bar☻☻n 5895 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 خرداد، ۱۳۹۴ چه جای شکوه اگر زخم آتشین خوردم که هرچه بود ز مارِ در آستین خوردم فقط به خیزش فوّاره ها نظر کردم فرود آب ندیدم! فریب از این خوردم مرا نه دشمن شیطانی ام به خاک افکند که تیر وسوسه از یارِ در کمین خوردم ز من مخواه کنون با یقین کنم توبه من از بهشت مگر میوه با یقین خوردم؟! قفس گشودی ام و اختیار بخشیدی همین که از قفست پرزدم زمین خوردم 2 لینک به دیدگاه
bar☻☻n 5895 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 خرداد، ۱۳۹۴ خطی کشید روی تمام سؤال ها تعریف ها، معادله ها، احتمال ها خطی کشید روی تساوی عقل و عشق خطی دگر به قائده ها و مثال ها خطی دگر کشید به قانون خویشتن قانون لحظه ها و زمان ها و سال ها از خود کشید دست و به خود نیز خط کشید خطی به روی دفتر خط ها و خال ها خط ها به هم رسید و به یک جمله ختم شد با عشق ممکن است تمام محال ها 2 لینک به دیدگاه
bar☻☻n 5895 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 خرداد، ۱۳۹۴ از شوكت فرمانرواييها سرم خالی است من پادشاه كشتگانم، كشورم خالی است چابکسواری، نامهاي خونين به دستم داد با او چه بايد گفت وقتی لشکرم خالی است؟ خونگريههای امپراتوری پشيمانم در آستين ترس، جای خنجرم خالی است مكر وليعهدان و نيرنگ وزيران كو؟ تا چند از زهر نديمان ساغرم خالی است؟ اي كاش سنگی در كنار سنگها بودم آوخ كه من كوهم ولی دور و برم خالی است فرمانروايی خانه بر دوشم، محبّت كن ای مرگ! تابوتی كه با خود می برم خالی است 2 لینک به دیدگاه
bar☻☻n 5895 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 خرداد، ۱۳۹۴ به شهر رنگ ها رفتيم گفتی زرد نامرد است اگر رنگی تو را در خويش معنا كرد نامرد است تو تصوير منی يا من در اين آيينه تكرارم؟ جهان آيينه ی جادوست زوج و فرد نامرد است چه قدر از عقل می پرسی چه قدر از عشق می خوانی از اين بازآی نااهل است، از آن برگرد نامرد است نه سر در عقل می بندم نه دل در عشق می بازم كه اين نامرد بی درد است و آن پر درد نامرد است بيا پيمان ببنديم از جهان هم جدا باشيم از اين پس هر که نام عشق را آورد، نامرد است 2 لینک به دیدگاه
bar☻☻n 5895 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 خرداد، ۱۳۹۴ تو آن بُتی که پرستیدنت خطایی نیست و گر خطاست مرا از خطا ابایی نیست بیا که در شب گرداب زلف موّاجت به غیر گوشه ی چشم تو ناخدایی نیست درون خاک، دلم می تپد هنوز اینجا به جز صدای قدم های تو صدایی نیست نه حرف عقل بزن با کسی نه لاف جنون که هر کجا خبری هست ادعایی نیست دلیل عشق فراموش کردن دنیاست و گرنه بین من و دوست ماجرایی نیست سفر به مقصد سردرگمی رسید، چه خوب! که در ادامه ی این راه ردّ پایی نیست 2 لینک به دیدگاه
bar☻☻n 5895 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 خرداد، ۱۳۹۴ رسيدهام به خدايی كه اقتباسی نيست شريعتی كه در آن حكمها قياسی نيست خدا كسی ست كه بايد به ديدنش بروی خدا كسی كه از آن سخت می هراس نيست به عيب پوشی و بخشايشی خدا سوگند خطا نكردن ما غير ناسپاسی نيست به فکر هیچ کسی جز خودت مباش ای دل كه خودشناسی تو جز خدا شناسی نيست دل از سياست اهل ريا بكن، خود باش هوای مملكت عاشقان سياسی نيست 2 لینک به دیدگاه
bar☻☻n 5895 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 خرداد، ۱۳۹۴ وضع ما در گردش دنیا چه فرقی می کند؟ زندگی یا مرگ، بعد از ما چه فرقی می کند؟ ماهیان روی خاک و ماهیان روی آب وقت مردن، ساحل و دریا چه فرقی می کند؟ سهم ما از خاک وقتی مستطیلی بیش نیست جای ما اینجاست یا آنجا چه فرقی می کند؟ یاد شیرین تو بر من زندگی را تلخ کرد تلخ و شیرین جهان امّا چه فرقی می کند؟ هیچ کس هم صحبت تنهایی یک مرد نیست خانه ی من با خیابان ها چه فرقی می کند؟ مثل سنگی زیر آب از خویش می پرسم مدام ماه پایین است یا بالا چه فرقی می کند؟ فرصت امروز هم با وعده ی فردا گذشت بی وفا! امروز با فردا چه فرقی می کند؟ 2 لینک به دیدگاه
bar☻☻n 5895 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 خرداد، ۱۳۹۴ غرض نهفتن آن فتنه ی نهانی نیست توان گفتن آن راز جاودانی نیست پر از امید و هراسم که هیچ حادثهای شبیه آمدن عشق ناگهانی نیست ز دست عشق بهجز خیر، برنمیآید وگرنه پاسخ دشنام مهربانی نیست درختها به من آموختند فاصلهای میان عشق زمینی و آسمانی نیست به روی آینه پرغبار من بنویس بدون عشق جهان جای زندگانی نیست 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده