قاصدکــــــــ 20162 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 اسفند، ۱۳۸۸ اداي دين به آرش كمانگير قهرمان ملي ايران زمين در روزگار پادشاهي منوچهر ، افراسياب به ايران حمله مي كند و او كه تاب نبرد با افراسياب را ندارد به كوهستان مي گريزد. افراسياب پادشاهي ايران را به دست مي گيرد و از آن روز هفت سال باران نباريد. منوچهر به اهورامزدا نماز مي برد و سپندارمذ فرشته نگهبان زمين ، پيامي از اهورامزدا به منوچهر مي آورد : "افراسياب را بگو كه اي بد كردار، چرا مردم ايران زمين را رنج مي رساني ؟ تو متجاوز از عهد شدي ؛ چرا كه فريدون دوده تو را توران بخش كرد و ايران به ما داد ؛ و از عهد شكني تو باران نمي بارد ..." سپندارمذ از منوچهر مي خواهد تا شرط را پرتاب تيري بگذارد ، تا هر جا كه تير فرود آمد ، آنجا مرز ايران و توران شود، همچنين زو پسر طهماسب را براي پرتاب تير برگزيند. پس منوچهر همان مي كند كه سپندارمذ فرموده بود : "اي افراسياب باران از شومي گناه تو نمي بارد ، تو به توران باز گرد تا باران ديگر باره فرو بارد. تيري از ايران شهر پرتاب مي كنيم ، در هر كجا كه تير افتد ، از آن جا سر حد توران باشد . " افراسياب كه گمان مي برد پرتاب تير ، از ناداني منوچهر است پيمان را پذيرفت. پس زو پسر طهماسب، نام اورمزد بر زبان آورد و تير را از ايران شهر پرتاب كرد . به خواست اهورامزدا آن تير در توران ، بر خاك نشست و افراسياب شرمگين بازگشت . همان روز باران بي حد باريد و از آن پس مردم ايران روز تير در ماه تير را به اين سبب جشن بر پا مي كنند... متن فوق خلاصه اي بود از داستان زو كمانگير ، حال اين سئوال پيش مي آيد ، آرش كمانگير كه بود ؟ روزي اين سئوال را از استاد پرده خواني پرسيدم ، او سالهاي زيادي از عمرش را صرف ريشه يابي اساطير كهن و الگوهاي باستاني كرده بود ، با خونسردي تمام پاسخ داد : نمي دانم . ازآن پاسخ آشفته شدم و تا امروز براي يافتن ريشه هاي اين اسطوره به بررسي متون كهن ايران، هر چند ناقص و گذرا پرداختم . بايد اعتراف كرد منابع باستاني به نسبت متون اسلامي اندك و ناچيز است ، در اوستا كه مرجع ما از ايران باستان است تنها يك مورد در تير يشت از آرش و تيري كه پرتاب كرده ياد شده است: «تيشتر ستاره زيبا و با شكوه را ميستائيم كه به جانب فراخكرت به همان تندي روان است كه تير از كمان «آرش» آريايي. كه از همه آريائيان سخت كمان تر بود.» رساله مينوي خرد نيز در پرشس 26 چنين شرح مي دهد: " و از منوچهر اين سودها بود ، كه سلم و تور را به كين خواهي ايرج بكشت ، و از آسيب رساندن به جهان بازداشت و ايران شهر را به پيمان از افراسياب باز ستد ." شگفت اينكه در پرسش بالا سخن از آرش نمي رود ، هر چه هست در ستايش منوچهر است ، گويا همواره شاهان فاتحان بزرگ تاريخ محسوب مي شوند . حتي در رساله باستاني دينكرد نيز تنها به اسطوره نوباراني (داستان زو كمانگير) اشاره مي شود و روايت مي كند كه بعد از آباداني ايران در روزگار منوچهر ، افراسياب به ايران مي تازد و با خود خشكسالي مي آورد . در اين دوره نابسامان ، زو پسر طهماسب ، افراسياب را از مرز ايران دور مي كند و باران را درايرانشهر جاري مي سازد . هر چند ريشه اين هر دو (آرش و زو) در اسطوره تيشتر و خشكي ستيزي آن خلاصه مي شود اما باز هم جاي شگفتي است كه چرا آرش را تا اين اندازه به خاموشي و فراموشي مي سپارند ؟ پاسخ به اين سئوال چندان مشكل به نظر نمي رسد، آنچه مسلم است زو از خاندان منوچهر پادشاه ايران مي باشد اما آرش را به هيچ خانداني نسبت نداده اند و همچون كاوه از توده مردم بر خاسته، او يك جنگاور وطن دوست است و بر خلاف زو بايد بميرد چرا كه وي از تبار شاهان و اشراف نيست و فره ايزدي به وي تعلق ندارد ، آرش مي ميرد تا بعد از پيروزي بر افراسياب ، ادعاي تاج و تخت شاهي نكند . برخي محققين خوشبين در اين باورند كه آرش اسطوره اي اشكاني بوده و به همين دليل توسط ساسانيان به فراموشي سپرده مي شود ، درست همان رفتاري كه با اكثر متون اشكاني مي شود. با كمال تاسف شاهنامه نيز از آرش ياد نمي كند ، اما برخي پژوهشگران معتقدند كه شاهنامه از يكي شدن اسطوره آرش كمانگير و زو خبر مي دهد و اين پيش زمينه اي است تا زو بتواند جاي آرش را در انداختن تير اهورايي بگيرد يا اينكه روان آرشي در او بروز كند ، و همان طور كه در مقاله آرش كمانگير يا مرد تيشتري متذكر شدم چنين توجيه مي كنند كه حذف آرش در شاهنامه به عنوان قهرماني ملي بدان دليل بوده تا همتايي براي رستم يافت نشود ، كه اگر چنين مي شد از ارزش و اعتبار آرش در نزد توده مردم كاسته مي شد . اسطوره آرش را مي توان با نمونه هاي هندي و چيني آن مقايسه كرد ، همچنين با روايت گاو معجزه آميز از رساله دينكرد كه در اين نوشتار نمي گنجد، و بحث در اين خصوص را به تيرگاني ديگر مي سپاريم . منابع : اوستا /هاشم رضي مينوي خرد / مهرداد بهار بندهش / مهرداد بهار مقاله آرش كمانگير مژده آور باران / دكتر صفدر اكبري مفاخر جشن هاي آب / هاشم رضي 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده