رفتن به مطلب

جبران خلیل جبران


Architect

ارسال های توصیه شده

شهامت چيست؟ بامعناترين تعريف براي شهامت، توانايي دور انداختن چيزهاي آشنا و دانسته هاست، زيرا ماهيت ذهن را چيزهاي آشنا، دانسته ها و گذشته ها تشكيل مي دهد. همين كه گذشته را دور اندازي، روي به بي نهايت مي گشايي. اما انسان ازچنين وسعتي مي هراسد. احساس مي كند كه در آن فضاي پهناور سرگردان شده است. ذهن چيزي كوچك است. راحتي بخش و گرم است. همچون قفسي طلايي است كه بسيار زيباست. تو اين قفس را تزيين مي كني. نه فقط تو، بلكه همه مي كوشند ذهن را تزيين كنند. هدف آموزش و پرورش ما همين است: تزيين اين قفس طلايي و زيبا ساختن آن بگونه اي كه ديگر نتواني از آن بيرون آيي. شروع به خوگرفتن با آن قفس مي كني. فراموش مي كني داراي بالهايي براي پرواز هستي و آسماني پهناور در برابرت گسترده شده است. فراموش مي كني كه بايد بسوي ستاره ها پرواز كني و سفري بس طولاني در پيش داري و از اينرو شهامت، توانايي دور انداختن قفس طلايي ذهن و قدم گذاشتن در ناشناخته هاست با وجود همه ترسها، همه خطرها و ناامني ها. فقط كسيكه داراي اين توانايي است شخصي ديندار است.

لینک به دیدگاه
  • پاسخ 205
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

همه چيز نامحدود است، زيرا همه چيز الهي است. همه چيز بي كران است، زيرا همه چيز جلوه اي است از ذات خداوند. حواس ماست كه حد و مرز ايجاد مي كند در حاليكه حد و مرزي وجود ندارد و همه چيز به هم پيوسته است. چنان است كه گويي از پنجره اي به آسمان مي نگري و فقط چارچوب كوچكي از آسمان را مي بيني. آسمان هيچ چارچوبي ندارد اما چارچوب پنجره در آسمان چارچوب ايجاد مي كند. چشمان تو پنجره هاي تو هستند. هرچه را با چشمانت مي بيني داراي چارچوب است. گوشهاي تو پنجره هاي تو هستند. هرچه را با گوشهايت مي شنوي بي درنگ داراي چارچوب مي شود. حواس ما پيوسته به چيزهايي كه بدون چارچوب هستند چارچوب مي بخشد. به ياد سپردن اين موضوع در تو بصيرتي عظيم ايجاد خواهد كرد. آنگاه شبنمي كوچك در نظرت تبديل به اقيانوسي بيكران مي شود. عظمت سنگ ريزه اي در كنار دريا به اندازه عظمت كل دنيا مي شود. در هر كجا كه پا بگذاري خدا را مي بيني، هم در درون و هم در بيرون. آگاهانه زيستن در چنين بي حد و مرزي، عظيم ترين شور و نشاط ممكن را مي آفريند. عظيم تر از آنكه بتوان تصورش را كرد. اوجي بالاتر از آن وجود ندارد.

لینک به دیدگاه

براي اينكه خودت را آماده كني تا خداوندي را تجربه كني بايد ذهنت را كنار بگذاري. اين همان مراقبه است. مراقبه راهكاري است براي متوقف ساختن ذهن حراف. ذهن ديوانه كه بدون هيچ دليلي فعال است. ذهني كه بدون داشتن هيچ مشغوليتي مشغول است. نمي گويم كه بايد ذهنت را نابود كني. فقط بايد آنرا كنار بگذاري تا هروقت به آن نياز پيدا كردي بتواني دوباره بكارش گيري. درست مانند اتومبيلت كه از گاراژ بيرونش می آوري. اينگونه تو صاحب اختيار مي شوي. اما معمولا اوضاع كاملا برعكس است: اتومبيل پافشاري مي كند داخل گاراژ نشود. اتومبيل مي گويد:‌ "‌ من نمي خواهم خاموش شوم. "‌مي گويد: " تو بايد با من بيايي. " بدينگونه اتومبيل همچنان روشن مي ماند. بيست و چهار ساعت شبانه روز.حتي زمانيكه تو خواب هستي ذهن همچنان فعال است. ذهن معمولا پس از فعال شدن در دوران كودكي تا زمان مرگ،‌ دست از كار نمي كشد، ‌مگر اينكه شخص اقدام به مراقبه كند. فقط در آن عده اندكي كه مراقبه مي كنند، ذهن غيرفعال مي شود و ناگهان آنان از خورشيدي آگاه مي شوند كه پشت ابرهاي ذهن پنهان بود. اين آگاهي از نور نهايت،‌ آگاهي از خورشيد نهايت،‌ دانش الهي است.

لینک به دیدگاه

تو نه بدني نه ذهن! تو شاهدي هستي بر هرچه كه هست. تا وقتيكه در شاهد بودن، بيشتر و بيشتر رشد نيابي نخواهي دانست كه يك روح هستي. تو فقط زماني از چشمانت آگاه مي شوي كه مي بيني. اگر چشمانت را بسته نگاه داري، آنها را كاملا از ياد خواهي برد. آگر كودكي پاهايش را بكار نگيرد، قادر به راه رفتن نخواهد بود و پاهايش را از ياد خواهد برد.ما با بكارگيري يك توانايي معين از وجود آن آگاه مي شويم. با ديدن آگاه مي شويم كه داراي چشماني هستيم. با شنيدن آگاه مي شويم كه داراي گوشهايي هستيم. با بوييدن آگاه مي شويم كه داراي بيني هستيم. به همين گونه با شاهد بودن آگاه مي شويم كه داراي روح هستيم. شاهد بودن، عمل روح است. تو فقط يك تماشاگري كه در كنار جاده ايستاده اي و رفت و آمدها را نظاره مي كني. تو نه ماشيني، نه كاميون، نه اتوبوس، نه عابر پياده، نه گاو و نه گوسفند. هيچكس. اين همان مراقبه است: نگريستن بر تركيب بدن و ذهن، بدون هويت يافتن با آنها. ديري نخواهد پاييد كه پديده اي كاملا تازه را تجربه خواهي كرد: هستي روح.

لینک به دیدگاه

زندگي ساده است

 

زندگي بسيار ساده است. حتي درختها ساده هستند. زندگي بايد ساده باشد. اما چرا براي شما اين همه پيچيده شده است؟‌ زيرا درباره آن فلسفه مي بافيد. براي آنكه در بحبوحه زندگي، ‌در شدت و شور باشيد، بايد تمام فلسفه بافيها در مورد زندگي را دور بريزيد. در غير اينصورت در ابهام كلمات فرو خواهيد ماند.

صبحي آفتابي و دلپذير بود. هزارپايي شاد و آوازخوان، از هواي صبحگاهي سرمست شده بود. قورباغه اي كه در آن نزديكي نشسته بود، از اين حالت هزارپا متعجب شد. قورباغه كه احتمالا يك فيلسوف بود، از هزارپا پرسيد:‌«‌ صبركن! تو معجزه مي كني. هزارپا داري. چطور مي تواني هزار پا داشته باشي و آنها را به موقع حركت دهي؟ اول كداميك را برمي داري؟‌ بعد از آن كدام پا را؟ ‌آيا گيج نمي شوي؟‌ اين كار براي من غير ممكن به نظر مي رسد. » ‌هزارپا گفت: «‌من هرگز به اين موضوع فكر نكرده ام. بگذار درباره اش خوب فكر كنم. »‌هزارپا در حاليكه آنجا ايستاده بود، شروع به لرزيدن كرد و به زمين افتاد. خود او هم گيج شده بود؛ ‌هزار پا .. چطور مي توانست آنها را اداره كند؟

 

فلسفه مردم را فلج مي كند. زندگي نيازمند فلسفه نيست. زندگي به تنهايي كافي است. نيازي به عصا،‌ به حامي و حايل ندارد. زندگي كامل و مستقل است.

لینک به دیدگاه

همه چيز هديه اي است از جانب هستي. ما شايسته و لايق هيچ چيز نيستيم. هستي به ما زندگي مي بخشد. هستي به ما توانايي عشق ورزيدن، توانايي احساس زيبايي و توانايي يافتن حقيقت مي بخشد. نه به اين سبب كه ما لياقتش را داريم يا شايسته هستيم، بلكه به اين دليل كه هستي در فراواني است. هستي همچون ابري سرشار از باران است، بايد كه ببارد. از بركت در فراواني بودن هستي است كه ما هداياي آنرا دريافت مي داريم. هستي همچون گلي است كه عطري پايان ناپذير مي افشاند. عطري كه سرنوشتش رها شدن در باد است. هستي همچون نور است- بي آغاز، بي پايان. بايد كه نثار كند و گرنه گران بار مي شود.

لینک به دیدگاه

مشكلات

 

 

 

اگر بتوانيد طوري كار كنيد كه گويي مشكلي نداريد، متوجه خواهيد شد كه واقعا هيچ مشكلي نداريد. همه مشكلات به باور شما بستگي دارند؛ ‌آنها را باور مي كنيد و براي همين دچار مشكل مي شويد. اين كار، ‌نوعي هيپنوتيزم است. مدام با خود مي گوييد اينطور يا آنطور هستيد، كامل نيستيد،‌ لايق نيستيد. اين را تكرار مي كنيد تا در قلب شما بنشيند و عاقبت به واقعيت تبديل شود. بكوشيد طوري رفتار كنيد كه گويي مشكلي نداريد. ناگهان خواهيد ديد كه روحيه تازه اي داريد و واقعا هيچ مشكل خاصي نداريد. ديگر بر عهده خودتان است كه مشكلات را نگاه داريد يا براي هميشه آنها را فرو افكنيد.

اگر متوجه شويد اين شما هستيد كه مشكلات را نگاه مي داريد، ديگر هيچ مشكلي به شما نمي چسبد. با وجود اين، ما بدون مشكل نمي توانيم زندگي كنيم. پس مشكل مي سازيم. بدون وجود مشكلات احساس تنهايي مي كنيم و هيچ كاري براي انجام دادن نخواهيم داشت. با وجود مشكلات شاد مي شويم. كاري بايد انجام داد؛‌ بايد درباره كاري فكر كنيم. در نتيجه مشغول مي شويم. اين اعتقاد كه لايق نيستيد و چنين و چنان هستيد، بسيار نفساني است. شما مي خواهيد لايق و شايسته شويد. چرا؟ چرا نمي توانيد با تمام عدم شايستگيها و محدوديتها يتان كنار بياييد؟ ‌زمانيكه آنها را بپذيريد، خواهيد ديد كه به راحتي جاري مي شويد .

لینک به دیدگاه

همه از آن خداييم. هيچ راه ديگري جز آن وجود ندارد. ما در خدا متولد مي شويم، در خدا زندگي مي كنيم و در خدا مي ميريم. انرژي ما انرژي خداست. خدا، نام همان انرژي كل هستي است. خدا به اين معناست كه هستي بيش از آن است كه در ظاهر به نظر مي رسد. بيش از آن است كه بتوان قياسش كرد. بيش از آن است كه علم تا به حال شناخته. دينداري، همان جستجوي اين « بيش »، اين كيفيت فراگير و رازآلود است. از اينروست كه همه از آن خداييم. اما تنها عده اندكي از اين حقيقت آگاه اند. اگر تو خود از اين حقيقت آگاه شوي-« آگاه » مي شوي. آنگاه تمام اسرار بر تو آشكار مي شوند. زندگي ات به نور و نشاط و شادماني و خير و بركت تبديل مي شود.

لینک به دیدگاه

توجه غذاي نفس است؛‌ فقط كسي كه به خود رسيد آن نياز از سرش مي افتد. وقتي مركز داشتي – خودت - احتياجي نداري توجه ديگران را گدايي كني. آنگاه مي تواني تنها زندگي كني.

 

لینک به دیدگاه

زندگي موهبتي الهي است اما همه اين را فراموش كرده اند. هيچكس بابت موهبت زندگي ازخدا تشكر نمي كند. برعكس، همه پيوسته شكوه و شكايت مي كنند. مردم شكرگزار نيستند. چنين هديه اي گرانبها، بي همتا و يگانه به آنان ارزاني شده اما آنان چنان احمق اند كه نمي توانند قدردان آن باشند. زندگي را چنان بديهي مي شمارند كه انگار حقشان بوده! هستي حق ما نيست. ما نمي توانيم مدعي آن باشيم. شايسته آن نيستيم. ارزش آنرا نداريم. به اين دليل به ما داده نشده كه شايسته آن هستيم، بلكه خدا نمي تواند در برابر وسوسه بخشيدن آن مقاومت كند. او سرشار از انرژي زندگي است، بنابراين آنرا بر ما جاري مي كند. به ثروتمندان و فقيرها، به شايسته ها و ناشايستها، به گناهكاران و پرهيزگاران، به همه. براي او هيچ فرقي نمي كند. به همه مي بخشد. خدا به همه مي بخشد، زيرا چنان سرشار است كه اگر نبخشد گران بار مي شود. چون ابري پر باران است. بايد كه ببارد. بر سنگها، بر صخره ها، بر بيابانها، بر همه جا مي بارد. آگاه شدن از اين حقيقت، همان دينداري است. اين آگاهي، خودآگاهي تو را دگرگون مي كند. آنگاه تو ديگر نه شكوه و شكايت، بلكه شكرگزاري خواهي كرد- و اين شكرگزاري عبادت است.

لینک به دیدگاه

تا وقتي خود را كشف نكني يك وسيله باقي مي ماني. همين كه خودت را كشف كني هدف و مقصود را كشف كرده اي. آنچه كه در زندگي داري- بدن، ذهن، قلب- فقط وسيله هايي هستند كه بايد آنها را براي راهيابي به دروني ترين هسته و كانون وجودت بكار بگيري. كانون وجودت هدف و مقصد نهايي است. با يافتن آن، همه آنچه را كه بايد مي يابي. با دانستن آن، همه چيزي را مي داني. با دست يافتن به آن، به خدا دست مي يابي.

لینک به دیدگاه

انسان بايد وجود خود را كاملا خالي كند. تنها در اين صورت است كه فضايي در وجودش ايجاد مي شود تا خداوند در او فرود آيد. ما چنان از چيزهاي زايد و دور ريختني ها انباشته هستيم كه اگر خدا بخواهد بر ما نازل شود در وجود ما جايي خالي براي فرود آمدن نخواهد يافت. ليوانهاي ما پر است. حتي براي يك قطره كوچك نيز جايي نيست. بايد ليوانهايمان را كاملا خالي كنيم.

همين كه وجودت را خالي كني و چيزي را در درون خود نبيني، ناگهان همه چيز نوراني مي شود. هزاران گل در وجودت شكوفا مي شوند. سرشار از رايحه هاي دل انگيز و نغمه هاي دلنشين مي شوي. نغمه اي كه هرگز نشنيده اي، رايحه اي كه متعلق به زمين نيست. اينگونه تو رها مي شوي. رها از زندگي، رها از مرگ، رها از خود زمان. بخشي از جريان ابدي هستي مي شوي. اما براي اينكه خدا هست شود تو بايد كاملا نيست شوي.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه

انسان بايد وجود خود را كاملا خالي كند. تنها در اين صورت است كه فضايي در وجودش ايجاد مي شود تا خداوند در او فرود آيد. ما چنان از چيزهاي زايد و دور ريختني ها انباشته هستيم كه اگر خدا بخواهد بر ما نازل شود در وجود ما جايي خالي براي فرود آمدن نخواهد يافت. ليوانهاي ما پر است. حتي براي يك قطره كوچك نيز جايي نيست. بايد ليوانهايمان را كاملا خالي كنيم.

همين كه وجودت را خالي كني و چيزي را در درون خود نبيني، ناگهان همه چيز نوراني مي شود. هزاران گل در وجودت شكوفا مي شوند. سرشار از رايحه هاي دل انگيز و نغمه هاي دلنشين مي شوي. نغمه اي كه هرگز نشنيده اي، رايحه اي كه متعلق به زمين نيست. اينگونه تو رها مي شوي. رها از زندگي، رها از مرگ، رها از خود زمان. بخشي از جريان ابدي هستي مي شوي. اما براي اينكه خدا هست شود تو بايد كاملا نيست شوي.

لینک به دیدگاه

زندگی قابل تسخیر نیست، زیرا جز نمی تواند کل را به تسخیر درآورد. مثل آن است که قطره کوچک آبی سعی کند بر اقیانوس مسخر گردد.

لینک به دیدگاه

پيروزي از دانستن بدست مي آيد و فقط يك راز وجود دارد كه ارزش دانستن دارد: راز دروني خويشتن. درون تو پر رمز و رازترين مكان است. انسان به جاهاي دوردست سفر مي كند- اين كار اصلا مشكل نيست. اما رسيدن به هسته وجود خود، كاري است بس مشكل. راز رازها آنجاست. شاه كليدي كه مي تواند همه درها را بگشايد آنجاست. رهروي همان گام گذاشتن در راه كاوش خويشتن است. راز از قبل در آنجاست و تو فقط بايد آنرا كشف كني. فقط بايد چيزهاي غير ضروري را از جاي خود برداري و پرده ها را كنار بزني تا ناگهان با خدا رو در رو شوي. راز اين است كه ما همان خدا هستيم و بدبختي اينجاست كه گداوار زندگي مي كنيم.

لینک به دیدگاه

در زندگي چيزي سخت تر از هديه گرفتن نيست، زيرا اين كار باعث ناخشنودي « خود » ما مي شود. هديه دادن بسيار آسانتر است اما هديه گرفتن بسيار سخت. از آن سخت تر دريافت كردن هديه است در زمانيكه شايسته اش نيستي. ما شايسته هستي نيستيم اما هستي همچنان به ما مي بخشد. نه به سبب شايستگي ما‌، بلكه به سببب در فراواني بودنش.

وقتي تو خير و بركت هستي را دريافت مي داري مديون تو مي شود، زيرا تو هستي را سبكبار مي كني. از سنگيني آن مقدار اندكي مي كاهي. اما به خاطر داشته باش دريافت هديه بسيار سخت است. احساسي شبيه احساس خواري به انسان دست مي دهد. شخص كمي احساس شرمندگي مي كند. رهرو بايد بياموزد كه چگونه يك هديه را با شادماني و نشاط فراوان دريافت دارد. تو هرقدر پذيراتر شوي، بيشتر به تو داده خواهد شد و اگر كاملا پذيرا شوي، كل بهشت مي تواند اينجا و اكنون بر وجودت نازل شود. فقط بايد كاملا باز باشي و آماده پذيرش.

لینک به دیدگاه

... سه مسافر به رم رفتند. آنها با پاپ ملاقات كردند. پاپ از مسافر اول پرسيد: «‌ چند روز دراينجا مي ماني؟ ‌»‌ مسافر گفت: ‌سه ماه. پاپ گفت: « ‌پس خيلي جاهاي رم را مي تواني ببيني؟‌»‌ مسافر دوم در پاسخ به سووال پاپ گفت:‌ «‌ من شش ماه مي مانم. »‌ پاپ گفت:‌ «‌ پس تو بيشتر از همسفرت مي تواني رم را ببيني. »‌ مسافر سوم گفت: «‌ من فقط دو هفته مي مانم. »‌ پاپ به او گفت:‌ « ‌تو از همه خوش شانس تري. زيرا مي تواني همه چيز اين شهر را ببيني. »

 

مسافرها تعجب كردند؛ زيرا متوجه پاسخ و منطق پاپ نشدند. تصور كنيد اگر هزار سال عمر مي كرديد،‌ متوجه خيلي چيزها نمي شديد؛ ‌زيرا خيلي چيزها را تاخير مي انداختيد. اما از آن جايي كه زندگي خيلي كوتاه است، نمي توان چيزهاي زيادي را به تاخير انداخت. با اين حال، ‌مردم اين كار را مي كنند. تصور كنيد اگر كسي به شما مي گفت، فقط يك روز از عمرتان باقي است، چه مي كرديد؟ ‌آيا به موضوعات غير ضروري فكر مي كرديد؟ نه، ‌همه آنها را فراموش مي كرديد. عشق مي ورزيديد، دعا و مراقبه مي كرديد؛‌ زيرا فقط بيست و چهار ساعت وقت داشتيد و موضوعات واقعي و ضروري را تاخير نمي انداختيد.

لینک به دیدگاه

مراقبه يعني خالي شدن از تمام محتويات ذهن: خاطرات، تصاوير ذهني، افكار،‌اميال، آرزوها، انتظارات، عواطف، طرح و نقشه ها. تو بايد خودت را از همه اين محتويات خالي كني. بزرگترين روز زندگي زماني فرا مي رسد كه در خود چيزي براي دور ريختن نيابي و خالي خالي باشي. در اين فضاي كاملا خالي، خودآگاهي نابت را خواهي يافت. آن فضاي خالي، فقط زماني خاليست كه پاي ذهن در ميان نباشد و گرنه سرشار و لبريز است.

سرشار از وجود است- خالي از ذهن اما سرشار از وجود است- خالي از ذهن اما سرشار از خودآگاهي است. پس، از واژه «‌خالي» نهراس. بار آن منفي نيست. فقط بارهاي اضافي و به درد نخور را كه بر اساس عادت قديمي با خود حمل مي كني خالي مي كند. چيزهايي را كه فقط مانع تراشي مي كنند، سنگيني مي آفرينند و همچون يك كوه سنگين هستند. همين كه كاملا خالي شوي، از تمام چارچوب ها رها مي شوي. به بي كرانگي آسمان مي شوي. اين همان تجربه خداوندي است يا هراسم ديگري كه به آن مي دهي. مي توانی آنرا دارما، تائو، حقيقت يا نيروانا بنامي- معناي همه اينها يكي است.

لینک به دیدگاه

ذهن شكوه گر هرگز نمي تواند ديندار باشد. ناممكن است، زيرا ذهن شكوه گر هيچگاه از يك حقيقت اساسي آگاه نمي شود: اين حقيقت كه هستي به تو عشق مي ورزد، از تو مراقبت مي كند و باد و باران خورشيد و ماه دوست تو هستند. هر اتفاقي بيفتد ... ممكن است از نگاه تو يك مصيبت بنظر رسد اما آن هرگز يك مصيبت نيست، بلكه خير و بركت است. شايد در آغاز يك مصيبت بنظر آيد، زيرا ديد ما محدود و دورنمايمان كوچك است. ما نمي توانيم دورنماي كلي را ببينيم. فقط مي توانيم جزيي كوچك را ببينيم و گرنه هميشه شكرگزار مي بوديم و احساس سعادتمندي مي كرديم.

كسي كه مي فهمد، حتي بابت مرگ نيز از هستي سپاسگزار است، زيرا از نگاه او مرگ فرصتي است برا ي استراحت. براي او مرگ نه يك پايان،‌ بلكه سرآغاز يك زندگي بزرگتر از اين زندگي است. - نمايش واقعي نيست. براي آناني كه مي فهمند، نمايش واقعي پس از مرگ آغاز مي شود. آناني كه نمي فهمند گمان مي كنند كه اين تمرين، واقعي است و وقتي تمرين به پايان مي رسد گريه و زاري سر مي دهند. به آن دل بسته مي شوند و دوست ندارند از آن دل بكنند. براي آناني كه مي فهمند همه چيز خير و بركت است.

لینک به دیدگاه

انسان بايد دوباره يك كودك شود. تنها آنگاه از زيبايي و شگفتي هستي به راستي آگاه مي شود. بهت و شگفتي كودكانه سرآغاز دينداري است. اما اغلب چنين مي شود- حتما بايد چنين شود، گريزي از آن نيست. يك شر تقريبا لازم است- كه پاكي و سادگي هر كودكي آلوده شود. زيرا بايد او را پرورش و آموزش داد. او بايد زبان، رياضي و جغرافي بياموزد. بايد برخي مطالب اساسي را بياموزد. بايد در يك رشته متخصص شود- يك دكتر، يك مهندس يا يك دانشمند شود. ضروريات زندگي بگونه اي است كه كودك را نمي توان به حال خود رها كرد. و تمام اين آموزش و پرورشها ، پاكي و سادگي كودك را از بين مي برند و او را به يك دانشور تبديل مي سازند. كودك از معلومات انباشته مي شود و لذت بهت و شگفتي را از دست مي دهد، زيرا اكنون گمان مي كند كه مي داند. پس بهت و شگفتي به چه كار آيد؟ ديگر هيچ چيزي او را شگفت زده نمي سازد- و اين نوعي مرگ روحي است.او به انساني بسيار مفيد براي دنيا تبديل مي شود. زيرك، فريبكار و قدرتمند مي شود. چون داراي برخي سودمنديها در دنياست، به كالايي تبديل مي شود كه مي توان آنرا در محلهاي تجاري و بازار خريد و فروش كرد. هرقدر دانش بيشتري اندوخته باشد، قيمتش بالاتر مي رود. اما در اين ميان، چيزي بسيار با ارزش از دست مي رود كه بايد دوباره آنرا به دست آورد.

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...