پیرهاید 10193 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 اسفند، ۱۳۹۰ با تشكر از شما دوست عزيز ... البته من هم قصد دفاع از يهوديان يا خشايارشاه رو نداشتم ، من فقط با اين سياست كه هدف وسيله را توجيه ميكنه مخالفم . ما اگر با عدهاي دشمنيم حالا چه يهودي چه غير يهودي ، اين دليل نميشه كه به هر كس و ناكسي كه تنها وجه اشتراكش با ما دشمني با اون عده هست ، متوسل بشيم تا دشمنمون را بكوبيم. خوب اگه ما ميخواهيم هولوكاست را انكار كنيم چرا بايد به امثال پورپيرار كه سابقه اش معلومه متوسل بشيم؟ من با اين سياست كه دشمن دشمن ما دوست ماست كاملا مخالفم همين. موافقم . . . . 5 لینک به دیدگاه
XMEHRDADX 7514 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 اسفند، ۱۳۹۰ گفته می شه که بیشتر معماری ایران که در دوره ی هخامنشی با جلال و شکوه بوده توسط یونانیان و رومیان ساخته شده..و صرف کپی برداری بوده... در راستای همین نظرات...گفته می شود..که کتیبه ی حقوق بشر کوروش هم تقلید بوده از کتیبه های یونانی.... خوشحال می شم صحت یا کذب بودن اون رو با ارائه منبعی بدونم البته شما که رشتتون معماریه حتماخیلی بیشتر از بقیه در این رابطه اطلاعات دارین واحتمالاشکسته نفسی میفرمائین. -وام گیری ویا تقلید از هنر های گذشته و ملل قدیمیتر خیلی چیز غریبی نیست. ولی این تقلید و وام گیری معمولا با فرهنگ و سلیقه و هنر تقلید کننده ها اختلاط پیدا میکنه.مثل تقلید هنر اسلامی از هنر رومی یا از هنر ساسانی ... در زمان هخامنشیان ،ایرانیان چون اقوام نوپایی بودند از هنر و معماری بین النهرین(آشور و بابل ،مصر...)وام گیری داشته و شباهتهای زیادی بین این دو هنر وجود داره.کتیبه ها هم مانند کتیبه های بابلی و آشوری هستن . (همین شباهتها باعث توهم و سوءاستفاده بعضی مقرضین شده که ناشی از کم بودن دانش و سواد اونهاست) -در مورد رومیان در زمان هخامنشیان رومیان هنوز پا به عرصه حکومت و قدرت و صادرکردن هنر نذاشته بودن. -بدلیل استقبال بیشتر درسرزمین ایران و همچنین شرایط بهتر برای ابراز وجود،خیلی از هنرمندان و دانشمندان یونانی به ایران کوچ کرده و ممکنه کمی هم در بعضی هنرها شباهتهای دیده بشه همینطور عکس این موضوع هم صادقه .بالاخره آسیای صغیر از بخشهای امپراطوری هخامنشی یونانی نشین زیاد داشته. نکته قابل توجه و خیلی مهم اینکه امپراطوری هخامنشی یک امپراطوری جهانی بوده و از دو برابر بزرگترین امپراطوریهای ماقبلش یعنی مصر و آشور بزرگتر بوده. بنابراین این امپراطوری تشکیل میشده از ملل مختلف با فرهنگها گویشها و هنرهای مختلف .پس طبیعیه که نفوذ هنر ملل مختلف در هنر هخامنشی آشکار باشه. کتاب و مقاله در این مورد خیلی زیاده ولی یه مرجع معرفی میکنم که بیطرف باشه: نام کتاب :تاریخ هنر،پژوهشی در هنرهای تجسمی از سپیده دم تاریخ تا زمان حاضر. نویسنده:ه.و.جنسن.استاد کرسی هنرهای زیبا در دانشگاه نیویورک. مترجم: پرویز مرزبان صفحه 58 تا 64 6 لینک به دیدگاه
AFARIN 7196 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 28 اسفند، ۱۳۹۰ عذر خواهی می کنم...من از مطالب تاپیک استفاده می کنم و نظرات متفاوت رو می خونم...بنده مطالعاتم در حد آماتور هست...بنابراین اظهار نظر نمی کنم...فقط یک شنیده دارم....دوست دارم ببینم تا چه مقدار صحت داره...و تا چه مقدار کذب هست... گفته می شه که بیشتر معماری ایران که در دوره ی هخامنشی با جلال و شکوه بوده توسط یونانیان و رومیان ساخته شده..و صرف کپی برداری بوده...در راستای همین نظرات...گفته می شود..که کتیبه ی حقوق بشر کوروش هم تقلید بوده از کتیبه های یونانی.... بنده اصولا با بحث در این موارد مخالف نیستم...ولی خودم مایل به بحث نیستم....فقط دیدم...دوستان با دانشی در این تاپیک حضور دارن...و قصد سوال داشتم....و مطمئنا خودم به شنیده ها با دیده ی شک نگاه می کنم.... خوشحال می شم صحت یا کذب بودن اون رو با ارائه منبعی بدونم مرسي از حضورت سام عزيز در مورد معماري (كه شما خودت استادي) هخامنشي، رد پاي تمدنها و فرهنگهاي ديگري رو ميشه توش ديد، آشور، اورارتو، مصر،... (بخاطر وسعت قلمرو و قرار گرفتن فرهنگهاي متفاوت در كنار هم و اومدن هنرمندان از جاهاي مختلف)، ولي تلفيق و بكارگيري همه اونها بطور متناسب و معظّم در كنار هم تكراري نيست و بعنوان يه شيوه و سبك كاملا متمايز قابل تشخيص هست در اين مورد ميشه به كتيبه كاخ آپاداناي شوش استناد كرد كه داريوش در مورد ساخت بنا توضيح داده : "این کاخ را من در شوش ساخته ام آرایه های آن از راههای دور آورده شد. زمین آن تا جایی کنده شد که به سنگ رسید. هنگامی کندن زمین که گودی آن در برخی جاها چهل ارش و در جاهای دیگر بیست ارش بود به پایان رسید پی ریزی شد و کاخ روی آن ساخته شد. آجرها به دست بابلی ها قالب گیری و در آفتاب خشک شد تیر های چوب درخت سدر از کوهی به نام لبنان آورده شد و مردم آشور آنها را به بابل آوردند و از بابل یونانیها و کاریه ( کرخه ) آنها را به شوش آوردند. چوبهای در وپنجره ها از قندهار یا کرمان آورده شده اند. زر از سارد و باکتریا ( بلخ ) وارد و در اینجا ساخته شد. سنگ نفیس لاجورد و عقیق از سغدیان وارد و اینجا ساخته شد. نقره و چوب آبنوس از مصر وارد شد. زینت دیوارها از یونان عاج از حبشه و آراکونیا وارد و اینجا ساخته شد. ستونهای چوبی از دهکده ای بنام آبی رادو در ایلام وارد واینجاساخته شدند.سنگ تراشان یونانی ها وساردی ها بودند. زرگرهایی که طلاها را ساخته اند مادی ها و مصری ها بودند. مردانی که آجرها راساختند بابلی ها بودند و آنهایی که دیوارها را آراستند مادی ها و مصریان بودند. " با اين ترتيب، تأثيرپذيري وجود داشته (و نه فقط از يونان) ولي از اين تأثيرات بطور متناسب و درست استفاده شده (نه بصورت منفعلانه) در مورد رم، قبل از اشكانيان رابطه اي با ايران نداشتن، و در دوره هخامنشي هم رم بعنوان يه «تمدن» كه بخواد تأثيرگذار باشه يا تقليدي بشه ازش، مطرح نبوده اما در مورد منشور كورش... كتيبه هاي سيلندري شكل، در بين النهرين استفاده ميشده، اين از آقاي غياث آبادي هست ( برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام ) : سنت نگارش و انتشار کتیبههای استوانهای شکل و یا چند وجهی، دارای پیشینهای طولانی در میاندورود (بینالنهرین) است. برای نمونه میتوان از منشورهای شَـلـمَـنـصِِـر سوم، سـارگُـن دوم، سِـنـاخـریـب، نَـبـوکَـد نَـصَـر دوم (بُـخـتُـنَـصر)، نِـبـونـیـد و کوروش بزرگ یاد کرد. منشور كورش هخامنشي آخرین دستاورد و یادمان این سنت دیرین است. در مورد اينكه تو يونان هم از اين كتيبه هاي بشكل استوانه استفاده ميشده يا نه... من تا حالا برخورد نداشتم، و بهتره بگم نميدونم؛ اما اگر منظور، محتواي كتيبه هست، منشور كورش قديمي ترين سند نوشته شده در باب حقوق بشر هست 7 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 اسفند، ۱۳۹۰ البته شما که رشتتون معماریه حتماخیلی بیشتر از بقیه در این رابطه اطلاعات دارین واحتمالاشکسته نفسی میفرمائین. -وام گیری ویا تقلید از هنر های گذشته و ملل قدیمیتر خیلی چیز غریبی نیست. ولی این تقلید و وام گیری معمولا با فرهنگ و سلیقه و هنر تقلید کننده ها اختلاط پیدا میکنه.مثل تقلید هنر اسلامی از هنر رومی یا از هنر ساسانی ... در زمان هخامنشیان ،ایرانیان چون اقوام نوپایی بودند از هنر و معماری بین النهرین(آشور و بابل ،مصر...)وام گیری داشته و شباهتهای زیادی بین این دو هنر وجود داره.کتیبه ها هم مانند کتیبه های بابلی و آشوری هستن . (همین شباهتها باعث توهم و سوءاستفاده بعضی مقرضین شده که ناشی از کم بودن دانش و سواد اونهاست) -در مورد رومیان در زمان هخامنشیان رومیان هنوز پا به عرصه حکومت و قدرت و صادرکردن هنر نذاشته بودن. -بدلیل استقبال بیشتر درسرزمین ایران و همچنین شرایط بهتر برای ابراز وجود،خیلی از هنرمندان و دانشمندان یونانی به ایران کوچ کرده و ممکنه کمی هم در بعضی هنرها شباهتهای دیده بشه همینطور عکس این موضوع هم صادقه .بالاخره آسیای صغیر از بخشهای امپراطوری هخامنشی یونانی نشین زیاد داشته. نکته قابل توجه و خیلی مهم اینکه امپراطوری هخامنشی یک امپراطوری جهانی بوده و از دو برابر بزرگترین امپراطوریهای ماقبلش یعنی مصر و آشور بزرگتر بوده. بنابراین این امپراطوری تشکیل میشده از ملل مختلف با فرهنگها گویشها و هنرهای مختلف .پس طبیعیه که نفوذ هنر ملل مختلف در هنر هخامنشی آشکار باشه. کتاب و مقاله در این مورد خیلی زیاده ولی یه مرجع معرفی میکنم که بیطرف باشه: نام کتاب :تاریخ هنر،پژوهشی در هنرهای تجسمی از سپیده دم تاریخ تا زمان حاضر. نویسنده:ه.و.جنسن.استاد کرسی هنرهای زیبا در دانشگاه نیویورک. مترجم: پرویز مرزبان صفحه 58 تا 64 مرسی ممنونم از مرجع اعلامی تون....نه من شکست نفسی نکردم دوست عزیزم...ممنونم که توضیحات خوبی رو دادی.استفاده کردم. مرسي از حضورت سام عزيزدر مورد معماري (كه شما خودت استادي) هخامنشي، رد پاي تمدنها و فرهنگهاي ديگري رو ميشه توش ديد، آشور، اورارتو، مصر،... (بخاطر وسعت قلمرو و قرار گرفتن فرهنگهاي متفاوت در كنار هم و اومدن هنرمندان از جاهاي مختلف)، ولي تلفيق و بكارگيري همه اونها بطور متناسب و معظّم در كنار هم تكراري نيست و بعنوان يه شيوه و سبك كاملا متمايز قابل تشخيص هست در اين مورد ميشه به كتيبه كاخ آپاداناي شوش استناد كرد كه داريوش در مورد ساخت بنا توضيح داده : با اين ترتيب، تأثيرپذيري وجود داشته (و نه فقط از يونان) ولي از اين تأثيرات بطور متناسب و درست استفاده شده (نه بصورت منفعلانه) در مورد رم، قبل از اشكانيان رابطه اي با ايران نداشتن، و در دوره هخامنشي هم رم بعنوان يه «تمدن» كه بخواد تأثيرگذار باشه يا تقليدي بشه ازش، مطرح نبوده اما در مورد منشور كورش... كتيبه هاي سيلندري شكل، در بين النهرين استفاده ميشده، اين از آقاي غياث آبادي هست ( برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام ) : در مورد اينكه تو يونان هم از اين كتيبه هاي بشكل استوانه استفاده ميشده يا نه... من تا حالا برخورد نداشتم، و بهتره بگم نميدونم؛ اما اگر منظور، محتواي كتيبه هست، منشور كورش قديمي ترين سند نوشته شده در باب حقوق بشر هست درود به شما آفرین عزیز...ممنونم از توضیحاتتون.. در واقع هدفم بیشتر تو این سوال به دست آوردن یک سری منابع بود...که زحمت کشیدین شما و XMEHRDADX عزیز ارائه دادین... چون این استاد عزیز که این ادعا رو پیش کشیدن یکی از محترم ترین اساتید بودن...و مقاله هایی در خارج از کشور هم داشتن(رساله ی دکتری ایشون در مورد قسمتی تخت جمشید بود)....کمی بنده رو در مورد اینکه این کتیبه ی حقوق بشر کوروش در متون کاملا برداشت شده از یونان است به شک واداشت...من هم شنیده بودم که این کتیبه قدیمی ترین متن حقوق بشری هست و مربوط به ایران...بنابراین با اینکه ایشون رو موجه دونستم نخواستم بدون مطالعه حرفشون رو قبول کنم...و جایز دونستم که از دوستانم سوال بکنم...و با مطالعه منابع قضاوت کنم. ممنونم. 6 لینک به دیدگاه
XMEHRDADX 7514 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 اسفند، ۱۳۹۰ مرسی ممنونم از مرجع اعلامی تون....نه من شکست نفسی نکردم دوست عزیزم...ممنونم که توضیحات خوبی رو دادی.استفاده کردم. دوست عزیز ، منبعی که معرفی کردم دررابطه با تاریخ هنر جهانه.برای بالا بردن آگاهی و مقایسه مرجع خوبیه .ولی برای پژوهش تخصصی واحیانا مناقشه وگفتگو،درباره هنر و معماری هخامنشیان بهتره رجوع بشه به کتاب "بررسی هنر ایران" نوشته پروفسور پوپ بخش هنر و معماری هخامنشیان. 6 لینک به دیدگاه
A.R-KH-A 4953 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 اسفند، ۱۳۹۰ تاريخ سياسي و سياست تاريخي.. بنده اطلاعاتي درباره تاريخ ندارم و اگر اندك اطلاعاتي داشته باشم از گذشته است.. به همين خاطر به دليل عدم اشراف كامل روي موضوعاتي ك مطرح شد از اظهارنظر خودداري ميكنم مگر اينكه ببينم نكته اي مغفول مانده يا از اين نظر به موضوع نگاه نشده و... ولي در رابطه با عنوان تايپيك بگم... متاسفانه كشوري كه اطلاع رساني و پژوهشهاي معتبر تاريخي جز اركان اساسي حاكميتش باشد وجود نداشته باشد چنين افتضاحي بوجود مياد كه هر كس بر اساس مخيلات خود چيزهايي رو مجعول كند تا به اهداف خود و يا شايد ارضاي خود برسد... فلات ايران يكي از زادگاه هاي تمدنهاي جهان هست كه طبيعي است براي شناخت هر چ بيشتر تاريخش نيازمند مرجع هاي پژوهشي گسترده و صادق باشد تا از نتايج حاصله براي پيشبرد و ارتقاي فرهنگ اجتماعي خودش تلاش كند... متاسفانه و متاسفانه تاريخ نگاري علمي در ايران پيشنه اي ندارد و ب جز تعداد اندكي كتاب تاريخي در دوره هاي متفاوت چيزي براي آيندگان به ارث نرسيده و همين سبب شده ك ب مراجع لاتين رجوع شود و پايه حرفهاي ما شرق شناسان غربي باشد.. تاريخ علمي در ايران اگر بخواهيم شروعش را بطور جدي نگاه كنيم توسط زنده ياد احمد كسروي بوده كه با مقالات و بررسي و پژوهش هاي زمانه خود شروع شده... براي مثال كتاب "قيام شيخ محمد خياباني" يكي از كتابهاي است كه ميتواند به آن نگاهي كرد كه بتواند قواعد تاريخي و گزارشي و تحليلي رو انجام داده باشد.. فارغ از اين بررسي كارنامه تاريخي ايران كه توسط ايرانيان نگاشته شده و متاسفانه چيزي روشني در آن نيست امروزه تاريخ نگاران معاصر ما هم بنا به جبر تاريخي حاكميت ايراني كه سياست بايد در همه دخيل شود تاريخ سياسي شده كه و تاريخدانَش هم ناخودآگاه يا خودآگاه سياسي شده ك متاسفانه با چنين سياسي بازيهاي ارزش كاري پژوهشي و استدلالي آن رو زير سوال ميبرد... از تاريخ نگاران عصر پهلوي كه ايران باستاني رو كه هيچ وجه مشتركي با ايرانيان معاصر نداشته مي پرورانند و جامعه آن زمان آن را پس ميزند ولي ثمره همين كار سياسي تاريخي بعد از انقلاب مشخص ميشود كه دوستان به موارد اشاره كردند ك بايد آن رو جدي گرفت و در راستاي ترويج راستي و درستي آن گام برداشت.. تاريخ نگاران عصر امروزه هم ك باز هم متاسفانه گير بازيهاي سياسي ميشوند كه نمونه بارز اين روزهايش استاد غياث آبادي است كه چندي است اظهار نظر عجيب و غريبي كرده ك خواندنش از يك استادي ك كارش پژوهش است تاسف بار است به چنين نظراتي رسيده باشد... به نظرم همانطور كه قبلا استاد غياث آبادي اشاره به رسانه مستقل براي پژوهش تاريخي داشتند بايد چنين امري محقق شود تا بدان رجوع كرد و ما ديگر شاهد اين آشفته بازار تاريخي كه هر كس از ظن خود يار آن ميشود نشويم.. متاسفانه راهكار حاكميت در رابطه با تاريخ باستان و هم چنين راهكار عوام در رابطه با تاريخ باستان امروز معجوني درست كرده كه به هر گفته و اظهار نظر بايد ترديد داشت.. فارغ از تاريخ گذشتگان؛ تاريخ معاصر هم حتي بعد از انقلاب هم مسئله مهمي است كه نبايد بخاطر اينكه ما در زمان حال زندگي ميكنيم و به عينه ديديم و نياز به ثبت نيست از آن غافل ماند... اميدوارم اين تايپيك به همين خوبي پيش برود و بتواند محلي براي بحث و شك در مورد موضوعات و باز كردن هر موضوع به طور جداگانه و بررسي آن توسط دوستان باعث افزايش دانش تاريخي شود.. 9 لینک به دیدگاه
AFARIN 7196 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 فروردین، ۱۳۹۱ از جمله روايتهايي كه در مورد مرگ كورش هخامنشي وجود داره، روايت هرودوت هست : هرودوت مینویسد، راجع به در گذشت کوروش روایات مختلف است اما من شرحی را که بیشتر در نظرم معتبر مینماید نقل میکنم. کوروش در آخرین نبرد خود به قصد سرکوب قوم ماساگت(ماساژت) قومی از سکاها که با حمله به نواحی مرزی ایران به قتل و غارت میپرداختند، به سمت شمال شرقی كشور حرکت کرد، میان مرز ایران و سرزمین سکاها رودخانهای بود که لشکریان کوروش باید از آن عبور میکردند. هنگامی که کوروش به این رودخانه رسید، تهمرییش (تومیریس) ملکهٔ سکاها به او پیغام داد که برای جنگ دو راه پیش رو دارد یا از رودخانه عبور کند و در سرزمین سکاها به نبرد بپردازند و یا اجازه دهند که لشکریان سکا از رود عبور کرده و در خاک ایران به جنگ بپردازند. کوروش این دو پیشنهاد را با سرداران خود در میان گذاشت. بیشتر سرداران ایرانی، جنگ در خاک ایران را برگزیدند، اما کرزوس امپراتور سابق لیدیه و دایی مادر کوروش که تا پایان عمر، به عنوان یک مشاور به کوروش وفادار ماند، جنگ در سرزمین سکاها را پیشنهاد کرد. کوروش نظر کرزوس را پذیرفت و از رودخانه عبور کرد. نخست عدهای از جنگاوران ماساگتها به رهبری سپارگاپیس فرزند ملکه، به دستهای از سربازان لشکر کوروش که از بقیه جدا افتادهبودند، حمله کرده و همه را به خاک هلاکت انداختند. بعد از آن پیروزی آنها بر سفرهٔ طعام بازمانده از لشکر کوروش نشسته و با اشتیاق فراوان آنقدر خوردند و نوشیدند که مست و بیهوش شدند. پارسیان در این هنگام وقت را غنیمت شمرده بر سر آنها ریختند و سپارگاپیس را اسیر کردند. سپارگاپیس وقتی به هوش آمد و خود را اسیر دید، از کوروش استدعا کرد که غل و زنجیر از او بردارند. کوروش این تقاضا را اجابت کرد. وقتی دستان او آزاد شد، از شدت ننگ و عار خود را درجا کشت. بعد از جنگی بین دو سپاه درگرفت که از جهات شدت و خشونت در میان سایر اقوام سابقه نداشت و عاقبت ماساگتها غلبه کردند و خود کوروش نیز کشتهشد. ( برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام ) بر اساس روايت هرودوت تابلوي نقاشي هم ترسيم شده كه برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام ميتونين مشاهده كنين دو نمونه ش رو هرودوت گفته روايات ديگري هم موجوده و من [يعني هرودوت :دي] اين رو معتبرتر از بقيه دونستم [ولي بعضي دوستان نميدونم چه اصراري دارن كه همين و الا و بلا همين روايت درسته!] چند تا از روايات ديگه : كتزياس مورخ دیگر یونانی جنگ کورش را با قومی به نام دِربیک به پادشاهی آمُرّایوس گزارش کردهاست. دربیکها توانستند با فیلهای جنگی خود سوارهنظام ایرانیان را محاصره کرده و کورش از اسب به زیر افتاده و یک جنگجوی هندی - که از متحدین دربیکها بودند- او را با زوبيني که به رانش میخورد، مجروح میکند. روز بعد «آمورگِس» پادشاه سکائی به کمک ایرانیان آمده و آنها فاتح شده و دربیکها مطیع میشوند اما کورش چند روز بعد پس از وصیت به اطرافیان خود و تعیین كمبوجيه به عنوان جانشین خود میمیرد. ( برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام ) گزنفون مورخ یونانی مرگ کورش را در کتاب سيروپديا به شکل طبیعی و در پارس گزارش داده. به گفتهٔ او کورش در خواب از مرگ خود مطلع میشود و پس از نیایش و وصیتهایی به نزدیکان و دوستان و بزرگان کشور از دنیا میرود. بروسوس در ۲۸۰ پیش از میلاد آوردهاست که کوروش در جنگ با طوائف داهه (از عشاير سكايي) کشته شدهاست. ( برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام ) و... ظاهرا كورش اواخر عمرش در جنگ با برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام در قسمت شمال شرق ايران بوده؛ سكاهاي آريايي و ايراني تبار؛ ولي اينكه در اين جنگها كشته شده يا نه، چيزي نيست كه با قطعيت در موردش بشه حرف زد. 8 لینک به دیدگاه
sogand_aryan 211 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 فروردین، ۱۳۹۱ درود بسیار استفاده نمودیم سپاس از گرامیان فقط و فقط.... کتابهایی را شناسایی کنیم که مورد تایید بوده .باید دید نویسنده از نکاشتن چه دیدگاهی داردو در پی چه هدفی است ... وگرنه در تله های اهریمنی گرفتار خواهیم شد. 6 لینک به دیدگاه
AFARIN 7196 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اسفند، ۱۳۹۱ برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام از میان جشن های کهن ایران ، می توان گفت که تنها عید نوروز مانده و متعلقاتش "چهارشنبه سوری و سیزده بدر". با این حال تلاش هایی وجود دارد که این عید و اجزایش هم رفته رفته کم رنگ شوند و حداکثر به تعطیلاتی برای تجدید قوا و مسافرت رفتن تبدیل شوند. نشانه های این جریان هم کاملاً عیان است و البته بر این باوریم که نهایتاً نوروز به عنوان عید کهن ایرانی ها باقی خواهد ماند و رو سیاهی به زغال می ماند. با این حال ، دو روز "چهارشنبه سوری" و "سیزده بدر" بیش از خود نوروز - به معنایش اخصش - در معرض آسیب هستند و اولین و مهم ترین آسیبی هم که زده شده ، تغییر نام این دو روز در ادبیات رسمی است. اگر دقت کرده باشید ، چند سالی است که در ادبیات رسمی ، به جای "چهارشنبه سوری" ، از اصطلاح نامأنوس "چهارشنبه آخر سال" استفاده می شود و به جای "سیزده بدر" عنوان جدید التأسیس "روز طبیعت" به کار می رود و حتی در تقویم ها نیز همین را می نویسند. این درحالی است که در فرهنگ و سنت ایرانی ، چیزی به نام چهارشنبه آخر سال و روز طبیعت برای سیزدهم فروردین وجود ندارد و "چهارشنبه سوری" و "سیزده بدر" نام های تاریخی این دو روز ملی هستند که مردم در آنها جشن می گیرند و شادمانی می کنند. البته در این که "چهارشنبه سوری" ایرانیان در سال های اخیر با ورود ترقه ها و مواد آتش زای خطر آفرین ، به چهارشنبه سوزی تبدیل شده و از آن حالت زیبای کهن خود افتاده شکی نیست و این انحرافی است که باید اصلاح شود اما شاید یکی از دلایلی که چهارشنبه سوری بدین حال و روز افتاده ، همین باشد که متولیان امر و رسانه های رسمی و پر مخاطبی مانند صدا و سیما ، جشن چهارشنبه سوری را به رسمیت نمی شناسند و سنت های زیبای آن را تبلیغ و ترویج نمی کنند و نتیجه اش هم همین می شود که شده است. حتی ممکن است برخی ، نسبت به این تحریف خرسند هم باشند و آن را مستمسکی برای حذف چهارشنبه سوری قرار دهند. به هر روی ، غرض از این نوشتار ، این است که اجازه ندهیم سنت ها و نام های تاریخی ایرانیان ، در ماورای تصمیمات محفلی تحریف شود ومقدمات حذفشان فراهم آید. اگر چهارشنبه سوری به "چهارشنبه آخر سال" تبدیل شود و سیزده بدر ، بشود "روز طبیعت" هیچ بعید نیست که فردا هم نام عید نوروز را عوض کنند و مثلاً آن را "تعطیلات عمومی اول بهار" بنامند! فراموش نکنیم که هر کدام از نام های تاریخی در ورای خود ، دنیایی از پشتوانه و فرهنگ دارند و کسی حق ندارد با نام های تاریخی یک ملت این گونه رفتار کند و به میل خود آنها را تحریف کند. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 7 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 خرداد، ۱۳۹۲ هر جا که آقایون ناخشنود شدن شروع کردن به تاریخ سازی ، وقتی انقلاب شده میخواستن ارمگاه فردوسی رو تخریب کنن ولی با مقاومت مردمی تیرشون به سنگ خورد بعد چاره کار رو در این دیدن که تاریخ سازی کنن ، همین اتفاق هم برای خیام افتاده در طول تاریخ این رباعی زیر منسوب بوده به خیام ولی وقتی میبینن یکم بوداره تازه کاشف به عمل اومده که خیر این رباعی جعلی بوده و به دروغ به خیام نسبت داده شده و انواع سند هارو هم میارن ابریق می مرا شکستی ، ربّی بر من در عیش را ببَستی ، ربّی من می خورم و تو میکنی بد مستی خاکم به دهان ، مگر که مستی ربّی دوستان لطفا آلت دست حکومت نشید و نادانسته آب در هاون دشمن نریزید 2 لینک به دیدگاه
AFARIN 7196 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 خرداد، ۱۳۹۲ هر جا که آقایون ناخشنود شدن شروع کردن به تاریخ سازی ، وقتی انقلاب شده میخواستن ارمگاه فردوسی رو تخریب کنن ولی با مقاومت مردمی تیرشون به سنگ خورد بعد چاره کار رو در این دیدن که تاریخ سازی کنن ، همین اتفاق هم برای خیام افتاده در طول تاریخ این رباعی زیر منسوب بوده به خیام ولی وقتی میبینن یکم بوداره تازه کاشف به عمل اومده که خیر این رباعی جعلی بوده و به دروغ به خیام نسبت داده شده و انواع سند هارو هم میارن ابریق می مرا شکستی ، ربّی بر من در عیش را ببَستی ، ربّی من می خورم و تو میکنی بد مستی خاکم به دهان ، مگر که مستی ربّی دوستان لطفا آلت دست حکومت نشید و نادانسته آب در هاون دشمن نریزید در رابطه با فردوسي، بجاي متعصبانه برخورد كردن و ديگران رو آلت دستِ حكومت خوندن، و توهم توطئه داشتن راجع به هر چيزي كه به مذاقتون خوش نمياد، همونطور كه تو پيام خصوصي هم خدمتتون عرض كردم، لطفا نشاني دقيق اين شعر رو بفرماييد؛ من خيلي هم خوشحال و سپاسگزار ميشم.. اما در مورد خيام [جواب پستتون بخاطر پيدا كردن مطالب مورد نظرم دير شد.. خواستم بجاي نقل به مضمون، دقيقا به متن كتاب اشاره كنم] هركسي كه يه بيوگرافي از خيام خونده باشه، ميدونه كه اشعار خيام در زمان حياتش بصورت مدوّن وجود نداشته و در طول زمان گردآوري شده... يه تعدادي از رباعيات رو متعلق به خيام نميدونن، و از عبارت «منسوب به خيام» استفاده ميكنن... اتفاقا اولين كسي كه سعي ميكنه رباعيات جعلي رو جدا كنه، آرتور كريستنسن (ايرانشناس دانماركي) بوده، كسيكه رساله دكتريش هم راجع به خيام بوده.. در بين ايرانيها هم فكر ميكنم صادق هدايت اولين نفر بوده.. (هر دو سالها پيش از انقلاب و گمان نميكنم ناخشنود از بودار بودن رباعيها) ... تو همين زمينه، يه سري مطلب از چند تا كتاب مختلف اينجا ميذارم: متن زير از پيشگفتار كتاب «ترانه هاي خيام» نوشته صادق هدايت هست: متن زير از صفحه 26 كتاب «دمي با خيام» نوشته علي دشتي هست: از صفحه 18 همان كتاب: متن زير از صفحه 28 همان كتاب و به نقل از محمد علي فروغي هست: متن زير از صفحه دوم از كتاب «پيام خيام؛ صوفيگري؛ فلسفه انساني» نوشته احمد ايراني هست: و اما درباره رباعي اي كه با فونت درشت نوشتيد (به اضافه افسانه اي كه راجع به اون نقل ميشه)، صادق هدايت (در همان بخش پيشگفتار) ميگه كه: صادق هدايت در سال 1313 به اين موضوع اشاره كرده و چيز جديدي نيست فتح الله همايونفر در كتاب سيماي خيام در صفحه 69، اين رباعي رو سطحي و كودكانه خونده احمد ايراني هم در كتاب پيام خيام در صفحه 12 ميگه: علي دشتي هم در صفحه 118 كتاب دمي با خيام، اين رباعي رو بي اساس و نامربوط و از مجموعه اي غيرقابل اعتماد و ساخته افسانه سازان عنوان ميكنه ضمن اينكه اميرحسين خنجي كه رباعيها رو بر اساس قافيه تنظيم كرده هم اين رباعي رو در قسمت منسوب به خيام آورده [حالا بگذريم از اينكه.. كدوم رباعي خيام بودار نيست؟! ياد مادربزرگ عبدالحسين زرينكوب افتادم! (ر.ك: با كاروان حله، بخش خيام) :دي] در كل من رباعيات خيام رو بدون درگير كردن فكرم بر سر سره و ناسره بودنش ميخونم و ازش لذت ميبرم.. و با نويسنده كتاب صهباي خرد (the wine of wisdom) همسو هستم كه حتي اگه رباعيها به خيام متعلق نباشه، تحت نام جادويي و پرجاذبه شخصيتي آرماني به نام خيام جمع شده و به مكتب تفكر خيامي متعلق هست.. اما در مورد اصالت رباعياتش به هرحال بحث و نظرهايي وجود داره سعي كردم خيلي خيلي خلاصه بگم.. با اين حال طولاني شد.. ولي براي اطلاعات بيشتر ميتونيد به بخشِ در جستجوي خيام و رباعيات كليد از كتاب دمي با خيام (علي دشتي)، و بخش معيار شناخت رباعيات اصيل خيام از كتاب سيماي خيام (فتح الله همايونفر) و همچنين پيشگفتار ترانه هاي خيام (صادق هدايت) مراجعه كنيد ضمناً آب رو به آسياب دشمن ميريزن، نه در هاونش! 6 لینک به دیدگاه
مهندس خوش فکر 11397 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 فروردین، ۱۳۹۳ به به چه عالی یعنی این و تقدیم کردی به من دستتون درد نکنه خیلی اینجور تاپیکا خوبه لطفا ادامش بدید تا ما استفاده کنیم ....و اما پیشنهاد من به دوستانی که شبیه به من علاقه مند به خوندن و مطالع تاریخن از خوندن تاریخ اشخاص و سلسله ها دست برداریم تاریخ اجتماعی رو مد نظر بگیریم اونوقت که مسائل دونه دونه هویدا میشن من خودم یه مدت همش تاریخ هخامنشیان میخوندم و فکر میکردم داریوش و کورش یعنی تاریخ یا این ها ارزشن و به اینها میشه افتخار کرد... بعد از مدتی این ها قانعم نکرد و کم کم فهمیدم تاریخ یعنی مردم نه صرفا جکومت ها .دیدگاهها و طرز تفکر مردم هر زمان در نوع جکومتشون قابل ردیابیه ....ما خیلی به خودمون خیانت کردیم بله چون خیلی تنبلیم دانش امروز ایران فقط حول حوش ترجمست یعنی چشم ما دوخته شده به دست علمای خارجی که امروز چطور فکر میکنن و ما اونها رو تکرار کنیم اصلا رسالت مون که تولید علمه کلا از یاد بردیم.... این نتیجش این شده که مثلا چشم بسته بپذیریم اسکندر مقدونی به ایران حمله کرد تخت جمشید رو اتش زد یا بپذیریم اعراب بیابانگرد با زور اسلحه و کشتار و جنایت دین اسلام رو ترویج کردن در ایران و الان همه ی ما زاییدی فرهنگ اعراب بیابانگردیم... بدی اینجور نگاه ها چیه؟ ... عرض می کنم ... این نگاه باعث افراط و تعصب و نژادپرستی میشه ... اصلا ناسیونالیسم عربی ایرانی کردی ترکی یعنی چی؟ مگه غیر از اینه که این اسامی زاییدی همین دویست سال اخیرن.... مگه غیر اینه که بین کشورهای شرقی تا همین دویست سال پیش هیچ مرزی نبوده....از یک طرف دوستان مخالف اعراب اعراب رو ملخ خور معرفی میکنن خودشون رو از میراث دار زرتشت و میدونن سعی دارن ایین های گذشته رو احیا کنن و در مقابل دوستانی که طرفدار عرب خودشون رو میراث دار اهل بیت میدونن و ایران قبل اسلام رو کثیف و زشت و عقب مونده معرفی میکنن... هر دو این نگاهها پر از تناقضه به همین علته که ملت ایران هنوز گذشته ی ذهنیش پر از ابهامه و یه بار سنگین رو داره به دوش میکشه..... چطور با این تناقض که ما دارای ایین های باشکوه و فر ایزدی بودیم ولی بناگاه یک مشت عرب ملخ خور ایینشون دانششون زبانشون بر ما مستولی پیدا کرد کنار بیایم؟ جوابش راحته تاریخ رو بازخونی کنیم.... این مطالب فقط با هدف سرگرم کردن ما و بهره کشی از ما طراحی شده ... ما خیلی راحت زرتشت رو می کوبیم و ایین هاش رو خرافی می دونیم و این فاجعست... کتابی هست به نام دینکرت یا دینکرد که به معنی کردار دینی ترجمش کردن اگر ما عاقلانه رفتار کنیم این کتاب رو مبدا احکام دینی اسلام میدونیم چون دقیقا مثل الان در اون کتاب دستورهای دینی نگاشته شده که رای و نظر عالمان اون موقع برای ایجاد یک سبک زندگی متعالی برای مردم بوده.... یا با کمی مطالعه و تحقیق میشه پی برد که زبان عربی ریشه گرفته از زبان سریانی که سده ها به عنوان زبان دینی منطقه مطرح بوده و عربی یکدفعه نشد عربی این تز ناگهانی و یکهو معجزه وار واقعا حنده دار هست مثال از این دست زیاده ایین های باستانیمون مثل مهر پر از اطلاعات و دانش علمی اون زمانه اساسا ادیان در گذشته نقش قانون اجتماعی و کاهنان و مغان نقش دانشمندان و اگاهان جامعه رو داشتن.... اگر یک سلسله بر سلسله ای پیروز شده و اون رو منقرض کرده این نبوده که اون سلسله ستمگر و بد بوده بیشتر به علت تغییر نوع نگاه مردم و ارتقاء اونها بوده که دیگه اون سیستم حکومتی جوابگوی نیازهای مردم نبوده اگاهان جامعه شروع میکردن به تغییر و تحول ... ببخشید زیاده گویی کردم فکر میکردم لازم بود این نکات رو بگم امیدوارم موثر باشه 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده