رفتن به مطلب

زیبایی شناسی


fanous

ارسال های توصیه شده

ما انسانها همیشه جهان وموجوداتش را با چشم زیبایی و زشتی نگاه می کنیم:

درخت بید، زیباست، ستارگان آسمان بسیار زیبا هستند، فلان ماشین اصلاً قشنگ نیست، او چه چشمان زیبایی دارد، نقاشی فوق العاده زیبایی بود و غیره... .

 

همه ما زیبایی را دوست داریم و می خواهیم به زیباترین نحوجلوه کنیم؛ به همین خاطر است که مثلاً لباس قشنگ می پوشیم و خود را آرایش می کنیم. دوست داریم خانه مان زیبا و دلنشین باشد. ماشین قشنگ می خریم و دهها مورد نظیر این.

 

اساسا اگر دقت کنیم، متوجه می شویم که زندگی مان بر پایه زیبایی و زشتی است. همه ما همیشه، جذب زیبایی شده و از زشتی ها گریزان هستیم. بنابر این، زیبایی، نقشی اساسی در زندگی هر انسانی دارد.

 

به دلیل همین نقش و تاثیری که زیبایی بر تمام انسانها و در تمام جنبه های زندگی او دارد، فلسفه علاقمند است تا به بررسی آن بپردازد.

بجز فلسفه، هیچ علم دیگری نمی تواند آن را بررسی کند، چرا که زیبایی چیزی نیست که بتوان آن را دید، در آزمایشگاه آزمایش کرد و یا فورمولی برای آن بدست آورد.

فلسفه در پی آن است که زیبایی و امر زیبا را خوب بشناسد و حقیقت و مشخصات آنرا تعیین کند و اگر ممکن شد، اصول و قواعد زیبایی را در اختیار همگان قراردهد.

این حوزه از فلسفه که به زیبایی و چیستی آن می پردازد، زیبایی شناسی نام دارد.

 

در زیبایی شناسی، مانند همه حیطه های دیگر فلسفه، با بنیادی ترین پرسشها درباره زیبایی و چیستی آن روبرو هستیم. سوالاتی مانند:

 

اصولاً مابه چه چیزی زیبا می گوییم؟ آیا زیبایی وجود واقعی دارد، یعنی امری است که در جهان خارج، وجود خارجی دارد و می توان به آن اشاره کرد یا اینکه از امور ذهنی است و چیزی به نام زیبایی وجود ندارد؟

آیا زیبایی، مطلق است؛ یعنی یک چیز زیبا برای همگان و برای همیشه زیباست؟ ویا امری نسبی بوده و ممکن است شخصی چیزی را زیبا بداند و کس دیگری زیبا نداند و یا چیز زیبا با گذشت زمان، زیبایی خود را از دست بدهد؟

آیا می توان گفت که زیبایی به اشیا و موجودات اضافه شده است؛ یعنی یک شیئ داریم و یک زیبایی که با آن ترکیب شده است؟

قواعد زیبایی ثابتند یا متغییر؟

اساساً چرا زیبا، زیبا می نماید؟ هنر چه فایده ای دارد؟ تفاوت هنر با زیبایی چیست؟ رابطه هنر با زیبایی چیست؟ چرا نظر مردم درباره امر زشت و زیبا مختلف است؟ و این که آیا قوه ای در انسان وجود دارد که مخصوص شناختن زیبایی است؟ اگر چنین است، آن چه قوه ای است؟ و غیره... .

 

زیبا شناسی از دیر باز، یکی از بخشهای مهم فلسفه بوده و فلاسفه بزرگ، در این مورد نظرات زیبا، جالب در عین حال بعضاً متفاوت با یکدیگر ابراز داشته اند.

  • Like 4
لینک به دیدگاه
  • 1 سال بعد...

اینم مطالبی که تونستم گیر بیارم و واسه دوستان بذارم

 

زیبایی شناسی esthetics واژه ای یونانی بمعنای احساس است که ربطی به static متضاد دینامیک ندارد. در کتب قدیم با منشاء عربی، علم الجمال نامیده شده بود. رشته ای در فلسفه هنر است که در باره زیبایی، هنر، سلیقه، آفرینش، حظ زیبایی، اصول آن کنکاش می کند. از نظر علم زیست شناسی مطالعه حسها یا ارزشهای محرکه ای-حسی، داوری احساسات یا تمایلات و سلیقه ها می باشد. در نقد بازتاب هنر، فرهنگ، طبیعت هم تعریف شده که طرق نوین دیدن و درک جهان را بررسی می کند.

اصولا حسها و غرایز در موجود زنده متناظر با نیروهای طبیعی روی زمین تکامل یافته اند. نور، صوت، بویایی، چشایی، پوستی/ لامسه، دما، خطر، گرسنگی، تشنگی، خواب، مراقبه، بیانگر 2سویگی طبیعت- موجود زنده اند. لذا آثار هنری برای تلطیف این حسها و غرایز در طول تکوین جامعه انسانی از 1 میلیون سال پیش روی زمین آفریده شده اند. در روال تولید هنری رویا، خواب، مراقبه نقش عمده ای دارند. همانگونه که تعبیر یک خواب برای محرکات شگفتی و کنجکاوی یک انسان مهم بوده؛ تعبیر و تفسیر یک اثر هنری هم پرسش برانگیز است. آیا یک اثر هنری دلالت بر چیزی ورای موجودیت خود می کند؟ چه تعبیری دارد؟ آیا تجربه ایرا فراتر از درک یک حس مثلا بینایی بازتولید می کند؟ اهمیت هنر در این است که در سیر زمان متراکم و جمع می شود؛ با هنر ملل دیگر قیاس می شود.

 

در زیبایی شناسی معیارهای جهانشمول برای حظ هنری بقرار زیرند:

 

1- تخصص یا استادی هنرمند. مهارت تکنیکی هنری که در هنرمند پرورش داده شده، بوسیله نقاد بازشناخته شده، از دید عامه تحسین برانگیزند.

 

2- حظ غیرکاربردی. حظ هنر بخاطر عواطف بشری نه غرایزی مانند رفع گرسنگی یا راحتی در سرما می باشد.

 

3- سبک/ استیل. اقلام و اجراهای هنری از آن قواعد ترکیب/ کمپوزیسیون پیروی می کنند که در سبک هنری شناخت پذیری قرار دارند.

 

4- نقد. افراد بی اختیار به داوری آن پرداخته؛ از آن حظ برده؛ آنرا تعبیر می کنند.

 

5- تقلید. آثار هنری تجربه های جهان را در مخاطب بازتولید می کنند. هنر انتزاعی استثناء بوده؛ معهذا کیفیات عاطفی و تجریدی مانند آرامش، خشم، غم، بازی، کتره ای، آَشوب را در اثر هنری ترابری می کند.

 

6- تمرکز ویژه. هنر از زندگی روزمره بکنار بوده؛ تمرکز پرشور تجربه را می طلبد.

 

7- ارزش. اثر هنری در جامعه پر طرفدار ارزش پولی پیدا کرده؛ بهای آن در بازار با قدمت، منحصر بفردیت، مواد مصرفی، ارزش فرهنگی تعیین می شود.

 

باید توجه کرد که اقلام هنری 5 جزء مستقل دارند:

 

1- خود شیئی که از مواد ویژه ی محیطی تشکیل شده.

 

2- آفریننده آن که از فرهنگ حول و حوشش با مهارت و تبحر در ایجاد شئی هنری کوشیده.

 

3- طالبان آن که با اشتیاق برای رویت یا تملک آن رقابت می کنند.

 

4- نقادان، نمایشگاهها، موزه ها، کلکسیونرها، بیمه گران که آنرا ارزیابی کرده؛ نظرات و نتیجه را در معرض دید عامه می گذارند.

 

5- نهادهای آموزشی که آن را تشریح و تدریس می کنند.

 

گاهی علوم تکاملی شناخت شناسی، روانشناسی، جامعه شناسی، انسانشناسی هم در زیبایی شناسی بکار میروند. این روش بمراتب جدیدتر از نظرات کانت در سده 18م در باره زیباشناسی می باشد. این نظرات تاحدودی غیرتجربی، اشراقی، و عقل سلیمی بوده که بیشتر در تاریخ هنر کاربرده می شوند تا تبیین زیبایی شناسی در سده 21م.

 

*

 

کانت Kant 1724-1804 فیلسوف پروسی/ آلمانی در باره نظریه شناخت و دانش در فلسفه نوشت. او در ردیف فیلسوفان عصر روشنگری مانند لاک، برکلی، هیوم بود که بین تجربه گرایان و خردگرایان قرار دارد. تجربه گرایان معتقد بودند که دانش تنها از طریق آزمایش حاصل می شود؛ کپرنیک نمونه این گروه است. خردگرایان معتقد بودند که چنین دانش تجربی مشمول شک دکارتی می شود و تنها با استدلال بدست می آید.

 

فیخته، هگل، شلینگ، شوپنهاور با تاثیر آثار از کانت نظام او را بسط داده، ایده الیزم آلمانی را کامل کردند. آثار کانت در باره زیبایی شناسی و حکمت غایی teleology دربرگیرنده 2 کتاب نقد داورانه Urteilskraft در 1790 ؛ مشاهدات در باره احساس زیبایی و مطبوعیت در 1763 می باشند. او آثار مهمی در فلسفه، در نقد استدلال محض، نقد استدلال عملی، خردگرایی در نقد هنر بجا گذشت. در آلمانی فهم عمومی das Verstehen و قوه فهم ذهن انسان der Verstand نامیده می شوند.

 

او معتقد بود فرمول جاذبه نیوتن متکی بر دانش جهانشمول و لازم از قبل a priori اصول طبیعی ذات و علیت می باشد. کانت هنر را با داوری سلیقه ای و نه داوری اخلاقی یا داوری علمی می سنجید. کانت زیبایی را صفت اثر هنری یا پدیده طبیعی ندانسته، بلکه آگاهی حظ از تخیل و فهم اثر هنری قلمداد می کند. اگرچه استدلال برای آنچه زیباست بکار می رود، ولی داوری یک داوری معرفتی یا منطقی نبوده بلکه داوری زیبایی شناسانه/ استیکی می باشد.

نظام زیبایی شناسی کانت بر مقوله یک اثر هنری در رابطه با سلیقه یک ناظر که آنرا زیبا و مطبوع می یابد استوار است. دوم اینکه این نظام براساس منطق و اشراق است؛ نه بر یافته های علوم تجربی چون نورشناسی، عصب شناسی، روانشناسی، جامعه شناسی، و آمار. درحالیکه هنر مقوله اجتماعی است که سلایق گوناگون در ادوار مختلف در باره آثار هنری بجمعبندی و داوری می پردازند. نظریه های نقد ادبی بر اساس نظریه های نقادان بر آثار ادبی و هنری استوار اند.

*

شاعر یا هنرمند با تخصص و مهارت به اصول زیبایی شناسی گذشتگان آگاه می باشد. او با خلاقیت و تخیل خود اثری جدید می آفریند. باید توجه داشت که اصول زیبایی شناسی با نمونه های هنری و ادبی در دوره آموزشی یک هنرمند گنجانده می شوند. تشویق اطرافیان هنرمند هم اصول زیبایی شناسی را مدح/ ذم می کنند. پس هنرمند در مادیت دادن به فکر خود اصول زیبایی شناسی را مدنظر دارد. از اینرو اصول زیبایی شناسی در یک عصر بوسیله هنرمندان آن دوره تکرار و بکاربرده می شوند.

این اصول را استادان فن به نسل بعدی هنرمندان جوان می آموزند؛ هنرمندان آنها را ملکه ذهن کرده؛ در آثارشان بکار میبرند. البته خلاقیت و تخیل فردی، همیشه در حدود و ثغور این اصول زیبایی شناسی، علل غایی ابداع و خلق اثر می کند. اما این اصول کدامند؟ آیا در هر هنری این اصول منحصر به آن هنر است؟ آیا یک 4چوب فراگیر برای همه این اصول در هنرهای 7 گانه رقص، شعر، موسیقی، مجسمه، نقاشی، نمایش، فیلم/ عکاسی وجود دارد؟

در آثار هنری میتوان اصول کلی فراگیر تجریدی را یافت؛ سپس این اصول را در یک اثر هنری بکار برد. در جستار کنونی این اصول فرمول بندی شده؛ در آینده آنها را بر یک اثر هنری یا ادبی منطبق کرده؛ تا آن اثر نقد شود. برخی از این اصول در یک هنر مشخص بسیار طبیعی اند مانند حرکت در رقص، نمایش، فیلم؛ یا توازن، تباین، مقیاس در عکس. مثلا مسئله وحدت در غزلهای حافظ از 800 سال پیش مطرح بوده. رک به اخوان ثالث، مقالات، کتاب اول، 1349، انتشارات توس، مشهد. او در فصل "آورده اند" حافظ. چندصدایی را در تقابل با تک صدایی در غزل حافظ مطرح می کند.

 

اصول زیبایی شناسی را می توان در 11 جزء زیر ردیف کرد:

 

1- سلسله مراتب، هیرارشی چینش اقلام مانند اشیاء، نامها، ارزشها، مقولات است که رتبه بالا، صدر، فوق، علیا و پابین، ذیل، تحت، سفلا را بین آنها برقرار میکند.

 

2- تمرکز، تایید در روال توجه تام به یک شیئ یا سوژه می باشد.

 

3- تباین Contrast قیاس 2 چیز باهم برای تاکید بر تفاوت آنهاست مانند نور و تاریکی.

 

4- اختلاف Tension فشار در وضع ذهنی یا عاطفی بوده؛ نیز کشیدن چیزی از 2 سوی مخالف می باشد.

 

5- توازن Balanceایجاد ثبات، قرار در 2 سوی یک تضاد؛ همسنگی 2کفه ترازو است.

 

6- ریتم، ایقاع، وزن واحد سنجش در زمان، حرکت یا توفیر variation مکرر مانند ضرب، تاکید، الگوی متناوب است.

 

7- جریان Flow حرکت پیوسته و سیال مانند مایع در مسیرش می باشد.

 

8- عمق، ژرفا، بعد عمود بر سطح ظاهری یا درونگراست که رویت ناپذیر بوده؛ ولی حس می شود.

 

9- مقیاسScale سامانه/ سیستم علامتگذاشته شده برای قیاس، سنجش است.

 

10- حرکت عمل تغییر وضع یا مکان یک شیئی در زمان است.

 

11- وحدت Unity وضع یا کیفیت یگانگی، ناگسستگی، تمامیت، کمال می باشد.

 

در ایران کاشیکاری، خطاطی، طرح قالی هندسی و گیاهی، معماری، مینیاتور، بوستان و گلستان پر از بوته و درخت و آب را می توان نام برد که هر عصری، مثلا عهد باستان و مدرن، اصول زیبایی شناسی خود را دارد. مثلا رنگ لاجوردی/ کات کبود در کاشیکاری از آسمان آبی و ذخیره در خاک این منطقه می باشد. پس هم امکانات هم انتظارات رنگ لاجوردی تابع محیط اقلیمی و فرهنگی در فلات ایران اند. آثار دیگر هنری مانند نقش قالی، کاشیکاری بناهای عمومی، باغ و باغچه با آب و گل، در وضع بهتری بدست اخلاف رسیده اند، تا موسیقی. باغ ارم شیراز یا کاخ الحمرای جنوب اسپانیا نمونه های ماندگاری مجموعه نفیس بنا و باغ اند.

اصول زیبایی شناسی هنر در موسیقی، نقاشی، دیگر هنرها با تکوین هنرها بسط می یابند؛ در نهادهای آموزشی تدریس و تمرین می شوند. پس اصول هنر در کشورهای باستانی مصر، سومر، چین، هند، ایران، یونان با اصول هنر در آفریقا، آمریکای لاتین، اقیانوسیه می تواند مشترکات و تمایزات داشته باشند. آیا می توان هنر را مهندسی کرد؟ یعنی با کاربرد اصول زیبایی شناسی یک اثر هنری آفرید. اکنون هنرهای 7گانه واشکافی می شوند.

شعر. شاعر از 2 مرحله ادبی می گذرد. مرحله نخست آموزش زبان، شعر، فرهنگ محیطش است. مرحله دوم آفرینش شعر بزبان محیطش، نقد ادبی، ترجمه، کارهای ادبی دیگر است. نوشتن، تحریر، گفتن یک شعر را هم می توان مرحله بندی کرد. در کورتکس مغز شاعر، چند ناحیه برای شعر گفتن، فعال می شوند: مشعر نیمکره مغز راست، مثلثهای بروکا برای هدایت سیگنالهای عصب به عضلات سر و دست، حافظه زبانی، عاطفی؛ فکرهای کتره ای در حافظه که برخی به حافظه کاری می رسند.

این حقیقیتی است که یک شاعر - چه نوشاعر، چه اهل فن، چه استاد شعر- کنجکاوی دارد که ببیند اطرافیان، شعر او را چگونه پذیرا می شوند. این محرکه کنجکاوی ربطی به صفات شخصیتی مانند خودخواهی، منزلت طلبی، خودشیفتگی ندارد. محرکه کنجکاوی کاملا طبیعی است. رک به داستانهای مربوط به غزلیات حافظ در مقالات اخوان ثالث، کتاب فوق.

شاید یک دلیل برای نشر شعر همین محرکه جهانشمول کنجکاوی شاعر، سوای سود بازاری، است. گاهی هنرمند تحت تاثیر عواطف لحظه ای اثر خود را نابود می کند. رک به وصیتنامه کافکا به دوستش، ماکس برود، که بقایای آثار کافکا را نابود کند. خوشبختانه او اینکار را نکرد؛ اکنون بازماندگان برود، دستنویسهای کافکا را به بهای گزافی در اسراییل و سویس میفروشند. گویا هدایت هم نوشته هایی را که با خود در پاریس داشت، قبل از خودکشی نابود کرد.

رعایت دستور زبان و علامتگذاری، مهندسی تقطیع سطرها، فاصله گذاری برای مفصل بندی، آغاز، روال تکوینی، پایان بندی، ویرایش، دستکاریهای نهایی، شکل نهایی برای نشر را می توان بر یک بردار از درون شاعر به بیرون در جامعه تقطیع کرد.

شعر در ذهن شاعر با الهامی یا فکری کتره ای آغاز می شود. این الهام می تواند درونی مانند گیردادن مشعر به یک فکر کتره ای یا بیرونی مانند یک رویداد اجتماعی یا خواندن شعری از دیگری باشد. نیمکره مغز راست مهندسی پرورش موضوع، سطربندی، رعایت دستور زبان و سنن ادبی، دستکاری منطقی شعر را انجام می دهد. مغز چپ بوسیله عضلات دست و چشم شعر را تحریر می کند.

نقاشی. یکی از انواع فکرهای حسی غیرزبانی نقاشی است. در بیان کلامی ترکیب کلمات تابع قواعد دستور زبان و حالت عاطفی متکلم است. در هنر نقاشی هم سنن هنری و عاطفه ی لحظه ای هنرمند در آفرینش دخیلند. ترکیب Composition عناصر بصری در یک اثر هنری، سازماندهی عناصر بنا به اصول هنری است.

مقولات هنری دیگر طرح/ دیزاین، شکل/ فرم، ترتیب بصری، ساختار رسمی/ فرمال، صفحه بندی گرافیک اند. نقاشی از خط، رنگ، اصول سازماندهی، دیدگاه نقاش تشکیل شده. نقاشی هنری عضلانی است که نیاز به یک دوره طولانی تمرین عضلات دست همچون بازی پینگ پونگ دارد. نیز به ممارست در تناظر رنگهای خشگ شده بر پرده نقاشی با رنگهای ذهنی ایده یا رنگهای بصری عین دارد؛ بویژه در سایه روشنها و سطوح مجاور.

در نقاشی نابودی اثر هنری ضایحه بزرگی در عالم هنر است. ون گوگ نتوانست حتی با معاضدت برادرش تیو حتی یکی از آثارش را بفروشد. اکنون گرانترین نقاشی آثار اوست که در حراجی کریستی لندن-نیویورک یک تابلوی او بمبلغ 135 میلیون دلار 10 سال پیش بفروش رفت.

موسیقی. مادیت یکی دیگر از فکرهای غیرزبانی، موسیقی است. در موسیقی و رقص آثار هنری مثلا از عهد باستان از نسلی به نسل دیگر انتقال یافته؛ بقایای مستقیم ندارند. مگر چند نام مانند باربد، نکیسا، رودکی از هزاره اول یا نام قطعات موسیقی در کتب تاریخ ادبیات بجا مانده.

رقص. در عین حال رقصهای مرسوم در فلات ایران سنتی چند 1000 ساله دارند. این رقصها از هزاره های دور به نسل امروزین رسیده اند. چه در کوههای کردستان و لرستان، چه در دشتهای خراسان و آذربایجان و خوزستان، چه در کرانه های خلیج فارس و خزر و اورمیه - رقص نیازی طبیعی به بیان عواطف انسانها نسبت به هم و نسبت به طبیعت است. رقصهای سرخسی، بندری، بابا کرم، شاطری را دانشجویان در جشنهای ملی در خارج از ایران در هند، اروپا، آمریکا اجراء می کنند.

مجسمه. عروسک، حجاری بر کوه، تندیسها در خاور میانه تاریخی چند هزار ساله دارند. منظومه شیرین و فرهاد نظامی تحت حجاریهای بیستون در شعر حزین لاهیجی باز تولید شده: آواز تیشه امشب از بیستون نیآمد./ گویا بخواب شیرین فرهاد رفته باشد. گاهی در اعصار باستان عروسک برای طلسم هم کاربرد داشت. زیباترین مجسمه مفرغی در ایران، کوچک جنگلی بر اسب در میدان شهرداری رشت است. او نماد شجاعت و عدالت ایرانی بود.

نمایش. در فلات ایران کارناوال و دسته راه انداختن از 3 هزار سال پیش مرسوم بوده. از مُهری ایلامی بروشنی می توان این نتیجه را گرفت. بیضایی 100 تا 200 متن تعزیه را به 3 دسته واقعه، پیش واقعه، گوشه تقسیم کرد. تعزیه روایت است؛ روایت با حرکت نمایش را می سازد. رک بهرام بیضایی، نمایش در ایران، تهران 1344.

اصولا در روستاها تعزیه یکی از سرگرمیهای تابستانی است که در آن ثنویت زرتشتی در تضاد خیر و شر تکرار می شود. سیاشوون هم یکی از این مراسم باستانی است؛ در این اسطوره رابطه حیات انسانی با گیاهی بنمایه روایت است. خون انسان در خاک به پرسیاووش تبدیل می شود که برای خیام هم تخیل آفرین بود. این رسم قبل از فردوسی در 1000 سال پیش، وجود داشت. فردوسی با ظرافت این عقده قدیمی اودیپوس شاه را در بافتار مذهبی خراسان آن زمان به نظم کشید. فروید با خواندن داستان یونانی فوق، رابطه مثلثی پدر- مادر- پسر را مفصل تشریح کرد.

فیلم. پس از امکان برگرداندن منظره با عدسی دروبین بر فیلم، گروهی هنرمند هنر تجریدی را پدید آوردند. عکس ثابت یا متحرک از سده 19م به هنر افزوده شد. با پیدایش دوربین عکاسی، هنر تجریدی از نوع آثار کاندینسکی با اجسام هندسی و الوان زنده شکل گرفت. تصویر سازی از سفید-سیاه به رنگی، از کاغذی و فیلم به الکترونیک نرم ترابری پذیر تکامل یافت. عکاسی از منظره، پورتره، شخصیتهای تاریخی، چرخه حیات خانوادگی از تولد تا جوانی و پیری، آغاز شد.

اکنون عکاسی از کهکشانها، ویروسها، اعضای بدن، برخی اَبَرملکولها از طریق کاسکیت، یعنی روال چند مرحله ای رایانه های تصویری، بتکامل خود ادامه میدهد. این تکامل منجر به عکس پویا/ انیمیشن، تجسم 3-بعدی رایانه ای تصویری، رنگهای دلپذیر، ایجاد بانکهای کلان داده ها در اینترنت می شود که از هر نقطه ای در جهان قابل رویت اند. نیز با برنامه های نرم افزاری می توان توی یک عکس ناشی از عدسی دست برد؛ یا عکسهای تخیلی تنظیم کرد.

در گوگل تصویری هم عکسها، کلیپها، فیلمها ایندکس شده اند. یکی از کلکسیونهای بدیع مناظر غرب آمریکا با عنصر انزوا بوسیله Ansel Adams است. او 1902- 1984 با عدسیهای متعدد به ضبط لحظات فررار در طبیعت همت گماشت. ادامه عکاسی به سینمای رنگی، تلویزیون ماهواره ای، و بیسیم تصویری رسیده است. فیلمهای مخملباف، پناهی، قبادی، کیارستمی غیر از ابعاد هنری و تفریحی جنبه ضبط انسانشناسی را هم دارا می باشند.

در سده 5م در اروپا هنرهای لیبرال در نهادهای آموزشی عبارت بودند: دستور زبان، دیالکتیک، بلاغت، هندسه، نجوم، موسیقی. منظور از هنرهای لیبرال دانش عمومی است. سپس هزاره بعدی هنرها تقسیم بندی شدند به: هنرهای اجرایی مانند نمایش، نوازندگی، خوانندگی، باله، پانتومیم؛ هنرهای تزیینی مانند بصری، کاربردی، معماری، مد پوشاک، صنایع مستظرفه، پلاستیک، کاشیکاری، سرامیک؛ هنرهای زیبا مانند طراحی، نقاشی، مجسمه، گرافیک، خطاطی. شاید یک فرق هنر با صناعت در واحد بودن هنر و تولید انبوه صناعت باشد.

در سده 21م هنر بخشی از تفریحات، وقت گذرانی، سرگرمی شده. در یک محیط هنری شبکه های اجتماعی و ارتباطی انسانها پدید می آیند که مراوده آنها را تسهیل می کند. آثار هنری گذشته سوای تلطیف احساس، تزیین محیط کار و زندگی، الهام بخش ایده های نوین اند. سپس این شبکه های هنری به حرفه ای تبدیل می شوند. آثار هنری با ورود به موزه ها، نمایشگاهها، ادارات و پارکها کمک به حظ هنری برای همه شهروندان می کند. اینترنت هم واسطه گسترده و سریعی برای مراوده هنری در جهان شده.

یکی از مظاهر هنر شفافیت و آفتابی شدن عواطف انسان است که نقطه مقابل فرهنگ تقیه گرای پستویی پیشامدرن است. از اینرو هنر یکی از کاتالیستهای مدرنیسم است که جامعه را لطیفتر می کند. هنر همیشه در تقابل با قهر بوده؛ در سیر تکاملی خود بر وجدان انسانی استوار بوده؛ به تفاهم جهانی کمک میکند. وقتی یک شهروند از جامعه پیشامدرن با انسانی مدرن یا پسامدرن به دیدن کنسرت موسیقی کلاسیک بتهوفن یا پاپ بیتلز می روند برای آنها یک تکیه گاه مشترک پدید می آید که بتوانند ساعتها در باره آن غور نموده، اختلاط کرده، پژوهش کنند.

شاید ورزش و هنر کمک ارزنده ای برای تفاهم انسانها در جهان باشند. جدا از فرهنگ و زبان هر قومی، اعضای این قومها می توانند وجوه مشترک در هنرها را بیابند؛ از هنر مارلون براندو، شجریان، کافکا، آغاسی و هزاران نمونه دیگر با هم گپ بزنند یا در باره آنها فکر کنند. پس هنر یکی از کاتالیستهای تفاهم انسانهاست؛ دیوارهای افتراق را فرو می پاشد. شاید دور نباشد زمانی که انسان به اصول فراگیر زیباشناسیک هنری جهانی دست بیابد.

  • Like 2
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...