fanous 11130 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اسفند، ۱۳۸۸ فلسفه در هر حوزه ای که وارد می شود، به بررسی و تحلیل بنیادی ترین مفاهیم و اصول آن می پردازد. حوزه اخلاق و یا ارزشها نیز از این قاعده مستثنی نیست و بر همین اساس است که فلسفه اخلاق یا نظریه ارزشها به وجود آمده است. در فلسفه اخلاق سوالاتی اساسی مطرح است. مانند: خیر چیست ملاک خوبی و بدی چیست؟ آیا عمل ناپسند در هر شرایطی ناپسند است؟ اساسا چرا باید به اخلاق پایبند باشیم؟ و سوالاتی از این قبیل. زندگی هر یک از ما انسانها آمیخته با داوری ها و ارزش گذاری هاست. هر کدام از ما در طول شبانه روز ممکن است دهها بار با خود بگوییم: این خوب است، این خوب نیست، این کار را نباید بکنیم و غیره... . تمام این داوریها به دلیل آن است که هر کسی خود را پایبند به ارزشها و آداب خاصی می داند که ممکن است با ارزشهای دیگران فرق داشته باشد. 1 لینک به دیدگاه
fanous 11130 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اسفند، ۱۳۸۸ اگر بخواهیم از دید فلسفه اخلاق به این امور و موضوعات نگاه کنیم، اول از هر چیز باید بپرسیم که اصولا پایبندی به آداب و ارزشها چه معنی دارد و چگونه امکان پذیر است؟ ممکن است پاسخ داده شود: بدلیل اینکه این ارزشها، خوب و نیک است. اما سوال اصلی همین جاست: خوبی چیست ملاک آن چیست؟ منشا آن کجاست و از کجا بدانیم که ملاک آن معتبر است؟ این مسئله یعنی چیستی و سرچشمه خوبی ها یا ارزشها اولین مسئله ای است که در فلسفه اخلاق با آن روبروییم. دومین پرسش عمده ای که در فلسفه اخلاق از آن بحث می شود، این است که همه می دانیم که هر کسی درباره عمل خوب و بد نظری دارد که ممکن است با نظر دیگران متفاوت باشد مثلا امکان دارد فردی لذت های شخصی را بهترین چیز بداند، در حالی که فرد دیگر، ایثار و سختی کشیدن به خاطر همنوعان را بالاترین خوبی دانسته و لذت های شخصی را عملی زشت انگارد. و یا این که کسی جنگ را در هر اوضاع و احوالی زشت انگارد و شخصی دیگر، جنگ را در شرایطی خاص جایز و مطلوب شمارد. این تفاوت آرا و داوریها ی ارزشی و اخلاقی از کجا بر می خیزد؟ و کدام یک اعتبار دارد؟ شاید عده ای بگویند که هر دو نظر برای صاحبانشان اعتبار حقیقی داشته باشد و هر یک می توانند مطابق نظر خود عمل کند، اما ممکن است عده ای دیگر بگویند: عمل اخلاقی، یک چیز بیشتر نیست و در هر اوضاع و شرایطی فقط یک نوع عمل، ارزش حقیقی را داراست. مسئله بعدی فلسفه اخلاق، نسبی یا مطلق بودن ارزشهاست. آیا دروغ گفتن در هر شرایطی ناپسند است؟ اگر با دروغ گفتن من یک فرد بیگناه از اعدام نجات پیدا کند بازهم نباید دروغ بگویم؟ بسیاری عقیده دارند که در این مورد دروغ گفتن اشکالی ندارد. بسیار خوب، بنابر این جایی هست که دروغ گفتن خوب است. اما چگونه باید بفهمیم که دروغ کجا خوب و کجا بد است؟ کسی که از یک سو کشتن انسان را حرام می شمارد و از سوی دیگر وقتی کشورش مورد تجاوز قرار گرفت، دفاع از میهنش را واجب می داند، چگونه باید این دو نظر را با هم آشتی دهد؟ اگر از جنگ سر پیچی کند، از اعتقادش برگشته و اگر به جنگ برود، ممکن است کسانی به دست او کشته شوند. در این اوضاع چه باید بکند؟ مسائل عمده دیگری نیز در فلسفه اخلاق مطرحند. به عنوان نمونه اینکه: منشا اخلاق کجاست؟ آیا اخلاق، ساخته و پرداخته فرهنگ ملتها و آداب و رسوم آن هاست؟ یا این که امور اخلاقی حقایقی هستند که مستقل از انسان وجود دارند؟ آیا بنیاد اخلاق به صفات ژنتیک هر انسانی باز می گردد؟ (چیزی که در حال حاضر به یکی از مسائل فلسفه تبدیل شده است.) اگر اخلاق را کنار بگذاریم، چه اتفاقی می افتد؟ و دهها سوال نظیر این سوالات که هر یک برای انسان جذاب بوده و او را به تفکر وا می دارد. 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده