رفتن به مطلب

كيكاووس ياكيـــده


ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

کاری کن که ساحل

 

رویای رسیدن به تو نباشد

 

در دریا چاره جز

 

عاشق بودن نیست...!

  • Like 5
  • پاسخ 47
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

ارسال شده در

زندگی قرص نانی است

 

روی آب حوض خانه‌ی خاطرات

 

سهم ماهی های سرخ

 

که همیشه عاشقند

 

باور کن...!

  • Like 5
ارسال شده در

باران که می‌بارد

تمام کوچه‌های شهر

پر از فریاد من است

که می‌گویم:

من تنها نیستم

تنها منتظرم!

تنها…

  • Like 6
ارسال شده در

مرا ببخش

 

که با دوری ات

 

زنده ام

 

هنوز...!

 

 

 

 

  • Like 7
ارسال شده در

مرا ببخش

 

که پنداشتم

 

شـــادی پرواز پـــرســتــوهـــا

 

از شوق حضور توست

 

آن ها بـــهار را

 

با تو اشتباه می گیرند

 

آخر کوچکند

 

کوچکم ...!

  • Like 4
ارسال شده در

آن دم

که دریا و آسمان

گم می‌شود

پرواز خواهم آموخت

پیش از آن که چشمان تو

دوباره باز شود

  • Like 5
ارسال شده در

ین بار هم که

تاول پاهایمخشک شود

دوباره عاشقت می‌شوم

دوباره راه می‌افتم

دوباره گم می‌شوم

هرطور شدهاین راه را تا آخر می‌روم

2)

پا برهنه تا کجا دویده ای؟

که این همه

گل شکفته است!؟

 

 

3)

از ستاره ها بادبادک ساختم

یا

از بادبادک ها ستاره

نمى دانم!

چشمان تو پر از بادبادک و ستاره بود

 

 

/کیکاووس یاکیده ، از مجموعه "بانو و آخرین کولی سایه فروش"/

9k=

  • Like 5
  • 5 ماه بعد...
ارسال شده در

مسافرممسافری که مقصدها

به سمتش

می آیند

در آیینه نگاه کن

چه نزدیک می شوی

  • Like 2
ارسال شده در

دیروز

مردی که شکمش را با خود همه جا می برد

و با دستانش مراقب آن بود

کودکی هایم را خرید

پدر

لبخند دروغی گفت

مادر

چادر به دندان گرفت و رفت

تا دهان استکان

به سرمای اطاق عادت کند

امروز

دری که سپر جمله های کیف دبستانم بود

و پشت آن رقصیده بود، پاهایم

پنجره هایی

که می شناختند

طعم بوسه های پرشوق بی شهوت را

میان ابری از فریاد

تندتر از تمام دوچرخه ها

با باربری می روند

فردا

روزنامه ای خواهم خرید

به دنبال نامی برای خودم

  • Like 2
  • 8 ماه بعد...
ارسال شده در

زمستان بال گسترده است

گنجشکان

ومن

پشت تمام پنجره ها

تو را می جوییم...

  • Like 1
  • 6 ماه بعد...
ارسال شده در

فرقی نمی کند باران ببارد یا نه

فرقی نمی کند چشمان تو چه رنگ باشد

به خانه می رسم یا نه

مهم نیست!

من کلاهی ندارم که از سر بردارم

یا دندانی نمانده ست تا لبخندی بسازم

من و تو خاطرات درختان یک کوچه ایم ...

  • Like 1
  • 5 ماه بعد...
ارسال شده در

می خواهم برایت

 

قلنبه بگویم:

 

بر ستیغ کوهی خواهم ایستاد

 

با بیرقی

 

نام تو بر او

 

تا دیوانه ای بگوید

 

درختی نام تو را گل داده

 

دیگران بخندند

 

تا بگذرد زمان

 

دیگران بگویند

 

درختی نام تو را گل داده

 

دیوانه ای بخندد...

ارسال شده در

هر شب که میخواهم بخوابم

میگویم

صبح که آمدی با شاخهای گل سرخ

وانمود میکنم

هیچ دل تنگ نبوده ام

صبح که بیدار میشوم

میگویم

شب، با چمدانی بزرگ میآید

و دیگر نمیرود

ارسال شده در

آنچه در بهار مست

 

رویید

 

در قمار

 

با پاییز

 

رفت

 

چه خوب است

 

چیزی

 

برای باختن داشتن

  • Like 1
ارسال شده در

راه بر دختران می بندد

 

میانشان

 

بوی تو را می جوید

 

و گاه با یکی

 

که خورشید صدایش می کند

 

می رود

 

کسی که

 

سایۀ من نیست

ارسال شده در

بگو

 

رسولان بیایند

 

معجزه آموخته ایم

 

همراهان تنهایی مان بسیارانند !

 

بگو

 

شتاب کن

 

دیر می شود

 

رسولانی می آوریم

 

تا همراهی مان کنند

 

به سوی تنهایی هایمان

ارسال شده در

چه قدر سخت!

 

گاه چه قدر زمان کوتاه است

 

برای تفهیم آن چه به آن ایمان نداریم

 

به دیگران

 

به خودمان

 

و بی مفهوم بودن

 

چه راهیست غمگین

 

که بودن

 

گاه در آن

 

چون غباری نامفهوم

 

گم می شود!

ارسال شده در

مسافرم

 

مسافری که مقصدها

 

به سمتش

 

می آیند

 

در آیینه نگاه کن

 

چه نزدیک می شوی

ارسال شده در

مغرور

 

فروریختن آموخته ام

 

از آبشار

 

پیش پای تو

ارسال شده در

[h=2]

[/h]

سنگ ریزه

 

گفت

 

آرزویش کوه شدن است

 

تا از قله

 

تو را ببیند

 

کوه

 

آرزویش سنگ ریزه شدن

 

تا به دنبال تو بغلتد

 

به هر دو

 

حسادت کرده ام

 


×
×
  • اضافه کردن...