل دكني وزير اكبر شاه به نوشتن انشاء‏هاي بليغ و بازگشت به سبك نويسندگان قديم داشته است و اين سبك بعد از او در دربار گوركاني متروك ماند. معلوم است كه اين توجه، اطلاع از لغت فارسي و موارد استعمال و معاني آن را ايجاب مي‏كرده و به همين سبب از دوره او تأليف كتب در لغت زياد رواج يافته بوده است. پيداست كه پيش از اين تاريخ نوشتن كتب در بيان لغات گاه مورد توجه قرار مي‏گرفته اما رواج آن كم و پيش از دوره صفوي تعداد كتب لغت انگشت شمار بوده است.

 

از جمله كتب مهم لغت كه از دوره شيخ ابوالفضل مذكور به بعد در هندوستان به وجود آمده و حقاً قابل توجه و عنايتاً نخست كتاب فرهنگ جهانگيري تأليف جمال الدين حسين انجور را بايد ياد كرد كه در دربار اكبر شاه و پسرش جهانگير مي‏زيسته است. وي كتاب خود را در سال 1017 بانجام رسانيده و به نام جهانگير در آورده و فرهنگ جهانگيري ناميده است.

 

پيش از تاليف فرهنگ جهانگيري، كتاب ديگري در لغت فارسي به دست محمد قاسم سروري كاشاني در ايران به نام شاه عباس صفوي تأليف و به سال 1008 تمام شده بود.

 

ديگر از فرهنگ هايي كه در هند تأليف شده فرهنگ رشيدي است تأليف عبدالرشيد الحسيني معاصر اورنگ زيب كه كتاب خود را در سال 1064 به پايان برده و آن يكي از كتب معتبر لغت فارسي است.

 

ديگر كتاب غياث اللغات تأليف محمد غياث الدين است كه در سال 1242 تمام شده.

 

علاوه بر اين كتب ديگري هم مانند مؤيد الفضلا (تأليف محمد لاد دهلوي) و بهار عجم و چراغ هدايت و جز آن در هند تأليف شده است كه فعلاً توضيح بيشتري را در باب آنها لازم نمي‏دانيم ليكن از ميان آنها خصوصاً ذكر فرهنگ برهان قاطع سودمند به نظر مي‏رسد. اين كتاب را محمد حسين بن خلف تبريزي متخلص به «برهان» در سال 1062 در هندوستان تأليف كرده و چون كتاب او مشتمل بر لغات بسيار و از ديگر كتب لغت فارسي كاملتر بوده تا كنون چند بار طبع شده است.

 

عيب عمده ابن كتب آنست كه بر اثر نداشتن روش دقيق در جمع آوري لغات غالباً فاقد ارزش علمي كامل هستند. در بسياري از موارد اتفاق افتاده است كه قرائتهاي غلط لغات عربي يا تركي يا فارسي وسيله ايجاد لغات جديدي براي لغت نويسان مذكور شده است مطلب ديگر آن كه در دوره اكبر شاه بلائي به زبان و تاريخ ايران روي آور شد و آن جعل كتابهاي است به اسم دساتير و شارستان و آيين هوشنگ كه همگي شامل لغات ساختگي به عنوان لغات ناب فارسي و حاوي مطالبي راجع به تاريخ ايران قديم است كه مطلقاً دروغ و به كلي ساختگي مي‏باشد.

لینک به دیدگاه
  • پاسخ 71
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

اين كتب مجعول به نام لغات خاص فارسي كلماتي بي بن و بي‏اصل پديد آورده است مانند پرخيده، ايرخيده، فرنودسار، سمراد و جز آنها. اين كلمات مجعول به عنوان لغات خالص فارسي در فرهنگهاي مذكور را ه جسته و در دوره قاجاري و عهد ما مورد استفاده كساني قرار گرفت كه به گمان خود خواستند «پارسي ناب» بنويسند و آن گاه اين مهملات را در آثار خود به عنوان پارسي به كار برده و قطعات نامفهوم مضحكي از اين راه به وجود آورده ‏اند. مطاب تاريخي مجعول كتب مذكور هم بدبختانه به كتابهاي دوره قاجاري كه در تاريخ ايران قديم نوشته ‏اند راه جسته و در اذهان برخي وارد شده است.

 

در دوره صفوي مؤلفات علمي و ديني متعددي به زبان فارسي فراهم آمده است كه در اين جا از ذكر بعض آنها گزيري نيست.

 

در تفسير قرآن: ترجمه الخواص يا تفسير زواري از علي بن حسين زواري از علماء مشهور اماميه در قرن نوزدهم هجري، معاصر شاه طهماسب صفوي است كه كتاب خود را به سال 946 به اتمام رسانيد. وي كتب متعدد ديگري نيز به فارسي تأليف و ترجمه كرده است مانند: شرح نهج البلاغه به نام روضة الانوار، ترجمه مكارم الاخلاق طبرسي به نام مكارم الكرائم، ترجمه اعتقادات شيخ صدوق به نام وسيلة النجاة، ترجمه طرائف ابن طاوس طراوة اللطايف و و مجتمع الهدي معروف به قصص الانبياء و غيره.

 

ديگر خلاصة المنهج در تفسير قرآن است به فارسي از ملا فتح الله كاشاني (متوفي به سال 988) شاگرد علي بن حسين زواري وي كتب ديني ديگري هم به فارسي دارد مانند منهج الصادقين في الزام المهالفين در تفسير قرآن كه پنج مجلد است و كتاب خلاصة المنهج اختصاري از آن مي‏باشد و كتاب «تنبيه الغافلين و تذكرة العارفين» كه شرح فارسي كتاب نهج البلاغه است. جامع عباسي تأليف شيخ بهاء الدين محمد بن حسين عاملي معروف به شيخ بهايي معاصر شاه عباس صفويست كه چون به سبب فوت مؤلف ناتمام ماند آن را مولانا نظام الدين محمد بن حسين قرشي ساوجي (متوفي به سال 1038) به فرمان شاه عباس تكميل كرد.

 

اين كتاب از مهمترين كتب فقهي شيعه در روزگاران اخير شمرده شده و چندينبار بر آن شرح و حاشيه نوشته‏اند.ملا محمد باقر مجلسي (متوفي به سال 1111) از علماء ذي نفوذآخر دوره صفوي و شيخ الاسلام ايران از اواخر عهد شاه سليمان تا اواخر عهد شاهسلطان حسين، نيز كتب متعددي در شرح مسائل مذهبي و اخلاقي شيعه به فارسي و عربيتأليف كرده است و از جمله آنهاست: بحارالانوار، مشكوة الانوار، معراج المؤمنين،جلاء العيون، زادالمعاد، عين الحيات و غيره.از جمله كتب معتبر كلامي اين عهد به فارسي يكي «كلماتمكنونه» است از ملا محسن فيض كاشاني (متوفي به سال 1000) شاگرد ملاصدرا به فارسي وعربي. وي كتب ديگر در مسائل ديني داشته و شعر نيز مي‏ساخته است. هدايت ديوان اشعاراو را در حدود شش هفت هزار بيت تخمين كرده است.شاگرد ديگر ملاصدرا يعني عبدالرزاق بن علي بن حسين لاهيجيمتخلص به فياض نيز تأليفاتي در حكمت و كلام دارد. مهمترين كتاب او گوهر مراد استكه خلاصه‏ييست در اصول عقايد به فارسي.

لینک به دیدگاه

مقدمه

در اين قسمت خلاصه اي از تحول زبان و نظم و نثر فارسي از انقراض سلسله صفوي تا عصر حاضر نگاشته مي شود.

 

 

نثر فارسي

نثر فارسي هم در عهد افشاريه و زنديه و قاجاريه اندك اندك از سستي و بيمارگي دور شد و در دوره قاجاريه روشي نسبتاً مطبوع كه به شيوه پيشينيان نزديك بود، حاصل كرد. پيداست كه در مورد نثر هم مانند نظم ميزان فصاحت و بلاغت گفتار نويسندگان قديم بود منتهي در اين مورد معمولاً از روش نويسندگان قرن ششم و هفتم و هشتم بيشترتقليد شده است مگر در اواخر قرن سيزدهم كه برخي مانند ميرزا ابراهيم وقايع نگار بهسبك معمول اواخر قرن پنجم توجه كردند.در آغاز اين عهد هنوز آثار شوم بي‏مبالاتي و مسامحهنويسندگان دوره صفوي در منشأت فارسي آشكار بود چنان كه حتي ميرزا مهدي خان منشينادر و آذر بيگدلي با همه استادي خود از خطاي حذف افعال مصون نمانده‏ اند؛ ليكن درآثار نويسندگان استاد عهد قاجاري اين عيب و نظاير آن كمتر ملحوظ است.

 

مشاهيرنويسندگان دوره افشاريه و زنديه و قاجاريه عبارتند از: ميرزا مهدي خان استرآبادي منشي نادر صاحب كتاب دره نادره كهمانند تاريخ وصاف پر از صنايع لفظي و مقرون به تكلف و تصنع است. وي كتاب ساده ‏تريدارد به نام جهانگشاي نادري كه انشاء آن طبيعي‏ تر از كتاب نخست است. نشاط اصفهاني كه نام او در ذكر شاعران عهد قاجاري گذشت، وياز نويسندگان صاحب ذوق و استاد عصر خود بوده و منشآتش در دست است و به چاپ رسيده.فاضل خان گروسي صاحب منشآت معروف، معاصر فتحعلي شاه ويتذكره اي نيز به نام انجمن خاقان دارد.قاآني كه نام او جزو شاعران آمده و كتاب پريشان او به تقليدكتاب گلستان شيخ عليه الرحمه نگاشته شده است. ميرزا تقي سپهر و پسر او عباسقلي سپهر مؤلفان كتاب معروف ومفصل ناسخ التواريخ.رضا قلي خان هدايت (متوفي به سال 1288) ملقب به اميرالشعراء، معاصر محمد شاه و ناصر الدين شاه، صاحب آثار متعدد مانند مجمع الفصحاء دردو مجلد و رياض العارفين در شرح احوال شعراي متصوف و متمم روضة الصفا به نام روضةالصفاي ناصري و لغت انجمن آراي ناصري.

لینک به دیدگاه

ميرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهاني (مقتول به سال 1251) وزير محمد شاه بزرگترين نويسنده عهد قاجاري است كه منشآت وي به نثر مصنوع لطيفي نگارش يافته و دقت در آوردن الفاظ مقرون به ذوق و ايراد معاني باريك بدانها اثري خاص بخشيدهاست. قائم مقام در آوردن صنايع لفظي اصراري نداشت، هر جا ذوق خداداد او جايزمي‏شمرد از بعض صنايع تا آنجا كه به لطف كلام و رواني عبارت صدمه اي نرسانداستفاده مي‏كرد و گرنه پيرامون آن نمي‏گشت. اشتهاد او به كلام فصحاي قديم زياد استاما او كلام متقدمين را هنگامي به كار مي‏برد كه حكم مثل سائر يافته باشد و آنهارا به نوعي در كلام مي‏گنجاند كه گويي جزو انشاء اوست نه عاريتي و مأخوذ.

 

عباراتشكوتاه ‏تر و تركيباتش دل انگيز و جان پرور و او به واقع بزرگترين نويسنده ايران درادوار اخير است كه به حق نام نويسندگي بر او توان نهاد.چند نويسنده خوب ديگر نيز در اواخر عهد قاجاري داريم مانندميرزا عبداللطيف تبريزي صاحب فرهنگ برهان جامع و ترجمه الف ليلة و محمد حسن خانصنيع الدوله (اعتماد السلطنه) مؤلف مرآت البلدان و كتاب منتظم ناصري و تذكره خيراتحسان و ميرزا محمد ابراهيم وقايع نگار و جز آن.از دوره سلطنت فتحعلي شاه قاجار به بعد ارتباط نزديك ميانايران و اروپا آغاز شد و رو به تزايد و توسعه نهاد.

 

آوردن كارشناسان فني در امورنظامي و مهندسي و ايجاد مدارس براي كارآموزي در اين فنون و فرستادن دانشجو وكارآموز به كشورهاي اروپا علي الخصوص فرانسه و انگلستان معمول گرديد، گروهي ازفرزندان رجال و متمكنين و شاهزادگان با زبان و ادبيات فرانسوي و انگليسي آشناشدند؛ ترجمه كتب مختلف از رمان و داستان گرفته تا كتب علمي و فني و نظامي به زبانفارسي آغاز گرديد؛ در اين ميان مدرسه دارالفنون به همت ميرزا محمد تقي خان اميركبير افتتاح يافت و آشنايي ايرانيان را با علوم جديد بيشتر معمول و ميسر ساخت؛روزنامه نگاري هم اندك اندك معمول شد؛ در داخل و خارج ايران گروهي از مصلحينايراني شروع به نوشتن عقايد سياسي و اجتماعي خود به زبان ساده كردند؛ تأليف كتبعلمي و فني و درسي جديد بنا به احتياج زمان باب شد؛ فكر مشروطيت به ميان آمد و درمردم هيجاني ايجاد كرد و گروهي از طبقات مختلف سرگرم مطالعه كتب جديد و بحث هايتازه و سعي در تحكم ارتباط خود با افكار و عقايد اروپايي شدند؛ رواج صنعت چاپ درايران آشنايي مردم را با آثار ادبي و افكار مختلف ميسر ساخت.

 

در اين گيرودار انقلاب مشروطيت آغاز شد؛ نطقها و ايرادخطابه ‏هاي ساده برملا گرديد؛ روزنامه‏ هاي پياپي انتشار يافت؛ تأسيس مدارس جديدرونق گرفت؛ تحصيل زبان‏هاي اروپايي داوطلبان بسيار حاصل كرد؛ آشنايي اهل فضل باادب غربي بسيار شد؛ ادب جديد عربي هم كه تغيير و تحول زودتر در آن آشكار گرديدهبود اثر خود را در ميان عربي دانان كتاب خوان و روزنامه و مجله دوست باقي نهاد؛ درافكار و عقايد تحولي عظيم پديدار شد، ادبيات از دربار و مجامع اشرافي و خصوصي بهميان عامه راه جست؛ آزادي بيان همه را به تكاپو انداخت؛ بر شماره نويسندگان وشاعران ساده‏ گوي عامه پسند افزوده شد...در نتيجه اين تحولات سريع و شگرف روش نويسندگي تغيير يافت؛افكار تازه در نثر و نظم به ميان آمد؛ سبك نگارش ساده و بي‏ پيرايه شد؛ ورود درانواع مختلف مسائل ادبي از قبيل داستان و تآتر و بحث‏هاي اجتماعي و اخلاقي و سياسيو بحث ادبي و علمي و تحقيقات ادبي و تاريخي و جز آنها در زبان فارسي معمول گشت.لهجه نويسندگان تدريجاً تغيير يافت و به لهجه تخاطب نزديكشد؛ تركيبات تازه و لغات جديد كه بعضي هم ساختگي و برخي اروپايي و پاره‏ اي تركياستانبولي بود در زبان فارسي راه جست؛ تركيبات و اصطلاحات تازه و خيالات جديد وفكرهاي نو معمول شد.در نثر و نظم فارسي از بعضي جهات فساد و تباهي راه جست زيرابسياري از كسان كه استحقاق نويسندگي و شاعري نداشتند و از مقدمات بي‏ بهره بودندبه كار شاعري و نويسندگي پرداختند و حتي افرادي از اين قوم ديده شده‏ اند كه زبانفارسي را نيز درست و به درجه‏ اي معمول و عادي نمي‏دانستند؛ مقالات سرسري روزنامه‏ها و ترجمه‏ هاي نادرست و ناموزن كه در جرايد انتشار يافت باعث شد كه لغات غلط،تركيبات و اصطلاحات نامناسب، غلطهاي دستوري و امثال آنها به وفور در نثر و نظم راهجويد.

لینک به دیدگاه

ليكن عوامل ديگري كه پيش از اين برشمرده ‏ايم نثر و نظم را در راه تكامل وارد كرد و در آنها تنوع و تجددي به وجود آورد؛ زبان نثر ساده شد و از قيود لفظي رهايي يافت و استفاده از لهجه تخاطب نويسندگي را براي بسياري از طبقات آسان ساخت و نثر را آماده قبول افكار گوناگون كرد و از اين روي تحرير انواع كتب به زبان فارسي آسان شد؛ تأليف كتب در علوم جديد كه از اواخر عهد ناصري آغاز شده بود روز به روز معمول‏تر و متداول‏تر گرديد؛ ترجمه رمانها و داستانهاي اروپايي باعث شد كه نوشتن حكايات كوچك و داستانهاي بزرگ به تدريج در زبان فارسي معمول گردد و اينك اين فن در حال تكامل است تا روزي به مرحله بلوغ رسد؛ آشنايي با تحقيقات و تتبعات اروپاييان باعث تغيير روش تاريخ نويسي و تحقيق در مسائل ادبي شد و از اين راه تا كنون بسياري از نكات و مسائل مربوط به تاريخ و ادبيات ايران روشن گشت.

 

اين پيشرفتها و ترقياتي از اين قبيل در ادبيات فارسي نهضت نكاتي ايجاد كرد كه اميد است به نتايج نيكو برسد.

 

از نويسندگاني كه در دوره مشروطيت شهرت يافتند و خدماتي انجام دادند شيخ احمد روحي (مقتول به سال 1314) قمري، ميرزا آقاخان كرماني (مقتول به سال 1314) مؤلف صد خطابه و سه مكتوب و ايينه سكندري، ميرزا ملكم خان نويسنده رساله وزير رفيق، و روزنامه قانون .... را مي‏توان نام برد.

 

 

شعر فارسي

در پايان عهد صفوي در اصفهان اندك اندك ناخشنودي ناقدان سخن و صاحبان ذوق و هنر از روشي كه در شعر پارسي پديد آمده و مقبول گويندگان ايران و هندوستان شده بود، آشكار گشت و بر اثر اين ناخشنودي فكر تازه‏ ای به ميان آمد و آن رها كردن شيوه جديد شعر يعني شيوه‏ اي شد كه به سبك هندي شهرت دارد و ما پيش ازين درباره آن سخن گفته‏ ايم. اين دسته معتقد بودند كه شيوه شاعراني از قبيل كليم كاشاني و صائب تبريزي و وحيد قزويني و نظاير آنان خلاف فصاحت و دور از اصول بلاغتي است كه در زبان فارسي وجود دارد و بايد آنرا ترك گفت و به شيوه‏ اي كه همواره مقبول سخن شناسان و ناقدان و گويندگان و نويسندگان استاد بوده است بازگشت.

 

از كسانيكه در اين فكر پيشقدم شمرده مي‏شوند و سخن آنان به ما رسيدده است ولي محمد خان مسرور اصفهاني (مقتول به سال 1168) عم آذر بيگدلي و مي‏رسد علي مشتاق اصفهاني (متوفي به سال 1192) استاد آذر بيگدلي و ميرزا نصير اصفهاني (متوفي به سال 1192) صاحب مثنوي معروف «پير و جوان» و سيد احمد هاتف اصفهاني (متوفي به سال 1198) داراي ديوان قصائد و غزليات و ترجيع‏ بند مشهور و لطفعلي بيك آذر بيگدلي (متوفي به سال 1195) صاحب مثنوي خسرو و شيرين و تذكره آتشكده و ميرزا محمد صادق نامي اصفهان از معاصران زنديه و آقا محمد صهباي قمي (متوفي به سال 1191) از دوستان مشتاق و هاتف حاجي سليمان صباحي كاشاني (متوفي به سال 1206) و آقا محمد عاشق اصفهاني (متوفي به سال 1181) هستند كه همه معتقد به ترك روش معاصران و پيروي از سبك متقدمان بوده و خود نيز در قصيده يا غزل يا مثنوي شيوه استادان قديم را مورد تقليد قرار داده‏ اند.

لینک به دیدگاه

آذر در شرح حال عم خود مسرور نوشته است كه «حضرتش در اصفهان تحصيل كمالات كرده و شوق بسيار به نظم اشعار داشته و شعر را خوب مي‏فهميد اما چون در آن زمان طريقه فصحاي متقدمين منسوخ بوده شعري ممتاز از ايشان نتراويد» و در شرح احوال مشتاق نوشته است:

 

«بعد از آنكه سلسله نظم سالها بود كه به تصرف نالايق متأخرين از هم گسيخته به سعي تمام و جهد مالا كلام او پيوند اصلاح يافته اساس شاعري متأخرين را از هم فرو ريخته بناي فصحاي بلاغت شعار متقدمين را تجديد...»

 

 

عبدالرزاق بيك دنبلي هم در بيان حال مشتاق آورده است:

 

«چون بساط چمن نظم از اقدام خيالات خام شوكت و صائب و وحيد و مايشابه به هم و از استعارات بارده و تمثيلات خنك، لگدكوب شد و يكبارگي از طراوت و رونق افتاد مشتاق به تماشاي گلزار نظم آمده طومار سخن سرايي آن جمع را چون غنچه بهم پيچيده و بساط نظمي كه خود در آن صاحب سليقه بود و آن روش ضميري و نظيري است بگسترانيد، بر سر شاخسار سخن نواها ساخت و نغمه‏ها پرداخت، عند ليبان خوش نواي عصر او را مقتفي آمدند، اشعار رنگينش زينت نغمات مطربان باربد نواي آن زمان شد و ترنمات شيرينش نقل محفل ظرفاي مجلس آرا.»

اين اشارات معلوم مي‏دارد كه از اواسط قرن دوازدهم به بعد نهضتي نو در شعر فارسي پديد آمد كه دو مركز عمده آن اصفهان و شيراز بوده و شاعراني كه ذكر كرده ‏ايم در يكي از اين دو مركز به سر مي‏برده و مشغول تعليم شاگرداني زير دست خود بوده‏ اند و از همين دو مركز است كه چند شاعر استاد مانند صباي كاشاني شاگرد صباحي و عبدالرزاق دنبلي شاگرد ميرزا نصير اصفهاني و سحاب اصفهاني پسر و پرورده هاتف اصفهاني تربيت شده و در اوايل دوره قاجاري شهرت يافته‏ اند.

 

شاعران مذكور و شاگردان و تربيت يافتگان ايشان همه معتقد بازگشت به شيوه استادان سبك عراقي و رها كردن شيوه هندي بوده‏ اند و بر اثر اين نهضت روح تازه‏ اي در قالب شعر فارسي دميده شد و در عين آنكه سبك هندي در جانب افغانستان و هندوستان همچنان با يك عده طرفدار پرشور به قوت سابق خود باقي بود، در ايران تا پايان دوره قاجاري پيروي از سبك دوره صفوي مذموم شمرده مي‏شد و مثلاً رضا قليخان هدايت در آغاز تذكره معروف خود (مجمع الفصحاء ) نوشته است كه:

 

«... كه در زمان تركمانيه و صفويه طرزهاي نكوهيده عيان شد، و طريقه انيقه انتظام قصيده فصيحه و شيوه شيواي موعظه و نصيحة و حكميات و زهديات و حماسيات كه رسم فصحاي ما تقدم بود باكليه برافتاد، موز و نان به مخمس و مسدس و مثنوي سرايي و غزل آرايي و تعبيه معما و تعميه اسمهاي بي‏مسما مايل شدند و غزل را چون قراري معين نبود بهر نحويكه طبايع سقيمه و سليقه نامستقيمه آنان رغبت كرد پريشان‏گويي و ياوه‏درايي و بيهوده‏سرايي آغاز نهادند، به جاي حقايق وارده مضامين بارده و به عوض صنايع بديعه و بدايع لطيفه مطالب شنيعه و مقاصد كثيفه در درج اشعار و ضمن گفتار درج و تضمين فرمودند خاصه كه در اواخر صفويه و افشاريه و اوايل زنديه و الواريه طلوع كوكب طالع آنان مايه غروب اختر فضل و دانش و فصاحت و بلاغت و حكمت و معرفت گرديده، هر فاضلي زاويه‏يي گزيد و هر كاملي به كنجي خزيد. . القصه چون در پس هر نقصاني كمالي و در قفاي هر فراقي وصالي مقرر است و عزت و ذلت هر صنفي از اهل هر صنعتي را وقتي مقدر، در اواخر دولت الواريه چند تن را سليقه بر احياي شيوه متقدمين قرار گرفت و از بي‏مزگيهاي طرزمتأخرين و طريقه مبتذله ايشان آگاه آمدند، بغايت چوشيدند و كوشيدند و كسوت جد وجهد پوشيدند و مردم را از طرز نكوهيده متأخرين منع كردند و بسياقت نيكوي متقدمينمايل آوردند و به مشقت مشق آن شيوه‏ها در پيش گرفتند...»

لینک به دیدگاه

اين قول كه نقل كرديم از شاعر و نويسنده مشهور عهد محمد شاه و ناصرالدين شاه يعني امير الشعراء هدايت است كه خود مردي استاد و صاحب نظر بود و نقل قول او براي اطلاع از نظري كه در دوره قاجاريه نسبت به سبك هندي وجود داشت كافي به نظر مي‏رسد.

 

چون پيروان طريقه جديد معتقد به بازگشت به شيوه قدما بودند در اصطلاح معاصران دوره آنان را در تاريخ ادب فارسي «دوره بازگشت» مي‏نامند.

 

دوره بازگشت يا دوره تجديد سبك قدما را مي‏توان به دو عصر ممتاز منقسم ساخت: دوره اول يعني دوره‏ اي كه از اواسط قرن دوازدهم شروع شده و تا قسمتي از اوايل قرن سيزدهم ادامه يافته است. در اين مدت گويندگان استاد بيشتر سبك شاعران قرن ششم و هفتم و هشتم را در غزل و قصيده و مثنوي پيروي مي‏كردند.

 

دوره دوم از اواخر نيمه اول قرن سيزدهم آغاز شده و دوره‏ ای است كه گويندگان آن در عين پيروي از روش شعراي قرن ششم و هفتم و هشتم به سبك شعراي قرون چهارم و پنجم و ششم هم نظر داشتند مانند هدايت و سروش و فتح‏ الله ‏خان شيباني و محمود خان ملك الشعرا و جز آنان، و في‏احقيقة در اين دوره بود كه ثمرات بازگشت ادبي به نحو استيفا گرفته شد و سخن رضا قليخان هدايت آنجا كه به تقليد و پيروي گويندگان معاصر خود از فصحاي مختلف اشاره كرده است، بيشتر متوجه وضع همين دوره اخير است.

 

«همچنانكه تدريجاً پايه شعر تنزل نمود به تدريج ابواب ترقي گشود. چون آفتاب دولت... فتحعلي شاه ... از مشرق سلطنت شارق آمد طبع مبارك آن شهريار به واسطه وزن فطري به تكميل شعر و شاعري شايق افتاد، جمعي فضلا و فصحا در اين طبقه به هم رسيدند و طيقه قدما را برگزيدند و بدان سبك و سياق بر يكديگر سباق جستند و نقوش طريقه غير فصيحه متوسطين و متأخرين را از لوحه خاطر روزگار فرو شستند، بعضي به طرز خاقاني شيرواني و عبدالواسع جبلي قصائد مصنوعه رنگين مسجع مقفا سرودند و برخيبه سياق فرخي و منوچهري شاهراه عذوبت و شيرين مقالي پيمودند، جمعي را هواي قانونحكيم رودكي و قطران در سر افتاد و قومي را سيرت استاد عنصري و امير مسعود سعدسلمان، طايفه‏يي به روشنايي مشعل حكيم الهي سنائي غزنوي و جلال الدين محمد مولويمعنوي قدس الله اسرار هم در مسالك تحقيق اقتفا خواستند و قافله‏يي پيرايه پيرويحكيم ابوالفرج روني و انوري ابيوردي بر تن آراستند، دليري چند در ميدان اقتباسرزميه گرمي از آتشكده طبع اسدي طوسي و فردوسي اندوختند و بيدلي چند در ايواناكتساب بزميه مستي از خاطر نظامي و سعدي آموختند، گروهي طريقه از رقي و مختارياختيار كردند و انبوهي به شيوه معزي و لامعي افتخار آوردند و طبقه‏يي از حكما وفصحاي معاصر در دنبال حكيم ناصر در افتادند و طايفه‏يي دل به زبان ورزي اديب صابربرنهادند، قليلي شيوه همه آنها را تتبع نموده بهر زباني بياني فرمودند و جمعي جمعكردند در ميان قصيده به سبك بلغاي قديم و غزل به رسم فصحاي جديد...»

لینک به دیدگاه

روشي كه شاعران دوره زنديه و قاجاريه داشتند در دوره مشروطيت و تا عصر حاضر نيز ميان شاعران استاد سخن سنج معمول و متداول است و از اوايل مشروطيت به بعد تنها برخي از گويندگان كم ارج گرد روشهاي ديگر گشته و هنوز هم در عالم شعر توفيقي حاصل نكرده ‏اند.

 

بعد از گويندگان معروف عهد زنديه كه نام آنان را پيش از اين آورده‏ ايم چندين شاعر بزرگ در عهد قاجاريه ظهور كرده‏ اند كه همه پيرو روش متقدمين بوده ‏اند. اينان در غزل بيشتر به سعدي و حافظ اقتدا كرده و در مثنويهاي حماسي پيرامون روش فردوسي و مقلدان او گشته و در مثنويهاي بزمي از نظامي پيروي نموده و در قصائد و مسمطات و مقطعات روش شاعران قرنهاي چهارم و پنجم و ششم علي الخصوص عنصري و فرخي و منوچهري و مسعود سعد و سنائي و انوري و خاقاني را مورد تقليد قرار داده‏ اند.

 

زبان اين گويندگان همان لهجه كهنه است كه شاعران پيش از مغول و عهد مغول داشته‏ اند و توجه به آرايش سخن و رعايت جانب فصاحت الفاظ ميان آنان شايع بوده است و كمتر شاعري را در بين ايشان مي‏توان يافت كه به لهجه معول زمان توجه و از آن استفاده كرده باشد.

 

موضوعاتي كه گويندگان دوره بازگشت بدانها توجه داشتند بيشتر توصيفات، مدح، وعظ و اندرز، مدايح و مراثي معصومين، داستانهاي حماسي تاريخي و ديني، داستانهاي عاشقانه، غزل بوده است.

از خوشبختيهاي شعراي اين زمان تشويقي است كه سلاطين از آنان مي‏كرده‏ اند مخصوصاً شاهان قاجاري كه در اين مورد مي‏خواستند به پادشاهان شاعر پرور قديم اقتدا كنند و همين تشويق و نيز وجود مراكز ادبي در شهرهايي مثل تهران و شيراز و اصفهان و مشهد باعث ظهور عده كثيري شاعر استاد در دوره قاجاري شد كه از برخي ديوانها و منظومهاي بزرگ و اشعار غرا به يادگار مانده است.

 

 

شاعران بزرگ دوره افشاريه و زنديه را پيش از اين نام برده ‏ايم و اينك به ذكر فهرستي از اسامي گويندگان نام آور عهد قاجاري مبادرت مي‏شود:

 

فتحعلي خان صباي كاشاني متوفي به سال (1238 هجري) شاگرد صباي كاشاني و ملك الشعراء فتحعلي شاه بود. ديوان قصائد او مشهور است و علاوه بر آن منظومهاي شهنشاه نامه و خداوند نامه و گلشن صبا و عبرت نامه او نيز هر يك شهرت و مقامي در آثار ادبي اخير ايران دارند. برخي از قصائد ملك الشعراء صبا به درجه‏ اي از قدرت كلام و انسجام رسيده و تا حدي در آن معاني دقيق و عبارات فخيم آمده است كه به درستي يادآور قصايد فصحاي قرن ششم است.

 

سيد محمد سحاب اصفهاني (متوفي به سال 1222) پسر سيد احمد هاتف شاعر قصيده ‏سرا و غزل گوي مشهور دوره فتحعلي شاه بود، وي در قصائد خود از دو استاد بزرگ و مسلم قصيده يعني انوري و خاقاني با مهارتي شگفت انگيز پيروي كرده و به نيكي از عهده اين تقليد برآمده است.

لینک به دیدگاه

مجتهد الشعرا سيد حسين مجمر اصفهاني (متوفي به سال 1225) باحداثت سن و فوت در عنوان شباب در غزل و قصيده به روش متقدمان اظهار قدرت و مهارتفراوان كرده است.

معتمدالدوله ميرزا عبدالوهاب نشاط اصفهاني (متوفي به اسل 1244) در نثر و نظم و خط از استادان بزرگ عهد خود بود و علي الخصوص غزل را به شيوه متقدمان خوب مي ساخت.

ميرزا شفيع وصال شيرازي (متوفي به سال 1262) مشهور به ميرزا كوچك در مثنوي و غزل و قصيده قدرت داشت. استادي او در غزل خوشنويسي نزد معاصرانش مسلم بود. وي مثنوي فرهاد و شيرين وحشي را تمام كرد و مثنوي ديگري به بحر متقارب به نام بزم وصال دارد.

ميرزا حبيب قاآني شيرازي (متوفي به سال 1270) قصيده سراي ماهرو استاد و غزل گوي و نويسنده مشهور اواسط عهد قاجاري است. اهميت قاآني بيشتر درآوردن طرز تازه اي در قصيده سرايي است ولي در عين اتكاء به شيوه گفتار قدما معاني تازه و تركيبات نو و افكار بديع دارد. پريشان او كه به روش گلستان نوشته معروف است.

ميرزا عباس فروغي بسطامي (متوفي به سال 1274) از استادان مسلم غزل در عهد قاجار است كه برخي از غزلهاي لطيفش لطف و فصاحت آثار سعدي و حافظ را به نظر خواننده مي‏آورد.

ميرزا محمد علي سروش اصفهانی (متوفي به سال 1285) شاعر استاد دوره ناصرالدين شاه، قصيده و مثنوي هر دو مي‏ساخته است ليكن اهميت و شهرت وي بيشتر در قصايد اوست كه با مهارتي عجيب در غالب آنها از فرخي سيستاني پيروي شده است. از او منظومه اي به بحر متقارب در شرح غزوات حضرت علي بن ابيطالب در دست است به نام ارديبهشت نامه و مثنويهاي ديگري نيز مانند ساقي نامه و الهي نامه دارد. محمود خان ملك

 

الشعراء كاشاني (متوفي به سال 1311) در عهد خود از استادان مسلم در قصيده سرايي بود و منوچهري و فرخي را در قصايد ماهرانه پيروي مي‏كرد.

 

ابوالنصر فتح الله خان شيباني كاشاني از معاصران محمد شاه و ناصرالدين شاه قاجار. وي قصيده سراي ماهرو استاد عصر خود و در پيروي از استادان دوره اول غزنوي چيره ‏دست بود.

 

گذشته ازين چند تن كه ذكر كرديم شاعران بزرگ ديگري هم در عهد قاجاري بوده ‏اند كه نام و زبده آثار آنان بهتر از همه جا در مجلد دوم از مجمع الفصحاء هدايت آمده است و ذكر همه آنان در اين وجيزه دشوار است.

اگر در اشعار گويندگان عهد قاجاري دقت و مطالعه شود ملاحظه مي‏گردد كه اگر چه اين گويندگان بزرگ كمتر به ابتكار مضامين و آوردن گفتار و معني تازه توجه دارند ليكن از حيث احياء زبان درست فارسي و تجديد خاطره گويندگان قديم خدمتي بزرگ به زبان و شعر فارسي كرده و آن هر دو را از ابتذال و سستي رهايي بخشيده‏ اند و شيوه آنان در دوره مشروطيت در نزد شاعران استاد مانند اديب نيشابوري و اديب پيشاوري و اديب الممالك فراهاني و مرحوم ملك الشعراء بهار خراماني معمول بوده و هست و تنها در پانزده بيست سال اخير است كه به واقع زمزمه تجديد سبك شعر فارسي از بعض شاعران معاصر شنيده مي‏شود.

لینک به دیدگاه

قصيده

 

نوع اشعاري است که بر يک وزن و قافيه با مطلع مصرع، و مربوط به يکديگر درباره موضوع و مقصود معين، از قبيل مدح پادشاه و تهنيت جشن عيد و فتحنامه جنگ، يا شکر و شکايت و فخر و حماسه سرايي و مرثيه و تعزيت و مسايل اخلاقي و اجتماعي و عرفاني و امثال آن ساخته باشند. معمولا شماره ابياتش مابين هفتاد و هشتاد بيت و بيشتر از آن تا حدود صد و پنجاه بيت افزونتر نيز گفته اند؛ و بعضي کمتر از بيست بيت را تا حدود پانزده بيت نيز قصيده ناميده اند.

 

کاهش و افزايش عده ابيات يا کوتاهي و بلندي قصايد، بستگي دارد به اهميت موضوع، و قدرت و قوت طبع شاعر، و خصوصيت قوافي و اوزان مطبوع و نامطبوع که گوينده براي انشا قصيده انتخاب کرده باشد. حداکثر ابيات قصايد را نميتوان معين کرد؛ اما حداقل آنرا حدود بيست بيت يا متجاوز از پانزده بيت گفته اند.

 

قصيده يکي از انواع مهم شعر است و بعضي آنرا مهمترين اقسام شمرده اند؛ به اين ملاحظه که عمده طبع آزمايي و پايه توانايي و نيروي سخنداني شاعر از نوع قصيده معلوم مي شود که بتواند چهل بيت بر يک وزن و قافيت در يک موضوع با رعايت نکات بلاغت و جزالت کلام، استادانه از خود انشاء کند. حقيقت امر اين است که اهميت را در خوب گفتن شعر بايد دانست نه در انتخاب نوع شعر، و مقام استادي و براعت گوينده از اقسام ديگر شعر نيز بخوبي معلوم مي گردد.

 

اما وجه تسميه قصيده: چون در نوع قصايد نظر شعرا بيشتر متوجه اشخاص و مقصودهاي معين از قبيل: مدح و موعظت و حکمت و تهنيت و تعزيت بزرگان وقت بوده است؛ آنرا قصيده به معني مقصود ناميده اند که ماخوذ از قصد به معني توجه و روي کردن به کسي يا چيزي است. پس لفظ قصيده، فعيل به معني مفعول است و تا آخر آن علامت وحدت است؛ نظير کلمات شعيره و ذبيحه و سفينه و امثال آن.

 

علماي ادب، معتقدند: که در قصايد پارسي تصريع مطالع لازم است و هر قصيده که مطلع آن مصرع نباشد، اگر چه دراز بود آن را قطعه خوانند و اسم قصيده بر آن اطلاق نکنند.

قصيده محدود و مقتضب

 

ممکن است شاعر قصيده سرا، بدون زمينه سازي تشبيب و تغزل، وارد مدح يا مقصود ديگر شود؛ و در اين صورت قصيده را محدود، يعني باز داشته از تشبيب و تغزل گويند؛ و آنرا به اصطلاح مقتضب (يعني: باز بريده) نيز خوانند.

 

مثال از انوري:

 

گر دل و دست بحر و کان باشد

دل و دست خدايگان باشد

زهي بقاي تو دوران چرخ را مفخر

خهي لقاي تو بستان عدل را زيور

اما قصيده کامل آن است که داراي تشبيب و تخلص و شريطه باشد.

لینک به دیدگاه

شريطه

 

رسم شعرا اين است که قصايد مدحيه را به ابياتي که مشتمل بر دعاي ممدوح باشد ختم کنند، اين قسمت از قصيده را شريطه مي نامند. و ادباي قديم آنرا مقاطع قصيده مي گفته اند: شريطه معمولاً به صورت دعاي تابيد يعني متضمن معني دوام و هميشگي است؛ به اين طور که مثلاً بگويند: تا آسمان برپاست، کاخ دولت تو بر پاي باد. مثال شريطه:

 

تا ز گردون و اختر اندر دهر

هر چه مضمر بود، شود مظهر

باد گردان براي تو گردون

 

باد تابان به حکم تو اختر

هفت کشور ترا به زير نگين

و ز تو آباد و شاد، هر کشور

 

تجديد مطلع

 

گاه هست که شاعر در اثناي قصيده، مطلع مصرع تازه مي آورد؛ چنانکه گويي قصيده را بر همان وزن و قافيه از سر گرفته است. اين عمل را در اصطلاح شعرا تجديد مطلع يعني تازه و نو کردن مطلع مي گويند. تجديد مطلع بيشتر براي آن است که بخواهند از مطلبي به مطلب ديگر انتقال کنند، خواه از تغزل به مديحه باشد يا از مدح به تغزل، يا در امور ديگر از قبيل اشعار وصفي و اخلاقي و عرفاني و بث شکوي و امثال آن، و بدين سبب دايره تجديد مطلع از حسن تخلص وسيع تر و مواردش متنوع تر است. مثال: در قصيده معروف شيخ سعدي به مطلع ذيل:

 

به هيچ يار مده خاطر و به هيچ ديار

که برو بحر فراخ است و آدمي بسيار

 

 

در ابتدا، قصيده اي حوالي پنجاه بيت در مواعظ و نصايح گفته و در خاتمه آن بيتي آورده:

 

از اين سخن بگذشتيم و يک غزل باقي است

تو خوش حديث کني سعديا بيا و بيار

 

 

آنگاه تجديد مطلع کرده و يک قصيده تمام عيار در ستايش ممدوح با تشبيب و تخلص و شريطه حدود چهل بيت ساخته است:

 

کجا همي رود آن شاهد شکر گفتار

چرا همي نکند بر دو چشم من رفتار ....

لینک به دیدگاه

نام گذاري قصايد

1. از نظر رديف و قوافي، که چون قافيه مبتني بر حرف الف باشد آنرا قصيده الفي نامند؛ و چون با باشد، بائيه و تا باشد، تائيه گويند، و بر اين قياس در ساير حروف. و چون قافيه با رديف باشد آنرا مردف و به اين مناسبت بيت و قصيده را نيز مردف خوانند.

 

2. از نظر تشبيب و تغزلي که براي زمينه سازي در مقدمه قصيده گفته اند، که مثلاً اگر تشبيب قصيده در وصف بهار باشد، آن قصيده را بهاريه و چون در وصف خزان باشد آنرا خزانيه گويند، و همچنان اگر وصف طلوع و غروب آفتاب و تشبيهات هلال باشد آنرا طلوعيه و غروبيه و هلاليه نامند.

 

3. از نظر موضوع و مقصود اصلي شاعر و مضامين قصيده، چنانکه اگر در مدح و ستايش باشد آنرا قصيده مدحيه گويند، و همچنان قصايد حبسيه و شکوائيه يا بث شکوي و چکامه هاي وطني و سياسي و اجتماعي و امثال آن.

 

مثال قصيده:

 

قصيده پند و اندرز شيخ سعدي

به نوبت اند ملوک اندر اين سپنج سراي

کنون که نوبت توست اي ملک، به عدل گراي

چه دوستي کند ايام اندک اندک بخش

که بار باز پسين دشمني است، جمله رباي

چه مايه بر سر اين ملک سروران بودند

چو دور عمر بسر شد، در آمدند از پاي

تو مرد باش و ببر با خود آنچه بتواني

که ديگرانش به حسرت گذشتند به جاي

درم به جورستانان زر به زينت ده

بناي خانه کنانند و بام قصر انداي

به عاقبت خبر آمد که مرد ظالم و ماند

به سيم سوختگان زرنگار کرده سراي

بخور مجلسش از ناله هاي دردآميز

عقيق زيورش از ديده هاي خون پالاي

نياز بايد و طاعت نه شوکت و ناموس

بلند بانگ چه سود و ميان تهي چو دراي

دو خصلت اند نگهبان ملک و ياور دين

به گوش جان تو بنوازم اين دو گفت خداي:

يکي که: گردون زور آوران به قهر بزن

دوم که: از در بيچارگان به لطف درآي

عمل بيار که رخت سراي آخرت است

لینک به دیدگاه

غزل

غزل در اصطلاح شعراي فارسي، اشعاري است بر يک وزن و قافيت، با مطلع مصرع که حد معمول متوسط مابين پنج بيت تا دوازده باشد و گاهي بيشتر از آن تا حدود پانزده و شانزده بيت، و بندرت تا نوزده بيت نيز گفته اند. اما از پنج بيت کمتر باشد ميتوان آنرا غزل ناتمام گفت؛ و کمتر از سه بيت را به نام غزل نشايد ناميد.

 

کلمه غزل در اصل لغت، به معني عشقبازي و حديث عشق و عاشقي کردن است؛ و چون اين نوع شعر بيشتر مشتمل بر سخنان عاشقانه است، آنرا غزل ناميده اند. وليکن در غزل سرايي حديث مغازله شرط نيست، بلکه ممکن است متضمن مضامين اخلاقي و دقايق حکمت و معرفت باشد، و از اين نوع غزلهاي حکيمانه و عارفانه نيز بسيار داريم که نمونه آنرا نقل خواهيم کرد.

 

فرق ميان غزل با تغزيل قصيده، آن است که ابيات تغزل بايد همه مربوط به يک موضوع و يک مطلب باشد، اما در غزل تنوع مطالب ممکن است؛ چندانکه آنرا شرط غزل دانسته اند. غزل هر قدر لطيف تر و پرسوز تر باشد، مطبوع تر و گيرنده تر است؛ و همان اندازه که در قصيده فخامت و جزالت مطلوب است، در الفاظ و معاني غزل بايد رقت و لطافت بکار برد و از کلمات وحشي و تعبيرات خشن و ناهموار سخت احتراز کرد.

 

 

تحول صناعي و معنوي غزل

بايد دانست که اصطلاح غزل در قديم مخصوص اشعار غنايي و سرودهايي آهنگين عاشقانه بوده است که با الحان موسيقي تطبيق مي شده و آنرا غالباً با ساز و آواز مي خوانده اند؛ در عدد ابيات و ساير خصوصيات نيز شرط و قيدي نداشت. بعد آنرا مرادف کلمه نسيب بکار بردند و تغزلات پيش آهنگ قصايد را به اسم غزل ناميدند.

 

تدريجاً همان غزلي که تشبيب قصايد بود به صورت غزل مفرد نظير غزليات عراقي و سعدي و حافظ درآمد و نوعي ممتاز و قسمتي مخصوص از شعر گرديد؛ و از آن تاريخ قسمت نسيب و تشبيب قصايد را براي امتياز به نام تغزل خواندند. در نوع غزل از نظر معني و مضمون نيز به مرور ايام تحول بزرگ روي داد. به اين جهت که شعراي قصيده سراي قديم، بيشتر توجهشان به مدح سلاطين و وزراء و رجال بزرگ عهد خود بود و در غزلهاي تشبيب قصيده، از حدود معاني عشقي و وصفي بيرون نمي رفتند.

 

اما از آن تاريخ که معاني عالي اخلاقي و مضامين دلپذير حکمت و عرفان داخل شعر فارسي گرديد، انواع شعر مخصوصاً نوع غزل از صورت محدود سابق بيرون آمد و با افکار و معاني بلند اخلاقي و عرفاني بياميخت؛ و بهترين وسيله براي پروراندن معاني عالي حکمت و معرفت گرديد. اصطلاحاتي که از مي و معشوق و ميخانه و پير مي فروش و مغ و مغبچه و خط و خال و چشم و زلف در غزليات باقي ماند، در بيان معاني عاليتري غير از آنچه هوسبازان کوته بين توهم کرده اند بکار رفت.

لینک به دیدگاه

حسن تخلص در غزل

صنعت حسن تخلص چنانکه پيش دانستيم، بيشتر در نوع قصيده معمول است، و گاه باشد که آنرا در غزل نيز بکار برند. اما به اين طريق که در ابيات آخر غزل گريز به مدح کرده، يکي دو بيت در ستايش ممدوح بگويند و غزل را به دعاي او يا بيت غزلي ديگر ختم کنند؛ بطوري که گاهي مديحه در حکم جمله معترضه باشد.

 

مثال غزل از حافظ:

 

ياري اندر کس نمي بينيم ياران را چه شد؟

دوستي کي آخر آمد، دوستداران را چه شد؟

آب حيوان تيره گون شد، خضر فرخ پي کجاست؟

خون چکيد از شاخ گل، باد بهاران را چه شد؟

کس نمي گويد که ياري داشت حق دوستي

حق شناسان را چه حال افتاد؟ ياران را چه شد؟

لعلي از کان مروت بر نيامد سالهاست

تابش خورشيد و سعي باد و باران را چه شد؟

شهر ياران بود و خاک مهربانان اين ديار

مهرباني کي سر آمد؟ شهر ياران را چه شد؟

گوي توفيق و کرامت در ميان افکنده اند

کس به ميدان درنمي آيد، سواران را چه شد؟

صد هزاران گل شکفت و بانگ مرغي برنخاست

عندليبان را چه پيش آمد؟ هزاران را چه شد؟

زهره سازي خوش نمي سازد، مگر عودش بسوخت؟

کس ندارد ذوق مستي، ميگساران را چه شد؟

حافظ، اسرار الهي کس نميداند، خموش

از که مي پرسي که دور روزگاران را چه شد؟

لینک به دیدگاه

قطعه

نوع ابياتي است بر يک وزن و قافيت، بدون مطلع مصرع، که از اول تا آخر همه مربوط به يکديگر، راجع به يک موضوع اخلاقي و حکايت شيرين يا مدح و هجو و تهنيت و تعزيت و امثال آن باشد. حداقل قطعه دو بيت و حداکثر معمول متداول پانزده يا شانزده بيت باشد. وليکن بر حسب ضرورت تا حدود چهل يا پنجاه بيت و بيشتر از آن نيز گفته اند. در اين صورت فرق آن با قصيده همان است که قطعه داراي مطلع مصرع نيست؛ يعني قافيه را از آخر بيت اول آغاز کرده و در مصراع اول نياورده اند. اما در قصيده شرط است که داراي مطلع مصرع باشد. کلمه قطعه (با کسر قاف) به معني يک پاره از هر چيزي است؛ و چون اين نوع شعر شبيه پاره اي از ابيات اواسط قصيده است، آنرا قطعه ناميده اند.

 

شعر از ابن يمين:

 

نشنيده اي که زير چناري کدو بني

بررست و بردويد بر او بر، به روز بيست؟

پرسيد از آن چنار که تو چند روزه اي؟

گفتا چنار سال مرا بيشتر ز سي ست

خنديد پس بدو که من از تو به بيست روز

برتر شدم، بگوي که اين کاهليت چيست؟

او را چنار گفت که: امروزه، اي کدو

با تو مرا هنوز نه هنگام داوري ست

لینک به دیدگاه

صبا

در ميان شعراي دربار فتحعلي شاه، از همه بنامتر، فتحعلي خان کاشاني متخلص به صباست. او پسر آقا محمد از خانواده هاي قديمي کاشان است. اکثر افراد اين خانواده خدمات دولتي داشته اند. جد اعلاي وي اصلا دنبلي (امراي دنبلي مدتها در آذربايجان، در حدود خوي و مراغه، حکومت و امارت داشته اند) بود که در پايان روزگار پادشاهي کريم خان زند از آنجا به عراق افتاد و در شهر کاشان اقامت گزيد. فتحعلي خان در کاشان بدنيا آمد (تاريخ ولادت او بدرستي معلوم نيست و با استدلالي که ملک الشعراي بهار در مقدمه خود بر کتاب گلشن صبا کرده، گويا او در سنين 1179 ه. ق. اتفاق افتاده) و در آنجا بزرگ شد. در جواني به آقا فتحعلي شهرت داشت و از شاگردان حاجي سليمان بيگ صباحي بيدگلي بود.

 

فتحعلي خان ابتدا از مداحان لطفعلي خان، قهرمان زند، بوده و از قرار معلوم ديواني در مدح اين شاهزاده دلير و بيباک داشته که بعد از واقعه قتل برادر از ترس جان آن را فروشسته است. وي به گناه داشتن چنين ديواني مدتها مغضوب و متواري و دربدر بوده، تا در ايامي که بابا خان ( فتحعلي شاه بعدي ) به لقب جهانباني ملقب شد و از طرف آغا محمد خان به فرمانروايي فارس رسيد، به او نزديک شده است. بابا خان نيز، که خود شاعر و با سواد و طبعا مرد ملايمي بود، به تربيت و نگاهداري او پرداخته است.

 

از مدايح صبا درباره لطفعلي خان قصيده مفصلي است که بعد از قتل پدرش جعفرخان و جلوس صيد مراد خان به جاي او، سروده و در آن از لطفعلي خان دعوت کرده که از بوشهر به شيراز آيد و دست دشمنان را از سلطنت کوتاه کند.

چند بيت از آن قصيده که به سبک و وزن قصيده انوري ساخته شده چنين است:

 

جانب بندر بوشهر شو اي پيک شمال به بر شاه فريدون فر خورشيد خصال

خسرو ملک ستان لطفعلي خان که بود ياورش لطف علي ، يار خداي متعال

بعد تقبيل حريم حرمش خون بگري بعد تعطير غبار قدمش زار بنال

 

 

فتحعلي خان در سال 1211 ه. ق. به تهران آمد و در جشن جلوس فتحعلي شاه ( 1212 ه. ق.) قصيده غرائي خواند که پسند شاه افتاد و هر روز کارش بالا گرفت تا لقب ملک الشعرايي يافت و عنوان خان و منصب احتساب الممالکي گرفت. چند سالي هم حکومت قم و کاشان را داشت، و بعد از حکومت دست کشيد و در التزام رکاب بود، و زماني هم به کليد داري آستانه قم منصوب شد.

 

در اواخر سال 1223 ه. ق. بيماري و خشکسالي در قم افتاد و صبا با اجازه و فرمان شاه به تهران آمد. او از طرف شاه يک سفر به آذربايجان و يک سفر به ترکستان ماموريت يافت و در سال 1228 ه. ق. که شاه براي شرکت در جبهه جنگ ايران و روس عازم آذربايجان شد، صبا همراه وي بود، ولي در چند فرسنگي زنجان بيمار شد و به تهران مراجعت کرد. در همين سفر بود که هنگام مراجعت، از شاه دستور يافت تا کتابي در بحر تقارب ( به وزن شاهنامه فردوسي ) به نام شاهنشاه نامه به نظم در آورد و صبا آن را در مدت سه سال در چهل هزار بيت ( تعداد ابيات شاهنشاه نامه چاپي از 33 هزار تجاوز نمي کند ) به اتمام رسانيد و چهل هزار مثقال طلا صله گرفت.

 

در سال 1233 ه. ق. قحطي عظيمي در خراسان افتاد و صبا به سرپرستي هيئتي براي دادن اعانه، مامور خراسان شد و در سرماي سخت زمستان با زحمات و صدمات زياد به آنجا رسيد و وجوه و اعانه را بين نيازمندان تقسيم و به تهران مراجعت کرد.

 

صبا پس از اين مسافرت با سمت پيشخدمت و نديم خاص و عنوان ملک الشعراء در دربار فتحعلي شاه بود، تا اينکه در سال 1238 ه. ق. پس از شصت يا پنجاه و نه سال عمر، در تهران درگذشت.

لینک به دیدگاه

شعر صبا

ملک الشعراي صبا در ادبيات فارسي تبحر، و به لغت عرب احاطه کافي داشت. وي اشعار زيادي از غزل و مثنوي و رباعي و ترجيع بند، سروده، اما هنر بزرگ او قصيده سرايي است. او در اين فن، در عين پيروي از انوري، داراي سبک و شيوه خاصي است که بعدا قاآني و اديب الممالک فراهاني و بسياري از شعراي قرن سيزدهم، از آن سبک و شيوه تقليد کرده اند. صبا صنايع لفظي و معنوي را به دقت رعايت مي کند، حتي لغات و اصطلاحات نامانوس و نامتجانس را در چکامه هاي خود با مهارت زياد به کار مي برد.

 

ديوانش ده تا پانزده هزار بيت است. غير از شاهنشاه نامه که از آن جداگانه صحبت مي داريم، مثنوي به نام خداوندنامه در بيان معجزات پيغمبر اسلام و جنگها و دليريهاي علي، اميرالمومنين، و دو رساله منظوم بنام عبرتنامه به تقليد تحفة العراقين خاقاني و گلشن صبا در اندرز به فرزند خود ( محمد حسين ملک الشعراء، متخلص به عندليب) دارد. گلشن صبا از جمله بهترين اشعار صباست. اين اشعار به پيروي از سبک سعدي و بي اندازه پخته و ساده و روان سروده شده است.

 

 

شاهنشاهنامه

 

بزرگترين مثنوي صبا شاهنشاهنامه است، و آن داستان حماسي است به روال شاهنامه فردوسي و به همان وزن، در ستايش و ذکر وقايع پادشاهي فتحعلي شاه و مآثر آغا محمد خان و پدران آنان و جنگها و فتوحات عباس ميرزا با سپاهان روس و اندرزها و مطالب ديگر.

 

اين داستان را معاصران بسيار ستوده اند، فردوسي شاهنامه را در مدت سي سال به پايان برد و اين استاد هفتاد هزار بيت را شش سال سرود. اما " در هفتاد هزار بيت، از مناقب آل رسول که بگذري، در اسلوب شاعري، الفاظ مغلق مشکل را، که فقط خواص و اهل علم و ادب و لغت از آن محظوظ مي شوند و اغلب اشعارش شامل آنهاست، از آن پيروي کني، هفت بيت که مثل يکي از سي هزار بيت شاهنامه باشد، نيست...(به نقل از مجله يادگار، سال 5 شماره هاي 1 و 2)".

 

نمونه اي از گلشن صبا:

 

موبد سالخورده

 

شنيدم يکي موبد سالخورد در آن دم که روشنروان مي سپرد

تن پاکش از تابش آفتاب چو موم اندر آتش، چو شکر در آب

يکي گفتش: اي پير ديرينه روز تن از تابش آفتاب به سوز

نبستي چرا در سراي سپنج سپنجي سرايي پي دفع رنج؟

بناليد و گفتا: در اين روز کم گر آسايش از سايه نبود چه غم

بزرگان چنين از جهان رسته اند نه چون ما دل اندر جهان بسته اند

چو صاحبدلي بر جهان دل منه به بيهوده گل بر سر گل منه

لینک به دیدگاه

وصال

مورخان ادبيات ايران، ميرزا شفيع شيرازي، معروف به ميرزا کوچک و متخلص به " وصال " را نيز يکي از بزرگترين شعراي عهد فتحعلي شاه و نوه اش محمد شاه(پسر عباس ميرزا) مي شمارند.

 

وصال در زمان سلطنت کريم خان زند، به سال 1192 يا 1193 ( و به روايتي 1197 ه. ق. ) در يک خانواده محترم شيراز از پدري به نام محمد اسماعيل پا به عرصه وجود نهاد و علوم متداول زمان خود را نزد دانشمندان عصر، از جمله ميرزا ابوالقاسم سکوت، از عرفاي نامي فرا گرفت و نوشتن انواع خط را آموخت؛ و در سايه استعداد ادبي و خط خوب و آواز خوش به محافل انس راه يافت و نخستين اشعار خود را با تخلص " مهجور " تنظيم کرد.

 

هنگامي که فتحعلي شاه براي بازديد خطه فارس به شيراز رفت، مکارم و فضايل وصال را شنيد و وي را به حضور طلبيد. وصال قرآني را که با هفت نوع خط نوشته و در تذهيب و تجليد آن هنرمندي بسيار به کار برده بود، به شاه تقديم کرد و قصيده اي نيز خواند که چند بيت آن چنين است:

 

اي ملک جم، ببال که شاه عجم رسيد داراي افسر کي و اورنگ جم رسيد

باغ نشاط را خطر مهرگان گذشت روز اميد را نفس صبحدم رسيد

اي پارس، گر چه سايه شه داشت خرمت خوش باش خوش که سايه يزدانت هم رسيد

 

 

گويند شاه وصال را به اسراف در کسب کمال ستود و دوهزار تومان صله داد و ساليانه مبلغي نقد و مقداري جنس مستمري براي وي تعيين کرد.

 

وصال مردي مهربان، خوش محضر و درويش بوده و در ميان اهل عرفان و ادب دوستان بسيار داشته و به خصوص با قاآني طرح روابط نزديک ريخته است و اوقاتي را که قاآني در شيراز بوده است غالبا با هم گذرانده اند. در اواخر عمر نابينا شد و در سال 1262 ه. ق. زمان سلطنت محمد شاه قاجار، به سن 69 سالگي در شيراز درگذشت.

 

وصال " اطواق الذهب " زمخشري را به فارسي برگردانده و رسالاتي نيز به نظم و نثر در حکمت، کلام، موسيقي، عروض و تفسير احاديث تاليف کرده و نيز کتابي به نام " صبح وصال " به طرز " گلستان " نوشته است.

 

ديوان وصال در مجلد بزرگي در تهران چاپ سنگي شده و مشتمل است بر مدايح و مراثي و مثنويها و غزلها و آثار ديگر او.

لینک به دیدگاه

شعر وصال

وصال در فنون شعر استاد بوده و در عين تقليد از پيشينيان، صفات اصلي بهترين نمونه هاي شعر کلاسيک را حفظ کرده است. او مثنوي " بزم وصال " را در بحر تقارب ساخت و داستان " شيرين و فرهاد " وحشي بافقي را که ناتمام بود، به قدري خوب و استادانه به پايان رساند که هر منتقد دقيق در تشخيص و بيان تفاوت آغاز و انجام داستان، دچار اشکال مي شود. استقبال هاي زيبا و فراوان وي از غزليات سعدي نيز همه به دقت و اصابت نظر ممتازند.

 

وصال شاعري است مداح و قصيده سرا و داراي همه صفات يک شاعر درباري. او فتحعلي شاه و محمد شاه و شجاع السلطنه و فرمانفرما و چند تن از بزرگان فارس را مدح گفته است و ديوانش به قول خود او " انباشته از مدح بزرگان است". با اين همه او نيز مانند سلف خود، سيد محمد سحاب ،بيهودگي شاعري درباري را دريافته بوده و از پيشه اي که در پيش گرفته بود رنج مي برده است:

 

کس نيست که گويد به من اي بيهده گفتار اي زشت به گفتار و به کردار و به رفتار

اين پيشه کدام است که در پيش گرفتي بر ديده دل نشتر و در پاي خرد خار

گشتي ادب آموز و بدين گونه سپهروز گشتي سخن آرا و بدين گونه شدي خوار

چندانکه ترا کاست هنر بيش فزوديش اي بــر هــمــه خواري هنرمند سزاوار

مقدار هنر را بفزودي تــو بــه مــقـــدور او بيش ز مقدور ترا کاست ز مقدار

از قد چه کشيدي که بداديش چنين خم وز ديده جه ديدي که بکرديش چنين تار؟

ديوان تو انــبــاشـتـه از مـــدح بــزرگان در کيسه نه درهم بودت هيچ نه دينار

زين پيش گروهي پي اين کار برفتـند سود همه ز اين پيشه و نفع همه ز اين کار

شايسته تري کس نه چو ايشان به بر شاه بايسته تري کس نه چو اين قوم به دربار

امروز چو بازار ادب سرد ببيني آخر به چه رو گرم بتازي تو به بازار؟

 

 

انديشه هاي نو و مضامين بکر يا آزمايشهاي مستقل لفظي در ديوان او نمي يابيم و هر چه دارد انعکاس ماهرانه و استادانه اي از سخن شعراي بزرگ گذشته است و بس. با اين وصف خواندن اشعار او لذت هنري بزرگي در خواننده ايجاد مي کند و هر سطر از اشعارش، بيتي از شعر استادان کهن را به خاطر مي آورد.

لینک به دیدگاه

محمود خان ملک الشعراء

محمود خان فرزند محمد حسين خان عندليب و نوادهً فتحعلي خان ملک الشعراء صباست. وي اصلش از کاشان است ولي پدرانش در زمان زنديان از آذربايجان به عراق انتقال يافته اند. مــحـــمــود خـــان بسال 1228 ه. ق. در تهران به جهان آمد. علوم زمان خود را نزد عم دانشمند خويش محمد قاسم خان فروغ آموخت. وي در اواخر سلطنت محمد شاه قاجار، قصيده اي در مدح حاجي ميرزا آقاسي ساخته نزد او معرفي شد و به پيشکاري الله قلي خان ايلخاني، حاکم بروجرد و لرستان که دختر زاده فتحعلي شاه و پسر زن حاجي ميرزا آقاسي بود، منصوب گرديد.

 

الله قلي خان مردي مغرور، تند خو و بدکار بود، ولي دستي بخشنده داشت و در بروجرد اسب و اسلحه مي خريد و سران الوار را به خود دلگرم مي ساخت و به احکام مرکز چندان اعتنايي نمي کرد. محمود خان در اين ماموريت با او نساخت و مردم را از پرداخت ماليات منع کرد و توسط ميرزا محمد تقي سپهر که با وي قرابت سببي داشت، گزارشهايي راست يا دروغ به صدراعظم داد و مدعي شد که وي داعيه پادشاهي در سر دارد. شاهزاده عزت النسا خانم، مادر ايلخاني، به پسر نوشت که در کار خود هشيار باشد. ايلخاني در صدد آزار محمود خان برآمد و او نيمشب از بروجرد گريخت و پس از مدتي تحصن در قم خود را به تهران رسانيد.

 

ديري نگذشت که محمد شاه درگذشت و عده اي به مخالفت حاجي ميرزا آقاسي برخاستند و محمودخان چندي از کار برکنار ماند.

 

در سلطنت ناصرالدين شاه، محمودخان دوبار به دربار راه يافت و لقب ملک الشعرايي را که پدر و جدش نيز داشتند، گرفت و مورد توجه و احترام پادشاه جوان ايران و ميرزا آقا خان نوري، صدراعظم، وزرا و شاهزادگان گرديد. او در اين مرحله از عمر فراغتي يافت و به مطالعه پرداخت و در نقاشي و پيکر تراشي و منبت کاري و تحرير انواع خط تمرين و ممارست کرد و در همه اين رشته هاي هنري پيش رفت. تابلوهاي او هم اکنون با زير نويس " بنده آستان محمود " در موزه سلطنتي کاخ گلستان موجود است.

 

محمود خان به سال 1311 ه. ق.( دو سال پيش از کشته شدن ناصرالدين شاه ) در تهران درگذشت.

 

ديوانش، که در سال 1339 شمسي در تهران چاپ و به ضميمه سال بيست و سوم مجله ارمغان منتشر شده و ناشر آن را " ديوان کامل و جامع " شاعر مي داند، حاوي 58 قصيده و قطعه و چند شعر پراکنده و ناتمام و 14 بند مرثيه به سبک 12 بند محتشم کاشاني؛ و کلاً در حدود 2600 بيت است که گويا شاعر خود در پايان عمر آنها را برگزيده است و اين مقدار شعر اندک که از او باقي مانده همه روان و دلپذير است.

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...