Himmler 22,171 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اسفند، ۱۳۹۰ [TABLE=width: 100%] [TR] [TD=width: 395]بابا تو دیگه کی هستی؟ [/TD] [/TR] [TR] [TD=colspan: 2, align: right] میگفتی همیشه هستی ! به ما میزَدی یه دستی ! چه عهدایی که نَبَستی ! دِل ما رُ شکستی ! بابا تو دیگه کی هستی ؟ یه روزی مهربونی ! یه روز دُشمنِ جونی ! خودتم نمیدونی ، میری یا که میمونی ! بابا تو دیگه کی هستی ؟ هنوز برقِ قشنگِ تو چشات یادمه ! هنوز طنینِ خوشْرنگِ صدات یادمه ! هنوز تو کوچهمون صدای پات یادمه ! هنوز گرمیِ آخرین نگات یادمه ! چه قصّهها که نخوندی ! منُ دنبالت کشوندی ! روی قولات نموندی ! دلمُ خوب سوزوندی ! بابا تو دیگه کی هستی ؟ یه روزی شادُ خندون ! یه روز غمگینُ گریون ! گاهی دنبالِ خورشید ، گاهی عاشقِ بارون ! بابا تو دیگه کی هستی ؟ هنوز دیوونهی برقِ نگاهِ تواَم ! هنوز خرابِ چشمای سیاهِ تواَم ! بری هَر جای دُنیا سَرِ راهِ تواَم ! توی شبهای بیکسی پناهِ تواَم ! [/TD] [/TR] [/TABLE] نقل قول لینک به دیدگاه
Himmler 22,171 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اسفند، ۱۳۹۰ [TABLE=width: 100%] [TR] [TD=width: 395]گُرگ[/TD] [/TR] [TR] [TD=colspan: 2, align: right] سَرِ کوه ، بالای درّه ، نُکِ یه صخره نشسته ! دیگه چشماش نمیبینه ، گُرگِ پیرِ دِلْشکسته ! یه روزی تمومِ درّه ، زیرِ یوغِ زوزههاش بود ! صدتا آسمون قُرُمبه ، توی قدرتِ صداش بود ! امّا دیگه زوزوهاشُ گلّه نادیده میگیره ! سگِ گلّه خوب میدونه ، گُرگِ پیر داره میمیره ! روی شونههای چوپان ، برقِ لولهی تفنگه ! صدای گُرگُ شنیده ، چش به راهُ گوش به زنگه ! گُرگِ پیر بالای صخره ، منتظر نشسته تنها ! چش به راهِ یه گلولهس ، واسه تاروندنِ غمها ! چه حالی داره گُرگی که سگا براش پارس نَکنن ! گُرگ اگه پیرم بشه باز ، تَن نمیده به سگ شُدن ! غصّهی گُرگه از اینه ، که سگه اونُ بگیره ! نمیخواد با ضربههای ، سنگُ چوبدستی بمیره ! میگه گُرگ اگه بترسه ، از سگُ دامُ گلوله، که دیگه فرقی نداره با شغالای کوتوله ! اون نمیخواد مثِ سگها ، بشه بردهی خلایق ! دوس داره که با گلوله بمیره مثلِ یه عاشق ! گُرگِ پیرِ درّه تنهاس ، امّا مغروره وُ آزاد ! میرسه به گوش چوپان ، زوزههاش تو پنجهی باد ! صدای گلنگدن رُ شنیدن گوشای گُرگه ! وقتِ اون مرگِ عزیزِ ! وقتِ اون مرگِ بزرگه ! چه حالی داره گُرگی که سگا براش پارس نَکنن ! گُرگ اگه پیرم بشه باز ، تَن نمیده به سگ شُدن ! [/TD] [/TR] [/TABLE] نقل قول لینک به دیدگاه
Himmler 22,171 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اسفند، ۱۳۹۰ [TABLE=width: 100%] [TR] [TD=width: 395]خطر کن![/TD] [/TR] [TR] [TD=colspan: 2, align: right] دخترک ! از اونورِ خط ، تا غروبِ من سفر کن ! با یه گوشهی نگاهت ، دلمُ زیرُ زِبَر کن ! تو که از دِلای سنگِ آدما خِیری ندیدی، یه بارَم قدم گذاشتن تو دلِ ما رُ خطر کن ! تو همون ترانهیی که ، خود به خود نوشته میشه ! نحثیِ سکوتُ اینبار با رسیدنت به دَر کن ! این صداهای دروغی ، لایقِ اسمِ تو نیستن، برای خوندنِ این شعر ، نفسِ تازه خبر کن ! منُ مهمونِ دِلِت کن ! مهمونِ پولکُ آینه، بعد از اون با برقِ چشمات ، لحظههامُ شعلهوَر کن ! نگو از حرفُ حدیثِ اینُ اون واهمه داری ! زیرِ نیزهبارِ طعنه ، سینهی من رُ سپر کن ! اگه میترسی که شعرام ، دِلِتُ ازَت بدزده، گوشی رُ نذار ! عزیزم ! گوشای دِلِتُ کر کن ! بذار این بغضِ بزرگُ توی خلوتت بِبارم ! از صدای گریهی من ، سَرِ شونههاتُ تَر کن ! وقتی من رفتمُ هیچ کس ، جای خالیمُ ندزدید، با همین ترانههای نابِ عاشقانه سَر کن ![/TD] [/TR] [/TABLE] نقل قول لینک به دیدگاه
Himmler 22,171 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اسفند، ۱۳۹۰ [TABLE=width: 100%] [TR] [TD=width: 395]قُرُق[/TD] [/TR] [TR] [TD=colspan: 2, align: right] شهرِ جادوییِ چشمات ، قُرُقِ هزارتا غوله ! من پریدنِ یه سارَم ، تو صدای یه گلوله ! من مثِ نُتای رنگی ، روی پنج تا خطِ حامل، تو علامتِ سکوتی ! اِی خیالِ پَرتِ باطل ! من مثِ ساقهی گندم ، پُرِ حِسِ قَد کشیدن ! تو مث داسِ دروگَر ، اومدی برای چیدن ! تو همیشه پُرِ اَخمُ من همیشه پُرِ لبخند ! من یه مُجرمِ فراری ، تو مثِ سَردیِ دَسبند ! من مثِ یه بچّهگُربه ، که میاد توی خیابون ! تو یه رانندهی کوری ! منُ لِه میکنی آسون ! من مثِ شعلهی شمعم ، تو مثِ وقاحتِ باد ! من یه ماهی توی بِرکه ، تو مثِ سایهی صیاد ! من صدای یه قناری ، با یه حنجره ترانه، تو مثِ قفس میمونی ! پُری از بغضُ بهانه ! تو همیشه پُرِ اَخمُ من همیشه پُرِ لبخند ! من یه مُجرمِ فراری ، تو مثِ سَردیِ دَسبند ! [/TD] [/TR] [/TABLE] نقل قول لینک به دیدگاه
Himmler 22,171 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اسفند، ۱۳۹۰ [TABLE=width: 100%] [TR] [TD=width: 395]علامتِ سوال[/TD] [/TR] [TR] [TD=colspan: 2, align: right] با تواَم ! تو که به عشقت میگی عشقِ آسمونی، بگو از زخمای پیرِ این قبیله چی میدونی ؟ تو که غیر از قُلُ زنجیر تا حالا هیچّی ندیدی، تو که جُز صدای گریه هیچ صدایی نشنیدی، تو که چرخیدی یه عمرِ تو همین مدارِ تکرار، همیشه زندهگی کردی ، میون چهارتا دیوار، چی میدونی از تبارِ ساکتِ نفس بُریده ؟ چی میدونی از ستاره ؟ چی میدونی از سپیده ؟ تو شبیخونِ سکوت حنجره پاره پاره شُد ! واسه ما حبسِ ترانه تنها راهِ چاره شُد ! ما به قصّابباشی گُفتیم که گُناهمون چیه ؟ هر علامتِ سوال چنگکِ یه قناره شُد ! حالا ما رُ خوب نگاه کن ، که گرفتارِ سوالیم ! امّا از وحشتِ ساطور ، مثِ نعشِ مُرده لالیم ! ما رُ قاب بگیر تو ذهنت ، که فراموشی یه ننگه ! وقتی بیداری گُناهه ، زنگِ ساعتا قشنگه ! دِل به پُشت اَبرا نسپار ، وقتی پاهات رو زمینه ! مثِ یه چشمه سفر کن ، راهِ آبادی همینه ! عاشقم باش تا بتونیم ، شبُ پُشتِ سَر بذاریم ! ما برای همصدایی ، حرفِ تازه کم ندایم ! تو شبیخونِ سکوت حنجره پاره پاره شُد ! واسه ما حبسِ ترانه تنها راهِ چاره شُد ! ما به قصّابباشی گُفتیم که گُناهمون چیه ؟ هر علامتِ سوال چنگکِ یه قناره شُد ! [/TD] [/TR] [/TABLE] نقل قول لینک به دیدگاه
Himmler 22,171 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اسفند، ۱۳۹۰ سرسنگین تو چشات مزرعهی سُنبُلههای گندُمه ! این ترانهساز میونِ صفِ عاشقات گُمه ! من نگفتم که میخوام صاحبِ خندههات بشم، تنها آرزوی من دیدنِ یه تبسّمه ! اَخمِ تو قصرای کاغذیمُ ویرون میکنه، چشمای اَبریمُ همسایهی بارون میکنه ! امّا خندههات بَرام مثلِ نزولِ معجزهس، مثلِ اون خندهیی که لیلی به مجنون میکنه ! وقتی چشمای تو سَرسنگینن، همهی ترانههام غمگینن ! وقتِ خندیدنِ تو گنجیشکا خوشصداتَرَن ! خندههات منُ تا سرزمینِ رؤیا میبَرَن ! وقتی میخندی نمیشه روزگارُ خوش نَدید ! کولیا برای خندههای تو دربهدرن ! امّا اَخم که میکنی ، نمیشه خوشْترانه بود ! نمیشه بیتو ترانههای مخملی سرود ! بیتو این خسته به بُنبستِ سیاهِ غم رسید ! بیتو به دامنِ دریا نرسید دستای رود ! وقتی چشمای تو سَرسنگینن، همهی ترانههام غمگینن ! نقل قول لینک به دیدگاه
Himmler 22,171 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اسفند، ۱۳۹۰ [TABLE=width: 100%] [TR] [TD=width: 395]فتحِ گریه[/TD] [/TR] [TR] [TD=colspan: 2, align: right] شب یه بُنبستِ بلنده ، من یه عابرِ همیشه ! پرسههای بینشونی ، ختمِ دلتنگی نمیشه ! من اسیرِ دامِ دیوار ، خسته وُ نفس بُریده ! زندگی شکنجهگاهه ، تو مثِ حکمِ سپیده ! تو ساعتِ عذابِ من ، ثانیهها نمیگذرن ! سایههای مُرده منُ ، به فتحِ گریه میبَرَن ! هقهقمُ ورق بزن ! برس به فصلِ رازقی ! بذار بازم گُر بگیرم ، تو تبُ تابِ عاشقی ! بذار که شولای غزل ، رختِ طلوعِ من بشه ! ننگه که کرباسِ سکوت ، رو تنِ من کفن بشه ! پردهی اشکُ پَس بزن ! مرگمُ بیپَرده ببین ! چرا تکون نمیخوره ، عقربهی ماتم نشین ؟ منُ بدزد از این قفس ، هلاکِ پَرپَر زدنم ! تشنهی کشفِ واژه وُ ، به سیمِ آخر زدنم ! منُ ببر به وعدهگاه ، اونورِ این شبِ سیاه ! لحظهی سَرریزیِ شعر ، حسِ بغل کردنِ ماه ! تو ساعتِ عذابِ من ، ثانیهها نمیگذرن ! سایههای مُرده منُ ، به فتحِ گریه میبَرَن ! هقهقمُ ورق بزن ! برس به فصلِ رازقی ! بذار بازم گُر بگیرم ، تو تبُ تابِ عاشقی ! [/TD] [/TR] [/TABLE] نقل قول لینک به دیدگاه
Himmler 22,171 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اسفند، ۱۳۹۰ [TABLE=width: 100%] [TR] [TD=width: 395]حافظ[/TD] [/TR] [TR] [TD=colspan: 2, align: right] منُ تو اونجا نبودیم ، هیچ کسی اونجا نبود ! وقتی حافظ تکُ تنها تو خونهش نشسته بود ! خسته از طعنهی مَردُم ، مَستِ مَستِ مَستِ مَست، چش به راهِ غزلای سبزِ نابِ ناسُرود ! درِ خونه یهو وا شُد ، چن تا سایه اومدن ! ـ سایهها همیشه کشتنِ چراغُ بَلَدَن ! دهنِ اونُ گرفتن تا دیگه داد نزنه ! رشتهی طنابُ دورِ گردنش گِره زَدَن ! آخه اون همیشه از شبای پُر خطر میگفت، همیشه از آشتیِ خُفّاشا با سحر میگفت، همیشه با غزلاش آتیش میزَد به جونِ شب، از یه رندِ عاشقِ همیشه در به در میگفت ! عیبِ رِندان مَکن اِی زاهدِ پاکیزه سِرِشت ! که گُناهِ دِگَران بَر تو نخواهند نِوِشت ! من اگر نیکم ، اگر بَد ، تو برو خود را باش، هَر کسی آن دِرُوَد عاقبتِ کار ، که کشت ! منُ تو اونجا نبودیم ، هیچ کسی اونجا نبود ! وقتی حافظ نفسِ آخرشُ کشیده بود ! سایهها رفتنُ موند تو بسترِ بدونِ عشق، مونده بود رو گردنش خطِ یه حلقهی کبود ! قصّهمون اینجا تمومه ، امّا چشما خواب نَره ! نَگین این قصّه دورغه ! اصلِ قصّه بهتره ! هیشکی هیچ جا ننوشت از چه جوری مُردنِ اون ! آخه گفتنِ حقیقت باعثِ دردسَره ! مرگِ حافظ واسه من علامتِ سوال شُده ! که چرا راویِ قصّه دُرُس اونجا لال شُده ! شعراشُ اَزبَریم امّه از خودش بیخبریم ! دیگه کشفِ قاتلاش آرزوی محال شُده ! عیبِ رِندان مَکن اِی زاهدِ پاکیزه سِرِشت ! که گُناهِ دِگَران بَر تو نخواهند نِوِشت ! من اگر نیکم ، اگر بَد ، تو برو خود را باش، هَر کسی آن دِرُوَد عاقبتِ کار ، که کشت ! [/TD] [/TR] [/TABLE] نقل قول لینک به دیدگاه
Himmler 22,171 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اسفند، ۱۳۹۰ [TABLE=width: 100%] [TR] [TD=width: 395]والیوم 10[/TD] [/TR] [TR] [TD=colspan: 2, align: right] ساعت یکِ نصفه شبه ، امّا چشام هَم نمیاد ! انگاری گیتارِ صِدام ، یه زخمهی تازه میخواد ! تو روزگارِ والیوم ، چشمِ نَخُفته نوبَره ! خُورُ پُفِ ثانیهها ، حوصلهمُ سَر میبَره ! گربهها دعوا میکنن ، بالای دیوار ، دوباره ! هیچکس دیگه حوصلهی شبزندهداری نداره ! ستارهها کاغذیاَن ! زنجره ساز نمیزنه ! وقتِ سکوتِ آینه نیست ! موقعِ فریادِ منه ! والیوم دَه پلکِ کوچهها رُ بسته ! اِی اَمان ! والیوم دَه حرمتِ خوابُ شکسته ! اِی اَمان ! دیگه تو خوابِ کسی ، رؤیای محرمانه نیست ! شبپَره از توی این پیله نَجَسته ! اِی اَمان ! همه تو خواب فکر میکنن ، همه تو خواب حرف میزنن ! همه تو خواب طلسمِ این شبِ سیاهُ میشکنن ! شب امّا جولون میده باز ، اونورِ قابِ پنجره ! با والیوم هیچکسی از خوابِ بُلند نمیپَره ! والیوم دَه پلکِ کوچهها رُ بسته ! اِی اَمان ! والیوم دَه حرمتِ خوابُ شکسته ! اِی اَمان ! دیگه تو خوابِ کسی ، رؤیای محرمانه نیست ! شبپَره از توی این پیله نَجَسته ! اِی اَمان ! [/TD] [/TR] [/TABLE] نقل قول لینک به دیدگاه
Himmler 22,171 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اسفند، ۱۳۹۰ [TABLE=width: 100%] [TR] [TD=width: 395]درخت[/TD] [/TR] [TR] [TD=colspan: 2, align: right] مینویسم تو رُ از نو ! که نوشتنیتَرینی ! توی این باغِ شکسته ، تَک درختِ آخرینی ! من به چشمای تو بستم آخرین دخیلُ ! اِی یار ! نگو پیچیده تو بَرگات ، صدای پای تَبَردار ! میشکنه غرورِ جنگل ، وقتِ اُفتادنِ هَر بَرگ ! دستتُ نمیدَم از دست ، تا نهایت ، تا خودِ مَرگ ! مینویسم تو رُ با خون که به رنگِ روزگاره ! بیتو آسمونِ این باغ ، قرصِ ماهُ کم میاره ! منُ بشناسُ بیاموز ، تا بگیرم نبضِ باغُ ! توی تاریکیِ کهنه ، نو کنم نورِ چراغُ ! مثلِ یه آتشفشون باش ! پُرشو از گُلِ گُدازه ! از زمستونِ مُصیبت ، بِبَرَم به فصلِ تازه ! اونجا که قیمِ جنگل تیغِ بیمغزَ تَبَر نیست ! کلاغِ شکسته منقار ، توی قصّه دربهدر نیست ! مینویسم تو رُ با خون که به رنگِ روزگاره ! بیتو آسمونِ این باغ ، قرصِ ماهُ کم میاره ! [/TD] [/TR] [/TABLE] نقل قول لینک به دیدگاه
Himmler 22,171 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اسفند، ۱۳۹۰ بهار حاجی فیروز نمیرقصه ، آخه دستاش ، تو یه دَس بندِ سیاه زندونیه ! حاجی فیروز نمیخنده ، تو دِلِش بغضِ هزار تا گریهی پنهونیه ! سبزه قَد نمیکشه ، آخه بالای سَرِش همیشه تیغِ قیچیه ! بَرام از بهار نگو ، فصلِ نو ، بهارِ تازه چیچیه ؟ یه نفر هَف تا سینُ از توی سُفره بُرده ! ماهیِ تُنگِ بلور ، ساعتِ تحویل مُرده ! صدای پای بهار، همصدای انفجارِ توپِ مُرواری نبود ! اوّلین لحظهی سال ، ختمِ این روزای بیبخارِ تکراری نبود ! بهار از اینجا گُذشت، امّا فُرصت ندادن که ما تماشا بِکنیم ! وقتشه با هم بِریم، تا دوباره اون بهارِ سبزُ پیدا بکنیم ! یه نفر هَف تا سینُ از توی سُفره بُرده ! ماهیِ تُنگِ بلور ، ساعتِ تحویل مُرده ! نقل قول لینک به دیدگاه
Himmler 22,171 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اسفند، ۱۳۹۰ [TABLE=width: 100%] [TR] [TD=width: 395]دریا شُدن[/TD] [/TR] [TR] [TD=colspan: 2, align: right] منُ این خاطرههای مُرده ، منُ این حنجرهی خط خورده، تو بخون که با صدات زنده میشن ، آرزوهایی که طوفان بُرده ! منُ این زمزمههای خطخطی ، منُ این شب ، شبِ تارِ لعنتی ! تو وُ الماسِ صدای نشکنت ، تو وُ اون حرفای نابِ قیمتی ! از ترانه خونهیی بَرام بساز ، که من آوارهی قصّهها شُدم ! دستمُ بذار تو دستای سحر ، که اسیرِ شبِ بَد صدا شُدم ! زیرِ این سقفِ سیاهِ لاکتاب ، پَر زَدَن معنیِ پَرپَر زدنه ! کی میگه تو این کویرِ بیبهار ، تشنهگی معنیِ دریا شُدنه ؟ همه کم میارن امّا راضیاَن ، امّا من یه عمره که زیادیاَم ! مثلِ یه شبپرهی پیله نشین ، اسیرِ پیلهی اِنفرادیاَم ! پیله پاره کردنم مُردنمه ، امّا موندنم تو پیله اشتباس ! بالِ پروازمُ واکن که میخوام ، پَر بگیرم از تو زندون ، بیهَراس ! اگه شب شعله به بالم بزنه ، بهتر از اسیرِ پیله بودنه ! آخرین لحظهی بَرده بودنم ، ابتدای گُر گرفتنِ منه ! زیرِ این سقفِ سیاهِ لاکتاب ، پَر زَدَن معنیِ پَرپَر زدنه ! کی میگه تو این کویرِ بیبهار ، تشنهگی معنیِ دریا شُدنه ؟ [/TD] [/TR] [/TABLE] نقل قول لینک به دیدگاه
Himmler 22,171 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اسفند، ۱۳۹۰ [TABLE=width: 100%] [TR] [TD=width: 395]فانوسِ دریایی[/TD] [/TR] [TR] [TD=colspan: 2, align: right] از سفرنامه نوشتن خستهام ! مقصدِ کولیِ بیوطن کجاست ؟ تو بگو کدوم جزیره عاقبت ، جای آرامشِ بادبونِ ماست ؟ بگو رو خاکِ کدوم ولایتی ، میشه عاشق شدنُ ترجمه کرد ؟ تو کدوم نقطهی اطلسِ جهان ؟ رو کدوم قسمتِ سیارهی درد ؟ همه جادّههای تاریکِ جهان ، به سرابِ بینهایت میرسن ! چشمتُ چراغِ راهِ تازه کن ، واسه سردرگُمیِ نگاهِ من ! شنیدنِ صدای پات ، مقصدِ این مسافره ! نذار طنینِ اسمت از یادِ ترانههام بره ! وقتی طوفان منُ پَرپَر میکنه ، چشمکِ فانوسِ دریایی تویی ! وقتی بختک منُ خنجر میزنه ، بهترین لحظهی رؤیایی تویی ! اگه نفرینیِ همقبیلهام ، اگه خستهام از این لهجهی غم، میدونم دوباره از تو دم زدن ، خون میریزه تو رَگای این قلم ! رَدِپای من به جایی نرسید ، امّا تو سفر تو آفتابی شُدی ! صاحبِ همیشهی ترانهها ! ناجیِ شبای بیتابی شُدی ! شنیدنِ صدای پات ، مقصدِ این مسافره ! نذار طنینِ اسمت از یادِ ترانههام بره ! [/TD] [/TR] [/TABLE] نقل قول لینک به دیدگاه
Himmler 22,171 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اسفند، ۱۳۹۰ [TABLE=width: 100%] [TR] [TD=width: 395]عمرِ سکوت[/TD] [/TR] [TR] [TD=colspan: 2, align: right] گفتی یک نفر میاد از تو غبارِ جادّهها، گفتی رخشِ زینطلا ، سُم میکوبه تو شهرِ ما، عمرِ ما به سر رسیدُ هیچ کسی سَر نرسید ! کسی اون یکهسوارُ توی کوچهها ندید ! گفتی از صدای پاش میشکنه گُنبدِ کبود، دوباره ترانه جولون میده تو شهرِ سرود، جونِ ما به لَب رسیدُ هیچ کسی سَر نرسید ! کسی از تو کوچهها صدای پایی نشنید ! بگو کی پهلوون از تو آینهها سَر میرسه ؟ واسه چی پیاده از سواره زودتر میرسه ؟ نکنه اومدنش حرفِ چهل کلاغ باشه ! آخه کی عمرِ سکوتِ ما به آخر میرسه ؟ عمرِ ما به سر رسیدُ هیچ کسی سَر نرسید ! کسی اون یکهسوارُ توی کوچهها ندید ! اگه باور بکنیم زندهگیمون تو دستِ ماس، اگه بارونی بشه اَبری که توی این صداس، روی گنبدِ کبود ، رنگینکمون پُل میزنه ! دیگه کوچهها پُر از تولّدِ ترانههاس ! جونِ ما به لَب رسیدُ هیچ کسی سَر نرسید ! کسی از تو کوچهها صدای پایی نشنید ! [/TD] [/TR] [/TABLE] نقل قول لینک به دیدگاه
Himmler 22,171 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اسفند، ۱۳۹۰ [TABLE=width: 100%] [TR] [TD=width: 395]اُفول[/TD] [/TR] [TR] [TD=colspan: 2, align: right] ماتترین آینهام ، پِلک بِزن ! شِکن شِکن ! ببخش با اشارهاَت ، جانِ دوبارهیی به من ! از این شبِ شکنجهگر ، مَرا به روشنی بِبَر ! ببین که پَر گشوده این کبوترِ بُریده سَر ! بِکرترین ترانه هم بیتو شنیدنی نبود ! مرگِ ستاره در شبِ حادثه دیدنی نبود ! ببین که در اُفولِ من ترانه سَر نمیزَنَد ! به ریشهاَم جُز خودِ من کسی تبر نمیزَنَد ! ببین که پَرت ماندهام از این تبارِ خوشْنشین ! درختِ اُفتاده منم ! مَرا ببین ! مَرا ببین ! بِکرترین ترانه هم بیتو شنیدنی نبود ! مرگِ ستاره در شبِ حادثه دیدنی نبود ! کوچ کن از غروبِ من ، که شب گذشته از سَرَم ! نمان که با سقوطِ خود ، تو را به سایه میبَرَم ! برای زنده ماندنم ، ترانه هم بهانه نیست ! پِلکِ گشوده ماندهیی در این خُمارخانه نیست ! بِکرترین ترانه هم بیتو شنیدنی نبود ! مرگِ ستاره در شبِ حادثه دیدنی نبود ! [/TD] [/TR] [/TABLE] نقل قول لینک به دیدگاه
Himmler 22,171 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اسفند، ۱۳۹۰ [TABLE=width: 100%] [TR] [TD=width: 395]کوزهبهسر[/TD] [/TR] [TR] [TD=colspan: 2, align: right] تو به تقوای غزل مشکوکی ، من به تردیدِ تو ایمان دارم ! بیتو در این شبِ شاعر مُرده ، آخرین پنجرهی بیدارم ! کوچه آبستنِ آوازی نیست ! کوچه از ضربِ قدمها خالیست ! من در این خانهی خوابْآلوده ، خسته در تابُ تَبِ دیدارم ! تشنهام ! تشنهترین گندمزار ! بر تنِ بایرِ خُشکیده بِبار ! تو بیا با کفِ دستی دریا ! من از این کوزهبهسَر بیزارم ! از شبستانِ ستونْپوسیده ، یک نفر معجزه را دزدیده ! با تو بر خاکِ سیاهِ محراب ، سَروی از نورُ صدا میکارم ! آخرین سنگِ صبورِ جادو ! پاسخِ پرسشِ این عاشق کو ؟ تو همه ترجمهی تردیدی ، من همه زمزمهی انکارم ! منم از نسلِ نفس جامانده ، که در این معرکه تنها مانده ! دورِ آن خاطرهها میچرخم ، بیتو همحوصلهی پرگارم ! تنِ تو چلّهی تابستان است ، لمسِ تو لمسِ خدا انسان است ! من به سحرِ تو انالحق گفتم ! من به عشقِ تو چنین بردارم ! پیشِ چشمِ تو ترانه کم نیست ! با تو این آینه نامحرم نیست ! تو که هستی که در این سرمستی ، با تو تا اوجِ غزل هشیارم [/TD] [/TR] [/TABLE] نقل قول لینک به دیدگاه
Himmler 22,171 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اسفند، ۱۳۹۰ [TABLE=width: 100%] [TR] [TD=width: 395]شبِ یلدا[/TD] [/TR] [TR] [TD=colspan: 2, align: right] وقتی لالبازی تو دنیا یه زبونِ مُشترک شُد، وقتی تو گودِ حماقت ، پهلوونمون فَلَک شُد، وقتی سنجاقِ خیانت ، سهمِ بالِ شاپرک شُد، وقتی گُفتنِ سلامُ به سلامت ، مَتَلَک شُد، میرسی به حرفِ من ! وقتی تو سفرهی خالی ، قاتقت خونِ جگر شُد، وقتی جنگل از حضورِ یه جرقّه شعلهور شُد، وقتی گونههای جلّاد از صدای گریه تَر شُد، وقتی که کلاغِ قصّه از دوباره دربهدر شُد، میرسی به حرفِ من ! حرفِ من ، سوالِ من ، زمزمهی زیرِ لَبه، که چرا تو این حوالی ، شبِ یلدا هر شبه ؟ از نگاهِ بعضیا حرفای من حرفِ حسابه، که دهنبندِ طلایی واسه اون تنها جوابه ! از نگاهِ بعضیا حرفای من حرفِ اضافهس، برای همین سیاهی از شنیدنش کلافهس ! حرفِ من ، سوالِ من ، زمزمهی زیرِ لَبه، که چرا تو این حوالی ، شبِ یلدا هر شبه ؟ [/TD] [/TR] [/TABLE] نقل قول لینک به دیدگاه
Himmler 22,171 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اسفند، ۱۳۹۰ یکی در میون! اِی تو که حتّا تو تَله ، راهِ فرارُ بَلَدی ! تو این غروبِ یخزده ، به قلبِ من خوش اومدی ! گذشتن از تو ساده نیست ، برگِ بَرَندهی منی ! مدّتیِ به این دِلِ شکسته سَر نمیزنی ؟ مهمونیِ دِلم رُ با چشات چراغون میکنی ! با یه اشاره خونهی این شبُ داغون میکنی ! فانوسکِ ترانه ، به یادِ تو روشنه ! قلبم یکی در میون ، برای تو میزنه ! حوالیِ چشمای تو نمیشه آفتابی نشد ! نمیشه سرگردونِ این شبای بیخوابی نشد ! نمیشه از برقِ چشات ، به صبحِ فردا نرسید ! به تو نمیشه دل نبست ! نمیشه از تو دل بُرید ! نمیشه پُشتِپا نزد ، به روزگارِ لعنتی ! نمیشه آواره نشد ، تو اون نگاهِ قیمتی ! فانوسکِ ترانه ، به یادِ تو روشنه ! قلبم یکی در میون ، برای تو میزنه ! نقل قول لینک به دیدگاه
Himmler 22,171 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اسفند، ۱۳۹۰ [TABLE=width: 100%] [TR] [TD=width: 395]یکی در میون![/TD] [/TR] [TR] [TD=colspan: 2, align: right] اِی تو که حتّا تو تَله ، راهِ فرارُ بَلَدی ! تو این غروبِ یخزده ، به قلبِ من خوش اومدی ! گذشتن از تو ساده نیست ، برگِ بَرَندهی منی ! مدّتیِ به این دِلِ شکسته سَر نمیزنی ؟ مهمونیِ دِلم رُ با چشات چراغون میکنی ! با یه اشاره خونهی این شبُ داغون میکنی ! فانوسکِ ترانه ، به یادِ تو روشنه ! قلبم یکی در میون ، برای تو میزنه ! حوالیِ چشمای تو نمیشه آفتابی نشد ! نمیشه سرگردونِ این شبای بیخوابی نشد ! نمیشه از برقِ چشات ، به صبحِ فردا نرسید ! به تو نمیشه دل نبست ! نمیشه از تو دل بُرید ! نمیشه پُشتِپا نزد ، به روزگارِ لعنتی ! نمیشه آواره نشد ، تو اون نگاهِ قیمتی ! فانوسکِ ترانه ، به یادِ تو روشنه ! قلبم یکی در میون ، برای تو میزنه ! [/TD] [/TR] [/TABLE] نقل قول لینک به دیدگاه
Himmler 22,171 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اسفند، ۱۳۹۰ [TABLE=width: 100%] [TR] [TD=width: 395]یادت نره![/TD] [/TR] [TR] [TD=colspan: 2, align: right] یادت نره که یادِ تو همیشه همراهِ منه ! یادت نره که خواستنت مثلِ نفس کشیدنه ! یادت نره که آینه از طپشِ تو روشنه ! یادت نره نبودنت جونمُ آتیش میزنه ! بغضِ تو یاسِ پَرپَره ، شب تو چشات شناوره ! دِل واسه تو دَربهدَره ! یادت نره ! یادت نره ! عاشقِ تو قَلَندره ! از همه دیوونهتَره ! نازِ تو رُ خوب میخره ! یادت نره ! یادت نره ! یادت نره که خستهام از این فراموشیِ بَد ! یه حرفِ تکراری شُدم ، مثلِ مدارِ جزُ مَد ! یادت نره ترانههام دفترِ خاطراتمه ! یادت نره بدونِ تو سقوطِ من دَم به دَمه ! بغضِ تو یاسِ پَرپَره ، شب تو چشات شناوره ! دِل واسه تو دَربهدَره ! یادت نره ! یادت نره ! عاشقِ تو قَلَندره ! از همه دیوونهتَره ! نازِ تو رُ خوب میخره ! یادت نره ! یادت نره ! [/TD] [/TR] [/TABLE] نقل قول لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .