رفتن به مطلب

نقد آهنگ *قطار شیطانی یا اسپانیایی*خواننده کریس دی برگ


ارسال های توصیه شده

در واقع دنیای موسیقی اصیل و ادبیات به هم گره خورده اند و نمی توان جدایشان كرد، همانطور كه اشعار هم از قواعد خاصی برای ایجاد موسیقی كلامی استفاده می كنند. این مطلب یكی دیگر از شاهكارهای موسیقی و ادبیات جهان را معرفی خواهد كرد. شاهكاری كه 35 سال قدمت دارد، اما همچنان بی مانند است، شاهكاری به نام قطار اسپانیایی. شاید بسیاری از شما این اثر مشهور كریس دی برگ را شنیده و درباره اش خوانده باشید ، اما پرداخت و تفسیر دوباره آن خالی از لطف نیست.

 

این اثر، بیش از تفسیر موسیقایی به تفسیر ادبی نیاز دارد. شعر، روایت داستانی همیشگی است؛ جنگ انتخاب بین خدا و شیطان. در این راه، خدا تمام تلاشش را می كند تا بندگانش را به سمت خود هدایت كند، اما شیطان حیله گر، همواره انسان را به بیراهه می خواند و در این راه بسیار موفق است!

داستان، گذر عمر دنیا را حركت قطاری ترسیم می كند، قطاری كه تا روز رستاخیز متوقف نخواهد شد. ساكنین قطار، زندگی شان را در آن می گذرانند، به دنیا می آیند و از دنیا می روند. به هنگام مرگ رخت عزا بر تن می كند و به هنگام تولد، رخت شادی. شب های قطار، شب های هراسناكی است. سوت قطار، این حكایت هراس را آغاز می كند. كودكان به اتاق ها می روند و درب ها را قفل می كنند و دیگران هم به طبقات بالا پناه می برند؛ شب ها جایگاه روح مردگان است.

 

در یكی از این شب ها، مرگ سوزنبان قطار فرا می رسد. خانواده اش همه گریان و غمگین، بالای تختش ایستاده اند و دعا می خوانند. اما در این میان شخص دیگری هم حضور دارد كه انتظار مرگ سوزنبان را می كشد؛ شیطان. شیطان از عدم حضور خدا شادمان است و از اینكه می تواند روح مرده را با خود به اعماق تاریكی ببرد. اما لحظه ای بعد خدا در نوری كور كننده سر می رسد و بر شیطان فریاد می زند. اما حیله های شیطان حتی در مقابل پروردگارش هم پایانی ندارد. شیطان برای تصاحب روح مرده، خدا را به بازی پوكر دعوت می كند و بزرگترین شرط تاریخ را می گذارد؛ روح تمام مردگان!

 

شاید در اولین نگاه، بتوان به مضمون شعر و این بازی پوكر ایراد گرفت، با این استدلال كه "اگر خدا و شیطان بر سر روح انسان ها شرط بندی می كنند، پس اعمال انسان در دنیا و قدرت انتخاب او چه می شود؟" اما اگر دقت كنیم می بینیم كه شاعر، سر آغاز زندگی انسان ها را پس از مرگ در قطار می داند. در واقع دست به ایجاد پارادوكسی زیبا زده كه در آن تولد انسان در دنیا به مرگ آن ها در آن قطار تشبیه كرده است. تا قبل از مرگ در قطار، تمام انسان ها پاك بوده اند، درست همانند انسانی كه در نوزادی پاك است. اما ورود به عالم مرگ (ورود به دنیای انسانی)، ورود به بازی بین خدا و شیطان است. بازی ای كه در آن خدا "تمام تلاشش" را برای هدایت بنده اش می كند، اما بنده اسیر حیله های شیطانی می شود.

 

روایت ماجرا در این آهنگ از زبان سه شخص است: راوی اصلی، خدا و شیطان.

در این بین روح سوزنبان مرده هم حضور دارد كه كارت های بازی را بین خدا و شیطان تقسیم می كند و سخت، برای خدا دعا می كند. اما آنطور كه به نظر می رسد، راوی داستان هم در آنجا حضور دارد. وی همواره به خدا گوشزد می كند كه شب فرا می رسد و روح های بسیاری در صف هستند، نباید اجازه دهی شیطان بازی را ببرد.

 

شیطان بالاخره با تمام حیله هایش پیروز می شود و روح سوزنبان را با خود می برد. اما قطار "همچنان" در حال حركت است، روح های زیادی در صف اند و خدا و شیطان، اینبار شطرنج را بر می گزینند. اما حرف راوی اینبار با دفعات قبل تفاوت دارد. التماس در صدایش آشكار است، چرا كه اینبار روح خودش در صف قرار گرفته...

 

و قطار همچنان می راند...

 

كمی هم از موسیقی...

 

علاوه بر شعر بسیار قوی این اثر، موسیقی آن هم قوی و البته كاملا متفاوت با هر اثر دیگری است. سبك آهنگ تلفیقی از سبكهای كلاسیك و راك است. اركستر سمفونی نقش بسیار پر رنگی در این موسیقی دارد، چرا كه فراز و نشیب های روایت را به خوبی نشان می دهد. قسمت هایی هم كه راوی داستان از زبان خودش سخن می گوید موسیقی تغییر سبك می دهد و به موسیقی راك تبدیل می شود كه این عمل هم به زیبایی هر چه تمام تر صورت می گیرد. صدای وصف ناپذیر گیتار كلاسیك هم فضای آهنگ را خاص تر از خاص می كند.

 

اما نقطه ی قوت موسیقی این اثر، همانند دیگر كارهای كریس دی برگ، صدای قدرتمند خودش است. این آهنگ می تواند كلاس خوانندگی باشد برای كسانی كه به این هنر علاقه دارند. البته خوانندگی این اثر، مانند دیگر عناصرش كاملا متفاوت با هر چیزی است كه تا به حال شنیده اید؛ كریس دی برگ، واقعا در حال روایت كردن ماجرا است نه خوانندگی یك آهنگ! وی صدای قدرتمندش را به خدمت روایت اثری هنری در قالب موسیقی گرفته و تمام توانش را در این راه به كار برده است.

شعر و معنی آن را هم می توانید در ادامه بخوانید.

Spanish Train

 

There's a Spanish train that runs between

Guadalquivir and old Saville

And at dead of night the whistle blows

...and people hear she's running still

 

And then they hush their children back to sleep

Lock the doors, upstairs they creep

For it is said that the souls of the dead

!!Fill that train ten thousand deep

 

Well a railwayman lay dying with his people by his side

His family were crying, knelt in prayer before he died

But above his bed just a-waiting for the dead

Was the Devil with a twinkle in his eye

,Well God's not around and look what I've found"

"!!this one's mine

 

Just then the Lord himself appeared in a blinding flash of light

"And shouted at the Devil, "Get thee hence to endless night

But the Devil just grinned and said "I may have sinned

But there's no need to push me around

I got him first so you can do your worst

"!!He's going underground

 

"But I think I'll give you one more chance"

said the Devil with a smile

So throw away that stupid lance"

"It's really not your style

Joker is the name, Poker is the game"

we'll play right here on this bed

And then we'll bet for the biggest stakes yet

"!!the souls of the dead

 

And I said "Look out, Lord, He's going to win

The sun is down and the night is riding in

That train is dead on time, many souls are on the line

"!...Oh Lord, He's going to win

 

Well the railwayman he cut the cards

And he dealt them each a hand of five

And for the Lord he was praying hard

...Or that train he'd have to drive

Well the Devil he had three aces and a king

And the Lord, he was running for a straight

He had the queen and the knave and nine and ten of spades

...All he needed was the eight

 

And then the Lord he called for one more card

But he drew the diamond eight

And the Devil said to the son of God

.I believe you've got it straight"

So deal me one for the time has come

"To see who'll be the king of this place

But as he spoke, from beneath his cloak

...He slipped another ace

 

Ten thousand souls was the opening bid

And it soon went up to fifty-nine

But the Lord didn't see what the Devil did

.And he said "that suits me fine

I'll raise you high to a hundred and five

"And forever put an end to your sins

"!!But the Devil let out a mighty shout, "My hand wins

 

And I said "Lord, oh Lord, you let him win

The sun is down and the night is riding in

That train is dead on time, many souls are on the line

"...Oh Lord, don't let him win

 

Well that Spanish train still runs between

Guadalquivir and old Saville

And at dead of night the whistle blows

...And people fear she's running still

 

And far away in some recess

The Lord and the Devil are now playing chess

The Devil still cheats and wins more souls

...And as for the Lord, well, he's just doing his best

 

And I said "Lord, oh Lord, you've got to win

The sun is down and the night is riding in

That train is still on time, oh my soul is on the line

"...Oh Lord, you've got to win

 

 

قطار اسپانیایی

 

قطار اسپانیایی است که حرکت می کند

از گوادال کیویر تا اولد سویل (نام دو محل)

و وقتی شب فرو می افتد، صدای سوتش برمی خیزد

مردم صدایش را می شنوند که همچنان در حرکت است....

 

از آن پس، آنان کودکان شان را می خوابانند

درها را قفل می کنند و به طبقه بالا می خزند

چنین گفته شده است که روح مردگان

آن قطار را ده هزار بار به عمق می برد!!

 

سوزنبان در احتضار بود و همه کسانش در کنارش بودند

خانواده اش می گریستند، ناقوس عزا را پیش از آنکه بمیرد به صدا آورده بودند

اما بالای بسترش کسی منتظر بود تا بمیرد

شیطان، با برقی در چشمانش

« چه خوب! خدا این طرف ها نیست تا ببیند من چه چیزی پیدا کردم،

این یکی مال خودم است.»

 

همان زمان خداوند در نور خیره كننده ای حاضر شد

بر سر شیطان فریاد زد:« پس به شب بی پایان بازگرد!»

اما شیطان فقط پوزخندی زد و گفت: شاید من گناه کرده ام،

اما لازم نیست برای من قلدری کنی،

اول من گرفتمش، پس تو می توانی بدترین تلاشت را بکنی، اما

او به اعماق زمین می رود!!

 

« اما شاید یک شانس دیگر هم به تو بدهم»

شیطان این جمله را گفت و لبخند زد

آن نیزه مسخره را هم كنار بی انداز،

اصلا بهت نمی آید

اسمش ژوکر است، اسم بازی اش پوکر

ما همین جا کنار تخت بازی می کنیم

و سر بزرگترین شرط ممکن قمار می کنیم

روح مردگان!!

 

و من گفتم: خدایا! مواظب باش! او دارد برنده می شود،

خورشید در حال غروب است و شب فرا می رسد

این قطار مرگی به هنگام است، روح های زیادی در خطرند

آه! خدایا! او دارد برنده می شود!

 

و بعد، سوزنبان ورق ها را بر زد

و به هر کدام پنج ورق داد

و برای خدا دعا کرد

وگرنه قطاری که باید هدایتش می کرد.....

... شیطان سه آس آورد و یک شاه

و خداوند در پی جور کردن استریت بود،

او بی بی و سرباز و نه و ده دل داشت

و فقط یک هشت دل کم بود....

 

و خداوند یک ورق دیگر خواست

اما یک هشت خشت گرفت

و شیطان به پسر خدا گفت

فکر کنم می خواستی استریت کنی،

پس تا وقت باقی است یک ورق به من بده

تا ببینیم چه کسی شاه این بازی است

و در حالی که حرف می زد،

از خرقه اش یک آس دیگر بیرون کشید...

 

اولین بلوف ، روح ده هزار نفر بود،

و خیلی زود به پنجاه و نه رسید

اما خدا ندید که شیطان چه کرد

و گفت: همین کافی است!

من تا صد و پنج اضافه می کنم

تا برای همیشه به گناهانت پایان دهم

اما شیطان فریادی بلند کشید: دست من برنده است!

 

و من گفتم: خدایا! خدایا! اجازه بده برنده شود!

خورشید دارد غروب می کند و شب فرا می رسد

و این قطار مرگ همیشه به هنگام می رود، ارواح زیادی در قطارند

آه خدایا! نگذار برنده شود....

 

خوب! آن قطار اسپانیایی هنوز هم در حرکت است

از گوادال کیویر تا اولد سویل

و وقتی شب فرو می افتد، صدای سوتش برمی خیزد

و مردم از این که هنوز قطار حرکت می کند می ترسند...

 

و در دوردست، در گوشه ای

خدا و شیطان شطرنج بازی می کنند،

شیطان هنوز تقلب می کند و روح های بیشتری را از خدا می برد

و خدا، همیشه بهترین تلاشش را می کند....

 

و من گفتم: خدایا! خدایا! باید برنده شوی،

خورشید دارد غروب می کند و شب فرا می رسد

و این قطار مرگ هنوز به هنگام است، آه! روح من هم در قطار است

آه خدایا! تو باید برنده شوی...

 

 

Song: Spanish Train

Artist: Chris De Burgh

Album: Spanish Train and Other Stories

Year: 1975

Genre: Rock

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

  • Like 8
لینک به دیدگاه

واقعا یکی از زیباترین آهنگهای کریس دی برگ بود که من تا حالا گوش دادم. هر چند از لحاظ مفهومی پر از سوتیه(مثلا شیطان یه آس کش میره و خدا نمیفهمه)

ترکیب خوبی از دکلمه و شعره که تو قسمتهایی که میگه:«

And I said "Look out, Lord, He's going to win

The sun is down and the night is riding in

That train is dead on time, many souls are on the line

"!...Oh Lord, He's going to win

»

واقعا عالی کار شده

 

در کل تو کارنامش کارهای خیلی بهتر از این هم هست. مثل Sailor

  • Like 4
لینک به دیدگاه
  • 7 سال بعد...

در گذشته وقتی معنی این آهنگ را متوجه نمیشدم ریتم آن برام بسیار جذاب بود . اما وقتی معنی این شعر را متوجه شدم بنظرم بدترین آهنگی شد که در همه عمرم شنیدم . هر کس اطلاع داشته باشد، بزرگترین گناهی که خداوند هرگز نخواهد بخشید گناه کفر و شرک است . در این داستان  سراسر کفر و شرک و استهزاء به ساحت ربوبی خداوند به چشم میخورد . خداوندی که ظاهر میشود؟ خداوندی که قدرتش با شیطان برابر است؟ خداوندی که مانند ملک الموت عمل میکند؟ خداوندی که برای گرفتن بنده اش از دست شیطان با او ورق بازی و بازی پوکر انجام میدهد؟ خداوندی که با شیطان شطرنج بازی میکند؟ آن هم قماربازی میکند بر سر برد و باخت که اگر هر کدام از خدا یا شیطان قمار را بردند، بنده اش را با خود ببرد؟ تمام این داستان کفر و شرک و استهزاء به ساحت خداوندی و ربانیتی خداست . هرکس این داستان را تایید کند خودش این داستان کفر و شرک و استهزاء به ساحت خداوندی را مرتکب شده و بر خداست با او مانند کافران و مشرکان برخورد نماید . 

لینک به دیدگاه
در در 30 دی 1398 در 16:12، mahanyousefi گفته است :

در گذشته وقتی معنی این آهنگ را متوجه نمیشدم ریتم آن برام بسیار جذاب بود . اما وقتی معنی این شعر را متوجه شدم بنظرم بدترین آهنگی شد که در همه عمرم شنیدم . هر کس اطلاع داشته باشد، بزرگترین گناهی که خداوند هرگز نخواهد بخشید گناه کفر و شرک است . در این داستان  سراسر کفر و شرک و استهزاء به ساحت ربوبی خداوند به چشم میخورد . خداوندی که ظاهر میشود؟ خداوندی که قدرتش با شیطان برابر است؟ خداوندی که مانند ملک الموت عمل میکند؟ خداوندی که برای گرفتن بنده اش از دست شیطان با او ورق بازی و بازی پوکر انجام میدهد؟ خداوندی که با شیطان شطرنج بازی میکند؟ آن هم قماربازی میکند بر سر برد و باخت که اگر هر کدام از خدا یا شیطان قمار را بردند، بنده اش را با خود ببرد؟ تمام این داستان کفر و شرک و استهزاء به ساحت خداوندی و ربانیتی خداست . هرکس این داستان را تایید کند خودش این داستان کفر و شرک و استهزاء به ساحت خداوندی را مرتکب شده و بر خداست با او مانند کافران و مشرکان برخورد نماید . 

بهترِ که خیلی متعصبانه به این مسائل نگاه نکنید

هر کس برداشتی داره به نسبتـــ شناختـــ خودش از اصــل زندگی

الان مثلا همه آدما دارن راهی که خدا دوستــ داره رو میرن؟حداقل اینجا به عنوان یک کشور اسلامی هیچ کس در راه انسانی ام قدم بر نمیداره چه برسه اسلامی!!! متاسفانه باید بگم شیطان همین الانش بُرد زیادی کرده دوست محترم ...روح های زیادی رو تاریکی محض گرفته , متاسفانه همینه! چه شما راضی باشید چه نباشید.

کم تر متعصب باشید تا کم تر اذییت بشیــد!

به هر حال هر کسی پاسخگوی اعمال و افکار خودش هستـــ...هر کسی زبان خاص خودش رو برای تصورات فکریش داره پس این به اون معنا نیست که کافرِ!

واین وظیفه من و شما نیست تصمیم بگیریم چه کسی کافر هست یا چـجوری باید باهاش برخورد بشــه!همون جمله آخر شما خودش کلی مشکل داره!شما تصمیم نمیگیری خدا با بنده اش چجوری برخورد کنه که میگید برخداستــ و فلان ...و اونم منتظرِ نظر شما نیست مسلما!

هــر فرد روی انسانیت خودش به تنهایی تمرکز اگر کنه مطمئنا دنیا هم جای زیباتری خواهد شــد.

لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...