M_Archi 7762 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اسفند، ۱۳۹۰ "لحظه هایی هست که ادمی بادلیل یا بیدلیل کلافه است. کلافگی به همراه بیحوصلگی، طوری که نه حوصله ی کار موردعلاقشو رو داره نه انجام وظایفی که به عهدشه. اون فقط میدونه حال خوشی نداره و حتی شاید ندونه چرا؟ و خب نمیدونه هم چیکار کنه که خوب شه چون هیچی حتی کارمورد علاقه اش هم ارومش نمیکنه." شما هم حتما همه بارها و بارها این احساس رو تجربه کردید و یا در اطرافیانتون دیدید. همه میدونیم این اصلا احساس خوبی نیست و همه دوست دارن به هر نحوی که شده از این حالت خارج بشن تا بتونن به کارهاشون برسن و انرژی و انگیزه و ارامششون رو دوباره بدست بیارن. اما چطوری؟ بعضا روانشناسها و مشاورها ایجاد احساس هیجان مثبت رو راه حلی خوب برای رفع این احساس میدونن. اما منظور از این هیجان چیه و این هیجان شامل چه چیزهایی میتونه باشه؟ این تاپیک رو ایجاد کردم تا هر کس اینجا از کارهاییکه در این لحظات چه برای کمک به خودش چه اطرافیانش انجام میده بگه. پس لطفا خودتون رو در شرایط گفته شده تجسم کنید و بعد به این سوالات جواب بدید: 1) اگه خودتون دچار این احساس بشید، برای رفعش و خارج شدن از این حال چیکار میکنید؟ 2) اگه یکی از اطرافیان یا دوستان یا عزیزانتون این احساس به سراغش بیاد، برای کمک بهش و خارج شدنش از این احساس چیکار میکنید؟ (چه طوری بهش کمک میکنید که انرژی و انگیزه اولیشو پیدا کنه و حالش خوب بشه؟) 3) شما چطوری هیجانی که روانشناسها میگن رو در لحظه برای خود یا اطرافیانتون ایجاد میکنید؟ پ ن1: متاسفانه من خودم ادم ارومیم تاحدی و معمولا نمیدونم در این شرایط چطوری میتونم به کسی کمک کنم و حتی بدتر، بعضا از احساس اونها تاثیر میگیرم و خودمم درگیرش میشم! امروز هم موضوعی پیش اومد که بیش از پیش به این توانایی در وجود خودم احساس نیاز کردم و تصمیم گرفتم این تاپیک رو بزنم تا شاید عملکرد شما برای من هم اموزشی باشه یا حداقل جرقه ای بشه که خلاقیتم رو در این زمینه به کار بندازه. اینهارو گفتم که بگم جواب این سوالا برای من خیلی مهمه و کمک شما و بیان راه حلهاتون (هرچی که باشه) میتونه یه راهنما برام باشه. پس دوستان لطفا جدی بگیرید و اسپم نکنید و بجاش خودتونو در شرایط قرار بدید و کمک کنید. پ ن2: نمیدونم قبلا مشابه این تاپیک زده شده یا نه، سرچ کردم چیزی پیدا نکرد. اما اگه تکراریه و تاپیک دیگه ای با همین رویکرد قبلا زده شده از مدیران میخوام اینو حذف کنند و لینکش رو برام خصوصی بفرستند. پیشاپیش ممنون از همکاریتون 45 لینک به دیدگاه
Fo.Roo.GH 24356 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اسفند، ۱۳۹۰ خب خودت هم گفتی با دلیل و یا بی دلیل ...وقتی دلیل داشته باشه کار راحتتره ولی من معتقدم حتی همون بی دلیل هم وجود نداره! حتما دلیلی داره! واسه همین من فکر میکنم قبل از هرچیزی دنبال دلیلش بگردیم ، بعد اصلاح یا رفعش کنیم..خب این کلیه ولی اگه مثالی داشته باشی، مثلا به فلان دلیل کلافه ام میشه رو راههای رفع و اصلاح بحث کرد نتیجتا من میخوام بگم من ادمیم که دنبال دلیل و ریشه ام...یعنی تا وقتی مشخص نشه حال بدم از کجا میاد هیچ جوری نمیتونم با ایجاد هیجان یا کارای متفرقه جو درونی خودم رو عوض کنم... 20 لینک به دیدگاه
M_Archi 7762 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اسفند، ۱۳۹۰ خب خودت هم گفتی با دلیل و یا بی دلیل ...وقتی دلیل داشته باشه کار راحتتره ولی من معتقدم حتی همون بی دلیل هم وجود نداره! حتما دلیلی داره! واسه همین من فکر میکنم قبل از هرچیزی دنبال دلیلش بگردیم ، بعد اصلاح یا رفعش کنیم..خب این کلیه ولی اگه مثالی داشته باشی، مثلا به فلان دلیل کلافه ام میشه رو راههای رفع و اصلاح بحث کرد نتیجتا من میخوام بگم من ادمیم که دنبال دلیل و ریشه ام...یعنی تا وقتی مشخص نشه حال بدم از کجا میاد هیچ جوری نمیتونم با ایجاد هیجان یا کارای متفرقه جو درونی خودم رو عوض کنم... اره خب شاید خب مثلا از همون وطایفی که به عهدته و ذهنتو درگیرش کرده و باید انجام بدی خسته شدی درس یا کار یا ... 11 لینک به دیدگاه
Fo.Roo.GH 24356 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اسفند، ۱۳۹۰ اره خب شاید خب مثلا از همون وطایفی که به عهدته و ذهنتو درگیرش کرده و باید انجام بدی خسته شدی درس یا کار یا ... خب اینا یکم خستگیش یا کلافگی فرق میکنه، حداقل تو ذهن من...تو ذهن و برداشت من کلافگی از بی انگیزگی ، بی حوصلگی، بیکاری یا روزمرگی میاد وقتی ادم حس مفید بودن داشته باشه کلافه نمیشه، به هر حال وسط کار یا درس میشه تفریح ایجاد کرد که روند طولانی و انرژی سوزش ما رو از پا نندازه تفریحاتی از پیاده روی گرفته تا کتاب خوندن تا صحبت با دوست تا یه بازی قدیمی تا دیدن البوم عکس تا فیلم و موزیک و ..... نکته بعدی تغذیه است! تغذیه نامناسب میتونه رو بازده و روند فعالیت اثر منفی بذاره و خستگی رو تشدید کنه 16 لینک به دیدگاه
سیندخت 18786 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اسفند، ۱۳۹۰ "لحظه هایی هست که ادمی بادلیل یا بیدلیل کلافه است. کلافگی به همراه بیحوصلگی، طوری که نه حوصله ی کار موردعلاقشو رو داره نه انجام وظایفی که به عهدشه. اون فقط میدونه حال خوشی نداره و حتی شاید ندونه چرا؟ و خب نمیدونه هم چیکار کنه که خوب شه چون هیچی حتی کارمورد علاقه اش هم ارومش نمیکنه." شما هم حتما همه بارها و بارها این احساس رو تجربه کردید و یا در اطرافیانتون دیدید. همه میدونیم این اصلا احساس خوبی نیست و همه دوست دارن به هر نحوی که شده از این حالت خارج بشن تا بتونن به کارهاشون برسن و انرژی و انگیزه و ارامششون رو دوباره بدست بیارن. اما چطوری؟ بعضا روانشناسها و مشاورها ایجاد احساس هیجان مثبت رو راه حلی خوب برای رفع این احساس میدونن. اما منظور از این هیجان چیه و این هیجان شامل چه چیزهایی میتونه باشه؟ این تاپیک رو ایجاد کردم تا هر کس اینجا از کارهاییکه در این لحظات چه برای کمک به خودش چه اطرافیانش انجام میده بگه. پس لطفا خودتون رو در شرایط گفته شده تجسم کنید و بعد به این سوالات جواب بدید:1) اگه خودتون دچار این احساس بشید، برای رفعش و خارج شدن از این حال چیکار میکنید؟ 2) اگه یکی از اطرافیان یا دوستان یا عزیزانتون این احساس به سراغش بیاد، برای کمک بهش و خارج شدنش از این احساس چیکار میکنید؟ (چه طوری بهش کمک میکنید که انرژی و انگیزه اولیشو پیدا کنه و حالش خوب بشه؟) 3) شما چطوری هیجانی که روانشناسها میگن رو در لحظه برای خود یا اطرافیانتون ایجاد میکنید؟ ممنون مونای عزیز برای تاپیکت که درد مشترک خیلی هاست! خودت هم اشاره کردی گاهی دلیل داره گاهی نداره خب وقتی دلیل داره، مهم ترین کار هیچ کاری نکردنه !!! وقتی یه نفر به دلیل یه اتفاقی کلافست، اتفاقی که جدید و نو هستش، طبیعیش هم اینه که کلافه باشه! تا این که الکی بزنه به فاز خوشی و بیخیالی............ناراحتی تو اینجور مواقع شایدم یه نیروی محرکه ای بشه ببینه اگه کاری میتونه برای مشکلش بکنه اگه این اتفاق دلیل دار واسه کس دیگه ای افتاده باشه، بی خودترین کار به نظر من روحیه دادن های الکیه.........دادن راه حل های بیخود که مطمئنا خودش قبلا بهش فکر کرده، نصیحت کردن و ارائه پیشنهاد که متاسفانه خیلی ها همین کار رو ترجیح می دن از روی حس دلسوزی انجام بدن شاید بهترین و مفیدترین کار ایجاد یه حس درک متقابل در طرف باشه و گوشی برای شنیدن..........همین و بس همین که احساس کنه این مشکل از طرف شخص دیگه ای کامل فهمیده شده و این حس همدردی وجود داره و اون شخص هم هر کمکی لازم باشه به عمل و نه کلام انجام میده.............اما اکثرا دایرة المعارف ارائه پیشنهادا و راه حل های به جا و بیجا و نصیحت هاست که این جا باز میشه...............و گفتن جمله مسخره کاملا درک می کنم چی میگی.............یکی نیست بگه از کجا کاملا درک میکنی!!! اینا که انجام شد طرف خودش این قدر عقل داره که بدونه برا مشکلش چی کار کنه ! در مورد بدون دلیل ها شم که یه مقداریش برمیگرده به روزمرگی که مشکل پیر و جوونه و برمیگرده به سبک زندگی و تغییر باورها و نگرش و مداومت بر این تغییرها 16 لینک به دیدگاه
from_hell 10964 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اسفند، ۱۳۹۰ خیلی وقت پیش یه تاپیک یه جای دیگه زده بودم مرده الان....در مورد هیجان بود... کلافگی رو درست به هیجان مرتبط کردی.... مشکل عدم یا کمبود هیجان +تو زندگی هست...که منجر میشه هیجان اندوه جای خودش رو به هیجان های + بده.... :1) اگه خودتون دچار این احساس بشید، برای رفعش و خارج شدن از این حال چیکار میکنید؟ قبلن میتونستم درستش کنم الان نه.... ...ورزش....بهترین راه حل بود...یا پیاده روی....خرید رفتن.... ترجیحن کاری میکردم که خیلی خیلی خسته بشم....ذهنم درگیر بشه....و فرصت فکر کردن به حالت کلافه بودن قبل رو ازم بگیره... 2) اگه یکی از اطرافیان یا دوستان یا عزیزانتون این احساس به سراغش بیاد، برای کمک بهش و خارج شدنش از این احساس چیکار میکنید؟ (چه طوری بهش کمک میکنید که انرژی و انگیزه اولیشو پیدا کنه و حالش خوب بشه؟) غافلگیری....بستگی داره کی باشه....چی دوست داره و با چی غافل گیر میشه... جمله + گفتن و نصحیت و ....این جور حرفها فقط رو نرو آدم میره اینطور مواقع.... هر کسی رو که دوسش ندارید با جملات + سعی کنید از این کلافگی در بیارید چون خیلی لج درآرن این حرفها.... کسی که خیلی دوستش داشته باشم و بدونم از بیرون رفتن با من خوشحال میشه به صورت اجباری و غافلگیرانه میبرمش بیرون از خونه .... عوض شدن محیط حتی برای چند ساعت خیلی تاثیر داره.... 3) شما چطوری هیجانی که روانشناسها میگن رو در لحظه برای خود یا اطرافیانتون ایجاد میکنید هیجان شادی هیجان غافلگیری بستگی به آدمها داره....هر آدمی یه جور خاص خوشحال میشه یا غافل گیر میشه....بعضی ها هم هستن کلن غافلگیر شدن رو دوست ندارن....باعث میشه آرامشش رو از دست بدن و حالشون بد تر بشه.... مطمئنن با یه آدم کلافه نمیشه رفت سینما.... اما میشه باهاش رفت خرید...یا اینکه باهاش بری بیرون غذا بخوری... اگر تنبل نباشه میشه پیاده روی هم رفت.... [TABLE] [TR] [/TR] [TR] [/TR] [TR] [/TR] [TR] [/TR] [TR] [/TR] [TR] [/TR] [TR] [TD=colspan: 2][/TD] [/TR] [/TABLE] 12 لینک به دیدگاه
Fakur 9754 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اسفند، ۱۳۹۰ "لحظه هایی هست که ادمی بادلیل یا بیدلیل کلافه است. کلافگی به همراه بیحوصلگی، طوری که نه حوصله ی کار موردعلاقشو رو داره نه انجام وظایفی که به عهدشه. اون فقط میدونه حال خوشی نداره و حتی شاید ندونه چرا؟ و خب نمیدونه هم چیکار کنه که خوب شه چون هیچی حتی کارمورد علاقه اش هم ارومش نمیکنه."پیشاپیش ممنون از همکاریتون با سلام درسته که از من دعوت نکرده بودید ولی بصورت گذری اینو دیدم و با اجازه نظرمو میگم. علل ابتلا به این حالت ممکنه ، ارثی ، تغییرات شیمیایی مغز ، از دست دادن والدین در كودكی و حوادث ناخوشایند زندگی ، بیماری های جسمی مختلف و استفاده از بعضی داروها بوده باشد. جهت درمان ، بهترین راه ، تشخیص علت و دارو درمانی است. همانطور که میدونید , داروها و تغییرات شیمیائی برخی ازمواد را در مغز كاهش می دهند و این عمل باعث میشه که انسان احساس کلافگی کنه. این مواد شیمیایی تحت عنوان نرو ترانسمیترneuro transmitters خوانده می شود که برای عملكرد طبیعی ، مغز به این نرو ترانسمیترها نیاز دارد. به شما پیشنهاد میکنم یک بار به یک روانپزشک مراجعه کنید تا این مشکل برای همیشه حل شود. 6 لینک به دیدگاه
Cinderella 9897 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اسفند، ۱۳۹۰ 1) اگه خودتون دچار این احساس بشید، برای رفعش و خارج شدن از این حال چیکار میکنید؟ 2) اگه یکی از اطرافیان یا دوستان یا عزیزانتون این احساس به سراغش بیاد، برای کمک بهش و خارج شدنش از این احساس چیکار میکنید؟ (چه طوری بهش کمک میکنید که انرژی و انگیزه اولیشو پیدا کنه و حالش خوب بشه؟) 3) شما چطوری هیجانی که روانشناسها میگن رو در لحظه برای خود یا اطرافیانتون ایجاد میکنید؟ 1- من معمولا وقتي اوضاع طبق برنامه ريزيام و باب ميلم نباشه خيلي كلافه ميشم در اين حالت به خودم ميگم اصلا گوره باباي همه چي ميرم بيرون خوش ميگذرونم!! 2- سعي ميكنم جو رو عوض كنمو بخندومش اگه جواب نداد ميبرمش بيرون خوش ميگذرونيم- واقعا هميشه بيرون رفتن حالمو عوض ميكنه مثلا تئاتر، سينما، سفره خونه و... 3- نمي دونم منظورشون از هيجان چيه ولي فك كنم يه چيزي شبيه همينه كه حالو هواي طرفتو عوض كني حالا با هرچيزي كه ميتوني!!! 7 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اسفند، ۱۳۹۰ اگه خودم دچارش بشم بعضی وقتا سعی میکنم خودمو تو جمع قرار بدم و سعی کنم از این حالت خودمو بیرون بکشم. اما بعضی وقتا که دیگه خیلی شدید میشه، سعی میکنم با صحبت کردن با یکی از شدتش کم کنم. البته بعضی وقتام که طولانی مدته و هیچ راهی جز صبر و کلنجار رفتن باهاش نیست اگه واسه بقیه باشه سعی میکنم با شوخی ذهنش رو منحرف کنم تا از اون حال و هوا در بیاد. اگرم ببینم اوضاع وخیم تر از این حرفاس، سعی میکنم به حرفاش گوش بدم و همدردی کنم. بعد اینکه یه کمی با گفتن سبک شد دوباره میزنم تو فاز شوخی 10 لینک به دیدگاه
*Sanaz* 10640 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اسفند، ۱۳۹۰ برای این سئوالی که مطرح کردی،جواب واحدی وجود نداره. معمولا ما با فردی که احساس کلافگی میکنه چندین جلسه باید صحبت کنیم تا بفهمیم عامل کلافگیش چیه. بسته به اون عامل کلافگی راه های مختلفی هم وجود داره. اگه بگی اون عاملی که کلافه ات میکنه، یک عامل محیطیه، عامل درونیه، عامل خانوادگیه یا ..... بهتر میتونم نظر بدم. 6 لینک به دیدگاه
HaMiD.CFD 20379 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اسفند، ۱۳۹۰ 1) اگه خودتون دچار این احساس بشید، برای رفعش و خارج شدن از این حال چیکار میکنید؟ 2) اگه یکی از اطرافیان یا دوستان یا عزیزانتون این احساس به سراغش بیاد، برای کمک بهش و خارج شدنش از این احساس چیکار میکنید؟ (چه طوری بهش کمک میکنید که انرژی و انگیزه اولیشو پیدا کنه و حالش خوب بشه؟) 3) شما چطوری هیجانی که روانشناسها میگن رو در لحظه برای خود یا اطرافیانتون ایجاد میکنید؟ درود کلافگی قبلا که جوونتر بودموقتی میومد سراغم که یا درسی رو نمیفهمیدم یا اینکه نمره کم میگرفتم و اینا...ولی بعدها فهمیدم که اینا ارزشی ندارن بعدها عواملی مثل بیکاری،سردرگمی از ندونستن آینده واینکه چی میخواد پیش بیاد،سرنوشتم چی میشه،شغلم چی میشه و... که هر چی بیشتر بهش فکر میکردم بیشتر کلافه و سردرگم میشدم،و یه حالتی مثل افسردگی میومد سراغم برای رهایی از اون هم سعی کردم دید خودم رو مثبت تر کنم ویکمی بیخیالی طی کردم...حالا کاری نداریم اما جواب اون پرسشها: 1)اگر خودم باشم که سعی میکنم یه تنوعی ایجاد کنم،حالا شده با ورزش،موزیک،فیلم وسینما،اگر اینا جواب نده صحبت با یک دوست خوب رو همیشه گزینه قرار میدم. 2)متاسفانه من هیچوقت نتونستم بفهمم که کسی ناراحت هست یا خوشحال و یا کلافه،هر بار با یکی شوخی کردم گفت حوصله ندارموقتی هم پرسیدم که قضیه چیه گفت هیچی،حل میشه.اما این رو میدونم که پرسیدن دلیل گاهی میتونه خوب باشه و مفید و گاهی هم میتونه بد و طرف رو بیشتر اذیت کنه.واسه همین دیگه کمتر دلیل رو پرسیدم و بیشتر سعی کردم طرف خودش حرفش رو بزنه تا شاید کمی سبک بشه. اینکه بگم درکت میکنم خیلی بیخوده و اصلا من به عمرم همچین حرفی رو نمیزنم...به نظرم همون به حرف طرف گوش دادن بهترین کار هست یا اینکه بهش پیشنهادهایی مثل سینما،پارک،شام و... بدیم که نمیدونم جواب میده یا نه 3)هیجان رو اگر قرار باشه ایجاد کنیم با شوخی و شادی و اینا فکر کنم بتونم ایجاد کنم کلا دید روانشناس ها با منِ نوعی فرق میکنه،مطمئن جواب اونا هم علمی هست و هم دقیق تر 10 لینک به دیدگاه
Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اسفند، ۱۳۹۰ بیشتر کلافگی ما زیر سر همین دنیای مجازی هست. باید تا میشه کمش کرد. 9 لینک به دیدگاه
pianist 31129 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اسفند، ۱۳۹۰ مرسی برای دعوت خب خیلی کوتاه نظرم رو بگم ما خیلی اوقات نیاز داریم که گوش داده بشیم! معمولا وقتی حالمون گرفته هست یکی که بنظرمون مورد اعتماده گیر بیاریم و بشینیم باهاش صحبت کنیم صحبت کردن هم حتما لازم نیست در مورد بدبختی و گرفتاری باشه میتونه در مورد هر چیزی باشه ولی مهم اینه که کسی که میخوای باهاش بشینی و حرف بزنی ادمی باشه که بتونی باهاش کنار بیای ! حرفتو گوش بده، باهات راه بیاد و... با این دوستای الکی و نیمه راهی حرفی نمیشه حرف دل زد. مرسی 7 لینک به دیدگاه
M_Archi 7762 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اسفند، ۱۳۹۰ خب اینا یکم خستگیش یا کلافگی فرق میکنه، حداقل تو ذهن من...تو ذهن و برداشت من کلافگی از بی انگیزگی ، بی حوصلگی، بیکاری یا روزمرگی میاد وقتی ادم حس مفید بودن داشته باشه کلافه نمیشه، به هر حال وسط کار یا درس میشه تفریح ایجاد کرد که روند طولانی و انرژی سوزش ما رو از پا نندازه تفریحاتی از پیاده روی گرفته تا کتاب خوندن تا صحبت با دوست تا یه بازی قدیمی تا دیدن البوم عکس تا فیلم و موزیک و ..... نکته بعدی تغذیه است! تغذیه نامناسب میتونه رو بازده و روند فعالیت اثر منفی بذاره و خستگی رو تشدید کنه نه خب مثلا کار وقتی هر روز مجبور باشی بری یا درس که مجبور باشی بیوقفه بخونی و راه گریزی هم نباشه (مثلا وقتت کمه یا ...) هرچقدرم علاقمند باشی بازم خسته میشی و کلافه ممنون مونای عزیز برای تاپیکت که درد مشترک خیلی هاست! خودت هم اشاره کردی گاهی دلیل داره گاهی نداره خب وقتی دلیل داره، مهم ترین کار هیچ کاری نکردنه !!! وقتی یه نفر به دلیل یه اتفاقی کلافست، اتفاقی که جدید و نو هستش، طبیعیش هم اینه که کلافه باشه! تا این که الکی بزنه به فاز خوشی و بیخیالی............ناراحتی تو اینجور مواقع شایدم یه نیروی محرکه ای بشه ببینه اگه کاری میتونه برای مشکلش بکنه اگه این اتفاق دلیل دار واسه کس دیگه ای افتاده باشه، بی خودترین کار به نظر من روحیه دادن های الکیه.........دادن راه حل های بیخود که مطمئنا خودش قبلا بهش فکر کرده، نصیحت کردن و ارائه پیشنهاد که متاسفانه خیلی ها همین کار رو ترجیح می دن از روی حس دلسوزی انجام بدن شاید بهترین و مفیدترین کار ایجاد یه حس درک متقابل در طرف باشه و گوشی برای شنیدن..........همین و بس همین که احساس کنه این مشکل از طرف شخص دیگه ای کامل فهمیده شده و این حس همدردی وجود داره و اون شخص هم هر کمکی لازم باشه به عمل و نه کلام انجام میده.............اما اکثرا دایرة المعارف ارائه پیشنهادا و راه حل های به جا و بیجا و نصیحت هاست که این جا باز میشه...............و گفتن جمله مسخره کاملا درک می کنم چی میگی.............یکی نیست بگه از کجا کاملا درک میکنی!!! اینا که انجام شد طرف خودش این قدر عقل داره که بدونه برا مشکلش چی کار کنه ! در مورد بدون دلیل ها شم که یه مقداریش برمیگرده به روزمرگی که مشکل پیر و جوونه و برمیگرده به سبک زندگی و تغییر باورها و نگرش و مداومت بر این تغییرها مرسی مریم جان که اومدی اخ اره. روحیه دادن خوب نیست اصلا. من اینکارو کردم و بدتر قاطی تر شد! میگی باید بفهمه درکش میکنید و باید حس کنه فهمیده میشه. اما جمله "درکت میکنم" رو نگید اصلا! چون درک نمیکنید و الکی میگید! خب پس چطوری اینکارو باید کرد؟ چی باید گفت؟ 9 لینک به دیدگاه
M_Archi 7762 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اسفند، ۱۳۹۰ خیلی وقت پیش یه تاپیک یه جای دیگه زده بودم مرده الان....در مورد هیجان بود...کلافگی رو درست به هیجان مرتبط کردی.... مشکل عدم یا کمبود هیجان +تو زندگی هست...که منجر میشه هیجان اندوه جای خودش رو به هیجان های + بده.... :1) اگه خودتون دچار این احساس بشید، برای رفعش و خارج شدن از این حال چیکار میکنید؟ قبلن میتونستم درستش کنم الان نه.... ...ورزش....بهترین راه حل بود...یا پیاده روی....خرید رفتن.... ترجیحن کاری میکردم که خیلی خیلی خسته بشم....ذهنم درگیر بشه....و فرصت فکر کردن به حالت کلافه بودن قبل رو ازم بگیره... 2) اگه یکی از اطرافیان یا دوستان یا عزیزانتون این احساس به سراغش بیاد، برای کمک بهش و خارج شدنش از این احساس چیکار میکنید؟ (چه طوری بهش کمک میکنید که انرژی و انگیزه اولیشو پیدا کنه و حالش خوب بشه؟) غافلگیری....بستگی داره کی باشه....چی دوست داره و با چی غافل گیر میشه... جمله + گفتن و نصحیت و ....این جور حرفها فقط رو نرو آدم میره اینطور مواقع.... هر کسی رو که دوسش ندارید با جملات + سعی کنید از این کلافگی در بیارید چون خیلی لج درآرن این حرفها.... کسی که خیلی دوستش داشته باشم و بدونم از بیرون رفتن با من خوشحال میشه به صورت اجباری و غافلگیرانه میبرمش بیرون از خونه .... عوض شدن محیط حتی برای چند ساعت خیلی تاثیر داره.... 3) شما چطوری هیجانی که روانشناسها میگن رو در لحظه برای خود یا اطرافیانتون ایجاد میکنید هیجان شادی هیجان غافلگیری بستگی به آدمها داره....هر آدمی یه جور خاص خوشحال میشه یا غافل گیر میشه....بعضی ها هم هستن کلن غافلگیر شدن رو دوست ندارن....باعث میشه آرامشش رو از دست بدن و حالشون بد تر بشه.... مطمئنن با یه آدم کلافه نمیشه رفت سینما.... اما میشه باهاش رفت خرید...یا اینکه باهاش بری بیرون غذا بخوری... اگر تنبل نباشه میشه پیاده روی هم رفت.... [TABLE] [TR] [/TR] [TR] [/TR] [TR] [/TR] [TR] [/TR] [TR] [/TR] [TR] [/TR] [TR] [TD=colspan: 2][/TD] [/TR] [/TABLE] مرسی هدا جانفرض کن کاری رو مجبوری انجام بدی و وقتم نداری که بخوای بیخیالش بشی اونوقت چی؟ چند نمونه از هیجانهایی که ایجاد کردی رو میگی؟ تجربیات خودت با هرکسی که بوده. میدونم ادم با ادم فرق داره ولی نمونه موردی میخوام شاید کمک کنه ذهنم باز شه. با سلام درسته که از من دعوت نکرده بودید ولی بصورت گذری اینو دیدم و با اجازه نظرمو میگم. علل ابتلا به این حالت ممکنه ، ارثی ، تغییرات شیمیایی مغز ، از دست دادن والدین در كودكی و حوادث ناخوشایند زندگی ، بیماری های جسمی مختلف و استفاده از بعضی داروها بوده باشد. جهت درمان ، بهترین راه ، تشخیص علت و دارو درمانی است. همانطور که میدونید , داروها و تغییرات شیمیائی برخی ازمواد را در مغز كاهش می دهند و این عمل باعث میشه که انسان احساس کلافگی کنه. این مواد شیمیایی تحت عنوان نرو ترانسمیترneurotransmitters خوانده می شود که برای عملكرد طبیعی ، مغز به این نرو ترانسمیترها نیاز دارد. به شما پیشنهاد میکنم یک بار به یک روانپزشک مراجعه کنید تا این مشکل برای همیشه حل شود. سلام نه خواهش میکنم تاپیک عمومیه برای همه زدم اگه دعوت نشدید بخاطر اینه که تو لیست دوستانم نبودید نه اینکه نظرتون مهم نبوده مرسی ولی اینی که دربارش حرف میزنم حالت مقطعی و کوتاهه. مثلا یه نیم روز یا کمی بیشتر اینی که شما میگی بصورت مداوم و همیشگیه و فکر میکنم بیشتر استرس دائمی رو شامل میشه نه کلافگی ای که مد نظر منه. 9 لینک به دیدگاه
M_Archi 7762 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اسفند، ۱۳۹۰ برای این سئوالی که مطرح کردی،جواب واحدی وجود نداره.معمولا ما با فردی که احساس کلافگی میکنه چندین جلسه باید صحبت کنیم تا بفهمیم عامل کلافگیش چیه. بسته به اون عامل کلافگی راه های مختلفی هم وجود داره. اگه بگی اون عاملی که کلافه ات میکنه، یک عامل محیطیه، عامل درونیه، عامل خانوادگیه یا ..... بهتر میتونم نظر بدم. گفتم مثلا درس یا کار مثلا داری واسه کنکور میخونی چند تا درسو نمیفهمی و اینده ت معلوم نیست و نتیجه مشخص نیست و ... یا کاری که مدام درحال انجامشی و یا جاییشو گیر کردی و وقت نداری و ... کلا تو تنگنایی نمیدونم تونستم واضحتر بگم یا نه و البته بازم میگم حالت مقطعی و کوتاه مدت مدنظرمه نه دائمی بیشتر کلافگی ما زیر سر همین دنیای مجازی هست. باید تا میشه کمش کرد. ولی خیلیها با دنیای نت خیلی درگیر نیستن و این کلافگی رو دچار میشن پ ن: باز کن پیغاماتو :vahidrk: 7 لینک به دیدگاه
Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اسفند، ۱۳۹۰ ولی خیلیها با دنیای نت خیلی درگیر نیستن و این کلافگی رو دچار میشن پ ن: باز کن پیغاماتو :vahidrk: من برای کلافگی اکثر بچه های اینجا رو گفتم، مسلما دلایل کلافگی زیاده. دنیای واقعی رو من برای اکثر پارامترهایی که منو کلافه میکنن یک راهی پیدا کردم. اما برای این لامصب راهی پیدا نکردم. پ ن : بازه. :zadan: 6 لینک به دیدگاه
M_Archi 7762 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اسفند، ۱۳۹۰ من برای کلافگی اکثر بچه های اینجا رو گفتم، مسلما دلایل کلافگی زیاده. دنیای واقعی رو من برای اکثر پارامترهایی که منو کلافه میکنن یک راهی پیدا کردم. اما برای این لامصب راهی پیدا نکردم. پ ن : بازه. :zadan: خب میتونی چند نمونه مثال بزنی؟ و اینکه بگو اگه ببینی یکی از دوستان یا اطرافیانت این حالت رو دارن برای کمک بهشون چیکار میکنی؟ 2 لینک به دیدگاه
Abolfazl_r 20780 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اسفند، ۱۳۹۰ من خودم جزء انسانهایی هستم که وقت نمیکنم کلافه بشم. اگر دو سه روز وقت داشته باشم در درجه اول همشو به خواب میگذرونم. اگر بیشتر وقت داشته باشم کلی کار هست که میخوام انجام بدم. البته این کلافگی به نظرم در اثر بیکاری و روزمرگی به وجود میاد. نوع دیگه کلافگی که در اثر سردرگمی یا مشغله بالا به وجود میاد و بنده درگیرش هستم فقط با استراحت و تفریح از نوع مسافرت یا ورزش و ... برطرف میشه. در خصوص دلایل هم به نکته خوبی اشاره کردید. گاهی اوقات هم ممکنه هیچ دلیلی نداشته باشه و انسان کلافه بشه.چ من تقریبا 10 سال پیش تو یه برهه 6 ماهه غروب که میشد دچار تشویش میشدم. اصلا از درون به هم میریختم. بدون اینکه هیچ دلیلی بتونم براش پیدا کنم. معمولا عرق سرد میکردم و لرزش دست و پا رو هم به همراه داشت. هرچی هم دکتر رفتم فقط آرامبخش دادن بهم. تا اینکه خود به خود برطرف شد. به نظر من نمیشه گفت هیچ دلیلی نداشت. شاید یه دلیلی داشت ولی دلیلش ناشناخته بود. خیلی از اوقات که ما کلافه میشیم و فکر میکنیم بی دلیله داریم اشتباه میکنیم. شاید یه دلیلی داره ولی نمیتونیم کشفش کنیم. باید به روش سعی و خطا عوامل محیطی خودمون و شرایط کلی خودمون را عوض بکنیم تا از این حالت در بیایم. اما در خصوص کمک به دیگران من فکر میکنم هر کسی بهتر از بقیه میدونه چه دردی داره و هیچ کس برای کمک به انسان در این شرایط بهتر از خودش نیست. تکنیک من اینجور مواقع اینه. میگم تو سکوت و آرامش محض دقایقی رو فقط به خودت فکر کن و به اینکه چه چیزی حالتو بهتر میکنه. وقتی پیداش کردی انجامش بده و به هیچ چیز دیگه هم فکر نکن. خودمم همین کارو میکنم. بهترین چیزی که به نظرم برسه رو انجام میدم. 7 لینک به دیدگاه
Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اسفند، ۱۳۹۰ خب میتونی چند نمونه مثال بزنی؟ اینکه بگو اگه ببینی یکی از دوستان یا اطرافیانت این حالت رو دارن برای کمک بهشون چیکار میکنی؟ متاسفانه یا خوشبختانه، سیر کردن من در دنیای خیالات و دنیای فانتزی بالاست. معمولا خودم یا طرف مقابلم وقتی توی دنیای واقعی کلافه باشه، با بردنش به یک نحوی به دنیای فانتزی، اون کلافه بودنش رو بر طرف میکنم. استثنا هم نداشته،همه رو تونستم مجبور کنم بخندند و از کلافگی دور بشن. اما توی این دنیای مجازی یک عده منو کلافه کردن، هر کاری میکنم، همونجور افسرده با گارد بسته هستند. به نظرم برای غلبه بر کلافگی بهتره بخش فانتزی ذهنت رو تقویت کنی. 8 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده