رفتن به مطلب

نوآوري


*Mahla*

ارسال های توصیه شده

نوآوري

 

 

تيموتي سندفر

مترجمان: محمدصادق الحسيني، پريسا آقاكثيري

 

ملزومات نوآوري

دو گفته رايج درباره نوآوري وجود دارد. مورد اول آن است كه «اگر تله موش بهتري بسازيد، دنيا پشت در خانه شما جمع خواهد شد.»

 

[TABLE=align: left]

[TR]

[TD=width: 100%] 28-04.jpg

[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

 

اقتصادداني به نام ژاكوب اشموكلر (Jacob Schmookler) در اثر بسيار مهم و تعيين‌كننده‌اي كه در رابطه با نوآوري به نگارش درآورده است، با مقايسه نرخ صدور حق ثبت با ميزان سرمايه‌گذاري در تكنولوژي‌هاي جديد، اين ديدگاه را تاييد كرده است. وي نتيجه‌گرفته كه نوآوري تقريبا همواره به واسطه تقاضاي اقتصادي به وجود مي‌آيد: افراد بر پايه اين باور كه بازدهي اقتصادي نوآوري بيشتر از هزينه‌هاي آن خواهد بود، دست به نوآوري مي‌زنند. اما بعضی از اقتصاددانان ديدگاه وی را به اين خاطر كه بسيار ساده‌انگارانه است و به ويژه به دليل غفلت از عواملی مستقل از اقتصاد كه به شدت بر چگونگي وقوع نوآوري تاثير مي‌گذارند، مورد انتقاد قرار داده‌اند. صرف وجود تقاضا براي يك كالا يا خدمت جديد برای به بار آمدن نوآوري كافي نيست.

گفته رايج ديگر آن است كه «احتیاج مادر اختراع است». اما واقعيت آن است كه فراغت مادر نوآوري است. به بيان اقتصادي مازاد سرمايه، زمان و هزينه اوليه لازم براي پياده‌سازي يك ايده جديد را فراهم مي‌كند. (رجوع كنيد به سرمايه‌گذاري). از آنجا كه ممكن است يك كالا يا خدمت جديد يا حتي يك قاعده تازه اجتماعي موفقیت آمیز نباشد، يك مبتكر بالقوه بايد منابعی را فراهم کند تا بتواند بدون اینکه بازدهی تضمين شده باشد، پياده‌سازي ايده خود را آغاز کند. از اين رو توانايي گردآوری و به‌كارگيری سرمايه براي هر گونه نوآوري ضروری است و سرمايه هم تنها زماني در دسترس خواهد بود كه افرادي از ثروت كافي برخوردار باشند تا افراد مبتکر بتوانند وقت خود را برای تفکر خلاقانه صرف کنند. اما براي بروز نوآوري صرف دسترسي به سرمايه كافي نيست. سرمايه بايد پايدار و متحرک باشد (رجوع كنيد به حقوق مالكيت). هرناندو دسوتو شرح مي‌دهد كه حتي در جاهايي كه كارآفريني زيادي صورت مي‌گيرد و سرمايه در دسترس است، نيازهاي مبتكران بالقوه برآورده نمی‌شود، مگر آنكه سرمایه متحرک باشد تا امكان تبديل انواع مختلف ثروت به اعتبار فراهم آید. اين تحرک «سند(هاي) مالکیت» مثل قباله‌های ملکی را در بر مي‌گيرد كه «نمايانگر پتانسيل غيرمشهود موجود در دارايي‌هايي است كه انباشت مي‌كنيم.» ثبات سرمايه در اثر حاكميت قانون فراهم مي‌آيد كه باعث می‌شود استفاده از زور و اجبار در جامعه به پديده‌اي قانونمند و قابل پيش‌بينی بدل شود. اگر نتوان سرمايه‌گذاری را در برابر سلب مالكيت بيمه کرد، احتمال آن كه صاحبان سرمايه ريسك سرمايه‌گذاري در يك ابداع جديد را قبول كنند، كاهش پيدا خواهد كرد. كشورهايي كه حاكميت با ثبات قانون از جمله حقوق مالكيت در آنها وجود ندارد، از رفاه كمتري برخوردار خواهند بود و نوآوري كمتري در آنها رخ خواهد داد. پل رومر، دانشمندي كه در زمينه رشد اقتصادي جايگاه ممتازي دارد، توضيح داده است كه نوآوري از تركيب نهادهاي اجتماعي تشویق‌كننده رشد و ايده‌هاي جديد منتج مي‌گردد. افراد زيادي مي‌توانند در آن واحد در ايده‌ها (برخلاف اشيا) سهيم باشند؛ بنابراین ايده‌ها مي‌توانند سرعت پيشرفت تكنولوژيكي را به شدت افزايش دهند. بنابراين سرمايه، نهادهاي اجتماعي و تكنولوژي‌های جدید به تنهايي مسبب رشد نمي‌شوند؛ بلكه بايد آنها را با توانايي و تمايل به تفكر و عمل خلاقانه تركيب کرد (رجوع كنيد به كارآفريني). این بدان معنا است كه نوآوري، الزامات فلسفي و روان‌شناختي خاص خود را به همراه دارد. توانايي تفكر خلاق به ابزارهاي معرفت‌شناختي مثل روش علمي نياز دارد كه فرد مبتكر مي‌تواند با استفاده از آن به يك مساله نزديك شده و فرآيند حل آن را آغاز كند. فلسفه‌هایی كه چنين ابزارهايي را به وجود نياورده‌اند (مانند مذاهب جزمی)، از نوآوري‌هاي تكنولوژيكي ممانعت خواهند كرد. همان‌گونه كه ناتان رزنبرگ و ال.‌اي.‌بردزل بیان کرده‌اند روش علمي، ابزار ضروري برای ایجاد رفاه را براي تمدن غرب فراهم آورد. ديويد لاندس در كتاب خود با عنوان «ثروت و فقر ملل» به اين نكته اشاره مي‌كند كه نوآوري علاوه بر آنكه عوامل جغرافيايي و ديگر عوامل غيرمستقيم را در پشت خود دارد، از بنيان‌هاي اخلاقي و متافيزيكي مهمي نيز برخوردار است. بعيد است جوامعي كه در آنها نوآوري به صورت عاملي براي در هم ريختن گناه‌آلود نظم كيهاني در نظر گرفته مي‌شود يا افراد به خاطر داشتن تفكري متفاوت با ديگران تنبيه يا طرد می‌شوند، این پدیده را تجربه كنند. از سوي ديگر مثلا دليل پيشرفت آمريكا در اوايل دوران شكل‌گيري‌‌اش تا حدود زيادي اين بود كه «اين كشور بستری مناسب برای دموکراسي و سرمایه‌گذاری بود» كه در آن «برابري زمينه را براي پرورش اعتماد به نفس، جاه‌طلبي، آمادگي ورود به بازار و رقابت در آن و رشد روحيه فردگرايي و جسارت طلبي فراهم مي‌كرد».

برخي از اقتصاددانان بر اين باورند كه شركت‌‌هاي بزرگ‌تر در معرفي كالاها و خدمات ابتكاري مزيت دارند؛ زیرا مي‌توانند از پس سرمايه‌گذاري در ايده جديدی که احتمال بي‌ثمر بودنش وجود دارد و مي‌تواند بسيار پرهزينه باشد، برآيند. مثلا RCA پيش از آنكه در توليد تلويزيون‌هاي رنگي به موفقيت تجاري دست پيدا كند، بيش از شصت و پنج ميليون دلار را كه در ميانه قرن بيستم مبلغ بسيار زيادي بود، سرمايه‌گذاري كرد. همچنين بعضي از اقتصاددانان معتقدند كه شركت‌هاي بزرگ‌تر مي‌توانند افراد مستعدتری را براي طراحي ايده‌هاي نو به خود جذب كنند. اما سلطه در بازار بدان اندازه كه اين اقتصاددان‌ها گمان مي‌كنند، حائز اهميت نيست. فردريك شرر (Frederic Scherer) خاطرنشان می‌كند كه بيش از نيمي از شصت و يك اختراع مهم قرن بيستم را کسانی صورت دادند كه استاد دانشگاه بودند يا به هيچ سازمان تحقيقاتي رسمي‌ای وابستگي نداشتند. اختراع تلفن، لامپ و حتي دستگاه پرورش نوزادان نارس كه به عنوان وسيله‌اي براي جذاب‌تر شدن كارناوال‌هاي شادي در كاني آيلند عرضه شده بود، همگي به تحقيق و توسعه خصوصي بازمي‌گردد. علاوه بر آن شركت‌هاي جاافتاده و تثبيت شده نيز گاهي اوقات در ارائه ابتكارات به كندی عمل مي‌كنند. مثلا ژيلت از ترس آنكه مبادا تيغ فولادي ضدزنگ جديدش آن قدر كارا باشد كه باعث شود فروش محصولاتش کاهش پیدا کند، در ارائه اين محصول در دهه 60 چندان عجله نكرد( معلوم شد كه اين نگراني نيز مثل واهمه از به‌كارگيري ماشين‌آلات نساجي در قرن هجدهم در انگلستان بي‌دليل بوده است). آی‌بی‌ام نيز تا وقتي كه شركت‌هاي كوچك و تازه‌كاری مثل اپل و كمودور در ارائه كامپيوترهاي شخصي با موفقيت روبه‌رو نشدند، توليد اين محصول را به تاخير انداخت. به علاوه شركت‌هاي پرسابقه و ثروتمند لزوما به استعدادها دسترسي بيشتري ندارند. برخي از شركت‌هاي نرم‌افزاري سیلیکون ولی با تعبیه تخت در محل کار، ایجاد مکانی برای بازی‌های فوتبال دستی و فریزبی و پرکردن اتاق‌ها با غذاهاي مجاني سعي كرده‌اند اين مكان‌ها را به گونه‌اي طراحي كنند كه استعداد نوآوري و خلاقيت در كارگران شكوفا شود. كارمندان شركت فيلمسازي پيكسار نه در اتاقك، بلكه در «كلبه‌هايي» كه خودشان طراحي کرده‌اند كار مي‌كنند تا بدين طريق، محيط ايده‌آلي براي تفكر خلاق به وجود آید. تمایل افراد به تامل درباره ايده‌هاي غيرمعمول و مواجهه با كساني كه نوآوري‌هاي آنها را غيراخلاقي يا نامعقول مي‌دانند نيز بر توانايي آنها جهت نوآوري موثر است. اين فرآيند خلاق غالبا به طور بالقوه با عدم موفقیت و ورشكستگي مالي همراه است.

در حالت افراطی، نوآوری مي‌تواند به تضاد با خانواده، دوستان و رهبران مذهبي و اجتماعي منجر شود. بنابراين نوآوري با پديده روان‌شناختي اعتماد به نفس ارتباط دارد. آزادي سياسي نيز يكي از ملزومات حائز اهميت است. از آنجا كه نوآوری غالبا به مبادله و بيان ایده‌ها نياز دارد، آزادي مخالفت کردن از اهميت ويژه‌اي برخوردار است. همچنين بدان خاطر كه نوآوري در اغلب موارد به واسطه ميل كسب سود تحريك مي‌شود، امنيت حقوق مالكيت نيز با تضمين امنيت افراد مبتكر در بهره‌گيري از ثمرات كار خود، نقش یک محرك مهم را ايفا مي‌كند. نوآوري علمي همانند خلاقيت هنري يا فلسفي در كشورهايي كه از آزادي سياسي بالاتري برخوردارند، به ميزان بيشتري صورت خواهد پذيرفت. به علاوه براي آنكه آزادي سياسي با موفقيت همراه باشد، بايد با ابتكار و نوآوري همراه شود تا به جاي تامين اميال قدرت‌هاي سياسي، نيازهاي مصرف‌كننده‌ها را برآورده نمايد. اگرچه اقتصادداني به نام كنت ارو (KENNETH ARROW) در دهه 1960 استدلال كرد كه بازارهاي آزاد به خاطر ترس از ريسك‌، کمتر از میزان بهینه در نوآوری سرمایه‌گذاری می‌کنند، اما رزنبرگ و بريدزل معتقدند كه دليل پيشرفت كشورهاي غربي دقيقا اين بود كه «عكسل‌العمل بازار به نوآوري‌ها آزمايش موفقيت يا شكست آنها بود و اين اثري بود كه در نتیجه این حقیقت که هر کس باید ضرری را که متحمل شده بود به تنهایی به دوش می‌کشید، تشدید می‌شد. اين گونه استفاده از انگيزه رقابتي براي تشويق تغيير، گسستي آشكار از سنت‌ها بود؛ زیرا جوامع و حاكمان آنها همواره به شدت در مقابل تغيير ايستاده‌اند، مگر آنكه تغيير قدرت و رفاه خود شخص حاكم را افزايش داده باشد». به نظر رزنبرگ و بريدزل، ریسک‌های بالقوه نوآوري باعث می‌شود که در اقتصاد آزاد، سرمايه با آگاهي و هوشياري بيشتري در مقايسه با اقتصادهاي دستوري به كار گرفته مي‌شود.

دورنماي سود انحصاري، انگيزه بسيار مهمي براي بروز نوآوري است. يك «تله‌موش جديد» حداقل تا زماني كه رقبا از اين ابتكار پيروي نكرده‌ باشند، مزيتي را براي تولیدکننده‌اش فراهم خواهد آورد. به قول شومپیتر «هر موفقیتی می‌تواند باعث شود که برای مدتی انحصار ایجاد شود» نمونه‌اي براي اينكه نوآوري‌ها غالبا با ميل به كسب سود انحصاري آغاز مي‌شود، صنعت فيلمسازي است. کارآفرینی به نام آدولف زوكر در اوايل شكل‌گيري صنعت فیلمسازی شرکت Paramount Pictures را به راه‌انداخت. اين بنگاه نيز همانند بسياري از ديگر استوديوهاي فيلمسازي،‌ تمام فرآيند توليد فيلم از نوشتن متن تا تهيه و توزيع فيلم بين سينماهايي را كه آنها نيز تحت مالکیت اين شركت بودند، انجام مي‌داد. از آن جا كه فیلمسازی همچنان ايده‌اي نسبتا تازه بود، منطقي بود كه يك بنگاه واحد هم به توليد فيلم پرداخته و هم آنها را نمايش دهد. اين مورد همانند شبكه‌هاي تلويزيوني بود كه زماني در مالكيت شركت‌هاي توليد‌كننده تلويزيون بودند. در 1948 تصويب يك قانون ضدتراست به مالكيت استوديوهاي فيلمسازي بر سينماها پايان داد. اما انحصارهاي دنياي واقعي در برخي مواقع به نوآوري كمك كردند. يك ابزار قانوني كه براي حمايت از نوآوري و ترغيب آن طراحي شده حق ثبت است كه يك انحصار حقوقي است كه حق انحصاري كسب سود از پياده‌سازي يك ايده را به صاحب آن ايده اعطا مي‌كند. هر كس را كه سعي كند از فروش چيزي كه تحت پوشش حق ثبت فرد ديگري باشد سود به دست آورد، مي‌توان مورد پيگرد قرارداد و مجبور به بازپس‌دهي اين سودها کرد.

با اين همه اگرچه امكان وجود انحصار موقتي مي‌تواند به بروز نوآوري كمك كند، انحصار دائمي مي‌تواند مانعی سر راه آن به شمار رود. شرر مي‌نويسد: «شركتی كه هم‌اكنون بازار را تحت سلطه دارد، از افزايش سرعت بهبود محصولات خود چندان منتفع نخواهد شد». از اين رو حق ثبت‌ها تنها براي مدت محدودي اعطا مي‌شوند. اين امر تضمين‌كننده آن است كه اگر شركت‌ها مي‌خواهند سلطه خود را بر بازار حفظ کنند، بايد همچنان به ارضای نيازهای مصرف‌كنندگان ادامه دهند. «اگر ورود يك مبتكر كوچك‌تر به بازار جايگاه شرکت‌های مسلط را به خطر بيندازد و این شرکت‌ها در اثر عملكرد ضعيف خود به جايگاه دوم تنزل يابند، ضرر زيادی خواهند كرد. اما اگر خوب عمل كنند، از سهم بيشتري در بازار برخوردار خواهند شد». علاوه بر مثال مربوط به آي‌بي‌ام و اپل، تاريخ نوآوری در شركت‌ها آكنده از مثال‌هاي ديگر است.

ناكامي هنري فورد در عرضه استارت برقي اتومبيل اين فرصت را براي داج‌برادرز ايجاد كرد كه به رقابت با Model T بپردازد.

در دهه 1960 نیز زماني كه مديران فروشگاه‌هاي بن فرانكلين، ايده‌هاي يكي از كارمندان خود به نام سام والتون (Sam Walton) را نپذيرفتند، او خود فروشگاه‌هاي وال‌مارت را تاسيس کرد.

درباره نويسنده: تيموتي سندفر(Timothy Sandefur)، نماینده اصلی در پروژه «آزادي اقتصادي» بنياد حقوقي پاسيفيك در ساكرامنتوي كاليفرنيا است. وي همچنين عضو هيات‌ تحريريه مجله ليبرتي (Liberty) است.

  • Like 3
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...