Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۹۳ هنگامی که زلزله آمد دانستم همچنان عاشق توام .. وقتی سایه ام حتا ... پیشاپیش من می گریخت در هراس این که ارتفاع سقف پایین بیاید من تنها به تو فکر می کردم که چه می کنی و چرا رسم روزگار اینگونه شد که نتوانم - حتا به بهانه ی زلزله - در آغوشت بگیرم و پناهت دهم از ترسی که می دانستم در آن دم دچار آنی .. به تو فکر می کردم که پریشان این سو و آن سو می روی و من نیستم تا تو را به آرامش برسانم ... هنگامی که زلزله آمد یاد تو بودم در هیاهوی همسایه هایی که به کوچه می گریختند ... لینک به دیدگاه
sarevan 9753 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اسفند، ۱۳۹۳ مثل لرزیدن آرام یک مزرعه چای درنم نم باران یا لرزیدن گوشی موبایل برمیزشیشه ای میلرزد دل من وقتی نام تو را میشنوم... لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده