*Mahla* 3410 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 اسفند، ۱۳۹۰ آموزههای فدرالیسم مالی برای منطقه یورو سال 1789 و همه آن ماجراها مترجم: امین گنجی منبع: اکونومیست تلاش برای همراه کردن دولتها برای پیروی از قواعدی مشترک در نهایت محکوم به شکست است. کنفدراسیونها و اتحادیههای کشورها شبیه به قلمرو بارونها در دوران فئودالیسم است: انشعابها به هرج و مرج، ستمکاری و جنگ ختم میشوند. [TABLE=align: left] [TR] [TD=width: 100%] [/TD] [/TR] [/TABLE] ایده الکساندر همیلتون برای برپا ساختن یک حکومت فدرال قدرتمند آمریکایی بر همین اساس شکل گرفت. پس از نوشتهشدن قانون اساسی آمریکا، همیلتون رییس خزانهداری شد. دولت فدرال بدهیهای جنگی مستعمرات سابق را بر عهده گرفت و اوراق قرضه ملی جدیدی منتشر ساخت که مالیاتهای مستقیم پشتیبان آن بودند و سپس وجه رایج خود را ضرب کرد. سیستم مالی نوین همیلتون کمک کرد تا جمهوری جوان آمریکا از سردرگمی نجات یابد و به قدرتی اقتصادی بدل شود. آیا اروپا در بحران مالی مزمن خود نیازمند چنین علاج همیلتونی نیست؟ نخبگان اروپا در آن سوی اقیانوس آرام به دنبال ایدههایی برای حل این بحران ميشوند. همانطور که همیلتون میگوید، خطر اندکی وجود دارد که دوباره به «جنگهای خونین که در آن نیمی از ائتلاف علیه نیم دیگر برمیخیزد» کشیده شویم. اما همچنین کشورهای بستانکار و طلبکار نیز کینهتوز میشوند و خط سقوط ائتلاف یا اتحادیه یا ... در کار خواهد بود. منطقه یورو، در مقام یک کنفدراسیون، تلاش میکند تا تصمیم بگیرد و ریاضت اقتصادی و اصلاحات را بر اعضای متمردی همچون یونان تحمیل کند. نیکولا سارکوزی، رییسجمهور فرانسه، از نیاز به فدرالیسم اروپایی سخن گفته است؛ البته در پرده ابهام! آنجلا مرکل، صدراعظم آلمان، به فرآیند گام به گامی تا رسیدن به «اتحادیه سیاسی» باور دارد اما جزئیات چندانی از این فرآیند در اختیار ما نگذاشته است. برخی در آلمان از تغییر در اساسنامه میگویند تا بتوانند قدرت بیشتری را به بروكسل اعطا کنند. مجمع مشاوران اقتصادی آلمان، سال گذشته همراه با نقل قولی از همیلتون پیشنهاد کرد که بدهی ملی منطقه یورو- که از 60 درصد GDP عبور کرده است- باید در طی زمان به طور مشترک پرداخت شود. بهزعم کمیسیون اروپا، این طرح استثنایی میتواند به اوراق قرضه مشترک یورو بینجامد. کشورهای خارج از یورو بهخصوص آن «آنگلوساکسونهای» پیمانشکن و خائن را به دسیسهچینی برای انهدام منطقه یورو متهم کردهاند. اما اغلب نقطه مقابل این تصور حقیقت دارد: نقد واردشده از سوی آمریکا و بریتانیا این است که منطقه یورو از انسجام و اتحاد کافی برای نجات وجه رایج خود برخوردار نیست. دیوید کامرون اخیراً در داووس ادعا کرد که اتحادیههای ارزی موفق در چندین ویژگی اساسی مشترک بودهاند: یک وامدهنده لحظه آخر، اتحاد اقتصادی و انعطافپذیری برای گذر از شوکها، واگذاریهای مالی و بدهی جمعی. «قضیه این نیست که در حال حاضر منطقه یورو همه این خصیصهها را ندارد؛ مساله این است که هیچ کدام از آنها را ندارد». پرشورترین ایدهآلیست هواخواه یورو هم نمیتوانست به این خوبی مساله را بیان کند! منطقه یورو قرار نیست یک جهش فدرالیستی بزرگ انجام دهد. آمریکا در زمان همیلتون یک جمهوری پساانقلابی جوان بود. بنیانگذاران این جمهوری کاریزما داشتند و میتوانستند ملت خود را برای رویارویی با تهدیدهای اقتصادی و نظامی از نو بسیج کنند. پرداخت بدهیها از سوی همیلتون کاری جدلبرانگیز بود: ایالتهای فاتح فکر نمیکردند که باید برای ایالتهای کنارکشیده از انقلاب هم پول بپردازند. اما همیلتون فکر میکرد که تقبلکردن بدهیها هزینهای است که باید برای آزادی پرداخت. بر عکس، اروپا هم منطقه پیری است و هم سرشار از تفاوت و دگرگونی. آمریکا اتحاد سیاسی خود را بر پا کرد و تنها پس از آن به دنبال اتحاد مالي رفت. اما اروپا برعکس این کار را انجام میدهد. اروپاییها به امید اتحاد سیاسی یورو را ابداع کردند. پس اکنون اتحاد مالی به چه دلیل در دستور کار اروپا است؟ بله، برای نجات یک ارز ورشکسته و در حال سقوط و نه خدمت به آزادی و ملتی نو. در هر حال، اخگرهای اروپاییمداری در حال خاموشی است. رایدهندگان فرانسوی و هلندی اساسنامه پیشنهادی اتحادیه اروپا را در سال 2005 نپذیرفتند. امروز حکومتگرایی بین کشوری مد شده است! چه کسی در میان جمع میانمایگان میتواند ادعا کند که همیلتونی دیگر است؟ با این حال، بررسی و مطالعه تاریخ آمریکا- و کانادا، برزیل و حتی آلمان- میتواند درسهای آموزندهای به منطقه یورو بدهد. اتاق فکری در بروكسل با نام بروگل کتابچهای جدید منتشر کرده است و در آن به نظام مالی آمریکا نگاهی انداخته است. اصلاحات سال 1789 به سیاست «نه به نجات مالی» در سال 1840 انجامید. این سیاست باعث شد تا برخی از ایالتها نکول دهند. فدرال رزرو در سال 1913 تاسیس شد تا به عنوان وامدهنده لحظه آخر عمل کند. بحران 1930 به مخارج فدرال بیشتر تحت زمامداری روزولت انجامید. امروز ایالتهای آمریکا باید قواعد توازن بودجه را رعایت کنند، اما دولت فدرال برای تقویت و افزایش تقاضا مقادیر بسیار زیادی وام میگیرد. در منطقه یورو، هر کشوری مسوول نظام مالی خویش است و حدود مشخصی از بدهی و کسری درآمد پیش روی خود دارد. قانون «نه به نجات مالی» قرار بود ضمانتکننده این امر باشد که بازارها فشار را تحمل کنند. اما بازارها در همان ابتدا ریسکها را نادیده گرفتند و سپس شوکه شدند و این امر باعث شد حتی دولتهای قادر به بازپرداخت بدهیها نیز در معرض ورشکستگی قرار گیرند. دولتهای ضعیف بانکها را تضعیف کردند و بر عکس. بانک مرکزی اروپا از وامدادن به حکومتها منع شده است و سیاستهای ریاضتی جلوی رشد را گرفتهاند. در واقع منطقه یورو سعی کرد قانون «نه به نجات مالی» آمریکا را اجرا کند، اما برای این کار نه ساختار فدرال همیلتون را در اختیار داشت و نه ابزارهای روزولت را برای مهار بازار سهام. اعضای منطقه یورو بر طنابی باریک قدم برمیداشتند و برمیدارند، بیآنکه زیر آنها تور نجاتی نصب شده باشد. وقتی توفان آنها را روی طناب تکانتکان میداد، تازه فهمیدند که بازارهای مالی همه آنها را به یکدیگر گره زدهاند و اگر قرار باشد کسی از آن بالا بیفتد، همه با او سقوط خواهند کرد. منطقه یورو به این زودی ایالات متحده اروپا نخواهد شد، اما باید عناصر فدرالیسم مالی را مد نظر قرار دهد تا بتواند بر بزرگترین نقطه ضعفهای خود غلبه کند. بیمه بیکاری اروپایی، حتی بدون نیاز به بودجهای عظیم، میتواند برای کمک به تخفیف شوکها پیاده شود. آلمان خواهان قواعدی سفت و سخت است؟ خوب، به تمهیدات سال 2000 برزیل نگاه كنید، مثلا به مجازات زندان برای ناقضان قواعد مالی. بله؛ اروپا هنوز باید چیزهای زیادی از دیگران بیاموزد. دنیای اقتصاد لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده