saeed99 2563 ارسال شده در 16 خرداد، 2012 .یه مقدار شاد بشیم شاسیشاسی رو بزنشب عید است؛ میخواهیم با هم صفا کنیمسؤال امتحانی فی فوق ليسانس چنده خوراک شب عید مردمنام : دلقکساکن : کشور گربه ایگفتم : من تشکر می کنم خانه نشینی کدومه اون سریال خانه بدوش بود مال خیلی سال پیش ، شما یادت نمیادیه ذره از 20 کمترتعداد سوالات 10 تا سوال بربری خاش خاشی جوابا ؛ شادی ، خنده ، تماشا دستم درد نکنه کردم که کردم مه چیه ؟خواستم ببینم فضولم کیهشما هنوز نشه اید بیخیالگفت : من تکذیب می کنم کرکر خنده حالا ما شوخی کردیم گذشت و پاسخ دادیم خدایی فقط من بودم بی معرفتیه و نامردیه اگه اینجا پست نزنیدیه مشت مطلب اضافه هم نوشتیمعید همتون مبارک ؛ سالم و سربلند و عزیز باشیدبرداشتی آزاد با اندکی تغییر و تخلیصاسفند 1390 - saeed99 15
spow 44198 ارسال شده در 16 خرداد، 2012 این روزها اگر قیصر بود میدید که من خودم کمی راستم شاید هیکلم کمی چپ باشد ولی این دنیاست که داره کجکی میره اهای دنیا وایسا کارت دارم... نمیدونم اخه چی بنویسم برات سعید؟ اینو مهمون من باش از روزنوشت های اقای محسن باقرلو با عنوان اسم من دلقک که تقریبا مال یه سال وچندروز پیشه... ترنج عزیز برایم نوشته است : چقدر پست های اخیرتون غم داره ... متاسفانه حق با ترنج است ... راستش آن مدتی هم که نبودم و نمی نوشتم دلیلش همین بود ... داغون بودم و حرفی هم نداشتم جز زر غصه و فس ناله ... مثل همین حالا ... و جددن شما چه گناهی کرده اید که لطف کنید وخت و انرژی بگذارید روی لینک ناقابل ما کلیکرنجه کنید و بیایید سطوری چند آغشته با طعم گس ناراحتی و غم و درد و زخم و این اراجیف مزمزه کنید و چند خطی هم از سر محبت و دوستی بنویسید و حال خوبتان بد و خدای نکرده حال بدتان بدتر بشود و برگردید ... اصلن اگر دققت کرده باشید پستهای تلخ تعداد کامنتهایشان کمتر است ... طبیعی هم هست ... بچچه ها خودشان هرکدام قد خودشان مشکل و ناراحتی های کوچک و بزرگ دارند و دیگر حوصلهء شنیدن زنجموره های دیگری را ندارند ... آدمهایی که به سیرک می روند کاری ندارند که دلقک توی دلش غم و غصه دارد یا نه ، صرفن می روند که دلشان باز شود و حالشان خوش ... تازه وبلاگ یک فضایی ست که خیلی توش نمی شود سفرهء دل را وا کرد ... و اصلن گیرم که من بیایم اینجا هی از مشکلات و غصه هام بنویسم ... که چی بشود ؟ ... شمای نوعی چه کمکی به من می توانید بکنید ؟ ... همانطور که من نمی توانم به شما بکنم ( کمک ! ) ... باور کنید این حرفها را روزی صدبار یاسین وار در گوش خر خودم می خوانم ولی افاقه نمی کند لامصصب ... خیلی دوست دارم اینجا فقط از خوبی ها و قشنگی ها و رنگی ها بنویسم برای خودم و برای شما ولی واقعن اکثر اوقات مخصوصن این اواخر نمی شود که بشود ... - برای تغییر و تلطیف فضا عرض کنم خدمت انورتان که یکربع پیش کیامهر عزیزم مثل اکثر روزهای هفته که شرمنده ام می کند زنگ زده بود حال و احوال ... می گوید : آقا تو باز مثل اینکه نوبتت شده ها ! ( بی تربیت ! ) ... می گویم اشتباه من این است که روز دقیق شروع دوره هایم را نمی نویسم و قرص هایم جابجا و دیر و زود می شود لذا اینجوی می شوم ! ... می گوید : خب تو چن وختیه که اواخر هر ماه چیز میشی دیگه ! اینجوری میشی ! ... می گویم ولی من دو ماه است که خوب نیستم ... می گوید : آخه هی بد و خوب میشی ! ... می گویم : مثل این تلویزیون های سیاه و سفید قدیمی که هی برفکی می شدند و هی صاف می شدند وختی کسی دست به آنتنشان می زد ... می گوید : خب عزیزم نذار دست به آنتنت بزنن ! ( مجددن بی تربیت ! ) - ولی اینبار مشکل از آنتن نیست بچچه ... یکسری فرکانسها کللن عوض شده است . 11
saeed99 2563 مالک ارسال شده در 16 خرداد، 2012 . سجاد جان ازمتنی که گذاشتی ممنونم واقعی و دردناک مثل این روزای من ... آره این درد مشترکیه که این روزا هرکسی با سازخودش اونو اعلام می کنه می دونم ظرفیت بعضی ازآدما زیاده ولی نامحدود نیست ؛ این روزا چیزای می بینم و می شنوم که گاهی شک می کنم ، خدا هنوز زنده است یا سالهاست که مرده 5
آرانوس 6500 ارسال شده در 16 خرداد، 2012 این روزا نمیدونم چرا از 10 نفر 9 نفرشون دلاشون غمگینه و دلگیر و افسرده خودم یکی از اون 9تام خیلیا هم از ارتباطای مجازی دلشون میگیره این نشون میده که چقد این دنیا ماروتسخیر کرده ....:5c6ipag2mnshmsf5ju3 شایدم وسیله ای شده واس اینکه بیشتر ار غم وغصه بقیه خبردار میشیم و دلامون میگیره ... هیچ سالی این اواخر سالم به دلگیری و ناراحتی امسال نبود :( آدم شرایط سخت رومیتونه تحمل کنه نتونه عوضشون کنه باهاش یه جوراییی کنار بیاد اما رفتار آدما و به خصوص دوستان و اونایی که برا آدم مهمن رو آدم کجای دلش بزاره آخه شاید بهترین کار اینه که آدم خودشو به بیخیالی و ندونی بزنه اون دلقکه دلش اگه پر از غمه حدااقل دل بقیه آدمارو شاد میکنه ما هم اینجوری باشیم؟ 9
AFARIN 7196 ارسال شده در 16 خرداد، 2012 از چی بگم خدا از این بنده های خسته از این همه درد تموم دنده هام شکسته خنده هامو نبین، این خنده هام یه چسبه رو لبم این منم با یه رد پای خسته 6
ارسال های توصیه شده