رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

گاه یک ستاره

یک ستاره گاهی

می‌تواند حتی در کفِ یک پیاله‌ی آب

خوابِ هزار آسمانِ آسوده ببیند!

آن وقت تو می‌گویی چه ...؟

می‌گویی یک آینه برای انعکاسِ علاقه

کافی نیست!؟

  • Like 2
  • پاسخ 91
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

ارسال شده در

گــويــی پــدر ژپتــوی نجــار

 

از ســرمــا،

 

پينــوکيــوی عــزيــزش را

 

در اجــاق مــی ســوزانــد،

 

اينگــونــه کــه تــو مــرا . . .

  • Like 2
ارسال شده در

چشمــان پــرنــده را کــه از او بگيــرنــد،

 

 

پــروازش بــی نهــايــت مي شــود!

چشــم هايــم در دســت تــوســت،

 

بــی نهــايتــم بــاش . . .

  • Like 2
ارسال شده در

آرام باش،

حوصله کن،

آب های زودگذر،

هیچ فصلی را نخواهند دید

از ریگ های ته جویبار شنیده ام

مهم نیست که مرا

از ملاقات ماه و گفت و گوی باران

بازداشته اند.

من برای رسیدن به آرامش

تنها به تکرار اسم تو

بسنده خواهم کرد...

 

حالا آرام باش

همه چیز درست خواهد شد...

  • Like 1
ارسال شده در

اول فقط يک دل دل بود. يک هوای نشستن و گفتن.

يک بوی دلتنگ و سرشار از خواستن.

يک هنوز باهمِ ساده.

رفتيم و نشستيم،

خوانديم و گريستيم.

باری ای عشق،

اکنون و اينجا،

هوای هميشه‌ات را نمی‌خواهم

... نشانی خانه‌ات کجاست؟!

  • Like 1
ارسال شده در

اما نیستی تا اضطراب جهان را

کنار تو در ترانه ای کوچک خلاصه کنم.

 

اما نیستی تا شب تشویش هرشب خویش را

در اشتعال گریه ها و گورها روشن کنم.

 

اما نیستی تا در دهان داس برویم و

در پریشانی شعله پرپر شوم.

 

اما نیستی...

  • Like 1
ارسال شده در

من خسته‌ام

خسته از آینه،

از آدمی،

از آسمان

مگر تحمل یک پرنده کوچک خانه‌زاد

یک پرنده جامانده از فوج بارا‌ن‌خورده بی‌بازگشت

تا کجای آسمان تمام رویاهاست؟

  • Like 1
ارسال شده در

تو رفته‌ای و راه‌ها را برف پوشانده است،‏

باید به کومه‌ی کلمات خودم برگردم.‏

 

ماهی، علف، آفتاب، پرنده، سنگ، ستاره، انتظار، رود.‏

 

و من، همه، هرچه، هر چه که هست،‏

 

همه‌ی مافقط حسرت بی پایان یک اتفاق ساده‌ایم،‏ که جهان را بی‌جهت جور عجیبی جدی گرفته‌ایم.‏

 

 

(بگذار اینجا‏

یک ستاره بگذارم،‏

حرفم ادامه دارد.)‏

*

فراموشی، فراموشی، فقط فراموشی سرآغاز ِ سعادت آدمی‌ست!‏

  • Like 1
ارسال شده در

خود خواه، خسته، بي شكيب

اين همه ي چيزي ست

 

كه برايم باقي گذاشته اند.

با من مدارا كن

 

بعدا دلت برايم تنگ خواهد شد!

  • Like 2
ارسال شده در

روز

 

در چشمان توست

شب

- با من -

و عشق

میزانی که عدالت نمی داند....:1cwpe6q6upfmgganbmp

  • Like 3
ارسال شده در

می‌ترسم، مضطربم

و با آن که می‌ترسم و مضطربم

باز با تو تا آخرِ دنيا هستم

می‌آيم کنار گفتگويی ساده

تمام روياهايت را بيدار می‌کنم

و آهسته زير لب می‌گويم

برايت آب آورده‌ام، تشنه نيستی؟

فردا به احتمال قوی باران خواهد آمد.

تو پيش‌بينی کرده بودی که باد نمی‌آيد

با اين همه ... ديروز

پی صدائی ساده که گفته بود بيا، رفتم،

تمام رازِ سفر فقط خوابِ يک ستاره بود

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • Like 3
ارسال شده در

سادگی را

من از خوابِ يک پرنده

در سايه‌ی پرنده‌يی ديگر آموختم...

( علی صالحی)

  • Like 3
ارسال شده در

دروغ نمی‌گویم

باد را بنگرید

باد هم از وزیدنِ این همه واژه

به آخرین جمله‌ی غم‌انگیزِ جهان رسیده است:

را ... را ... راحت‌ام بگذارید،

من هم بدبین‌ام

من هم خسته‌ام

من هم بی‌باور ...!

  • Like 3
ارسال شده در

ما اشتباه می کنیم

که از چراغ، انتظار شکستن شب داریم

شب سرانجام خودش می شکند

  • Like 3
ارسال شده در

هی تو ...!

 

تو از عطر آلاله ... بی‌قرار!

تو این رسم رویا و گریه را

از که، از کدام کتاب، از کدام کوچه آموخته‌ای؟

 

کجا بوده‌ای این همه سال و ماه

چه می‌کرده‌ای که هیچ خط و خبری حتی

از خوابِ دریا هم نبود ... ها؟!

  • Like 3
ارسال شده در

چگــونــه تــو شعــر مــی شــوی در ذهــن مــن و

 

جــاری مــی شــوی بــر کــاغــذ پــاره هــايــم و

 

ايــن دو خــاکستــر نمــي شــونــد؟!

  • Like 2
ارسال شده در

چون عشق را در دفترم نوشتم...

ديگر نتوانستم آن را پاک کنم... نشد...

سه نکته را در قالب سه درس آموختم:

 

درس اول:

بيهوده عشق را روی کاغذ اسير نکن و به صلابه نکش که اسيرت می کند

و به صلابه ات میکشد...

 

درس دوم:

چون عشق را در گوشه ای نوشتی سعی بر پاک کردن آن مکن که نمی توانی...

پس اسيريت مبارک...

 

 

درس سوم:

چون که اسير شدی و به قفس افتادی نمير... بمان و دنيا را از درون قفس تماشا کن...

دنيا از ديد يک زندانی ابدی تماشاييست...

  • Like 3
ارسال شده در

اگر عشق

 

آخرین عبادت ما نیست

 

پس آمده ایم اینجا

 

برای کدام درد بی شفا

 

شعر بخوانیم و باز به خانه برگردیم؟!!!

  • Like 3
ارسال شده در

کاش کسی می‌آمد

کسی می‌آمد از او می‌پرسيدم

کدام کلمه، چراغِ اين کوچه خواهد شد

کدام ترانه، شادمانیِ آدمی

کدام اشاره، شفای من؟

  • Like 3
  • 4 هفته بعد...
ارسال شده در

دوســت داشتنــت،

انــدازه نــدارد!

پــايــان نــدارد!

گــويــی بِــايستــی بــر ســاحــل اقيــانــوس و

مــوجهــای کــوچــک و بــزرگ مکــرر را

بــی انتهــا، بشمــاری . . .

  • Like 3

×
×
  • اضافه کردن...