رفتن به مطلب

واقعيت بازار‌ها


*Mahla*

ارسال های توصیه شده

پند و اندرز فايده ندارد

 

واقعيت بازار‌ها

 

راسل رابرتس*

مترجم: محسن رنجبر

منبع: Econlib

در خانه‌تان نشسته‌ايد و روز تابستاني گرمي را مي‌گذرانيد؛ اما هوا بر خلاف انتظار سرد است. سيستم تهويه سر و صداي زيادي را به راه انداخته. بلند مي‌شويد و نگاهي به ترموستات آن مي‌اندازيد. بعد از اينكه حدس و گمان‌هايتان تاييد شد - كسي ترموستات را به پايين چرخانده - مي‌دانيد كه بايد چه كنيد. پيچ تنظيم را مي‌چرخانيد و آن را در وضعيت بهتري قرار مي‌دهيد و مطالعه‌تان را از سر مي‌گيريد.

 

[TABLE=align: left]

[TR]

[TD=width: 100%] 29-01.jpg

[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

 

يا فرض كنيد كه قصد داريد براي انجام كاري از خانه بيرون برويد و در را كه باز مي‌كنيد، مي‌بينيد كه باران مي‌آيد. اين جا ديگر هيچ كليدي نيست كه باران را با آن خاموش كنيد يا هيچ پيچي نداريد كه آن را در حالت «خشك» بگذاريد. به داخل خانه بر‌مي‌گرديد و كت باراني يا چتري را همراه خود مي‌بريد.

به راحتي مي‌توانيم دنيايي را كه تجربه مي‌كنيم، به دو دسته پديده‌هاي مختلف تقسيم كنيم: چيز‌هايي مثل دماي خانه كه نتيجه فعاليت و قصد انسان هستند و چيز‌هايي مانند باران بيرون خانه كه نتيجه فعاليت يا اراده انسان نيستند.

اما دسته سومي از تجربه نيز وجود دارد - پديده‌هايي كه محصول كنش انسان‌اند و نه طراحي او.

اين دسته سوم توسط فردريش فون هايك در «غرور كشنده» به بحث كشيده شده است و نخستين بار در سال 1767 از سوي آدام فرگوسن در «مقاله‌اي در تاريخ علم عرفي» كه در آن به بررسي تكامل نهاد‌ها نشسته بود، وضع شد. فرگوسن مي‌گويد: «در يكايك گام‌هايي كه عامه مردم برداشته‌اند و در تمام حركات آن‌ها، حتي در دوره‌هايي كه قرون روشنگري ناميده شده‌اند، نا‌بينايي يكساني در قبال آينده وجود دارد و ملت‌ها به شكل اتفاقي به نهاد‌هايي مي‌رسند كه به راستي نتيجه عمل انسان‌اند، و نه اجراي هيچ طرحي پرورده ذهن انسان». [قسمت سه از بخش دو، ص 122 از نسخه دونكان فوربس، انتشارات دانشگاه ادينبورگ، 1966.]

زبان نمونه‌اي از اين پديده‌ها است. هيچ كس زبان انگليسي را طراحي يا كنترل نمي‌كند. كار‌شناساني خود‌گماشته وجود دارند كه سعي مي‌كنند بر شيوه تكامل زبان انگليسي اثر بگذارند، اما كنترل واقعي آنها بر اين زبان بيش از كنترل دولت فرانسه بر زبان اين كشور نيست كه بتواند مردمانش را از استفاده از واژه «آخر هفته» (le weekend) به جاي عبارت «پايان هفته» (fin de semaine) - عبارت مورد تاييد دولت - براي اشاره به روز‌هاي شنبه و يكشنبه باز‌دارد.

چه كسي فعل «گوگل كردن» را باب كرد؟ واژه‌هاي «بلاگ» يا «فضاي سايبر» را چطور؟ يا پرسشي مهم‌تر: چه كسي تصميم گرفت كه اين واژه‌ها بتوانند بي‌هيچ توضيحي در عرف عام به كار روند؟ هيچ كس. از آنجا كه هيچ فردي مسوول چنين كار‌هايي نيست، شايد انتظار رود كه زبان، آشفته و تصادفي باشد، اما اين گونه نيست كه واژه‌ها مثل قطرات باران بر زمين بريزند. اينكه كدام واژه‌ها زنده بمانند و كدام‌ها بميرند، كدام يك از كلمات ذهن را در پرتو خود روشن كنند و كدام يك به فراموشي سپرده شوند، پديده‌اي تصادفي نيست. انسان‌ها و انتخاب‌هايشان اين واژه‌ها (و نه واژه‌هايي ديگر) را بخشي از زبان انگليسي مي‌كنند، چون سود‌مند هستند، اما هيچ فردي در اين ميان داوري نمي‌كند. ما همه به يك معنا داور و حكم هستيم، اما نه به معناي رايج واژه «ما» و نه به معناي تصميم‌گيري جمعي. هيچ‌گونه تصميم‌گيري جمعي و مشترك در اين بين وجود ندارد، بلكه تنها تعدادي كافي از افراد، واژه‌هايي خاص را كه به شكل شفاهي پخش شده‌اند، به كار مي‌گيرند. زبان از تعامل پيچيده افرادي كه آن را صحبت مي‌كنند، مي‌خوانند و مي‌نويسند، سر بر مي‌آورد.

جالب اين جاست كه واژگاني براي تشريح اين شكل خاص از تاثير گروهي نداريم. گروه افرادي كه زبان را مي‌خوانند، صحبت مي‌كنند و مي‌نويسند، هيچ رايي به كار‌شناسان يا كميته‌اي خاص نداده‌اند و هيچ قدرتي را به آنها وا‌گذار نكرده‌اند. كساني كه انگليسي صحبت مي‌كنند، «تصميم» مي‌گيرند كه كدام واژه‌ها زنده بمانند و كدام‌ها بميرند، اما نه به شيوه معمول استفاده از واژه «تصميم‌گيري» كه از اتخاذ تصميمي خود‌آگاه حكايت مي‌كند. هيچ خود‌آگاهي گروهي وجود ندارد.

زمان رفت‌و‌آمد در شهر‌هاي بزرگ آمريكا نيز نمونه‌اي ديگر است. چرا جابه‌جايي در ساعات شلوغ روز اين قدر طول مي‌كشد؟ تقصير اين مشكل بر گردن چه كسي است؟ هيچ كس، اما اين پديده‌اي تصادفي يا طبيعي نيست. ترافيك نتيجه فعاليت انسان است، اما نتيجه طراحي او نيست. زماني كه براي جابه‌جايي بين دو مكان لازم داريم، از بر‌هم‌كنش پيچيده تصميمات افرادي كه رانندگي مي‌كنند، ريشه مي‌گيرد. با وجود اينكه هيچ كس قصد ندارد كه وضع به اين گونه باشد، اما اين شرايط قابل پيش‌بيني است. رفت‌و‌آمد خود‌رو‌ها در ساعات شلوغ روز كند‌تر از ميانه آن است، و در شهر‌هاي بزرگ‌تر نيز در قياس با شهر‌هاي كوچك سرعتي كمتر دارد.

اين گفته بدان معنا نيست كه راهي براي اثر‌گذاري بر رفت‌و‌آمد يا پديده‌هاي در حال تكوين وجود ندارد. شلوغي ترافيك مثل بارش باران نيست، اما راه‌هاي آشكار كه به چرخاندن پيچ تنظيم شباهت دارند، طبق پيش‌بيني ما كار نمي‌كنند. پهن‌تر كردن بزرگ‌راه‌ها و افزودن بر گزينه‌هاي حمل‌و‌نقل عمومي تنها مي‌توانند در كوتاه‌مدت از حجم ترافيك در ساعات شلوغ روز بكاهند. اين «راه‌حل‌ها» با پيامد‌هاي فرآيند در حال تكوين همچون دماي ترموستات رفتار مي‌كنند و نا‌گزير به شكست مي‌انجامند.

بي‌هيچ مشكلي مي‌توان اين مفهوم را پذيرفت كه كسي مسوول مدت زماني كه طول مي‌كشد تا در ساعات شلوغ روز در يكي از شهر‌هاي بزرگ آمريكا از جايي به جايي ديگر برويم، نيست. هيچ كس ادعا نمي‌كند كه تنها به اين خاطر كه من رانندگي كردم و سفرم در ساعات اوج ترافيك نيم‌ساعت بيشتر طول كشيد، پس قصدم اين بوده كه سفرم اين قدر وقت بگيرد. اگر چه من پشت فرمان نشستم و رانندگي كردم، اما همه درك مي‌كنيم كه قصدم اين نبوده كه سفرم نيم‌ساعت بيشتر طول بكشد. مي‌فهميم كه صرف اين نيم‌ساعت اضافي به خاطر انتخاب‌هاي فردي تمام رانندگان ديگر بوده است. اين را نيز درك مي‌كنيم كه اگر بگوييم «ما» يعني همه رانندگان در كنار هم، اين اراده مشترك را در ذهن داريم كه رانندگي در ساعات شلوغ بيشتر از ساعات ديگر روز طول بكشد، گفته‌اي پوچ و بي‌معنا را بر زبان آورده‌ايم. چنين چيزي نيت و اداره هيچ فردي نيست و نتيجه اراده جمعي نيز نيست. اين مفهوم هيچ معنايي ندارد.

به همين ترتيب اگر از سن‌لوئيس به واشنگتن مهاجرت كنيد - همان كاري كه من دو سال قبل انجام دادم - متوجه خواهيد شد كه خانه‌ها در واشنگتن از مشابه آنها در سن‌لوئيس گران‌تر هستند. زماني كه خانه‌ام را در واشنگتن خريدم، از فروشنده به خاطر مطالبه چنين قيمت زيادي عصباني نشدم. او را در اين تفاوت قيمتي ميان خانه او و مسكني مشابه در سن‌لوئيس مقصر نمي‌دانستم. به خاطر اينكه قيمتي تقريبا ده برابري را نسبت به آنچه در 1969 براي اين خانه پرداخته بود از من مي‌گرفت، اصلا عصباني نشدم. بيشتر مردم درك مي‌كنند كه قيمت خانه واقعا توسط فروشنده يا فردي ديگر يا به ميانجي اراده‌اي جمعي تعيين نمي‌شود. هيچ‌كس اراده نكرده بود كه قيمت مسكن در واشنگتن طي پنج سال گذشته دو برابر شود، اما شد.

علم اقتصاد، مطالعه اين دست پديده‌هاي در حال شكل‌گيري است - مخصوصا زماني كه قيمت‌ها، چه پولي و چه غير‌پولي تغيير مي‌كنند. ما اين پديده‌ها را «بازار» مي‌ناميم. بازار واژه‌اي است بد‌سر‌انجام، اما البته من هيچ كنترلي بر آن ندارم. اين واژه‌اي است كه براي يك قرن يا بيشتر استفاده مي‌شده و احتمالا پايدار خواهد ماند، اما كلمه «بازار» را به اين خاطر بد‌سر‌انجام مي‌نامم كه يا بازار بورس نيو‌يورك را در ذهن عامه مردم مجسم مي‌كند يا بازار يك كشاورز را. بخش بزرگي از آنچه ما در علم اقتصاد زير عنوان بازار‌ها مطالعه مي‌كنيم، بر‌هم‌كنش‌هايي غير‌متمركز و غير‌سازمان‌يافته ميان خريداران و فروشندگان هستند.

مع‌هذا اين تعاملات غير‌متمركز و بدون سازمان‌دهي، به قيمت‌هايي - چه قيمت‌هاي پولي در مورد مسكن و چه قيمت‌هاي غير‌پولي در مورد ترافيك - مي‌انجامند كه با وجود سازمان‌دهي‌نشده بودن اين تعاملات توسط فرد يا حتي گروهي خاص، ارتباطي سامان‌مند با آنها دارند. اين سامان‌مندي و پيش‌بيني‌پذيري به راه‌هايي كه به ندرت درك‌شان مي‌كنيم، گوشه‌گوشه‌هاي زندگي ما را فرا‌گرفته است.

اين مثال بسيار مهم را در نظر بگيريد. سامان‌مندي قيمت‌ها و عدم كمبود‌هاي ناشي از آن، امكان پخش گسترده دانش را از طريق تخصصي‌سازي به دست مي‌دهد. اين‌گونه تخصصي‌سازي، استاندارد‌هاي زندگي ما را تداوم مي‌بخشد. تخصصي‌سازي دوشادوش قيمت‌ها شكل مي‌گيرد، اما اين قيمت‌ها هستند كه تمام اين‌ها را امكان‌پذير مي‌كنند. كار‌خانه‌هاي توليد مداد هيچ گاه نگران كمبود گرافيت يا سدر يا روغن جلاي زرد نيستند. اين موضوع مايه‌اي مي‌شود براي آن كه كار‌خانه سازنده مداد بتواند اين مواد را از بيرون تامين كند و از انباشت دانش لازم براي كسب مهارت در تمام فر‌آيند‌هاي دخيل در توليد اين محصول بپرهيزد. ظهور قيمت‌ها پيدايش دنيايي را امكان‌پذير مي‌كند كه در آن هيچ كس، چگونگي ساخت مداد را نمي‌داند. اين دنيا به اين خاطر مطلوب و خواستني است كه مداد‌ها در آن، ارزان، فراوان و هميشه در دسترس هستند.

اقتصاد‌دانان با درك پديده‌هاي در حال تكوين، بازار را جوهر تفكر اقتصادي مي‌خوانند، اما در مقابل به نظر مي‌رسد كه مغز انسان بيشتر با آنچه مي‌تواند تفكر مهندسي نام بگيرد و در آن كنش و طراحي انسان همراه با يكديگر كار مي‌كنند، آموخته است. اگر من از اندازه آشپز‌خانه‌ام نا‌راضي باشم، برنامه‌اي را پي مي‌ريزم و با دنبال كردن آن، اگر برنامه‌اي خوب باشد، آشپز‌خانه‌اي بزرگ‌تر خواهم داشت. اگر به اميد داشتن آشپز‌خانه‌اي تازه كنجي بنشينيم، اما كاري نكنيم يا طرحي نريزيم، به جايي نخواهيم رسيد. اگر متوجه ريزش برگ درختان شويم، انتظار نداريم كه خودشان برگ‌هاي ريخته‌شده را پاك كنند. برنامه‌اي براي جمع‌آوري آنها مي‌ريزيم و بعد اين كار را در صحنه واقع انجام مي‌دهيم. عوض كردن ترموستات سيستم تهويه براي تغيير دماي داخل خانه، نمونه‌اي ديگر از اين قبيل كار‌ها است.

اما تفكر مهندسي با پديده‌هاي در حال تكوين نمي‌كند. تلاش براي تغيير نتايج در حال شكل‌گيري، ذاتا پيچيده‌تر از ساخت پل يا گسترش دادن آشپز‌خانه يا حتي بردن انسان به ماه است. درك چالشي كه در اين ميان وجود دارد، به معناي آغاز پاسخ به اين پرسش قديمي است كه چرا مي‌توانيم انسان را بر روي ماه پياده كنيم، اما نمي‌توانيم فقر را از ميان بر‌داريم. بردن انسان به ماه يك مساله مهندسي است كه به استفاده كافي از عقل و منابع مي‌انجامد، اما از ميان بر‌داشتن فقر مشكلي اقتصادي است (و منظور من از واژه «اقتصادي»، پديده‌اي مالي يا مرتبط با پول نيست) و چالشي است كه با نتايج در حال پيدايش سر و كار دارد. در چيدماني از اين دست، بعيد است كه پول به تنهايي - در مقاديري كه رويكرد‌هاي غير‌اقتصادي بيان مي‌كنند و در اين ميان از اثر محرك‌ها و بازار‌ها غفلت مي‌كنند - موفقيتي به دست آورد.

توماس سوول مي‌گويد كه واقعيت، انتخابي نيست؛ اما ما چنين چيزي را نمي‌خواهيم. مي‌خواهيم كه نتايج را به راحتي تنظيم كردن ترموستات روي ديوار خانه، تغيير دهيم. مي‌خواهيم كه پيچ در‌آمد‌ها را به بالا و پيچ قيمت بنزين را به پايين بچرخانيم. مي‌خواهيم وال‌مارت را به خاطر اينكه كار‌مندانش در‌آمدي كمتر از متوسط ملي دارند، سر‌زنش كنيم. مي‌خواهيم كه چين (يا مكزيك يا ژاپن يا هند) را در ايجاد كسري تجاري‌مان مقصر بدانيم. به اين دليل كه مشاغل جديد پر‌در‌آمد يا كم‌در‌آمد هستند، مي‌خواهيم كه دور گردن ساكن كاخ سفيد گل بيندازيم يا در مقابل، دمار از روز‌گارش در‌آوريم. اين جهان‌بيني كه در برابر واقعيت مي‌ايستد و پيچيدگي ذاتي دنياي واقعي را فرا‌موش مي‌كند، خوراك ژورناليست‌ها و زمينه پيدايش پيامد‌هاي نا‌خواسته است.

كار‌گري معمولي را در وال‌مارت در نظر بگيريد كه در‌آمدي پايين‌تر از متوسط ملي دارد و هيچ گونه كمك‌هزينه‌اي بابت مراقبت‌هاي بهداشتي دريافت نمي‌كند. اگر فروشنده مسكن كسي نيست كه قيمت آن را تعيين مي‌كند، پس چرا مردم وال‌مارت را به خاطر پرداخت دستمزد اندك يا ارائه عوايد نا‌كافي براي مراقبت‌هاي بهداشتي مقصر مي‌دانند؟ به نظر آشكار مي‌رسد كه وال‌مارت دستمزد‌هايش را تعيين مي‌كند، اما اين به همان اندازه ساده‌لوحانه است كه فكر كنيم كه فروشنده مسكن قيمت آن را مشخص مي‌سازد.

به عنوان مثال در‌آمد من از آنچه كار‌مند متوسطي در وال‌مارت در‌يافت مي‌كند، بيشتر است. ممكن است فريب بخوريم و فكر كنيم كه كار‌فرماي من، دانشگاه جورج ميسون دلسوز است و وال‌مارت حريص و دندانگرد تنها به سود خود فكر مي‌كند.

اما دليل واقعي اينكه من در‌آمدي بيشتر از كار‌گر متوسط وال‌مارت دارم، هيچ ارتباطي با دلسوزي دانشگاه جورج ميسون در مقايسه با دندان‌گردي وال‌مارت ندارد. دقيقا به همان ترتيب كه قيمت خانه من به قيمت واحد‌هاي مسكوني ديگر با كيفيتي يكسان بستگي دارد، تفاوت در‌آمد من و كار‌گر وال‌مارت نيز كاملا با گزينه‌هاي ديگري كه هر كدام از ما بيرون از جورج ميسون و وال‌مارت داريم، مرتبط است. اگر مي‌خواهيم كه بنگاه‌هايي مانند وال‌مارت در دنيا دستمزد‌هايي بالا‌تر را بپردازند، كار‌گران نا‌ماهر بايد مهارت‌هاي بيشتري به دست آورند، بيشتر آموزش ببينند و از گزينه‌هاي شغلي بيشتري با دستمزد‌هاي بالا‌تر بهره‌مند شوند.

وقتي كه اين نكته را براي يكي از دانشجويانم گفتم، پرسيد كه چرا وال‌مارت حق دارد كه از كار‌گراني كه چنين گزينه‌هاي انگشت‌شماري دارند، بهره‌كشي كند.

وسوسه مي‌شوم كه اين پرسش را با سوالي مشابه جواب دهم. فروشنده مسكن در واشنگتن چه حقي دارد كه با مطالبه قيمتي بالا‌تر از آن چه مردم در سن‌لوئيس مي‌پردازند، از خريدار احتمالي بهره‌كشي كند؟ اما در اين پاسخ به دو نكته ژرف بي‌توجهي كرده‌ايم. نكته اول اين است كه وال‌مارت با استخدام كار‌گران خود آنها را استثمار نمي‌كند. در واقع قضيه وارونه است. اين بنگاه با ايجاد مدل كسب‌و‌كاري كه باعث مي‌شود كار‌گران كم‌مهارت بتوانند به مشتريان تشنه كالا‌هاي ارزان خدمت دهند، گزينه‌هاي پيش روي آنها را افزايش مي‌دهد و دستمزد‌شان را به سطحي بالا‌تر از آنچه در غير اين صورت در دنيايي بدون وال‌مارت در‌يافت مي‌كردند، افزايش مي‌دهد.

نكته دوم اين است كه نگاه به وال‌مارت به مثابه عامل دستمزد‌هاي اندك مي‌تواند به سياست‌هاي ويرانگري همچون باز‌داشتن وال‌مارت از گشودن فروشگاهي در شهر شما بينجامد. وقتي وال‌مارت فروشگاهي تازه را باز مي‌كند، كار‌گران مشتاقانه براي دستيابي به فرصت‌هاي كار در اين فروشگاه جديد صف مي‌كشند. اين چگونه مي‌تواند به كاهش فرصت‌هاي آنها بينجامد؟

مايه تاسف است كه افراد خوش‌نيت و خير‌خواه غالبا با رقباي وال‌مارت كه در پي نفع خود هستند، هم‌سخن مي‌شوند و اين شركت و كار‌فرمايان ديگر را از گسترش فعاليت‌هاي خود باز‌مي‌دارند. غم‌انگيز است كه نبود درك اقتصادي، كشوري را به لبه آشوب اقتصادي بكشاند.

اكنون كه اين واژه‌ها را مي‌نويسم، نيو‌اورلئان در هرج‌و‌مرج است. تعدادي از پالايشگاه‌هاي نفت به خاطر توفان كاترينا از كار افتاده‌اند. قيمت‌هاي بنزين بالا رفته‌اند. سياستمداران، شركت‌هاي تامين‌‌كننده را به پيگيري قانوني بابت «كلاه‌برداري قيمتي» - بالا بردن قيمت‌ها در هنگامه بحران - تهديد مي‌كنند. سياستمداران از دوره جورج بوش به اين سو از رانندگان مي‌خواهند كه كمتر يا «تنها زماني كه نياز است»، برانند - تو گويي كه اين جمله‌اي معنا‌دار است. آنها به روشني بر اين باورند كه تمنا كردن از شهر‌وندان و پند و اندرز دادن به آنها مي‌تواند نقشي را كه قيمت‌ها در خلق و پايش نظم بازي مي‌كنند، انجام دهد - نظمي كه در آن هيچ گاه مجبور نيستيم زياد به اين مساله فكر كنيم كه آيا بنزين را براي سفر‌ يا رفتن به محل كار يا رفتن به بيمارستان در دسترس خواهيم داشت يا نه.

اما واقعيت انتخابي نيست. ممكن نيست كه بنزين موجود در بازار يكباره كاهش يابد و باز هم قيمت‌ها پايين بمانند. هيچ پيچي براي تنظيم قيمت‌هاي بنزين وجود ندارد. نتيجه اين تهديد‌هاي سياستمداران به سادگي پيش‌بيني مي‌شود - همين حالا تامين‌كنندگان در حال جيره‌‌بندي هستند. رانندگان از كمبود بنزين نگرانند و وقتي كه مي‌بينند امكان تنبيه «كلاه‌بردار‌ها» وجود دارد، حق دارند نگران باشند. در نتيجه در بعضي از شهر‌ها صف‌هايي در حال شكل‌گيري است و پمپ‌هاي بنزين كه خيلي زود محصول موجود براي فروش را تمام مي‌كنند، زود هم دست از كار مي‌كشند. اين همان نتايجي است كه در دهه 1970 كه كنترل‌هاي قيمتي آشكار و نه ضمني بر‌قرار شد، به چشم مي‌ديديم.

فردريش هايك در «غرور كشنده» نوشته: «كار شگفت‌انگيز علم اقتصاد اين است كه به انسان‌ها نشان مي‌دهد كه واقعا چقدر از چيزي كه تصور مي‌كنند قادر به طراحي‌اش هستند، نا‌آگاهند». شور‌بختانه هنگامي كه سياستمداران مي‌كوشند پيچ قيمت‌ها را به پايين بچرخانند و به اين ترتيب نظم را حفظ كنند، تنها اوضاع را بد‌تر مي‌كنند. خوب است كه سرشت جريان‌دار قيمت‌ها را به ياد داشته باشيم - مخصوصا در دوره‌هاي بحران.

*استاد اقتصاد دانشگاه جورج ميسون و ويراستار

«كتابخانه اقتصاد و آزادي».

 

دنیای اقتصاد

لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...