رفتن به مطلب

***ستاد گردآوری پیر پاتالان......جاودانه های نواندیشان***


ارسال های توصیه شده

گفتم سری بزنم به لیست دوستانم...

 

رو اسمشون کلیک کنم برم ببینم هستن...یا نیستن...

 

بهانه شد بیام اینجا ازشون یاد کنم...با چند خط تعریف...:icon_redface:

 

لزوما نبودنشون مد نظرم نیست...

 

محو بودنشون هم نظرم هست...شاید باشن..خیلی کم و محدود...

.

.

.

 

بزارین همین جوری که ورق می زنم لیست شروع کنم...مقدم و موخر نداره اسم هایی رو که می آرم....

.

.

.

از روشا یا همون سارا عزیز شروع کنم...با نام کاربری polaris...

 

کسی که احساسات رو خجالت زده می کرد با صف واژه هاشون...

 

گاهی آروم می نوشتن...گاهی طوفانی...

 

نقطه ی مشترک این فراز و اون فرود...زیبایی آهنگ بود در نوشته ها....:icon_gol:

.

.

.

باز سارای عزیز دیگر..این بار با نام کاربری nahal...

 

همیشه حسرت داشتم که موجز سخن بگم و دلنشین مثه ایشون...

 

با اینکه بارها دفترچه ی خاطرات ه ی س ... ایشون رو ورق زدم تا یاد بگیرم...

 

ولی استعداد و ذوق این دوست خوبم رو نداشتم و ندارم...

 

زود به زود آپ کنین...این دفترچه ی خاطرات رو...شاید روزی یاد گرفتم کم گویی و گزیده گویی رو مثه شما...:icon_gol:

.

.

.

مهناز عزیز...با نام کاربری mahnaz.d....بمب انرژی...لبخند...مهربانی...

 

مدت زیادی در تالار ادبیات عادت به خوندن واژه هاشون داشتم و دارم...

 

"راستی" نعمت بزرگ ست...میون واژه هاشون...

 

یادم نمی ره آهنگ خوشه چین رو از یک شب تا به صبح از یکی از صفحات نوشته هاشون تو دفترچه خاطراتی که تو گاه نوشته ها دارن بارها شنیدم و بارها خوندم....

 

کمرنگ شدن...به کمرنگی رفتن تونالیته آبی نفتی به سوی نیلوفری...:icon_gol:

.

.

.

صدف عزیز با همین نام کاربری sadaf...

 

روزهایی که دلم تنگ می شد برای رنگین کمون...حتما سر می زدم به واژه هاشون...

 

نمی دونم یاد دوستان مونده یا نه...

 

ایشون تک به تک واژه ها رو رنگ می کرد..هر واژه به یک رنگ...همیشه شاد بود این واژه ها...:icon_gol:

.

.

.

سپیده عزیز...با نام کاربری sepideh.m.t....

 

مهربان...مسولیت پذیر..همراه....

 

یادم نمی ره در روزهایی که در تالاری مسولیت داشتم...بی منت کمک کردن...

 

از محبوبیتشون بین بچه ها برای ایجاد شور و شعف تو تالار استفاده کردن چه در بدی حال..چه در خوشی حال حضور داشتن...حضور گرم...

 

کم می نوشتن..واژه هاشون خیلی جاها خجالتی بودن...حسشون رو قایم می کردن...

 

برای فهمیدنشون باید کمی ذره بین احساس می گرفتی دستت...

 

امیدوارم ایشون هم پدیدار بشه بیشتر...:icon_gol:

.

.

.

سجاد عزیز..با نام کاربری spow...

 

گاهی به آواتارشون فک می کنم...همون که مردی در کوچه ای در حال حرکت هست...

 

شاید وصف ایشون باشه در این انجمن...

 

مردی که در تصویر می بینیمش...شاید حس کنیم می شناسیمش...ولی این فقط فکر ماست...

 

اون مرد بیشتر از شناخت ماست...

 

امیدوارم...بیشتر این بار که سر زدم بهشون..باشن...:icon_gol:

.

.

.

کهربای عزیز....ایشون رو به نام کاربری شون می شناسم...

 

و البته به خاکستری بودن واژه هاشون....

 

همیشه حس می کردم..باید این واژه ها رو تو سکوت خوند....تا صدای پای نویسنده رو میونشون شنید....

 

گاهی می دوه در حالی که آرومه...و گاهی ایستاده در حالی که پر هیاهوهه...

 

زبان آلمانی م داشت با تاپیکشون قوت می گرفت...

 

حداقل بیان زبانمون کامل شه...:icon_gol:

.

.

.

دلم برای حامد عزیز تنگ شده....پیرهاید گرامی...

 

دلم برای ترانه هاش...زمانی که نظر می خواست...

 

زمانی که آرزوی شنیدن یک آلبوم کامل از ترانه هاش رو داشتم...

 

دلم برای داستان هاش تو تاپیک های تالار ادبیات...

 

دلم برای صنعت ثقیل ادبی گفتارش.....

 

من کم دلم تنگ می شه....ولی برای پیرهاید عزیز دلم تنگ شده...:icon_gol:

.

.

.

 

 

سرعت اینترنت یاری نمی کنه....دوباره نام هایی هستن...اگر حالی مثه حال امشب اومد سراغم برای خاطره بازی...می آم برای یاد آوری به این تاپیک...:icon_gol::icon_redface:

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...