رفتن به مطلب

علل متعدد و تكراري بحران‌هاي مالي


*Mahla*

ارسال های توصیه شده

سازوکار اقتصاد در جهان واقعی

 

علل متعدد و تكراري بحران‌هاي مالي

 

 

گرِگ آي‌پي

ترجمه جعفر خيرخواهان

گونه‌هايي از درد اعصاب

چكيده

• هر بحراني متفاوت با ساير بحران‌ها است، اما آنها ويژگي‌هاي معين يكساني دارند. قيمت يك دارايي كه از بنيان‌هاي تاريخي خود فاصله مي‌گيرد، نشانه وجود حباب است، اما نه نشانه اين كه چه وقت و چگونه اين حباب خواهد تركيد.

[TABLE=align: left]

[TR]

[TD=width: 100%] 28-01.jpg

[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

 

• بدهي، از متهمان اصلي در هر بحراني است. عدم توازن‌ ارزي و نرخ بهره؛ اتكا به بدهي كوتاه مدت و كژمنشي؛ جملگي توطئه‌گران شريك هستند.

• بحران‌ها از طريق اثر سرايت گسترش مي‌يابند: سرمايه‌گذاراني كه به دست يك شركت يا كشور داغ شده‌اند، باعث مي‌شوند از دست سايريني هم كه شبيه آن به نظر مي‌‌رسند، فراري ‌شوند. بانك ورشكسته، سايريني را كه با او معامله مي‌كنند يا روابط مالي ديگري دارند به زير مي‌كشد. به علت اثر سرايت،‌ شركت‌ها يا كشورهايي كه تنها مشكل نقدينگي دارند، ورشكسته و از هم پاشيده مي‌شوند.

 

 

در نوامبر 2008 هنگامي كه انگلستان وارد بدترين بحران مالي از دهه 1940 تاكنون مي‌شد، ملكه اليزابت از فرهيختگان نخبه در مدرسه اقتصاد لندن پرسيد، چرا هيچ كس آمدن اين بحران را نديد؟ اقتصاددانان برجسته همايشي ترتيب دادند تا اين پرسش را بررسي كنند و سپس با خجالت‌زدگي نامه‌اي براي ملكه تهيه كردند. آنها نوشتند «علياحضرت، ناتواني در پيش‌بيني زمان، ‌دامنه و شدت اين بحران، اصولا به ناتواني در توان خيال‌پردازي جمعي برمي‌گردد.»

آنها نبايد احساس خيلي بدي داشته باشند. تنها چيزي كه چاره‌ناپذيرتر از خود بحران‌ها است، ناتواني ما در حدس زدن و پيش‌بيني آنها است. آن طور كه كارمن راينهارت و كنث راگاف در كتاب «اين دفعه متفاوت است: هشت سده حماقت مالي» توجه مي‌دهند، بحران‌ها پاي ثابت فاينانس از سال 1340 ميلادي به بعد بودند؛ زماني كه ادوارد سوم شاه انگلستان در پرداخت بدهي كوتاهي كرد و باعث ورشكستگي بانكداران فلورنتين شد كه پول جنگ وي با فرانسه را تامين مي‌كردند تقريبا از سال1800 به طور پيوسته، بخشي از جهان گرفتار بحران بانكداري يا بدهي بوده است و براي سده‌ها جوامع سعي كرده‌اند تا راه‌هايي براي متوقف كردن آنها پيدا كنند. به اين خاطر بود كه بانك‌هاي مركزي را ايجاد كردند تا جلوي بحران‌ها را بگيرد و نقش آخرين مرجع وام‌گيري را به آنها دادند و صندوق بين‌المللي پول همين كار را براي كشورها انجام مي‌دهد.

هيچ تعريف واحدي از بحران وجود ندارد؛ همان گونه كه يك قاضي هنگام حكم دادن درباره صور قبيحه گفت، تصاوير اين چنيني فقط زماني شناخته مي‌شوند كه آنها را ببينيد. به راه افتادن بحران غيرقابل پيش‌بيني بوده و رويدادي خشونت‌بار و اغلب احساسي است، چون سرمايه‌گذاران و وام‌دهندگان

دسته جمعي به راه مي‌افتند تا از منافع خود حمايت كنند. بازارها معمولا خود تصحيح‌كننده هستند، به طوري كه قيمت‌هاي پايين‌تر خريداران بيشتري را به دنبال مي‌آورد. اما بحران‌ها خود تقويت‌كننده هستند، چون قيمت‌هاي پايين‌تر فروشندگان بيشتري را به بيرون مي‌راند.

تقريبا برحسب تعريف، بحران‌ها نامنتظره بوده‌اند، چون مستلزم خطاي قضاوت جمعي هستند. الن گرينسپن در كتاب خاطرات خويش «عصر پرآشوب» نوشت: «بحران‌هاي مالي كه قابل پيش‌بيني هستند .... به ندرت اتفاق مي‌افتند.» اگر يك سقوط مالي به نظر نزديك است، «سفته‌بازان و سرمايه‌گذاران سعي خواهند كرد تا زودتر بفروشند. با اين كار، حباب بورس فرومي‌خوابد و از سقوط جلوگيري مي‌شود.» براي مثال در انتهاي دهه 1990 اد ياردني يك اقتصاددان برجسته پيش‌بيني كرد كه ناتواني رايانه‌ها در حل مشكل تغيير تاريخ هزاره در يكم ژانويه سال 2000 مي‌تواند به ركود جهاني بينجامد. با اين هشداردهي، جهان ميلياردها دلار صرف كرد تا مشكل را رفع كند و هيچ چيزي اتفاق نيفتاد.

بحران‌ها هميشه با ما خواهند بود، چون ريشه در تمايل ذاتي انسان‌ها به برون‌يابي گذشته، ناتواني آنها در پيش‌بيني آينده و رفت و برگشت منظم آنها بين حرص و ترس است. البته اين چيزها هميشه در اقتصاد حضور دارند. اگر چه براي اينكه آنها بحران مالي توليد كنند تركيبي از ساير شرايط نيز بايد حاضر باشد.

شرط 1- شناور بودن روي حباب

هر دارايي يك ارزش ذاتي دارد. در مورد سهام شركت‌ها، ارزش آن به سودهاي آتي، سود سهام و جريان‌هاي نقدي بستگي دارد. در مورد خانه، اين ارزش هزينه اجاره دادن به جاي در تملك داشتن خانه است. در مورد چاه نفت، اين ارزش هزينه به دست آوردن مقدار بيشتري نفت از زير زمين است. در عين حال محاسبه ارزش ذاتي هرگز آسان نبوده است. سودهاي آينده چقدر است؟ آيا هر خانه ديگري شبيه اين خانه است؟ با چه سرعتي مي‌توانيم نفت را از زير زمين با تلمبه بيرون بكشيم؟ بيشتر ما در نهايت فرض را بر اين مي‌گذاريم كه ارزش يك دارايي آن چيزي است كه ساير مردم فكر مي‌كنند ارزش دارد؛ بسيار شبيه زماني كه يك رستوران را نه بر اساس بررسي دقيق فهرست غذاها و نظر منتقدان، بلكه در اينكه چقدر شلوغ است انتخاب مي‌كنيم. با اين فروض خيلي راحت امكان دارد كه يك دارايي از بنيان‌هاي خود خارج شود. در سال 2000 شاخص اس‌اند‌پي 500 از 30 برابر عايدي‌هاي سهام هم رد كرد كه دو برابر ميانگين تاريخي آن بود. در سال 2006 نسبت قيمت خانه به اجاره به 47 درصد بالاتر از ميانگين چند ساله

رسيد.

جرمي گرانتام مدير يك صندوق سرمايه‌گذاري مي‌گويد كه در همه حباب‌ها، ارزش دارايي مورد بحث به سمت ميانگين بلند مدت خود بازگشت كرده است: «هيچ استثنايي وجود ندارد.» پس چرا حباب‌ها تكرار مي‌شوند؟ در زمان شروع هر حباب، به اندازه يك ارزن واقعيت اقتصادي وجود دارد: اينترنت واقعا كسب و كار آمريكا را دگرگون كرده بود؛ دقيقا همان طور كه راه‌آهن يك سده و نيم پيش از آن همين كار را كرد. بنابراين عامه مردم نتيجه مي‌گيرند قوانين قديمي كاربردي ندارد. در دهه 1980 سهام ژاپني‌ها دو تا چهار برابر ارزش‌گذاري سهام آمريكايي‌ها معامله شد، اما اين را به اثر سهام‌داري متقاطع بين شركت‌ها نسبت دادند. قيمت زمين كه سر به فلك كشيد، به كمبود زمين در ژاپن نسبت داده شد. البته كه هر دو تا بر سر مالكان‌شان فرو ريختند.

بيشتر مردم به درستي حباب را پيش از اينكه بتركد شناسايي مي‌كنند. اما زماني كه موج افكار و پول در نقطه مقابل آنها حركت مي‌كند، سود بردن از اين پيش‌آگاهي دشوار است. نشريه اكونوميست در سال 2002 درباره قيمت املاك آمريكا هشدار داد و قيمت به مدت چهار سال ديگر بالا رفت. اين روزها قيمت مسكن در استراليا و انگلستان كه بسيار بيشتر از قيمت‌ها در آمريكا بالا رفت، بايد كاهش يابد. تاريخ مي‌گويد اين كار خواهد شد؛ چه وقت؟ هر كسي حدسي مي‌زند.

شرط 2: اهرم مالي، مظنون اصلي

همه حباب‌ها به بحران منجر نمي‌شوند. براي اينكه بحران توليد شود، نياز به چيز ديگري است: اهرم مالي كه به معناي وجود بدهي بسيار زياد نسبت به دارايي يا درآمد است. اهرم مالي باعث نمي‌شود كه بازار سقوط كند؛ به همان اندازه كه رانندگي سريع در بزرگراه باعث تصادف كردن خودروي شما نمي‌شود. اما اهرم مالي مثل سرعت بالا باعث مي‌شود كه تصادفات به نحو كشنده‌تري رخ دهد. وقتي كه بازارها به حركت درمي‌آيند اهرم مالي سودها و زيان‌ها را بزرگنمايي مي‌كند. فرض كنيم شما يك دلار را صرف خريد يك سهم مي‌كنيد كه ارزش آن 50 درصد كاهش مي‌يابد. در اين حالت نصف سرمايه‌گذاري خود را از دست مي‌دهيد. فرض مي‌كنيم كه شما دلار خود را برمي‌داريد و يك دلار ديگر قرض مي‌گيريد و با دو دلار يك سهم مي‌خريد كه سپس 50 درصد كاهش ارزش پيدا مي‌كند. پس از بازپرداخت يك دلاري كه قرض گرفتيد كل سرمايه خود را از دست داده‌ايد.

كاهش قيمت مسكن كه از سال 2006 شروع شد، خسارت بسيار بيشتري از سقوط قيمت سهام پس از تركيدن حباب دات‌كام در سال 2000 ايجاد كرد؛ اگر چه ارزش از دست رفته تقريبا شبيه هم بود. چرا؟ طي حباب دات‌كام، سهام بسيار كمي با پول وام‌گرفته شده خريداري شده بود، در صورتي كه طي حباب مسكن، تقريبا همه خانه‌ها با وام بانكي خريداري شده بودند. به محض اينكه قيمت خانه‌ها سقوط كرد، مالكان خانه‌ها از پرداخت اقساط وام‌ها ناتوان شدند و زيان وام تمام سرمايه وام‌دهندگان را نابود كرد. حقيقتا در بدترين بحران‌هاي مالي معمولا بانك‌ها درگير هستند، چون ماهيت فعاليت بانك‌ها بر اساس اهرم مالي است.

اهرم مالي اغلب دست ياري‌گر كژمنشي (مخاطره اخلاقي) را به كمك مي‌گيرد؛ اصطلاحي كه ريشه آن به بيمه بازمي‌گردد و به اين معنا است كه شخص حقيقي يا حقوقي، اگر از پيامدهاي منفي ريسك بركنار بماند، ريسك‌هاي بيشتري را خواهد پذيرفت. اگر قرار باشد بيمه خودرو و قبض جريمه‌هاي پسرتان را شما بپردازيد، احتمال اينكه وي با سرعت بيشتري رانندگي كند بيشتر خواهد شد. اگر سرمايه‌گذاران به اين باور برسند كه دولت اجازه نخواهد داد فلان شركت ورشكست شود، پول بيشتري به آن شركت داده و بهره كمتري از آن طلب خواهند كرد. در دهه 1980 بيمه سپرده فدرال به بنگاه‌هاي وام‌دهي امكان داد تا بي‌مهابا به مسكن‌سازان وام دهند. سرمايه‌گذاران به روسيه وام دادند، با اين تصور كه اين كشور «قدرت هسته‌اي بوده و ورشكست نمي‌شود.» اما روسيه در 1998 از پرداخت بدهي‌هاي خود ناتوان شد. اگرچه فاني مي و فردي مك در مالكيت سهامدارانش بودند، سرمايه‌گذاران فرض را بر اين گرفتند كه دولت اجازه نخواهد داد اين دو نهاد ورشكست شوند و به آنها با نرخ‌هاي بهره پايين در سطحي كه به دولت آمريكا وام مي‌دهند، وام دادند. آيا مي‌توان سرمايه‌گذاران را مقصر دانست؟ پس از اينكه دو موسسه مالي با وجود دريافت همه وام‌هاي يارانه‌اي ورشكست شدند، ماليات‌دهندگان به نجات سرمايه‌گذاران آمدند.

اهرم مالي يك نشانه هشداردهي اوليه از بحران است. اين هشدار مي‌تواند بالا رفتن نسبت بدهي به درآمدهاي يك شركت يا سهم بدهي خارجي يك كشور از توليد ناخالص داخلي آن باشد؛ حالتي كه تايلند داشت و بحران مالي انتهاي دهه 1990 در شرق آسيا را به وجود آورد.

اما گاهي رديابي اهرم مالي نيز سخت مي‌شود، چون وام‌گيرندگان از طفره‌روي، حسابداري خلاقانه، مشتقات‌ و تقلب‌هاي آشكار براي پنهان ساختن بدهي‌هاي خود استفاده مي‌كنند. وقتي سرمايه‌گذاران به حقيقت پي مي‌برند، اوضاع به كلي به هم مي‌ريزد همان‌گونه كه كشور يونان كسري بودجه خود را در سال 2009 كمتر از واقع نشان داده بود، شركت انرون در سال 2000 از اقلام بيرون ترازنامه استفاده كرد يا كره جنوبي ذخاير ارزي را در 1997 بزرگنمايي كرد.

وقتي برادر زن ولخرجتان قادر به پرداخت بدهي خود به شما نيست، ابتدا زمان مي‌خرد؛ با اين ادعا كه يك چك در راه دارد. به همين ترتيب، يك شركت يا كشور ناتوان در پرداخت ديون به فريبكاري روي مي‌آورد. ابتدا ادعا مي‌كند كه صرفا نقدينگي ندارد.

 

شرط 3- ناهمخواني‌ها، نخستين همدست توطئه‌گران

هنگامي كه يك نفر عاشق كوهنوردي با كسي ازدواج مي‌كند كه از ارتفاع هراس دارد، طلاق سرنوشت محتوم خواهد بود. به همين ترتيب ناهمخواني‌ها در فاينانس معمولا نشانه وجود مشكل است. شركتي كه فروش‌هايش به روپيه اندونزي است و به دلار وام مي‌گيرد، فردي كه براي خانه‌دار شدن به فرانك سوئيس وام مي‌گيرد، اما دستمزدش به فورينت مجارستان است، شركتي كه از بانك‌هاي خارجي به پول كشور سومي وام مي‌گيرد، در همه اين موارد، كاهش ارزش پول داخلي، بازپرداخت وام خارجي را عجيب مشكل خواهد ساخت.

يك نوع ناهمخواني به همين اندازه خطرناك، وام‌گرفتن كوتاه مدت براي انجام سرمايه‌گذاري بلندمدت است. اتكا به وام‌هاي كوتاه مدت مثل اجبار به درخواست شغل كردن هر سه ماه يكبار است. بخت با شما يار باشد كه رييس‌تان يك روز سرحال است و احتمال دارد روز ديگر از شما متنفر شود و شغلتان را ديگر به دست نياوريد. استقراض كوتاه‌مدت به معناي مشكل است، اگر نرخ‌هاي بهره به شدت افزايش يابد يا زماني كه سررسيد پرداخت مي‌رسد، سرمايه‌گذاران از استمهال وام‌ها خودداري ورزند.

در واقع، افزايش وابستگي به استقراض كوتاه مدت اغلب يك نشانه هشدار است: به اين معنا كه سرمايه‌گذاران عصبي، وام‌هاي بلندمدت مگر با نرخ‌هاي بسيار بالا نمي‌دهند. به اين جهت كشورها، شركت‌ها و افراد اغلب وسوسه مي‌شوند كه اتكاي شديدي به منابع مالي كوتاه مدت پيدا كنند، چون ارزان‌تر است. بحران 1994 پزو مكزيك به خاطر وابستگي سنگين به استقراض كوتاه مدت كه بيشتر آن به پول‌هاي خارجي پيوند خورده بود، شتاب بيشتري گرفت.

 

شرط 4- اثر سرايت

ورشكستگي بانك، شركت يا صندوق تاميني به ندرت بحران به وجود مي‌آورد. زماني به آستانه بحران مي‌رسيم كه هراس عمومي به ديگران هم رسيده باشد؛ پديده‌اي كه سرايت ناميده مي‌شود.

اثر سرايت چندين علت دارد. يكي اين كه تقصير وابسته‌سازي و ارتباطات است. وقتي لمان برادرز در پاييز 2008 ورشكست شد، سرمايه‌گذاران شروع به شرط‌بندي روي مورگان استنلي و گلدمن ساكس كردند. تايلند ارزش پول خود را در جولاي 2007 نسبت به ساير ارزها كاهش داد، سرمايه‌گذاران طبيعتا نگران شدند كه مالزي، اندونزي، فيليپين و كره همين كار را خواهند كرد، چون شرايط اقتصادي آنها هم مشابه بود. آنها براي فروش پول داخلي هجوم آوردند كه كاهش ارزش پول را شتاب بخشيد.

منبع ديگر سرايت به اين واقعيت مربوط مي‌شود كه كشورها، شركت‌ها و بانك‌ها اغلب روابط بي‌شماري با وام‌دهندگان، وام‌گيرندگان، شركاي تجاري و سرمايه‌گذاران اطراف جهان دارند.

نتيجه اينكه ورشكستگي يك شركت مي‌تواند همه همتايان و رقباي وي را نيز پايين بكشد. براي نمونه اگر بانك الف نتواند وامي را كه به بانك ب دارد بپردازد، بانك ب قادر به پرداخت وام خود به بانك ج نخواهد بود و همين‌طور جلو مي‌رود. هر اندازه يك شركت ارتباط بيشتري با ساير شركت‌ها داشته باشد، تهديد بزرگ‌تري براي نظام مالي خواهد بود. لمان برادرز تنها يك دهم افرادي را كه در جنرال موتورز شاغل هستند در خدمت داشت، اما ورشكستگي اين بانك خسارت بسيار بيشتري ايجاد كرد، چون ارتباطات بسيار بيشتري با ساير بنگاه‌ها

داشت.

در ابتداي اين بخش توضيح داديم كه كسي كه ورشكسته شده است، ابتدا ادعا مي‌كند كه صرفا نقدينگي ندارد. در عين حال زمان‌هايي وجود دارد كه به علت سرايت، يك صندوق تاميني، بانك يا كشور كه در غير اين صورت سالم است، بدون نقدينگي(يعني ناتوان از وام گرفتن) خواهد شد و فرو مي‌ريزد. در بحران بزرگ مالي، ناتواني در پرداخت بدهي و نداشتن نقدينگي به يكسان به ورشكستگي بانك‌ها كمك كرد.

 

شرط 5- انتخابات

بحران‌ها اغلب در سال‌هاي انتخابات ديده مي‌شوند. آنها اغلب نتيجه سختي‌هاي اقتصادي هستند و تنها با علاج‌هاي دردآوري قابل درمان هستند كه سياستمداران درگير در انتخابات نمي‌خواهند مديريت كنند. سياستمداران اين مشكل را ناديده گرفته يا پنهان مي‌سازند، با اين اميد كه پس از انتخابات به حل آن بپردازند؛ همان طور كه مكزيك در 1982 با كمك فدرال رزرو اين كار را كرد و يونان در 2009 چنين

كرد.

پس از اين كه بير استرنز در مارس 2008 در آستانه ورشكستگي قرار گرفت، هنري پالسون وزير خزانه‌داري به دنبال كسب اختيار بر نيامد تا ورشكستگي بنگاه‌هاي مشابه لمان برادرز را كنترل كند، چون دموكرات‌هاي كنگره نمي‌خواستند تا پيش از انتخابات پاييز اقدامي كنند. نامزدهاي مخالف انگيزه‌اي نداشتند تا خود را وارد حوادث نامطلوبي كنند كه ابر نااطميناني را مي‌گستراند. اين شيوه عمل، سرمايه‌گذاران را ناراحت كرده و باعث فرار آنها مي‌شود؛ اتفاقي كه در 1997 در كره و در 1998 در برزيل افتاد. پس سال‌هاي 2012 و 2016 شايد سال‌هاي حساسي براي آمريكا باشد.

 

ريزه‌كاري‌هاي اقتصادي

به دنبال سقوط بازار سهام در سال 1987 گروه كاري رييس‌جمهور براي بازارهاي مالي كه متشكل از روساي فدرال رزرو، خزانه‌داري، كميسيون بورس و اوراق بهادار و كميسيون معاملات آتي كالا بود، به صورت دوره‌اي تشكيل شد تا درباره توانايي بازارها مشورت كنند. نظريه‌پردازان توطئه هر‌گونه حركت عجيب و درك نشدني بازار را به دوز و كلك اين «گروه جلوگيري از سقوط قيمت‌ها» نسبت مي‌دهند. اين گروه از قدرت و تشخيص بسيار زيادي برخوردار شده است. در عمل وقتي كه بحران‌ها از راه مي‌رسند، خزانه‌داري و فدرال رزرو به نجات‌هاي تك موردي، اعمال نفوذ و دعا متوسل

مي‌شوند.

در طرح بازسازي فراگير مالي 2010 هدف اين است كه جلوي بحران‌ها به صورت گسترده‌تري گرفته شود. در اين طرح يك شوراي 16 نفره نظارت بر ثبات مالي ايجاد مي‌شود كه روساي ارگان‌هاي نظارتي فدرال رزرو و وزير خزانه‌داري در آن عضويت دارند و به دنبال تهديدها مي‌گردند؛ با اين قدرت كه هر شخص خطرناك را مهار يا حتي له كنند.

تنظيم‌گران مي‌توانند دستور توقيف هر بازار بزرگ را بدهند (بسيار شبيه شركت بيمه سپرده فدرال كه توانايي مصادره يك بانك را دارد) و آن را تعطيل كنند؛ در حالي كه بدهي‌هايش را كامل مي‌پردازد تا هراس عمومي را مهار كنند. در تئوري، نظام مالي نجات داده مي‌شود، احمق‌ها شديدا مجازات مي‌شوند و ماليات‌دهندگان حمايت مي‌شوند. در عمل، چه كسي مي‌داند كه آيا سياستمداران آتي ريسك انحلال يك شركت بزرگ را خواهند پذيرفت؟ چه بسا اين خود دولت باشد كه باعث بحران بعدي مي‌شود؟

كوتاه زماني پس از اينكه فدرال رزرو در 1913 تاسيس شد، جان ويليامز بازرس حساب‌هاي پولي نوشت: «وقوع بحران‌ها يا «هراس‌هاي» مالي و تجاري ... با بدبختي‌ها و درماندگي‌هايي كه همراه خود دارند ظاهرا از نظر رياضي ناممكن هستند.» در آن زمان اين ادعا حقيقت نداشت. اينك هم حقيقت ندارد.

 

دنیای اقتصاد

  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...