رفتن به مطلب

در آغوش تو ! در آغوش ابدیت !


keyvan64

ارسال های توصیه شده

وقعا هاااااااااااااااااا

اونقدر حس خوبي دارهههههههههه

بغل كسي كه دوست دارييييييييييييييي هميشه پيشت باشم

وااااااااااااااي صبح بايد بغل كنم بابارو

بغل مامان بابا اوج پروازههههههههه

وبغل .......

  • Like 5
لینک به دیدگاه

کاملا باهات موافقم:a030:

این احساس رو بارها و بارها تجربه کردم:icon_gol:

خیلی شیرینه:icon_redface:

درست زمانی که با همه وجود احساس میکنی این تویی که هرگز نابود نمیشی و تا ابد زنده ای:ws50:

  • Like 4
لینک به دیدگاه
اوخی:icon_redface:

من این احساس دوم رو دیشب تجربه کردم!!

به نظرم این جور مواقع آدم خودش رو کنترل کنه و اون حس تقسیم مسئولیت با دیگران و تقسیم عشق و محبت با دیگران رو کنترل کنه و نزاره که این حسا جولون بدن، خیلی بهتره.............چون بعدا که حسش برگشت خونشون و شد آدم با حس معمولی ممکنه از کارای خودش پشیمون شه

خصوصا اگه بقیه این فازا رو درک نکنن و متوجهش نباشن، فکرای دیگه ای ممکنه بکنن !!!:girlhi:

 

ممنون دوست عزیز:icon_gol:

نظر منو اگه بخوای، میگم باید بی توجه به قضاوت دیگران بود.. جمله ایی که برای امضاهای خودم انتخاب کردم تا حدی بیانگر همین مسأله هست:

 

باران باش و ببار؛ مپرس کاسه های خالی از آن کیست...

 

تو پای به رَه نِه هیچ مپرس . . .:icon_gol:

  • Like 4
لینک به دیدگاه

توجه کردی هنگامی که در کنج تنهایی افکار خودت درباره مرگ و نیستی می اندیشی، با هجوم اندیشه هایی از جنس توحش، تشکیک ، یأس و پوچی روبرو می شوی

اما درست زمانی که در آغوش گرم کسی که به او سخت علاقه مند هستی قرار می گیری، او را سخت می فشاری، غرقه بوسه می کنی و حُرم نفس های او را با تمام وجود زندگی می کنی، احساس ازلی و ابدی بودن به تو دست می دهد؟!

 

آیا با من در شکل گیری چنین احساسی موافقی؟

 

 

ریشه چنین احساس لذتبخشی را در کجا جستجو می کنی؟!

 

:icon_gol::icon_gol::icon_gol:

 

 

 

آره موافقم و تجربه هم كردم :a030:

البته حالته ياس و پوچي خيلي كم بمن دست ميده و آخرين بارو يادم نمياد كي بود ولي حس عشق حس انر‍ژي خيلي زياد حس اينكه ديگه هيچي تو زندگيم نميخوام جز اون لحظه رو بارها تجربه كردم.

ريشه چنين احساساتي تو وجوده خوده آدمه وقتي بدوني تو زندگي چي ميخواي و باخودت رو راست باشي هميشه و بي چشم داشتي به ديگران محبت كني ناخواداگاه با كوچكترين اتفاقات يا با كوچكترين ابرازه احساسات ميتوني اون حسو تجربه كني... اين نظره منه

 

 

 

وقتی من حس ابدیت و جاودانگی رو با تمام وجود تجربه می کنم، یه احساس عجیبه دیگه هم بر من مستولی میشه

فیاض بودن - پخش شدن - فوران کردن - جوشش

آیا از دوستان بزرگوار کسی هست که احساس دوم من رو تجربه کرده باشه؟

 

:icon_gol::icon_gol::icon_gol:

 

 

بله اين حس رو هم تجربه كردم آخرين بار 3 روز پيش بود ...

  • Like 2
لینک به دیدگاه

خیلی عالیه

 

آدمهای اهل دل و عاشق پیشه ی زیادی داریم اینجا:a030:

 

 

شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی

 

غنیمت است چنین شب که دوستان بینی

 

:icon_gol:

 

 

  • Like 2
لینک به دیدگاه

خیلی عالیه

 

آدمهای اهل دل و عاشق پیشه ی زیادی داریم اینجا:a030:

 

 

شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی

 

غنیمت است چنین شب که دوستان بینی

 

:icon_gol:

 

 

 

تازه بعضیا رو نمیکنن:a030:

باید بهشون فرصت داد با کم کم پا پیش بزارن:w16:

  • Like 1
لینک به دیدگاه

متاسفانه این حسی که گفتین رو نمی تونم درست و کامل درک کنم اما با خط آخر که در مورد مرگ بود،کاملا موافقم .به طور کلی یاد این شعر افتادم :

 

از ترس گریزی نیست

از مرگ، نیز

در عین ترس از پیمودن طول شب باز نماندیم

و در قلب مرگ از خندیدن با صدای بلند

و چنین شد که خندان خندان به صبح رسیدیم ...

  • Like 3
لینک به دیدگاه

تنها اغوش و تکیه گاه روانیم خودم بودم و هستم

دلم لک زده برای امنیتی که بچگیها در اغوش مادرم احساس میکردم انگار همه نیروهای بد اونجا متوقف میشدند.کاش برای یه بار دیگه...

  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...