spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 بهمن، ۱۳۹۰ شخصیت دموکراتیک و ارتباط با دموکراسی خب عنوان بحثمون میتونه این باشه !! اما قبلش میخوام نظر دوستان رو درمورد شخصیت دموکراتیک بدونم اینکه تعریف شما از یه شخصیت دموکراتیک چی هست؟ لطفا تعاریف کتابی رو بزارید کنار واون چیزی که برداشت خودتون هست رو بنویسید بعد اینکه اصلا به نظرشما بین شخصیت ،اجتماعی بودن والتزام به دموکراسی ارتباطی هست؟ ویک سوال بعد از اینکه نظراتتون رو مطرح نمودین درمورد مقیاس فاشیسم که درنظریه های روانشناسی اجتماعی مطرح هست چی میدونید؟ ودرنهایت اینکه بین داشتن شخصیت اجتماعی دموکراتیک وشاخصه های اون با دموکراسی وپدیداری وپایداری اون چه ارتباط معنایی میبینید 10 لینک به دیدگاه
Avenger 19333 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 بهمن، ۱۳۹۰ به نظر من شخصیت دمکراتیت رو کسی میتونه داشته باشه که بتونه نظر مخالف رو تحمل کنه و بدون پرخاش بتونه باهاش کنار بیاد و با هاش بحث کنه 6 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 بهمن، ۱۳۹۰ ممنون وحیدجان بازم گلی به جمال ما پیروپاتالهای دل جوون! میان ومیرن وفقط میخونن(شایدم اصلا نخونن) این مطلبی که نوشتم دلیل اصلی همه ناسازی های ما اگر نباشه یکی از مهمترین عللی هست که توجه به اون بسیار مهجور مونده ومتاسفانه به دلیل بالا بودن مقدار همون مقیاس حاضر هم نیستیم نظر غیررو تحمل کنیم ودست از عاداتمون برداریم 7 لینک به دیدگاه
Abolfazl_r 20780 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 بهمن، ۱۳۹۰ ضمن تایید گفته داش وحید آدم دموکراتیک نظرات مخالف خودش رو نه تنها سرکوب نمیکنه بلکه اجازه میده رشد و نمو پیدا کنه! حتی اگر با اعتقادات و باورهای خودش در تضاد قرار بگیره. حالا این باور ها میتونه در هر زمینه ای باشه. باورهای دینی یا باورهایی که هر کدوم از ما به عنوان چارچوب های فکریمون داریم. مثلا من موهام رو از این مدل های فشن درست نمیکنم و شلوارهای پاره نمیپوشم. ولی هیچ جا عنوان نمیکنم اینو. این باور برای خودم میمونه. نه کسی را تحمیل میکنم به اینکه به روش من زندگی کنه و نه سعی در هدایتش دارم. اصلا نمیشه از واژه هدایت استفاده کرد. اگر فکر کنم که ولش کن من هدایتش نمیکنم و آدم دموکراتی هستم هم غلطه. من اگر دموکرات باشم نباید به این فکر کنم که روش زندگی اون فرد اشتباهه تا بخوام هدایتش کنم یا نکنم. در واقع باید همه عقیده ها و باورهای دیگران رو هم باز و راحت بزارم و هم در معاملات و برخوردهام با این افراد از این قضایا فاکتور بگیرم. اونی که میره مسجد تا صبح دعا میخونه فکر میکنه داره کار درستی انجام میده. اونی هم که تا صبح تو مهمونی قر میده فکر میکنه کار درستی انجام میده و هر دو فکر میکنن دیگری کار غلطی میکنه و زندگی و همه چیز دیگری باطله. هر دوی این افراد دیکتاتورهای کوچکی هستن که جز باور و چارچوب ذهنی خودشون نمیتونن چیز دیگری رو ببینن. و هر آنچیز که با تفکرات خودشون در تضاد قرار بگیره رو نفی میکنن. حالا این نفی کردن حتما نباید عملی باشه تا بگیم طرف دیکتاتوره. نوع ذهنیش هم از ما یه دیکتاتور میسازه. همون لحظه که به غلط بودن سیره زندگی دیگری فکر میکنی از مسیر دموکراسی خارج شدی. در مورد سوال دومت نمیدونم چی باید بگم. اما در مورد سوال آخر به نظرم دموکراسی در حیطه فردی افراد اکتسابیه! یعنی یک انسان باید دموکرات تربیت بشه تا بتونه به دموکراسی دست پیدا کنه. وقتی ذات دیکتاتوری داره چطور میتونه در عرصه اجتماعی به دموکراسی برسه؟ همه ما در ذات خودمون دیکتاتوریم. در زمینه های مختلف و به شکل های گوناگون. ولی در عین حال فکر میکنم خیلی هم دموکرات هستیم. خیلی چیزها از نظر ما دیکتاتوری به حساب نمیاد. مثل همون مثال هایی که زدم. ولی مصداق بارز دیکتاتوریه! یا بهتره بگم سرچشمه دیکتاتوریه که از ذات خودمون سرچشمه میگیره و در عرصه اجتماع بسط پیدا میکنه. نهایتا نتیجه اش هم میشه همینی که میبینیم. 9 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 بهمن، ۱۳۹۰ ضمن تایید گفته داش وحید آدم دموکراتیک نظرات مخالف خودش رو نه تنها سرکوب نمیکنه بلکه اجازه میده رشد و نمو پیدا کنه! حتی اگر با اعتقادات و باورهای خودش در تضاد قرار بگیره. حالا این باور ها میتونه در هر زمینه ای باشه. باورهای دینی یا باورهایی که هر کدوم از ما به عنوان چارچوب های فکریمون داریم. مثلا من موهام رو از این مدل های فشن درست نمیکنم و شلوارهای پاره نمیپوشم. ولی هیچ جا عنوان نمیکنم اینو. این باور برای خودم میمونه. نه کسی را تحمیل میکنم به اینکه به روش من زندگی کنه و نه سعی در هدایتش دارم. اصلا نمیشه از واژه هدایت استفاده کرد. اگر فکر کنم که ولش کن من هدایتش نمیکنم و آدم دموکراتی هستم هم غلطه. من اگر دموکرات باشم نباید به این فکر کنم که روش زندگی اون فرد اشتباهه تا بخوام هدایتش کنم یا نکنم. در واقع باید همه عقیده ها و باورهای دیگران رو هم باز و راحت بزارم و هم در معاملات و برخوردهام با این افراد از این قضایا فاکتور بگیرم. اونی که میره مسجد تا صبح دعا میخونه فکر میکنه داره کار درستی انجام میده. اونی هم که تا صبح تو مهمونی قر میده فکر میکنه کار درستی انجام میده و هر دو فکر میکنن دیگری کار غلطی میکنه و زندگی و همه چیز دیگری باطله. هر دوی این افراد دیکتاتورهای کوچکی هستن که جز باور و چارچوب ذهنی خودشون نمیتونن چیز دیگری رو ببینن. و هر آنچیز که با تفکرات خودشون در تضاد قرار بگیره رو نفی میکنن. حالا این نفی کردن حتما نباید عملی باشه تا بگیم طرف دیکتاتوره. نوع ذهنیش هم از ما یه دیکتاتور میسازه. همون لحظه که به غلط بودن سیره زندگی دیگری فکر میکنی از مسیر دموکراسی خارج شدی. در مورد سوال دومت نمیدونم چی باید بگم. اما در مورد سوال آخر به نظرم دموکراسی در حیطه فردی افراد اکتسابیه! یعنی یک انسان باید دموکرات تربیت بشه تا بتونه به دموکراسی دست پیدا کنه. وقتی ذات دیکتاتوری داره چطور میتونه در عرصه اجتماعی به دموکراسی برسه؟ همه ما در ذات خودمون دیکتاتوریم. در زمینه های مختلف و به شکل های گوناگون. ولی در عین حال فکر میکنم خیلی هم دموکرات هستیم. خیلی چیزها از نظر ما دیکتاتوری به حساب نمیاد. مثل همون مثال هایی که زدم. ولی مصداق بارز دیکتاتوریه! یا بهتره بگم سرچشمه دیکتاتوریه که از ذات خودمون سرچشمه میگیره و در عرصه اجتماع بسط پیدا میکنه. نهایتا نتیجه اش هم میشه همینی که میبینیم. عالی اگه اجازه بدی دریک فرصت دیگه وبعد از خوندن نظرات دوستان صاحب نظر یه توضیحاتی رو میدم چون خودم خواستم پستم کمی گنگ باشه تا بریم دنبال ریشه مطلب اینکه اصلا بقول تو ایا ارتباطی هست؟ واگر هست چجوریه؟ تاثیرکدومشون بر اون یکی میچربه واثراتش رو کجا میبینیم درمورد دیکتاتور درون صحبت کرده بودیم ولی درمورد اینکه ایا این مسئله طرف دومی هم داره واگر داره چجوریه صحبتی نکردیم میام عزیز 8 لینک به دیدگاه
soheiiil 24251 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 بهمن، ۱۳۹۰ دموکزاسی زیاد باعث لجام گسیختگی میشه....آدمو سردرگم میکنه نمیتونه تصمیم نهایی رو بگیره هر حرفی ارزش شنیدن نداره به نظرم 8 لینک به دیدگاه
alimec 23102 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 بهمن، ۱۳۹۰ خودم و جناب نیوترون نمونه بارز شخصیت دموکراتیک هستیم در این انجمن/دیگه بگیرید مطلب رو تا اخر... 7 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 10 بهمن، ۱۳۹۰ دموکزاسی زیاد باعث لجام گسیختگی میشه....آدمو سردرگم میکنه نمیتونه تصمیم نهایی رو بگیرههر حرفی ارزش شنیدن نداره به نظرم خب نگاه یکطرفه مطمئنا ناقض اصول فکری هست منتظر نقدت هستم خودم و جناب نیوترون نمونه بارز شخصیت دموکراتیک هستیم در این انجمن/دیگه بگیرید مطلب رو تا اخر... وعلی جان درمورد شاخصه های خودت توضیح میدی؟ بر منکر حرف جفتتون صلفات 6 لینک به دیدگاه
alimec 23102 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 بهمن، ۱۳۹۰ خب نگاه یکطرفه مطمئنا ناقض اصول فکری هستمنتظر نقدت هستم وعلی جان درمورد شاخصه های خودت توضیح میدی؟ بر منکر حرف جفتتون صلفات توجه به اصل کار گروهی 2+2=5 توجه به احترام متقابل همسانی با دیگران و در نتیجه ذهن رو باز می گذارد اولویت دادن به ارزش ها و خواسته های مشترک دیگران اعتقاد راسخ به نیک بودن نهاد بشر چکیده یه مقاله بود بجز مورد اول 6 لینک به دیدگاه
viviyan 12431 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 بهمن، ۱۳۹۰ شخصیت دموکراتیک و ارتباط با دموکراسیخب عنوان بحثمون میتونه این باشه !! اما قبلش میخوام نظر دوستان رو درمورد شخصیت دموکراتیک بدونم اینکه تعریف شما از یه شخصیت دموکراتیک چی هست؟ لطفا تعاریف کتابی رو بزارید کنار واون چیزی که برداشت خودتون هست رو بنویسید بعد اینکه اصلا به نظرشما بین شخصیت ،اجتماعی بودن والتزام به دموکراسی ارتباطی هست؟ ویک سوال بعد از اینکه نظراتتون رو مطرح نمودین درمورد مقیاس فاشیسم که درنظریه های روانشناسی اجتماعی مطرح هست چی میدونید؟ ودرنهایت اینکه بین داشتن شخصیت اجتماعی دموکراتیک وشاخصه های اون با دموکراسی وپدیداری وپایداری اون چه ارتباط معنایی میبینید (با اجازه از آقایون دموکرات کامنت گذارانده): یه شخصیت دموکرات به نظر من شخصیتیه که تو هر موقعیتی که به دیگران هم مربوط باشه آرای دیگران رو هم در نظر میگیره، کلا به نظر من یه آدم دموکرات کم حرف و خنده رو و یه روئه که هرگز رگ گردنش باد نمیکنه. بین شخصیت و التزام به دموکراسی آری؛ به نظرم شخصیت های صلح طلب بیشتر به دموکراسی پایبندن و معتقد ولی بین اجتماعی بودن و التزام به دموکراسی رابطه ای به نظر من وجود نداره. من مردان سنتی زیادیه دیدم که به شدت اجتماعی ان. (که هرگز دموکرات نبودند و البته تا حدود زیادی به ساختار اون اجتماع هم بستگی داره) به نظر من کسی که از موقعیت اجتماعیش برای رسیدن به اهداف و منافع فردی یا گروهی سوءاستفاده کنه میشه فاشیست، از مصداق های سوءاستفاده میتوونه یکسان رفتار نکردن با زیردستان یا ارباب رجوع هم باشه که من تو این انجمن به وفور دیدم. خب از دلایلی که به نظر میرسه برقراریه دموکراسی تو کشور ما خیلی سخت امکان پذیره اینه که اکثریت مردم ما تک تک دموکرات نیستن، همواره میخوان حرف خودشون رو به کرسی بنشونن، و کلا تحمل عقیده ای غیر از خودشون رو ندارن. چه تو خانه و چه بیرون از خانه... فکر کنم بعد از پدیداریه دموکراسی، پایداریش چندان سخت نباشه. 8 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 بهمن، ۱۳۹۰ ذات بشر دیکتاتوره، چون بهش احتایج داره و داشت! زندگی تو چند هزار سال پیش با دموکراسی ممکن نبود! یه چیز نسبی هست، در موضع ضعف نمیشه ادعای دموکرات بودن کرد، چون نمیتونی دیکتاتور باشی دلیل نیست که دموکراتیکی، و به خاطر همین هست که اکثر ما دموکراسی رو دوست داریم چون خودمون نمیتونیم دیکتاتور باشیم و اگه میتونستیم قطعا بدتر از همه دیکتاتور ها بودیم بهتر نبودیم به نظرم دموکراسی رو اشخاص به وجود نمیارن، باید یک سیستم دیکتاتور وجود داشته باشه مبنی بر حذف مستبدانه ی هرگونه دیکتاتوری از خرد تا کلان، اینجوری چون باز تحت کنترل دیکتاتوریه سیستماتیک هستیم، اجبارا دموکراتیک خواهیم بود 6 لینک به دیدگاه
Avenger 19333 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 بهمن، ۱۳۹۰ یه سوال برام پیش اومد داش سجاد ایا تبعیت از قوانین اجتماع یا اجراو اعمال قانون اجتماع با شخصیت دموکراتیک همخونی داره یا نداره 4 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 10 بهمن، ۱۳۹۰ شخصیت دموکراتیک برخی از نویسندگان ، بحث زمینه های فرهنگی دموکراسی را محدودتر کرده وبرمفهوم شخصیت دموکراتیک تمرکزیافته اند. منظور از شخصیت دموکراتیک در روانشناسی اجتماعی ، ان نوع از شخصیتی است که مستعد مشارکت درحیات عمومی باشد وزندگی سیاسی را عرصه فعالیت میان افراد برابر بداند واز سلطه جویی بردیگران از یک سووپیروی کورکورانه از قدرتمندان (که دو ویژگی اصلی وتوامان شخصیت اقتدارطلب است) بپرهیزد. شیوه تکوین شخصیت دموکراتیک ،طبعا مبحث دشواری است ، لیکن دست کم دراین باره اتفاق نظرهست که این نوع از ویژگی های شخصیتی دردرون ساختارها وفرایندهای دموکراتیک تکوین می یابند وبه نوبه خود بر تقویت ان ساختارها وفرایندها تاثیر میگذارند . از این دیدگاه شخصیت دموکراتیک به عنوان مقوله ای درروانشناسی اجتماعی ناظر به ویژگی های ذاتی فرد نیست بلکه محصول فرایندهای پیچیده جامعه پذیری است وعوامل مختلف به ویژه نوع ساختار قدرت سیاسی بر تشکیل یا عدم تشکیل ان تاثیر تعیین کننده ای دارد. نخستین کسی که به بحث از مفهوم شخصیت دموکراتیک درعرصه سیاست وحکومت پرداخت هارولد لاسول بود. لاسول شخصیت یا منش دموکراتیک را دارای چهار ویژگی اصلی میدانست : یک : بازبودن واجتماعی بودن درنتیجه روابط اجتماعی گسترده با دیگران دو : ترجیح ارزش ها ونیازهایی که مورد توجه وطلب دیگران هست سه : اعتماد به نیک سرشتی بنیادی انسانها همراه با اعتماد به نفس وچهار: رسوخ این ویژگی به ناخوداگاه فرد به نظر لاسول جامعه دموکراتیک نیازمند شخصیت دموکراتیک هست ومیان ان دو رابطه متقابلی وجود دارد. نویسندگان مختلف میان ویژگی های شخصیتی ومشارکت درزندگی سیاسی رابطه نزدیکی یافته اند. ویژگی های اجتماعی بودن ، برون گرایی ، خوش بینی ، اعتماد به نفس ، احساس خودکفایی وانگیزه پایین برای قدرت طلبی وسلطه جویی ، با مشارکت درزندگی سیاسی همبستگی نزدیکی داشته اند. درمقابل مفهوم شخصیت دموکراتیک ، شخصیت اقتدارطلب درروانشناسی اجتماعی به عنوان زمینه روانشناختی نظام های غیردموکراتیک وبسته بررسی شده است. این مفهوم به مجموعه ای از ویژگی های شخصیتی از جمله تسلیم پذیری درمقابل قدرت برتر ، سلطه جویی بر زیردستان وعدم احساس برابری با دیگران (یعنی احساس برتر بودن یا فروتر بودن از دیگران ) اشاره دارد. براساس پژوهش کلاسیک تئودور ادورنو درکتاب شخصیت اقتدارطلب(1950)شخصیت اقتدارطلب شخصیتی اساسا ضعیف ووابسته ونا امن است که برای دستیابی به احساسی از امنیت وقدرت ، جهان را دارای نظم وانتظام میبیند ویا درپی ایجاد چنین نظم وانتظامی است. یکی از ابزارهای رایج در روانشناسی اجتماعی برای سنجش اقتدارگرایی شخصیتی "مقیاس فاشیسم"است که براساس ویژگی های شخصیت اقتدارطلب تنظیم شده است. براساس پژوهش های انجام شده کسانی که درجه بالاتری برروی این مقیاس به دست می اورند مشارکت دموکراتیک کمتری از خود نشان میدهند. شخصیت اقتدارطلب خواستار جامعه ای سلسله مراتبی ومنظم است که با مفهوم جامعه باز ودموکراتیک چندان نسبتی ندارد. 9 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 10 بهمن، ۱۳۹۰ برداشتی بود ازکتاب درس های دموکراسی برای همه اثر ارزنده دکتر حسین بشیریه حالا مقایسه کنید رفتارهای اجتماعی خودمون ومقیاسهای دموکراتیک بودن ودموکراسی پذیری رو!! شاید به راحتی معلوم بشه ریشه مخالفتها وعدم تطابق وناسازگاری با مبانی فکری وعملی دموکراسی درجامعه ایران از کجا نشات میگیره 6 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 10 بهمن، ۱۳۹۰ خب خوندن این مطلب هم خالی از لطف یست وارتباط معنایی با مفاهیم همین موضوع داره [h=1]چند سوال خودمانی از ایرانی های عزیز، با هر تفکری با هر مذهبی![/h] 7 لینک به دیدگاه
Cinderella 9897 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 بهمن، ۱۳۹۰ تاپيك فوق العاده اي بود سجاد جان من خيلي چيزا يادم گرفتم و درواقع مفهوم شخصيته دموكراتيكو قبلا اشتباه فكر ميكردم واسه همين يه سري افكارم باهم جور درنميومد ولي حالا خيلي خوب متوجه موضوع شدم. 6 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 بهمن، ۱۳۹۰ به نظر من آدما خودپسند و خودراي هستند که کم و زياد داره.همه خودشونو عقل کل ميدونن...نميدونم کانت بوده يا دکارت که گفته:تنها موهبتي که به عدالت بين همه تقسيم شده عقله،چون همه خودشونو عاقل ميدونن!!!! خوب با اين اوصاف که همه فيلسوف و مدير و مدبرند،پس نميتونن به نظرات هم احترام مناسبي بزارند و درک درستي داشته باشند،هرجا هم اگه همه عليه آدم بودند و ادم مجبور به عقب نشيني شد ،براي همرنگي با جمع هستش(در اکثر مواقع نه به اين علت که خواسته نظر جمع رو بپزيره يا به درست و نادرستي تفکرش پي برده) ...بقول دوستان همه در درونشون ديکتاتورند....چون ذات آدم راحت طلب و منفعت طلب براي خودشه...البته ميگم شدت و ضعف داره.اين موضوع به خانواده و اولين رابطه اي که آدم ميبينه به نظرم يعني ارتباط والدين با هم بستگي داره.بعدش به کل خانواده،مدرسه که از اول تو ذهن اک بند بچه ها چي فرو ميره و اجتماع. 5 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 بهمن، ۱۳۹۰ به نظر من آدما خودپسند و خودراي هستند که کم و زياد داره.همه خودشونو عقل کل ميدونن...نميدونم کانت بوده يا دکارت که گفته:تنها موهبتي که به عدالت بين همه تقسيم شده عقله،چون همه خودشونو عاقل ميدونن!!!!خوب با اين اوصاف که همه فيلسوف و مدير و مدبرند،پس نميتونن به نظرات هم احترام مناسبي بزارند و درک درستي داشته باشند،هرجا هم اگه همه عليه آدم بودند و ادم مجبور به عقب نشيني شد ،براي همرنگي با جمع هستش(در اکثر مواقع نه به اين علت که خواسته نظر جمع رو بپزيره يا به درست و نادرستي تفکرش پي برده) ...بقول دوستان همه در درونشون ديکتاتورند....چون ذات آدم راحت طلب و منفعت طلب براي خودشه...البته ميگم شدت و ضعف داره.اين موضوع به خانواده و اولين رابطه اي که آدم ميبينه به نظرم يعني ارتباط والدين با هم بستگي داره.بعدش به کل خانواده،مدرسه که از اول تو ذهن اک بند بچه ها چي فرو ميره و اجتماع. بله ذات مساله مورد اشاره شما قابل قبول هست ولی راهکارهای برون رفت اون هم مشخص هستن این چیزی که میگی منجر میشه به استبداد اکثریت که از زمان ارسطو مورد توجه بوده ولی اگر تمایزی بین ازادی منفی ومثبت قائل بشیم وتاثیرات پلورالیسم(تکثرگرایی) رو نادیده نگیریم وبه ساختار تفکیک قوا به معنای واقعیش معتقد باشیم درنهایت میشه از پیشرفت استبداد حتی درجوامع دموکراتیک هم جلوگیری کرد بزار یه مثال جالب از تاثیرات فرهنگ وشخصیت سازی براتون بزنم که خیلی اشنا ست وبه تازگی هم اتفاق افتاده اکثر دوستان با برنامه ای به اسم پارازیت حالا چه موافق چه مخالف اشنایی دارند اخرین باری که این برنامه رو دیدم زمان صحبت احمدی نژاد درمجمع سازمان ملل بود که برنامه به جای نقد به هجو تبدیل شد وسیر ارام دلزدگی من به شیب قائم مبدل شد ودیگه ندیدمش تا این که چندروز پیش خبری میخوندم مبنی بر اینکه به دلیل اختلاف بین اربابی و حسینی (یکی میگه زیردستیم منو دورزده اون یکی میگه دیگه بیلان کاریش مفید نیست!)پارازیت فعلا تعطیل شده وشای با دوبرنامه مختلف بیاد شاید هم با حذف حسینی بعد از پارازیت بیاد به هرحال اینش اصلا مهم نیست مسئله اینجاست که ما وارثان شخصیت های تکامل نیافته ای هستیم که بیشتر از بانیان دموکراسی ادعامون میشه ولی هیچ انطباق مشخصی بین اعمال ورفتار وافکارمون وجود نداره یا یک نمونه دیگر هرکدام از ما مختاریم درهرجای ایین فضای مجازی که دوست داریم وبا سلایق و افکارمون سازگاری بیشتری داره فعالیت کنیم واجباری برای موندنمون نیست حالا یه سایتی از صفر شروع میکنه وپله پله با کمک کاربراش میاد بالا به دلیل عدم تکامل شخصیت دموکراتیک وپررنگی اقتدارطلبی وسلطه جویی ادمای پرمدعا شروع میکنن به انواع واقسام روشها اذیت وازار از گزارش به گوگل گرفته تا با هویت های جعلی وبی هویتی محض به دردسرسازی برای سایت تا شایعه سازی ونشون دادن همه رقم زبونی وبدبختیشون! به هرحال هرگونه خیال زندگی دموکراتیک با شروع از خودمون اغاز میشه وبه انجام میرسه زمانی که استبداد درونمون رو بشکنیم و اقتدارگرایی شخصیتیمون رو کنترل کنیم موفق باشیم 4 لینک به دیدگاه
amirgb 8546 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 بهمن، ۱۳۹۰ درود واژگان تعريف هايي هستند براي بيان مفاهيم و اين تعريف ها مطلق نيستند و داراي گستردگي مفهوم هستند و در طول زمان در اين تعريف ها تغيير ايجاد مي شود . لذا تكيه بر اينكه فلان انديشمند علوم كلامي چنين تعريفي ارايه كرد و لذا اين تعريف وحي منزل است نمي تواند راه گشا باشد. در مسايل اجتماعي اين قضيه نماد بيشتري پيدا مي كند .هنگامي كه ما در اجتماع ايران به تعريف هاي برآمده از اجتماعي مانند فرانسه يا انگلستان يا ... تكيه مي كنيم به دليل عدم انتباق يش فرض ها و مطالعاتي كه اين تعاريف بر مبناي آنها بوجود آمده با شرايط اجتماعي ايران معمولا دچار شكست ها و ناهنجاري مي شويم. يكي از مفاهيمي كه در ايران (به نظر من) به خاطر عدم درك صحيح از تعاريف غربي و عدم بومي سازي اين تعاريف با اجتماع ايران همواره براي ما مشكل ساز است دموكراسي و دموكرات بودن است. خيلي از ما دموكرات بودن را با بي تفاوتي اجتماعي اشتباه مي گيريم . فرد دموكرات يك فرد بي تفاوت نيست و هرگز نمي گويد به من مربوط نيست كه ديگري چه مي كند و يا مسيرش درست است يا غلط و يا اينكه ترديد در مسير خود و ساير مسايلي كه كم و بيش بيان شد. فرد دموكرات فردي است مسول در مقابل هم نوع و اجتماع منتها... منتها فرد دموكرات ضمن بيان آراي خود و تلاش براي رسيدن به مطلوب هاي خود و هدايت جامعه هرگز از قواي قهريه و زبان زور بهره نمي گيرد بلكه تلاش مي كند تا در چهارچوب هاي منطق و اقامه ي ادله طرف خود را به اين باور برساند كه مسير م يا راهي كه نشان مي دهد بهتر و سودمند تر است اما دموكراسي: دموكراسي تعريف واحدي ندارد و مي بينيم تحت لواي اين واژه چندين و چند تعريف ارايه مي شود و مي توان بسياري از حكومت هاي به ظاهر ديكتاتور را زير مجموعه ي يكي از تعاريف دموكراسي قرار داد (مثلا دموكراسي وزن دار يا دموكراسي نخبگان و...). لذا نمي تونا گفت كه حكومت دموكراسي برآمده از جامعه ي دموكرات ها است و يا اينكه اگر كسي در حكومتي دموكراسي مشاركت دارد الزاما دموكرات است كما اينكه مي بينيم در كشور هايي كه داعيه ي دموكراسي دارند احزابي سلطنت طلب و يا پان هاي مختلف مشاركت دارند و از نظر قوانين تا زماني كه اين احزاب و افراد پا را فراتر از قوانين موجود كه آن را پذيرفته اند نگذارند ازادند. در كل مي توان گفت: دموكراسي مجموعه قوانيني است كه وضع مي شود و افراد اجتماع آن را مي پذيرند و فرد در چهارچوب آن قوانين آزاد و مختار است حال در جوامع مختلف اين قوانين گاه محدود تر و گاه باز تر است و اين خرده اي بر آن اجتماع نيست زيرا افراد آن اجتماع در طي يك فرايند به آن اجماع رسيده اند . اما اگر در جامعه اي بدون مشاركت مردم آن جامعه مجموعه قوانيني تصويب شود وبر اجتماع تحميل شود كه خلاف خواست حقيق آن اجتماع باشد آن مي شد ديكتاتوري و ظلم . شادمان باشيد:icon_gol: 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده